شوهر سمی: بمیرید یا ترک کنید

تصویری: شوهر سمی: بمیرید یا ترک کنید

تصویری: شوهر سمی: بمیرید یا ترک کنید
تصویری: چطور #شکست #عشقی را فراموش و درمان کنیم 2024, آوریل
شوهر سمی: بمیرید یا ترک کنید
شوهر سمی: بمیرید یا ترک کنید
Anonim

تقدیم به T. S.

دختری برای مشورت به من مراجعه کرد. او گفت که او نیاز به ارزیابی وضعیت دارد و بلافاصله درخواست کرد که او را دیوانه در نظر نگیرد. او ناامید شده بود و اصلا نمی دانست چگونه رفتار کند.

مشکل از او نبود. مشکل برای خواهرش اتفاق افتاد.

خواهرم ، ورا ، شهروند یک کشور دیگر بود - درست مانند مشتری من ، به هر حال. او با افتخار از دانشگاه پزشکی فارغ التحصیل شد ، چندین دوره کارآموزی خارجی را گذراند. زمانی برای بچه ها وجود نداشت - و وقتی در 25 سالگی چشمهایش را باز کرد و به اطراف نگاه کرد ، کسی را ندید. یک سال ، دو سال - او کار کرد ، کار کرد ، کار کرد … و سپس او ظاهر شد. بدون تحصیل (در جستجوی خودم) ، بیکار موقت (کار خود را انجام می دهم) ، مرد 36 ساله هرگز با مرد ازدواج نکرد. او به سرعت با والدین خود ملاقات کرد ، یک پیشنهاد و پیشنهاد دیگر داد - برای حرکت به بلاروس. آنها می گویند ، ما یک کشور زیبا و زندگی آرام داریم.

والدین خوشحال بودند. سریع ازدواج کردیم. ما به سرعت یک آپارتمان در پایتخت خریدیم-داماد یک شخص بسیار صادق است. البته همه برای داماد ثبت نام کردند-به هر حال ، دختر فقط در حال برنامه ریزی برای درخواست اجازه اقامت بود. سپس ما یک پیش فرض برای یک تجارت خریدیم. سپس آنها یک مرکز پزشکی در آنجا باز کردند و تمام تجهیزات را خریدند …

جوانان شاد دور زندگی می کردند ، آنها اغلب با تلفن و اسکایپ تماس می گرفتند ، اما به معنای واقعی کلمه برای یک دقیقه. واضح بود که همسر جوان یک دقیقه وقت آزاد ندارد: سازماندهی کار مرکز ، استخدام کارکنان ، و او حتی در هنگام پذیرایی حتی به توالت نیز نمی رود. شوهر مدیر مرکز شد. به زودی ورا بارداری خود را اعلام کرد - اما او تا آخرین روز کار کرد. هنگامی که کودک ظاهر شد ، والدین به کمک شتافتند. آنها متعجب بودند که مادر جوان ، پس از مرخص شدن از بیمارستان ، روز بعد به سر کار رفت. پرستار بچه کنار بچه ماند. ورا از محل کار به خانه برگشت ، تمیز کرد ، آشپزی کرد و همه کارها را همانطور که باید انجام داد. شب ها ، کودک بی قرار نمی خوابید - و صبح ورا بارها و بارها با قاطعیت به محل کار می رفت و به والدینش می گفت: "نگران نباش ، من همه چیز خوب هستم."

یک سال بعد ، او با خواهرش تماس گرفت و خواست بیاید. ورا مخفیانه با او ملاقات کرد و نیم ساعت از کار دور شد و گفت - دیگر نمی توانم این کار را انجام دهم … نمی دانم چه خبر است - اما در اطراف او احساس بدی دارم. احساس می کنم در قفس هستم … خودم را گم کردم … خواهرم سعی کرد آرام شود و هر آنچه در این موارد لازم است گفت - صلح کنید ، همه چیز خوب خواهد بود … اما ورا یک جمله گفت: "شما نمی فهمید … او یک فرد وحشتناک است …"

خواهر رفت ، و ورا یک ماه بعد تماس گرفت و گفت که دوباره باردار شده است … و حالا - خواهر گفت - از نظر احساسی ، دستانش را تکان می دهد - او یک دوم به دنیا آورد ، به کار خود ادامه داد و به یک زامبی تبدیل شد.

من هنوز نفهمیدم وضعیت وحشتناک چیست و از مشتری در مورد آن سوال کردم.

و بعد شروع کرد به گریه کردن. او گفت: "شما نمی فهمید ،" چگونه ورا جایگزین شد"

و او گفت که ورا ، یک راننده عالی ، با ورود به مینسک ، هرگز پشت فرمان نشسته است - شوهرش ماشین را گرفت و گفت: من به تو اهمیت می دهم. البته او خودش رانندگی می کند.

ورا شهر را نمی شناسد - او هرگز به سینما ، کافه ، تئاتر یا باغ گیاه شناسی نرفته است. فقط کار می کند.

ورا نمی داند که فروشگاه ها کجا هستند - سه سال است که هیچ شورت یا جوراب شلواری خریداری نکرده است. او قبلاً یک مد مد بزرگ بود ، فقط تبدیل به سایه شد. با قد بالای 170 ، وزن او 47 کیلوگرم است. لباسهایش به او آویزان است ، اما در محل کار او با لباس مجلسی ، پرستار بچه با بچه ها قدم می زند …

وقتی والدین ، یک بار دیگر که رسیدند ، دیدند که چه اتفاقی برای دخترش می افتد ، وحشت کردند. آنها او را به دکتر بردند ، اما او دستان خود را بالا انداخت - آنها می گویند ، بی اشتهایی ، خستگی ، لازم است که استراحت کنید ، ویتامین بنوشید ، تمام آزمایشات را پشت سر بگذارید … و سپس شوهرش تماس گرفت. ورا گفت: "من به مرکز پزشکی آمدم ، می خواهم آزمایش بدهم." والدین مشاهده کردند که چگونه چهره دخترشان تغییر کرده است. او گفت که فوراً باید به خانه برود و شوهرش هم اکنون به دنبال او می آید.

در خانه ، داماد گفت که والدین با بی ادبی به خانواده او رفتند ، وسایل را جمع کردند و والدین را از در بیرون پرت کردند.آنها یک هتل اجاره کردند و تعجب کردند - چطور شد که آنها ، تجار ، بزرگسالان ، یک آپارتمان و یک تجارت برای یک غریبه خریدند - همه چیز برای او ثبت شده است. اما بیشتر از همه نگران سلامتی دخترش بودند.

روز بعد با ورا تماس گرفتند اما او تلفن را جواب نداد. آنها سعی کردند به محل کار او بیایند - اما مدیر بلافاصله با شوهرش تماس گرفت و او به آرامی اما با اصرار آنها را از در بیرون کرد. و والدین مشکوک بودند که دختر آنها نوعی قرص مصرف کرده است. چرا داماد در پاسخ به آزمایش خون ساده اینقدر عصبی بود؟ چرا وقتی فرزندش از بیمارستان مرخص شد ، اگرچه شیر داشت ، به او غذا نداد؟

پرسیدم آنها از من چه می خواهند؟ خواهر ورا گفت: "من درک می کنم که شبیه یک پارانوئید هستم. من قبلاً از یک روانشناس در زادگاه خود دیدن کردم ، و این متخصصی بود که ورا قبلاً به دلیل مشکلات ایجاد خانواده به او مراجعه کرد. وقتی همه چیز را گفتم ، روانشناس شگفت زده شد. او از ورا به عنوان دختری باهوش ، فعال ، پرانرژی و کارگرا یاد کرد. فرضیه او مربوط به این واقعیت بود که ورا اعتیاد خود را از کار به شوهرش منتقل کرده است و اکنون او تحت تأثیر شدید قرار دارد."

البته ، من سعی کردم تمرکز را از Vera به مشتری تغییر دهم. البته من در مورد خانواده چیزهای زیادی آموختم. اما داستان در ذهنم ماند. چگونه در چند سال یک زن باهوش که برنده کمک هزینه کارآموزی در اروپا شد ، یک دختر و خواهر عاشق ، تبدیل به یک زامبی شد؟ من درباره فرقه ها خواندم و فکر کردم - شکستن یک شخص چقدر آسان است. او را معتاد کنید ، به او اجازه ندهید بخوابد ، او را مجبور به کار زیاد کند - و او از شما دور نمی شود … اما بیشتر از همه این سوال را احساس کردم - شکستگی کی رخ می دهد؟ از این گذشته ، تا جایی ، و ورا عقل خود را حفظ کرد - متوجه شد که همه چیز بد است ، و آماده رفتن است. اما به دلایلی او ماند … و پس از آن او شکست.

چرا از شرکای سمی دور نمی شویم؟ چه چیزی ما را به آنها نزدیک می کند؟ همه چیز پیش پا افتاده است - تجربیاتی که ما را به وابستگی وابسته می کند ، و آن سرمایه گذاری هایی که قبلاً روی شخص سرمایه گذاری کرده ایم و هرگز قابل پس گرفتن نیست. ما نمی رویم زیرا:

  • شرمنده. به هر حال ، مردم گفتند - به او نگاه کنید! او خیلی خوب است … اما من گوش نکردم و نشنیدم …
  • با ترس اگر همه اینطور باشند چطور؟ اگر انتقام بگیرد چطور؟ اگر بچه ها را بردارد چه؟ اگه بکشه چی؟
  • غمگین. به هر حال ، در ابتدای رابطه ، چند لحظه روشن وجود داشت ، زمانی که اعتقاد بر این بود که همه چیز خوب خواهد بود. خاطرات این باور را ایجاد می کنند که همه چیز می تواند تغییر کند. فقط باید کمی صبور باشید - و او می فهمد که من چقدر خوب هستم …
  • حیف است. من برای این رابطه بسیار تلاش کرده ام ، روح خود را در آن قرار داده ام ، بسیار اهدا کرده ام …

مدت ها فکر می کردم که آیا ارزش نوشتن در مورد آن را دارد - موضوع ظریف ، پیچیده ، چندوجهی است. من واقعاً پاسخ های درست را نمی دانم - و من خودم به همراه مشتریانم ، اعضای گروه های درمانی و آموزشی به دنبال آنها هستم. اما گاهی اوقات چنین موجی از ناامیدی و ناامیدی بر من غرق می شود که نمی دانم چگونه با شخص صحبت کنم ، چه چیزی به او بگویم و آیا ارزش انجام این کار را دارد.

ما برای صدمین بار در مورد روابطی صحبت می کنیم که به راحتی آنها را وابسته می نامیم. هر روانشناس و اخیراً هر مشتری دوم ، همه چیز را در مورد مثلث S. Karpman ، در مورد ایجاد مرزها ، و مسئولیت پذیری می داند. یخ شکسته ، آقایان هیئت داوران ، یخ شکسته است! اما در کنار هریک از ما افرادی زندگی می کنند که این دانش هرگز آنها را نجات نمی دهد. اینها کسانی هستند که در رابطه سمی و سمی با شریک زندگی خود هستند - اما هنوز نمی توانند جدا شوند.

وقتی به این زنان فکر می کنم ، گالری کاملی از تصاویر جلوی صورتم می تازد. این نیز یک زن معمولی است که در استخوان گونه اش کبود شده است و صبح با عجله به فروشگاه می رود. این زنی است که شوهر مست را به خانه می برد و تمام راه را گوش می دهد که او ، یک گاو ، نمی تواند رانندگی کند. اینها قربانیان خشونت خانگی هستند که توسط شوهرانشان مورد تجاوز قرار می گیرند و هر ساله بچه هایی را به دنیا می آورند که به پناهگاه ها و سرپناه ها فرار می کنند و آماده اند دوباره باور کنند که "او قبلاً همه چیز را درک کرده و خود را اصلاح کرده است". اینها زنانی هستند که شیفت خود را کار کرده اند و عجله دارند برای شوهرشان که روی مبل افتاده است ، که هم زمان و هم بدن خود را به شیوه ای تجاری اداره می کند ، برای خانه آشپزی کنند.

toksix_men
toksix_men

البته پنهان کردن دنده شکسته یا چشم سیاه دشوارتر از تحقیر ، طرد ، کاهش ارزش و تحقیر است. اما از این رابطه ، آنها کمتر مخرب می شوند. من می خواهم ویژگی هایی را که در چنین رابطه ای نهفته است ، ذکر کنم و با نحوه رفتار مردان در چنین رابطه ای شروع شود.

  • یک مرد را می توان با کلمه بزرگ "misogin" مشخص کرد. زن ستیز از زنان و زنان متنفر است. اخیراً ، آنها غالباً در این مورد می نویسند ، اما پذیرفتن این که شخصی می تواند شخصی را بر اساس جنسیت مورد تحقیر و تبعیض قرار دهد ، بسیار دشوار است. البته ، تقریباً تمام متون دینی با این ایده که زنان موجودات درجه دو هستند ، نفوذ کرده اند. البته ، نیچه با "شما به زن می روید - شلاق را فراموش نکنید" وجود دارد ، اما پذیرش زن ستیزی به سختی می تواند دشوار باشد - و بنابراین ما هزار بهانه می آوریم (از "او مادر بدی داشت" تا "او امروز در روحیه نیست").
  • مردی با مجموعه قدرت که می خواهد فرماندهی و فرمانروایی کند. او نشان می دهد و می گوید که یک زن چگونه ، چگونه و چرا باید انجام دهد - از پختن سوپ گرفته تا انتخاب شغل. کنترل کامل و تسلیم چیزی است که چنین مردی به آن احتیاج دارد.
  • مرد روان پریشی است ، با فقدان همدلی ، "عاری از وجدان" ، فریبکار ، دستکاری کننده ، از زن به عنوان وسیله ای برای رسیدن به اهداف استفاده می کند. درک ، محاسبه ، تغییر غیرممکن است. کتاب بخوانید - مجلات کاملی در مورد آنها نوشته شده است ، و در ابتدای رابطه نمی توانید عاشق چنین مردی نشوید.
  • مردی که از تجاوز فیزیکی استفاده می کند. او می تواند فشار بیاورد ، به زنی ضربه بزند ، یک جسم سنگین به سمت او پرتاب کند ، روی او چای بیندازد. سپس می گوید: "تو خود من را تحریک کردی ، مرا به کار انداختی". در حقیقت ، او کاملاً قادر به کنترل خشم خود نیست. عصبانیت او مانند یک توالت فرنگی است که یک نوار اتوماتیک در فواصل نیم ساعته بسته ای از تازه ترین مخمر را در آن می اندازد.
  • مردی که عاشق خشونت اقتصادی است. محدوده پرتره از "کجا این همه پول خرج کردید؟" ، "شما داروهای بارداری دارید - برای آنها غذا بخرید" تا "خودتان را برای یک کوپن بگذارید ، من خودم برای خواربار فروشی می روم" گسترش می یابد.
  • مردی که همیشه از همه چیز ناراضی است و مدام غر می زند ، ادعا می کند ، له می کند ، ناله می کند. زندگی با او مانند این است که در تاریکی ابدی و بدون امید به پرتو آفتاب باشید.
  • مرد ارزیابی کننده است. او ، به عنوان یک جواهرساز ، همیشه به یک زن می گوید که چند قیراط به دست آورده است ، چین و چروک هایش کجاست ، او را با دوستانش و آنجلینا جولی بی اشتها مقایسه کنید. همسر چنین شوهری نیازی به ترازو و آینه ندارد - هر روز اطلاعات واضح و دقیقی دریافت می کند که او خوب ، احمق ، احمق ، خسته کننده نیست ، شایسته عشق هیچکس نیست - دوره.

اگر با چنین مردی ملاقات کردید ، باید فرار کنید. اگر عاشق شده اید ، باید فرار کنید. اگر سالها با او ازدواج کرده اید ، پولی ندارید ، بچه ها کوچک هستند ، هیچ کس از شما حمایت نمی کند - باید تا صد بشمارید و بدوید.

شاید شما خوش شانس باشید و روز شهادت فرا برسد. شاید در این روز ناگهان متوجه شوید که فقط یک زندگی وجود دارد ، و خداوند هیچ قطعه یدکی ، یا سلامتی مضاعفی را برای شما ایجاد نکرده است ، یا حتی فرصتی برای ماندن در نقطه "18 سالگی" و شروع مجدد برای شما ایجاد نکرده است.

تغییرات فردا اتفاق نمی افتد ، بلکه در حال حاضر است. شوهر سمی شوهر است که شما را مسموم می کند. آیا آماده هستید چند سال دیگر در نزدیکی راکتور چرنوبیل زندگی کنید؟ آیا تأثیرات تابش بر بدن و روح خود را انکار می کنید؟ آیا شما قادر مطلق هستید؟

سپس شما نمی توانید به هیچ چیز کمک کنید.

اما اگر امید دارید - فرار کنید! آنها برای تولید مضر هزینه اضافی پرداخت می کنند - و مردم با دانستن آنچه که انجام می دهند ریسک می کنند. چه کسی برای مسمومیت کل زندگی شما "اضافی" می پردازد؟

دکتر هاوس گفت: "مردم تغییر نمی کنند." آنها تغییر می کنند ، اما بسیار آهسته. تا کی حاضرید منتظر بمانید؟ 10 سال؟ بیست؟ پنجاه؟ بازی تمام شد! بازی قبل از اینکه بفهمید که نمی خواهید بازی کنید ، به پایان می رسد!

می توانید کتاب "افسون زنانگی" را دوباره بخوانید. می توانید مدت زمان بیشتری را بسنجید و مستقیماً با شوهر خود در مورد نوع تغییر در رابطه صحبت کنید. می توانید دوباره امتحان کنید.

اما فقط از شوخی با خود دست بردارید.شما قادر نخواهید بود تا پایان عمر خود را در ماسک گاز زندگی کنید - نه نفس بکشید ، نه شادی کنید ، نه اینکه دوست داشته شوید و مورد قبول ، قدردانی و حمایت قرار بگیرید.

توصیه شده: