زن یا غبار؟

فهرست مطالب:

تصویری: زن یا غبار؟

تصویری: زن یا غبار؟
تصویری: گل سرخ آسمان ، توده وسیع از گرد و غبار و گاز داغ ، معجزه علمی قرآن 2024, ممکن است
زن یا غبار؟
زن یا غبار؟
Anonim

اگر گرد و خاک هستید ، مهم نیست چه لباسی می پوشید. برای مدتی شما می توانید در کف لباس دیگران مورد توجه قرار نگیرید ، اما دیر یا زود به عنوان عنصری که ظاهر را خراب می کند ، از بین خواهید رفت. زندگی با گرد و خاک سخت است: از یک سو ، شما سبک هستید و با هر شرایطی سازگار هستید ، و از سوی دیگر ، آنها سعی می کنند در اسرع وقت از شر شما خلاص شوند. پنجره ها را محکم ببندید ، آنها را با دست یا پارچه ای بشویید ، حتی گردگیرها علیه شما اختراع شده اند

شما خود را خاک می دانید. برای مدت طولانی ، شما حتی به یاد نمی آورید که اولین بار چه زمانی اتفاق افتاده است. دقیق تر ، شما دقیقاً به یاد می آورید که چگونه هر از گاهی به این موضوع متقاعد شده اید ، اما هنگامی که برای اولین بار این احساس را احساس کردید نمی دانید. به احتمال زیاد ، این اتفاق مدتها پیش رخ داده است ، زمانی که شما نمی توانید همه چیزهایی را که درباره خود شنیده اید به طور انتقادی ارزیابی کنید. وقتی ایده های شما درباره اینکه چه کسی هستید تحت تأثیر افرادی که برای شما مهم هستند شکل گرفت. شاید شما سه ساله بودید؟ یا چهار؟ حالا چه فرقی می کند؟ نکته مهم این است که شما این باورها را مانند اسفنج جذب کرده و آنها را متعلق به خود بدانید. شما خود را زیر لایه ای از باورهای سطحی گم کرده اید که فرزند طبیعی درونی شما را ، همانطور که در ابتدا بودید ، همانطور که خالق شما را در نظر گرفته بود ، دفن کرده است. این کودک زیر لایه ای از گرد و غبار قرار دارد ، که خود او به تدریج به آن تبدیل شده است. یک کودک آلوده و ضعیف با چشمان کدر. گدایی که به دنبال گرما در سراسر جهان قدم می زند. گدایی با دست دراز ، دعا برای یک قطره عشق. آیا چنین احساسی ندارید؟

در هر نگاهی که ملاقات می کنید ، در خواب می بینید که اعتقادات خود را درباره خود رد می کنید ، اما بیهوده. شما در موقعیتی قرار گرفته اید که درباره خود فکر می کنید. رتبه زنان شما نه تنها به صفر رسیده است ، بلکه از نمره منفی نیز فراتر رفته است. دیگر چگونه می توانید به یک گدا نگاه کنید؟ کسی با انزجار به طرف دیگر نگاه می کند ، کسی بی تفاوت از کنار او می گذرد ، و شاید کسی پشیمان می شود و مشتی توجه و مراقبت می کند. در این عمل بخشش ، شما می خواهید عشق را ببینید. و او را خواهی دید اما نه به این دلیل که آنجاست ، بلکه به این دلیل که تشنگی شما برای عشق قوی تر از حقیقت است.

گیر کرده ای. مانند یک آدم درهم ، شما به دنبال اولین رهگذری که می خواهید توجه کنید ، می دوید. شما با شادی می دوید ، زیر پاهایتان گره می خورد و نیکوکار را سرنگون می کنید. شما به جایی که او می رود می دوید و از مکانی که وضعیت بد بود بیشتر و بیشتر حرکت می کنید. آیا برای رفتن به یک دوست عزیز باید به نقاط مختلف جهان بروید؟ آیا باید در غم و شادی باشید؟ بنابراین چنین خواهد بود. اگر چه دور از پوچی و تنهایی. اما معجزه اتفاق نمی افتد. خلوت و تنهایی شما را با پاشنه دنبال می کند. آنها مدتها همراهان وفادار شما بوده اند. شما در برادری بیش از یک لیوان شراب با آنها نوشیدید. در واقع ، شما سعی می کنید از خود فرار کنید ، اما همیشه در کنار من هستید ، فقط در مناظر جدید.

در پایان جهان ، دوباره به شما احتیاج ندارید. آنها درها را در مقابل شما می بندند و مانند گرد و غبار از آنها خلاص می شوند. زندگی مثل دژاوو است. چند بار این را تجربه کرده اید ، اما هر بار مانند بار اول درد می کند. دوباره در شخص اشتباه شده است؟ فکر نمیکنم. هنگام صدقه دادن فریب نخوردید. شما خود می خواستید عشق را در جایی که نبود ببینید ، آرزوها را از دست دادید. باورهای جدیدی در مورد بی ارزشی و بدبختی به باورهای قدیمی اضافه شد. اکنون دیگر یک ذره خاک نیستید ، بلکه مشتی گرد و غبار هستید که سعی می کنید در چشم دیگران پنهان کنید و طبیعی بودن خود را پنهان کنید. یا شاید شما دیگر حتی تلاش نمی کنید. خسته. بهتر است نامحسوس باشید و شرایط را همانطور که هست بپذیرید.

گرد و غبار ، رجال ، گدا ، گدا…. اینها حرفهای من نیست. شما خود را اینگونه صدا می زنید. کلمات در سر شما غوغا می کنند و باعث سردرد شدید در شقیقه های شما می شوند. اسپاسم گلو را منقبض می کند و دیگر نمی توانید جلوی اشک های خود را بگیرید. درد و احساس در فریادهای کر کننده و هیستری فوران می کند.

شما زنده هستند!

شما با جریان اشک پاک می کنید. از اعماق ناخودآگاه ، مانند یک شیطان از جعبه چوب ، هر نگاه ناپسند ، هر کلمه محکوم کننده و لحن سرزنش آمیز ظاهر می شود. مانند یک چاقوی تیز ، قلب شما را بریده اند ، و اکنون زخم های عمیقی دارد.باورهای سطحی روح شما را زیر ابری از خاک پنهان کرده و باعث می شود که کمتر درخشان و زنده باشد.

"من زنده ام! من فقط می خواهم خوب باشم! من می خواهم دوست داشته شوم! " او فریاد می زند

انتقاد و شکست مداوم باعث شد خودتان باور کنید که لیاقت آن را دارید. کودک طبیعی شما با یک واقعیت وحشیانه روبروست: خوشحال کردن جهان سخت است. اما اگر سعی کنید خواسته های واقعی خود را کنار بگذارید ، می توانید شادی را امتحان کنید. شرم دائمی باعث می شود احساس تنهایی و بی ارزشی کنید. خاک شود. و رد دائمی احساسات شما را نسبت به خودتان بی حس می کند. مکانیسم دفاع روانی کار کرد. شما یاد گرفته اید که باور کنید اتهامات به شما آسیب نمی رساند و شما نسبت به محکومیت بی احساس هستید. از بیرون ، همه چیز خوب است ، در واقع به نظر می رسد که شما در حال از هم پاشیدن هستید.

مانند یک چوب پنبه از یک بطری شامپاین ، درد شما پاره می شود و سریعاً با فریادی دل انگیز بیرون می زند. "من گرد و غبار نیستم! من قربانی نیستم! "

آفرین عزیزم ، در بالای ریه های خود فریاد بزن ، در حال بهبودی هستی. سم کینه ، تحقیر ، شرم از شما بیرون می آید. فقط عجله نکنید تا در اسرع وقت از شر آن خلاص شوید. مسمومیت هوشیاری با باورهای محدودکننده آنقدر طول کشید که نمی توانید آن را به یکباره تف کنید. اعتقادات شما هرگز درست نبوده است. هرگز دوباره احساسات خود را رها نکنید ، بطری را نبندید ، قطعات را از قلب بیرون بیاورید ، بارها و بارها شفا دهید. در غیر این صورت ، دوباره درد می کند ، و شما دوباره مانند یک چنگال به آرامی زوزه می کشید. حالا شما درد دارید ، هر تکه درد در رنجی بزرگ بیرون کشیده می شود.

به زبان روانشناسی ، اکنون شما احساسات سرکوب شده را در اختیار دارید ، آنها را به من برمی گردانید ، درد را با کلمات می پوشانید ، سم را بیرون می ریزید ، و کاملاً تسلیم تجربه می شوید. امروز من با شما خواهم بود ، و در صورت لزوم ، نه تنها امروز. تا زمانی که کاملاً از دردی که دریافت کرده اید پاک شود. ممکن است. شاید اولین باری را که او در قلب شما مستقر شد و آن را از گذشته شما که در آن گیر کرده بودید ریشه کن کرد. مطمئنم که می توانی آن را انجام دهی.

من می دانم که باز کردن ، اعتماد کردن ، نشان دادن آسیب پذیری خود ، کنار آمدن با حماسه و احساس شرم مجدد برای شما سخت است. اما در حال حاضر زنده ماندن برای شما دشوار است. بدون "ظرف" (یک درمانگر ، یک عزیز) تا کنون ، هیچ چیز.

خبرهای خوبی برای شما دارم. سخت ترین و مهمترین کاری که انجام دادید: متوجه شدید که دیگر نمی خواهید بدون خواسته ها و احساسات گرد و خاک شوید و پس از این تصمیم می توانید به هر کسی تبدیل شوید. گرد و غبار عنصری از طبیعت بی جان است و شما در حال زندگی هستید. حالا بگذارید به دیوار چسبیده باشید. اما شما دیگر قبول ندارید که اینگونه زندگی کنید. و آیا می توان این را زندگی نامید؟

ممکن است معلوم شود که با از دست دادن درد درونی خود ، خلأ بزرگی را در درون خود احساس خواهید کرد. برای پر کردن آن با یک جانشین عجله نکنید. به جزوه های رقت انگیز و استخوان های خرد شده از سفره زندگی بسنده نکنید. شما قبلاً این تجربه را پشت سر گذاشته اید ، خودتان هم اکنون به چنگک جهانی خود می خندید. بسیار عالی است که شما هنوز طنز سالم و کنایه از خود دارید.

به دانه هایی که در باغ برهنه روح خود می کارید دقت کنید. به تدریج ، با ریختن درد در قسمت های کوچک ، احساس می کنید نیاز دارید که خلاء حاصله را با احساسات جدید پر کنید. و من واقعاً می خواهم شما خیلی زود دوباره گریه کنید ، اما اکنون از خوشحالی ، از اشتیاق سوزان برای زندگی و عشق زیاد به خود و اطرافیان.

توصیه شده: