خودشیفتگی انحرافی - گلو عمیق توسط ویروس ترس

فهرست مطالب:

تصویری: خودشیفتگی انحرافی - گلو عمیق توسط ویروس ترس

تصویری: خودشیفتگی انحرافی - گلو عمیق توسط ویروس ترس
تصویری: کنار آمدن با ترس، اضطراب و استرس های ناشی از ویروس کرونا 2024, آوریل
خودشیفتگی انحرافی - گلو عمیق توسط ویروس ترس
خودشیفتگی انحرافی - گلو عمیق توسط ویروس ترس
Anonim

این مقاله در مورد افرادی صحبت می کند (هر یک از ما افراد مشابه را می شناسیم) که "خودشیفته های منحرف" نامیده می شوند. این یک تصویر عالی از عفونت توسط ویروس ترس در یک مرحله عمیق است ، جایی که ماده ویروسی روح فرد را جابجا می کند و کنترل بدن را در دست می گیرد و بیشتر به عزیزان سرایت می کند

امروز می خواهم در مورد خون آشام ها با شما صحبت کنم. شاید این اطلاعات به کسی در حفظ سلامت روحی و جسمی یا حتی زندگی کمک کند. شما خواهید گفت که همه اینها افسانه است و در زندگی واقعی هیچ کس ، به جز حشرات مضر و زالو ، خون ما را نمی نوشد. تا حدی با شما موافقم. اما خون آشام هایی که باید با آنها ملاقات کنیم اصلاً با خون معامله نمی کنند ، آنها به انرژی ما نیاز دارند. بیایید دریابیم چه کسی در زندگی واقعی ما می تواند یک خون آشام واقعی تلقی شود و آیا شما شخصاً مجبورید با چنین افرادی ارتباط برقرار کنید.

به یاد داشته باشید اگر فردی در محیط شما (در میان همکاران ، دوستان ، اقوام) در مقابل او همیشه احساس گناهی غیرقابل توضیح می کنید ، که مدام می خواهید او را خوشحال کنید ، اما هیچ چیز خوبی از آن به دست نمی آید. پس از برقراری ارتباط با او ، احساس ویرانی / ویرانی ، ضعف / ضعف می کنید ، اما شکستن این رابطه امکان پذیر نیست ، شما ، انگار توسط یک آهنربا ، جذب او می شوید و واقعاً می خواهید نوع او را به دست آورید. نگرش نسبت به خود اگر پاسخ مثبت است ، پس شما در خطر واقعی هستید ، اما نجات شما در دست خود شماست. همه چیز به ترتیب. ابتدا ، من در مورد نحوه عملکرد این موجودات انگلی صحبت می کنم. به هر حال ، دشمن باید خوب مطالعه شود در غیر این صورت ، مبارزه با او بی فایده است. برای کسانی که در محیط آنها چنین افرادی مشاهده نمی شود ، من همچنین توصیه می کنم این مقاله را تا انتها بخوانید ، زیرا چه کسی می داند چه چیزی در پیش است …

ابتدا بیایید اصطلاح را تعریف کنیم. این افراد متفاوت نامیده می شوند: روانگردان ، خون آشام احساسی ، خودشیفته های منحرف. "منحرف" - از کلمه لاتین perverere - برای تحریف ، چرخش ، تبدیل ، معنای اصلی تغییر در معنای یک عمل از طریق تغییر جهت آن است. پیشنهاد می کنم به آخرین اصطلاح بپردازید (معرفی شده توسط دکتر ایریگویون). باید فوراً بگویم که ارتباط با یک خودشیفته منحرف یک سفر یک طرفه است و فرصت بسیار کمی برای بازگشت وجود دارد. مفهوم خودشیفتگی به این معنی است که "من خودم را بسیار دوست دارم".

اما در واقعیت ، عکس آن صادق است. این افراد همیشه کاری برای انجام دارند ، اما در عین حال - هیچ چیزی ندارند. آنها از از دست دادن خود بسیار می ترسند ، بنابراین دائماً به دنبال فرصت هایی برای خودسازی و بهبود خود هستند و از زندگی واقعی صرف نظر می کنند. و ساده ترین راه برای بلند شدن (به ویژه در غیاب هرگونه استعدادی) این است که شأن دیگران را کوچک جلوه دهیم. مشکل خودشیفتگی از بیرون قابل مشاهده نیست ، اما از درون بزرگ است. مهم نیست که این افراد چقدر خوش شانس هستند ، همیشه احساس می کنند هیچ چیز نیست. و آنها به خاطر وجود شما از شما متنفرند ، زیرا شما چیزی را دارید که آنها ندارند. به عنوان مثال ، می توانید آواز بخوانید ، برقصید ، نقاشی کنید ، خانواده خوبی دارید ، همیشه شاد و خوش بین هستید و غیره.

آنها می گویند برای احساس تاسف برای افراد ناهنجار اخلاقی عجله نکنید ، آنها می گویند ، انحراف آنها نتیجه هر گونه بیماری روانی و واکنش های عصبی است. نه ، گول نخورید ، من به شما اطمینان می دهم ، این فقط عقلانیت سرد است ، همراه با ناتوانی این فرد در در نظر گرفتن افراد دیگر به عنوان یک انسان ، برای آنها تشخیص این واقعیت به منزله فروپاشی کامل شخصیت آنها است. برخلاف ظالم ، خودشیفته منحرف هرگز جرات نمی کند که آشکارا برای قدرت مبارزه کند و آشکارا از آن سوء استفاده کند. همچنین ، او جرات نمی کند که درگیری و استفاده از زور را مستقیماً هدایت کند ، او به قدرت می رسد و به تدریج افرادی را که تنها با کمک دستکاری های روانی خود وابسته به لحاظ روانی شده اند ، نابود می کند.جالب اینجاست که خودشیفته های منحرف هرگز با مستبدان و امثال خود درگیر نمی شوند (ما کمی بعدتر به این موضوع برمی گردیم). بنابراین ، اگر نماینده یکی از این دو دسته نیستید ، به طور خودکار در گروه خطر قرار می گیرید و می توانید قربانی چنین متجاوزی شوید.

هنگامی که افراد منحرف با افراد دیگر ارتباط برقرار می کنند ، هیچ تعاملی اتفاق نمی افتد ، آنها تنها سوژه هر عملی می شوند. به سادگی ، خودشیفته های منحرف هر آنچه را که نیاز دارند از قربانی می گیرند. آنها هیچ راه دیگری برای وجود نمی بینند ، به جز ویرانگری از طریق کنترل کامل روانی بر آن. ویژگی بارز خودشیفتگان منحرف نه تنها فقدان همدلی و دلسوزی نسبت به دیگران ، بلکه فقدان کامل زندگی عاطفی است. احساسات آنها زودگذر است ، مانند جرقه های آتش ، به محض ظاهر شدن خاموش می شوند. اما آنها قادر به تجربه احساسات واقعی نیستند. این دقیقاً ویژگی اصلی شخصیت آنها است. انحراف وجود خود را تظاهر می کند ، نیروی زندگی و ویژگی های منحصر به فرد دیگران را به خود اختصاص می دهد.

از این گذشته ، کسانی که زندگی خود را ندارند ، لازم است که شخص دیگری را به خود اختصاص دهند ، اگر این امکان پذیر نیست ، مطمئناً باید آن را از بین ببرند. از این رو ، مقایسه مکرر افراد منحرف با خون آشام ها انجام می شود. آنها از موقعیت قدرتمندی که در شبیه سازی (زندگی ، احساسات) دارند با دیگران ارتباط برقرار می کنند. همانطور که در بالا ذکر شد ، در واقع افراد منحرف بی حس هستند. آنها هرگز رنج نمی برند ، دچار عوارض ، روان رنجوری ها ، آسیب های احساسی (که آنها را به طرز ماهرانه و با لذت بسیار شبیه سازی می کنند) نیستند ، زیرا سابقه ای وجود ندارد ، زیرا منحرف هرگز در موقعیتهای خاص حضور ندارند.

ویژگی های افراد منحرف ، که با دقت توسط دیگران پنهان شده است

مگالومنیا … افراد منحرف قضاوت و اخلاق می کنند. آنها به طور ذاتی به طور متوسط متوسط هستند ، به عنوان یک قاعده ، جسورانه و با لذت همه چیز را نقد می کنند. فقط آنها می دانند چه چیزی درست است ، چه چیزی حقیقت ندارد ، چه چیزی خوب است ، چه چیزی بد است ، چه چیزی زیبا است و چه چیزی زیبا نیست. آنها قربانیان خود را محکوم می کنند ، و اگر سکوت کنند ، به گونه ای که دیگران به خاطر نقص خود احساس سرزنش خاموش کنند. افراد منحرف هیچ علاقه ای به افراد دیگر ندارند. آنها خواستار این هستند که همه منحصراً به آنها علاقه مند شوند. آنها کاملاً از همه چیز انتقاد می کنند و اجازه موفقیت دیگران را نمی دهند.

حسادت خون آشام … حسادت آسیب شناختی در ذات منحرف ذاتی است. هر چیزی می تواند موضوع آن باشد: استعداد ، جذابیت ، موفقیت حرفه ای ، خنده مبهم ، چشمان زیبا ، کودکان ، سگ ، ماشین ، کلبه تابستانی. به طور کلی ، هر آنچه که متعلق به او نیست ، صرف نظر از آنچه که خودش دارد. و این حسادت باعث واکنش تهاجمی در افراد منحرف می شود. او فقط از شما متنفر است زیرا نمی تواند شما شود. تنها اشتیاق که افراد منحرف تظاهر نمی کنند ، تمایل به تصاحب مداوم است که با کمک آنها به قدرت خود می رسند. رنج های دیگران به آنها لذت می دهد: "… اکنون آنها مکان خود را خواهند دانست ، در غیر این صورت خود را تصور کرده اند ، که اکنون در بهترین حالت خود قرار دارد؟" در واقع ، این میل به مناسب سازی ، میل به نابودی است. اگر منحرف و در واقع همه چیزهای حسادت را به خود اختصاص داده باشد ، او به سادگی نمی تواند بفهمد با همه اینها چه باید بکند.

منفی گرایی … انحراف از انرژی مثبت افراد اطرافش تغذیه می شود ، که آنها دائما فاقد آن هستند. در عوض ، او منفی خود را بر آنها می ریزد. افراد ناراضی ناراضی موقعیت مطلوب قربانی را اتخاذ می کنند و دیگران را مسئول نارضایتی خود می دانند. برای القای احساس گناه ، افراد فاسد از فداکاری شبیه سازی شده و ضربه های شدید احساسی استفاده می کنند. علاوه بر این ، قربانی به طور نامحدود استفاده می شود.

اجتناب از مسئولیت … افراد منحرف اشتباهات ، مشکلات و شکست های خود را به دیگران نسبت می دهند ، اما برای خودشان هیچ گناهی احساس نمی کنند.آنها خود را تنها سوژه های این جهان می دانند و در نتیجه واقعیت را انکار می کنند. منفی گرایی به آنها این توانایی را می دهد که از هرگونه احساس ناخوشایند دور شوند. نفی واقعیت در همه چیز خود را به صورت ناهنجار نشان می دهد. به همین دلیل است که خودشیفته های منحرف نمی توانند تصمیم بگیرند (مسئولیت را بپذیرند). آنها همه اینها را روی دوش دیگران می اندازند. فرد ناهنجار ، مانند زالوها ، به روان انسان می چسبد و او را مجبور می کند تا باور کند که او به طور مستقل به این تصمیم رسیده است که فرد منحرف را بیشتر از زندگی دوست داشته باشد و از او در برابر هر گونه مشکلی محافظت کند.

بیایید در مورد قربانی افراد منحرف صحبت کنیم … او فقط نیاز به یک قربانی دارد. یک شخص می تواند قربانی افراد منحرف شود فقط به این دلیل که او تصمیم گرفته است. اصل انتخاب یک قربانی بسیار ساده است - او در نوک انگشتان او بود و با وجود وجود خود مستقل از او در او دخالت می کرد. قربانی فقط تا زمانی که بتوان از آن استفاده کرد مورد توجه افراد منحرف است ، هنگامی که چنین فرصتی از بین می رود ، قربانی مورد نفرت (دشمن) متجاوز قرار می گیرد. همانطور که در بالا ذکر شد ، ظالمان و امثال آن هرگز قربانی افراد منحرف نخواهند شد. برادرش ، یک خودشیفته منحرف ، می تواند شبیه سازی خود را به سرعت نشان دهد و در اطلاع رسانی به دیگران در این مورد دریغ نخواهد کرد. بنابراین ، فرد منحرف دندان های خود را به او نشان می دهد و از ترس مواجهه ، سعی می کند با او ارتباط برقرار نکند.

در رابطه با ستمگر واقعی ، فرد منحرف وفاداری ظاهری از خود نشان می دهد و سعی می کند مورد اعتماد او قرار گیرد. سخنان ستمگر از اعمال جدا نمی شود ، او "بدون ترس و سرزنش" عمل می کند ، به اختیار خود از زور استفاده می کند و سعی نمی کند خود را وفق دهد. در مورد افراد منحرف ، برعکس ، کلمات همیشه از اعمال جدا می شوند. به عبارت دیگر ، او همیشه کاری را که انجام می دهد انکار می کند. او با هر گونه نیاز اجتماعی سازگار است ، گویی قصد دارد نمونه ای واقعی از عادی بودن جامعه را نشان دهد. یکبار دیگر می خواهم تأکید کنم - اگر شما یک ظالم یا خودشیفته منحرف نیستید ، می توانید به راحتی قربانی یک فرد منحرف شوید. برای انجام این کار ، فقط باید باشید.

فرد منحرف نیز ترجیحات خود را در انتخاب قربانی دارد. به عنوان یک قاعده ، آنها افرادی معتمد ، احساسی ، پرشور ، با احساس مسئولیت توسعه یافته را انتخاب می کنند که قادر به سازگاری هستند و همیشه نیازهای دیگران را در نظر می گیرند ، دارای نشاط هستند ، در توانایی های خود خوش بین و مطمئن هستند. با استثمار چنین افرادی ، افراد منحرف حداکثر سود را می برند.

حال بیایید پویایی روابط منحرف (فقط ارتباط عاطفی) را بررسی کنیم.

بنابراین ، راه وجود خودشیفتگان منحرف در انگلهای مخرب آنها بر افرادی نهفته است که آنها را با کمک دستکاریهای روانی تحت تسلیم خود قرار می دهند.

چرخه منحرف را می توان به صورت زیر نشان داد:

  • اغواء قربانی ، فلج او.
  • تسلیم ، کنترل قربانی و بهره برداری از آن.
  • تخریب قربانی به عنوان غیر ضروری و سرپوش گذاشتن بر روی مسیرها.

پس از آن چرخه برای قربانی بعدی تکرار می شود.

یک خودشیفته منحرف هرگز با زور عمل نمی کند. او وظیفه خود را تنظیم می کند تا همه چیز را به گونه ای تنظیم کند که مردم داوطلبانه آنچه را که او از آنها نیاز دارد به او بدهند ، و در آینده خود آنها آن را درخواست کنند.

بیایید نگاه دقیق تری به دو مرحله اول چرخه منحرف - اغوا و استثمار داشته باشیم.

با اغوا کردن قربانی ، فرد منحرف ارائه خود را ارائه می دهد و خود را به عنوان شی مورد نظر نشان می دهد. در این مورد ، در رابطه با دیگری ، او طوری رفتار می کند که گویی تنها سوژه در جهان خود او نیست ، بلکه آن دیگری است. به زبان ساده ، فرد منحرف عشق را تظاهر می کند.

"بسته بندی آب نبات روشن". ویژگی های واقعی شخصیت منحرف همیشه پنهان است ، در غیر این صورت هیچ کس هرگز با او کاری ندارد. اما طرف "جلو" آن کاملاً مخالف طرف اشتباه است. قاعده اصلی ارائه او این است که صاحب ویژگیهای مثبت باشد که قربانی برای آنها ارزش قائل است و ویژگیهای منفی که او را آزار نمی دهد. علاوه بر این ، افراد فاسد بلافاصله سیستم ارزش قربانی احتمالی و ترجیحات او را تشخیص می دهند.و نکته در اینجا اصلاً در شهود آنها نیست ، بلکه در این واقعیت است که معمولاً مردم ارزش ها ، سلیقه ها و ترجیحات زندگی خود را به هیچ وجه پنهان نمی کنند ، بلکه برعکس است. و این درست نیست که افراد منحرف قادر به یادگیری چیزی نیستند ، این فقط به این واقعیت مربوط می شود که آنها اصلاً علاقه ای ندارند. اگر در هنگام ارائه شیوه ارتباطی افراد منحرف را رعایت کنید ، می توانید از تعداد زیادی س differentال مختلف که از قربانی خود می پرسد شگفت زده شوید ، و او این کار را بسیار هوشمندانه انجام می دهد. او می خواهد همه چیز را در مورد قربانی بداند ، به همه چیز علاقه مند است و واقعاً تحسین می کند. س questionsال می کند ، اظهارات بحث برانگیزی می کند و واکنش ها را از نزدیک مشاهده می کند. بنابراین او تصویری را که در مقابل قربانی انتخاب شده بازی می کند ، اسکن می کند.

عاشق بمباران هدف از این مرحله از اغواگری این است که قربانی خود را فلج کند و باعث شود نتواند از خود دفاع کند. فلج در این مورد به معنی ناتوانی توانایی قربانی در تفکر مستقل است. در دوران اغواگری ، توهم تبادل متقابل احساسات ایجاد می شود. این عشق در نگاه اول است ، اشتیاق بی حد و حصر ، شدت تأثیرات (که بر اساس اشتیاق واقعی افراد منحرف - احساس حسادت آمیز) است. فرد منحرف همه چیز را طوری تنظیم می کند که قربانی همیشه در میدان دید خود باشد و حتی یک دقیقه نیز به خود و حتی بیشتر به اشخاص ثالث واگذار نشود. در تمام 24 ساعت شبانه روز ، به طور مداوم ، قربانی باید تماشاچی و شرکت کننده در این ارائه باشد: جلسات مکرر ، تماس های تلفنی و پیامک ، بازدید از دفتر ، علائم مختلف توجه ، ملاقات با والدین و دوستان قربانی و … به دلیل متوسط ، افراد خودشیفته منحرف به سادگی به تمبر و شراره علاقه دارند. در ارائه عاشقانه خود ، افراد منحرف نقشی را ایفا می کنند و به شدت از سناریوی جنسیتی پیروی می کنند. 9 هفته و نیم ، و Thumbelina و Snow Maiden برگزار خواهد شد. و همه زیر پرده ای سبک از عدم درک ، راز ، گذشته مرموز ، طرد شدن. این گروتسک تئاتری و "وحشتناک" وضعیت در آینده است که نقش مهمی در حفظ قربانی در حالت فلج خواهد داشت. قربانی حیرت زده است ، نمی تواند منطقی فکر کند و موقعیت را ارزیابی کند. او فقط به یک چیز فکر می کند: "این شخص دیوانه وار عاشق است و واقعاً به احساس متقابل نیاز دارد."

تهاجم (حمله ، نفوذ)

در حال حاضر در طول ارائه ، مرزهای شخصی قربانی به تدریج حذف می شود. این امر برای ایجاد کنترل کامل روانی بر قربانی و دستکاری بیشتر رفتار او ضروری است. مرحله فریب دادن قربانی مرحله حمله به روح او ، استعمار جهان بینی او ، شستن مغز او است. از همان اولین لحظه ارائه خود ، فرد فاسد شروع به فکر قربانی می کند ، برای او تصمیم می گیرد ، و با مهارت ، افکار و خواسته های قربانی را با افکار خود جایگزین می کند: "اکنون شما آن را انکار می کنید ، اما من می دانم که دقیقاً این را می خواهید" ، "من خواسته های شما را بهتر از شما / خود می دانم" … فرد منحرف تصویری از قدرت مطلق خود در رابطه با قربانی ایجاد می کند. او این حق را برای خود محفوظ می دارد که تمام افکار خود را "بخواند" و تمام انگیزه های ناخودآگاه خود را "درک" کند. قربانی همه اینها را به عنوان انحلال در شخص مورد علاقه خود درک می کند. او حتی متوجه نمی شود که او بدون فضا و زمان شخصی خود باقی مانده است ، همه اینها توسط افراد منحرف جذب می شود و نیاز به تمرکز کامل روی شخص او دارد. بنابراین ، قربانی از حلقه اجتماعی معمول خود دور می شود و با شخص "دوست داشتنی" خود تنها می ماند. او حتی متوجه نمی شود که فرد فاسد به طور فزاینده ای شروع به بازی در نقش متهم می کند ، اما مدام مجبور است بهانه هایی بیاورد: "از ساعت 14.00 تا 14.30 کجا بودید / کجا بودید. ؟ من سوار ماشین شدم / وارد دفتر شدم ، شما آنجا نبودید ، به تلفن ها جواب ندادید / پاسخ ندادید. " کنترل وسایل شخصی ، تماس های تلفنی ، نامه شروع می شود و همه اینها توسط قربانی به عنوان حسادت تعبیر می شود. در واقع تمام واکنش های ذهنی قربانی در حال برنامه ریزی است. این امر ضروری است تا بعداً بتوان به راحتی هر یک از آنها را فعال کرد و قربانی همانطور که فرد منحرف به آن نیاز دارد رفتار کرد.

کنترل و عملکرد.هنگامی که فرد منحرف از قدرت کامل خود بر قربانی متقاعد می شود ، بلافاصله به مرحله بعدی می رود ، که برای او جالب است - برای کنترل قربانی خود ، و همیشه آن را در اختیار خود دارد. این اولین مرحله خشونت علیه او است. خشونت بدون استفاده از زور و بدون دید زیاد است. در طول ارائه خود ، فرد منحرف مقدار زیادی از انرژی خود را صرف کرد. اگرچه در حال حاضر در لحظه جذب قربانی ، او از انرژی او تغذیه می کرد ، اما هنوز ، در لحظه ارائه ، عصبانیت نسبت به قربانی در او افزایش می یابد: "بالاخره ، این او است / که باعث می شود من اینگونه رفتار کنم (برای تظاهر به عشق) ، او از من تنها به یک چیز نیاز دارد … "در نتیجه ، هنگامی که فرد منحرف تصمیم گرفت از استثمار قربانی استفاده کند ، نفرتش از او به سادگی بالا رفت ، او به" انتقام "کشیده شد.. خودشیفته منحرف خود را غارت شده ، مورد استفاده ، تحقیر و توهین می داند. او آماده است تا "صورت حساب کامل" به قربانی ارائه دهد.

مرحله کنترل کامل و استثمار قربانی با شروع می شود

سیلی هشدار به صورت.

همانطور که قبلاً ذکر شد ، افراد منحرف هرگز به خشونت فیزیکی روی نخواهند آورد. امتناع از برقراری ارتباط مانند سیلی هشداردهنده به صورت شما عمل می کند. انحراف ناپدید می شود. او یا ترک می کند ، یا به سادگی صحبت با قربانی را متوقف می کند و تمام تلاش های وی را برای برقراری ارتباط با وی خراب می کند. بنابراین ، فقدان کامل ارتباط کلامی وجود دارد. در عوض ، نشانه های خاموش وجود دارد که نارضایتی کامل را بیان می کنند: شانه بالا انداختن ، آه ، پوزه بز ، چشم های گرد شده. قربانی شروع به احساس گناه غیرقابل توضیح می کند و می پرسد: "تقصیر من چیست؟" فرد منحرف چیزی را توضیح نمی دهد و منکر می شود که آزرده خاطر شده است. بنابراین ، او با انتظار برای توضیح ، قربانی را فلج می کند. امتناع از برقراری ارتباط ، راه بسیار موثری برای تشدید درگیری و انتقال کامل آن به روان قربانی "رد شده" است. بنابراین ، تکذیب گفتگو ، به طرف مقابل نشان می دهد که به او علاقه ای ندارد. تقریباً همزمان با امتناع وی از برقراری ارتباط ، شخص منحرف شخصیت سوم (دوست / دوست دختر) را معرفی می کند ، که وی خشم قربانی را (در صورت وجود) به او هدایت می کند ، که با کمک او استراتژی تحقیر قربانی خود را از طریق مقایسه با او آشکار می کند. اشتباه مهلک قربانی می تواند تلاشی باشد برای توضیح خود با نوشتار ناهنجار. از آنجا که س questionsالات و شکایات خود را مطرح می کند ، مطمئناً قربانی شروع به توضیح در مورد اقدامات خود می کند. در نتیجه ، معلوم می شود که او

او از افراد منحرف بخاطر آنچه آگاهانه یا ناآگاهانه می توانست "بد" انجام دهد ، بخشش می خواهد.

فرد منحرف این را به عنوان اثبات کامل گناه قربانی در نظر می گیرد. تغییر مسئولیت به عهده قربانی است. حالا او باید گناه خود را جبران کند. برای این منظور ، منحرف

یک دایره "عبور نکنید" مشخص شده است.

دقیق تر ، دو دایره. اولین مورد داخلی است ، جایی که قربانی "ممنوع" شده است ، در مرکز آن خود فرد منحرف خواهد بود. دوم خارجی است. او فاصله ای را که قربانی مجاز به بازنشستگی است محدود می کند تا فرد منحرف قدرت خود را بر او از دست ندهد ، در هر لحظه می تواند بدون هیچ مشکلی او را به سوی خود فرا خواند ، چیزی بخواهد و دوباره "خانه" را ترک کند. به این "موجود" می گویند. برای نگه داشتن قربانی در این حلقه بیرونی ، افراد منحرف از تاکتیک های زیر استفاده می کنند:

کشیدن خط

اصل این تاکتیک ساده است. فرد ناهنجار قربانی را وارد حالت هیجان می کند ، سپس عکس العمل او را مشاهده می کند ، سپس او را در حالت انتظار بیهوده قرار می دهد ، بدون اینکه تشویق به موقع را فراموش کند. بیایید نحوه عملکرد آن را در مثال زیر ببینیم. فرد منحرف سرانجام با قربانی تماس می گیرد و با لحن "اشاره" می گوید: "سلام! چه مدت است که یکدیگر را ندیده ایم … "قربانی با سرعت برق الهام می گیرد و با ترس از دریافت امتناع از فرد منحرف می گوید:" بیایید هنگام ناهار ملاقات کنیم ، یک قهوه بخوریم؟ " سپس یک مکث وجود دارد.فرد منحرف شروع به "اندازه گیری" میزان علاقه قربانی می کند: "بنابراین ، همه چیز مثل قبل آماده است ، آماده است تا در اولین تماس من با من تماس بگیرد." سپس فرد منحرف به "شکستن" ادامه می دهد. او شروع به "تامل" در بوی گیرنده می کند. قربانی ، از ترس امتناع ، شروع به ارائه راهکارهای متنوعی برای ملاقات می کند: ما ناهار ، شام ، هر کجا خواهیم رفت … در نهایت ، فرد منحرف می گوید: "من حتی نمی دانم که می توانم یا نه. بهت زنگ میزنم " البته صدای زنگ هم نخواهد بود. و قربانی بیچاره با افکار مزاحم تنها می ماند. او مکالمه تلفنی را هزاران بار تکرار می کند و به دنبال علائم و نشانه هایی در آن می گردد. Perverse به صورت دوره ای یک عملیات مشابه را تکرار می کند ، اما همیشه به یک کار ناخوشایند ختم نمی شود. این خیلی مهمه. برای اینکه قربانی را برای مدت طولانی در وضعیت بی ثباتی روانی نگه داریم ، لازم است به صورت دوره ای به او امید بدهیم. بنابراین ، برای مثال ، افراد منحرف می توانند یک شب عاشقانه را با قربانی بگذرانند. به هر حال ، در غیر این صورت او به سادگی چنین منفی بافی را تحمل نمی کند ، او شروع به مشورت با شخصی می کند و آنها سر او را با انواع مزخرفات چکش می کنند.

در حالت تشک.

"تلخ" و "تشویق" همیشه متناوب هستند ، مانند نوارهای تیره و روشن روی تشک. در طول دوره های رگه های تیره ، قربانی باید در مورد آنچه مرتکب گناه شده است فکر کند و دفعه بعد چگونه باید اقدام کند تا دچار اشتباه نشود. در طول دوره رگه های نور ، قربانی مجبور است با نوک انگشتان پا راه برود ، پیشاپیش حدس می زند که چه کاری باید انجام شود ، بدون این که فرد کج روی از او در مورد آن س askingال کند. بنابراین ، دایره تابع بسته می شود. اکنون فرد منحرف فقط خودش تصمیم می گیرد که چه کاری و چه زمانی انجام دهد. قربانی به سطح بازتابنده صاف آن تبدیل می شود. و اگر او در آن منعکس نشده باشد ، همه چیز از بین رفته است ، زمان متوقف شده است و فقط یک چیز باقی مانده است - منتظر جلسه بعدی تأمل باشید.

پیامدهای این همه هیاهو برای قربانی بسیار ناراحت کننده است. در طول بمباران عشق ، توانایی انتقادی او فلج شد. بنابراین تنها چیزی که او می توانست یاد بگیرد این بود که دوست داشتنی بود. پس از دریافت سیلی هشداردهنده به صورت ، قربانی ترجیح می دهد تمام شرایط افراد منحرف را بپذیرد و عمل خود را توجیه کند و فقط خود را برای همه چیز سرزنش کند. او فرد منحرف را ایده آل می کند ، به خاطر او شروع به لذت بردن از روانی می کند ، ادبیات ویژه می خواند ، تصور می کند که مطمئناً درد او را برآورده می کند. در اینجا یک فانتزی عذرخواهی آغاز می شود که افراد منحرف به سادگی قربانی فتنه های کسی می شوند. و او مطمئناً او را نجات خواهد داد. با پذیرش تسلیم شدن ، قربانی بیشتر و بیشتر می میرد ، افسرده تر می شود. فرد ناهنجار بیشتر و بیشتر بی شرمانه و با اعتماد به نفس رفتار می کند. قربانی گیج می شود. او جرات شکایت ندارد و واقعاً نمی داند از چه چیزی. قربانی احساس می کند که خالی در سر او وجود دارد و فکر کردن برای او بسیار دشوار است. در حال از بین رفتن یا حتی لغو توانایی ها ، علایق ، تمایلات و استعدادهای قربانی است. او دائماً خسته است ، خودجوش بودن برای او بسیار دشوار است. همه اینها به ناچار منجر به استرس می شود. شخصیت پاک می شود ، قربانی با احساس خلأ و ترس همراه است. او دائماً می ترسد که فرد منحرف اگر نتواند چیزی به او بدهد ، علاقه خود را به او از دست بدهد. قربانی از بازبینی انتقادی آنچه اتفاق می افتد اجتناب می کند. از این گذشته ، برای او دشوار است که باور کند که قربانی فریبکاری شده است ، زیرا در راه خود با فردی بسیار ظالم ملاقات کرده است. او سعی می کند منطق رویدادهای در حال وقوع را ثابت کند ، و هنگامی که موفق به انجام این کار نمی شود ، او به شدت ناتوانی خود را احساس می کند ، که به نوبه خود باعث ایجاد احساس شرم می شود. قربانی خود را مقصر می داند. او فکر می کند که تنها به این دلیل به این وضعیت دچار شده است. اغلب به قربانی توصیه های "مفیدی" (گاهی حتی توسط روانکاوها) داده می شود که آنها می گویند باید نحوه صحیح حفظ رابطه را بیاموزد … البته چنین كمكی فقط بیشتر به سمت موقعیت استرس زا پیش می رود. استرس ناشی از تمایل دائمی برای جلب رضایت افراد منحرف در همه چیز است. مزمن می شود.قربانی دارای سوءظن ، اضطراب عمومی ، افکار وسواسی ، تلاش برای پیش بینی و جلوگیری از تمام خواسته های افراد منحرف ، هوشیاری ، تنش عصبی است. قربانی نمی فهمد که تمام نیت های خوب او در رابطه با افراد منحرف ، اول از همه ، علیه خود او است. به هر حال ، با این کار ، او فرصت بیشتری به افراد منحرف می دهد تا خود را دستکاری کند. علاوه بر این ، معمولاً قربانی از خارج کمک نمی گیرد ، زیرا چگونه کسی می تواند توضیح دهد که واقعاً چه اتفاقی می افتد در صورتی که خود قربانی نمی تواند آن را درک کند.

این رفتار یک خودشیفته منحرف را عمدتا در حوزه روابط عاطفی عاشقانه توصیف می کند. اما همچنین ممکن است قربانی چنین متجاوزی در یک گروه کاری (روابط رئیس / زیردستان ، همکاران / همکاران) شوید. اما در این موارد ، افراد منحرف "مطابق" یکسان عمل می کنند. بسیاری از مردم احتمالاً با وضعیتی آشنا هستند که رئیس ، با ظاهر خود ، در هیبت فرو می رود. شما سعی می کنید کار خود را کاملاً انجام دهید ، اما هنوز نمی توانید رئیس خود را راضی کنید. و هرچه بیشتر می لرزید ، او بیشتر خوشحال نیست. شما دائماً با احساس گناه زندگی می کنید ؛ نارضایتی رئیس خود را ناشی از "ناتوانی در انجام صحیح وظایف خود" می دانید. "اما آیا واقعاً می توانید چنین رئیسی را سرزنش کنید ، زیرا وقتی برای آمدن / آمدن به این شغل آمدم / آمدم ، او بسیار عزیز بود ، بنابراین به من کمک کرد تا به اینجا عادت کنم.

بله ، و اکنون نه ، نه ، و جایزه پرتاب می شود. فکر می کنم فقط باید بیشتر تلاش کنم ، سریعتر عمل کنم و در زمینه حرفه ای پیشرفت کنم. " اگر کارگر قربانی هنوز هم بتواند شرایط را مرتب کند ، می تواند از اسارت رئیس منحرف خارج شود و این محل کار را ترک کند. وضعیتی که رابطه بین متجاوز و قربانی بین فرزندان و والدین ایجاد شده بسیار دشوارتر است. به عنوان مثال ، این گزینه: مادر (متجاوز) و دختر (قربانی). دشوار است که فاز اغوا و فلج قربانی را در اینجا مشخص کنیم ، ما فرض می کنیم که واقعیت مادر بودن نقش خود را ایفا کرده است. و سپس همه چیز طبق برنامه شناخته شده پیش می رود - جذب ، استثمار: "چرا روستا اینگونه پیش رفت؟ چرا اینطوری لباس پوشیدی؟ به تو نمی خورد ، من بهتر می دانم.

چرا با این عروسک نقاشی شده معاشرت می کنید؟ آیا نمی فهمید که او فقط برای شما مضر است. این چه نمایشی است که شما تماشا می کنید؟ خوب ، شما سلیقه ای دارید ، خودتان را نمی فهمید ، بنابراین حداقل من به شما یک راهنمایی می کنم. من بیشتر به تکالیف توجه می کردم ، می دانید که چقدر خسته ام ، همه شما را شستشو و اتو می کنم. " و مواردی از این قبیل ، از جمله امتناع از برقراری ارتباط (به عنوان "مجازات") ، حذف ، خواسته های مداوم ، هوی و هوس ، نارضایتی. علاوه بر این ، اصلاً مهم نیست که سن کودک قربانی چند ساله است (او می تواند 10 یا 50 ساله باشد ، مادامی که مادرش زنده است) ، این که آیا خودش بچه دارد ، با پدر و مادرش زندگی می کند یا بطور جداگانه. از آنجا که در اولین تماس مادر ، قربانی حتی از آن سوی جهان نیز عجله می کند. از این گذشته ، مامان خیلی به توجه او احتیاج دارد ، از نظر سلامتی ضعیف است ، نباید عصبی باشد. گاهی اوقات در این روابط به مرحله از بین بردن قربانی و پوشاندن خطوط می رسیم - یک گسست کامل در رابطه بین مادر و دختر ، بیزاری از فرزند خود.

در هر یک از این موارد ، وضعیت بسیار دشوار است. آیا راهی برای خروج از آن وجود دارد؟

البته داشته باشد. اما برای رهایی از چنین اعتیادی ، قربانی باید روی خودش کار کند. اول از همه ، شما باید یاد بگیرید که قاطع تر عمل کنید. و نه تنها با تکرار یک مانترا ، مانند این: "من همه چیز را خودم / خودم تصمیم می گیرم …" ، بلکه لزوماً از آن با اعمال مشخص حمایت می کنم ، بنابراین اراده خود را توسعه می دهم. به عنوان مثال: "من خودم تصمیم می گیرم که امروز نظافت را انجام نمی دهم ، اما در روز دیگری این کار را انجام خواهم داد" و علی رغم همه توصیه های افراد منحرف ، من واقعاً به این تصمیم پایبند هستم. و در آنجا دور از این جمله نیست: "من خودم / خودم تصمیم می گیرم چه زمانی و چه کاری باید انجام دهم."

به یاد داشته باشید ، در برابر خودشیفتگان منحرف می توان و باید مقاومت کرد!

توصیه شده: