پدیده دختر مرده

فهرست مطالب:

پدیده دختر مرده
پدیده دختر مرده
Anonim

قسمت 1. مادر "مرده"

دستی که گهواره را تکان می دهد

جهان را اداره می کند …

رابطه با مادر می تواند

هماهنگ باشید ،

اما می تواند مشکل باشد

یا خصمانه

اما آنها هرگز

بی طرف نیستند

کارکردهای ذهنی درونی ما برگرفته از روابط بین فردی است. من به لطف دیگری ظاهر می شود. و در اینجا ، اول از همه ، ما در مورد دیگران مهم صحبت می کنیم ، که البته مهمترین آنها والدین کودک هستند. بیشتر نیازهای اساسی کودک به سمت والدین است. والدین "خاک" هستند که جوانه جدیدی از زندگی روی آن ظاهر می شود و رشد بیشتر آن تا حد زیادی به کیفیت آن بستگی دارد. من تمام روابط والدین و فرزندان را در نظر نخواهم گرفت ، بلکه فقط روابط مادر و دختر را در نظر خواهم گرفت که منجر به شکل گیری مجموعه دختر مرده می شود. به طور خاص ، این مقاله بر مادر و نقش او در تولد روانی کودک به طور کلی و یک دختر به طور خاص تمرکز خواهد کرد.

عملکردهای مادر

زایمان فیزیکی اولین و مهمترین عملکرد مادر برای نوزاد است. اما این تنها از عملکرد خود دور است. جدایی فیزیکی کودک از مادر به معنای قطع رابطه بین آنها نیست. این پیوند "مادر و فرزند" ، اگرچه با گذشت زمان ضعیف می شود ، اما همیشه مادام العمر باقی می ماند.

یکی دیگر از عملکردهای نه چندان مهم مادر ، مشارکت مستقیم او در تولد روانی کودک است. بدیهی است ، برای به دنیا آمدن فرزند ، خود مادر باید زنده باشد. موارد فوق کاملاً در مورد تولد جسمی و روانی صدق می کند. برای اینکه یک زایمان روانی اتفاق بیفتد ، مادر باید خودش از نظر روانی زنده باشد.

و در اینجا ما با مشکلاتی در ارتباط با تعریف مفهوم مرگ و زندگی روانی روبرو هستیم. در مورد علائم زندگی فیزیکی-مرگ ، همه چیز کم و بیش با این امر روشن است. وقتی صحبت از مرگ و زندگی روانی و معیارهای آنها می شود ، همه چیز چندان روشن نیست. فقط واضح است که این پدیده ها متفاوت هستند: شما می توانید از نظر جسمی زنده باشید ، اما از نظر روانشناسی مرده باشید ، "گویی زنده".

تعریف این پدیده و معیارهای آن از بسیاری جهات به چرخه مقالات من اختصاص داده می شود. در این میان ، اجازه دهید به ایده گفته شده در بالا بازگردیم که برای این که تولد روانی کودک اتفاق بیفتد ، خود مادر او باید از نظر روانشناسی زنده باشد. و یک تز مهم دیگر: زایمان روانی در مقایسه با زایمان جسمانی یک بار عمل نیست. من سه لحظه کلیدی از این قبیل را در زندگی کودک در نظر می گیرم و آنها را با ظهور اشکال جدید هویت در او پیوند می دهم.

مادر "مADرده"

ایده مادر مرده در روانشناسی چیز جدیدی نیست. برای اولین بار این پدیده توسط روانکاو فرانسوی آندره گرین توصیف شد ، که آن را مجموعه مادر مرده نامید. او چنین مادری را توصیف می کند که خود را جذب می کند ، از نظر جسمی اما از نظر احساسی به کودک نزدیک نیست. این مادری است که از نظر جسمی زنده است ، اما از نظر روحی مرده است ، زیرا به دلایلی به افسردگی دچار شده است (به عنوان مثال ، به دلیل مرگ کودک ، بستگان ، دوستان نزدیک ، یا هر چیز دیگری که بسیار مورد علاقه او است. مادر)؛ یا ممکن است به اصطلاح افسردگی ناامیدی ناشی از اتفاقاتی باشد که در خانواده خود یا در خانواده والدین رخ می دهد (خیانت به همسر ، تجربه طلاق ، قطع اجباری حاملگی ، خشونت ، تحقیر و غیره).

من فکر می کنم که پدیده مادر مرده بسیار گسترده تر از آن چیزی است که گرین در نظر گرفته است. "مجموعه مادر مرده" … به نظر من ، ذات چنین مادری ناتوانی او در برآوردن برخی نیازهای حیاتی در یک دوره معینی از رشد کودک است ، که منجر به عدم امکان تولد اشکال جدید هویت و تثبیت رشد شخصی او می شود.

از این گذشته ، نیازهای کودک به مادر تنها به نیاز او برای تماس عاطفی با او محدود نمی شود.آنها (نیازها) مستقیماً با مرحله خاصی از رشد شخصی او و وظایفی که کودک در این مرحله با آن روبرو است ، در ارتباط هستند.

در واقع ، نیاز به تماس عاطفی-جسمی نزدیک برای نوزاد-نوزاد ضروری است و ناتوانی مادر در حمایت از این نیاز منجر به مشکلات جدی در رشد او می شود. روانکاوی پیامدهای ناامیدی از این نوع نیازها را توصیف می کند ، که جدی ترین آنها پدیده بیمارستانی است که توسط R. Spitz توصیف شده است. من فکر می کنم که "مجموعه مادر مرده" توصیف شده توسط گرین دقیقاً با نیاز مورد بحث کودک ارتباط دارد.

با این حال ، نیاز فوق الذکر برای کودک سه ساله و حتی بیشتر برای یک نوجوان غالب نیست. کودک در هر مرحله سنی مشکلات رشدی خاص خود را در ارتباط با ارضای نیازهای خاص برطرف می کند. علاوه بر این ، برخی از وظایف مشترک در مورد هر دو والدین وجود دارد و هر یک از والدین وظایف خاص خود را دارند. به عنوان مثال ، یک پدر وظایف پدری خود را در رابطه با پسرش و در رابطه با دخترش بر عهده دارد. موارد فوق به طور یکسان در مورد وظایف مادری صدق می کند. والدین همیشه آماده پاسخگویی به نیازهای مهم فرزندان خود به دلیل نقص در خصوصیات و عملکردهای شخصی آنها نیستند.

در مقاله من ، من فقط بر وظایف خاص مادر در رابطه با دخترش و کمبودهای مادر که منجر به ایجاد مشکل در توسعه هویت دختران آنها می شود ، تمرکز می کنم.

سوراخ کردن عملکردهای مادر می تواند هم کلی و هم محلی باشد و فقط به ناتوانی در برآوردن نیازهای خاص کودک مربوط می شود. بگذارید تأکید کنم که ما در اینجا در مورد ناتوانی مادر صحبت می کنیم ، و نه در مورد عدم تمایل او برای برآوردن نیاز کودک. چنین مادری نمی تواند آنچه را که فرزندش به آن نیاز دارد ، بدهد ، زیرا او به سادگی آن را ندارد. چنین مادری به دلیل مشکلات خودش قادر به حمایت از اهداف رشد روانی دخترش نیست. علاوه بر این ، دقیقاً وظایفی را که او نمی تواند در مرحله خاصی از رشد خود در روابط با مادرش حل کند.

بدیهی است که "مادر مرده" مادری است که مشکلات روانی دارد. اینها می تواند سطح بالایی از اضطراب ، ترس از زندگی ، ترس از مرگ (پژمردگی زیبایی ظاهری) ، عزت نفس پایین ، رد زنانگی فرد ، جنسیت باشد. اغلب مادری در رابطه با دخترش از او برای حل مشكلات زندگی خود استفاده می كند.

مادر مرده مادری است که نیازی را که برای رشد کودک مهم است ناامید می کند و نمی تواند هویت نوظهور خود را حفظ کند

مراحل تولد روانشناسی

من نوع شناسی تولد روانشناختی را بر اساس سه نکته مهم در رشد کودک متمایز می کنم:

  • وظیفه اصلی توسعه است.
  • نیاز پیشرو.
  • مرحله شکل گیری هویت

وظیفه اصلی توسعه وظیفه ای است که کودک باید در مرحله سنی خاصی برای تولد هویت جدید حل کند. راه حل آن به طور مستقیم بستگی به امکان برآوردن یک نیاز خاص بین فردی دارد. بنابراین ، می توان مراحل کلیدی در رشد کودک را مشخص کرد ، که با ترکیب خاصی از وظایف-نیازها مشخص می شود ، که در آن احتمال تولد یک I جدید یا یک هویت جدید ظاهر می شود.

من سه مرحله کلیدی را در شکل گیری یک هویت جدید ، که از نظر اهمیت قابل مقایسه با تولد روانشناختی جدید هستند ، تشخیص می دهم.

مرحله ی 1. هویت حیاتی (من هستم). وظیفه اصلی توسعه به رسمیت شناختن حق زندگی کودک توسط مادر است. نیاز اساسی کودک نیاز به پذیرش و عشق بی قید و شرط است. (مامان ، بغلم کن)

مرحله 2. هویت فردی. (بدک نیستم). وظیفه اصلی توسعه به رسمیت شناختن حق فرد برای کودک توسط مادر است. نیاز اساسی کودک ، نیاز به جدایی-تفکیک است. (مامان ، بذار برم)

مرحله 3 هویت جنسیتی (من چنین مردی / چنین زنی هستم). وظیفه اصلی رشد کودک به رسمیت شناختن حق فردیت زن یا مرد توسط مادر است. نیاز اصلی یک کودک یافتن هویت شخصی ، در درجه اول جنسیت است. (مامان ، به من امتیاز بده)

دو مرحله اول جهانی هستند. در اینجا مادر و پدر وظایف مشابهی را در رشد کودک انجام می دهند و مکمل یکدیگر هستند. در این مراحل ، در غیاب یا نقص عملکرد مادر ، پدر یا یکی دیگر از اعضای خانواده می تواند آن را جبران کند. در مرحله سوم ، مادر و پدر وظایف و وظایف خاصی دارند و غیر قابل تعویض می شوند.

در زیر ، گونه شناسی پیشنهادی مادران "مرده" مستقیماً به مرحله خاصی از رشد هویت کودک گره خورده است.

طرد شدن مادر نمی تواند بدون قید و شرط فرزندش را بپذیرد و دوست داشته باشد و بنابراین از رشد و تولد هویت حیاتی او حمایت نمی کند - من هستم.

مادر در آغوش - نمی توانم از جدایی کودک حمایت کنم و بنابراین از رشد و تولد هویت فردی او حمایت نمی کنم - من اینطور هستم.

مادر رقیب - قادر به حمایت از نیاز کودک به یافتن هویت زن نیست ، و بنابراین از توسعه و تولد هویت جنسیتی دختر حمایت نمی کنم - من چنین دختر / زنی هستم!

برای نشان دادن انواع مادرانی که من شناسایی کرده ام ، به افسانه ها مراجعه کرده و آنها را با استفاده از مثال شخصیت های افسانه ای توصیف می کنم ، که در آنها به وضوح می توان پرتره روانشناختی یکی از انواع و روابطی را که در یک "شناسایی کرده ام" مشاهده کرد. جفت مادر و دختر " چنین داستانهایی به شرح زیر خواهد بود: "فراست" ، "راپونزل" ، "داستان شاهزاده مرده".

می توانید در مقاله بعدی من در مورد این موضوع بخوانید.

برای افراد غیر مقیم امکان مشاوره و نظارت از طریق اسکایپ وجود دارد

ورود به Skype: Gennady.maleychuk

توصیه شده: