اگر به چیزی نیاز دارید - آن را واگذار کنید

فهرست مطالب:

تصویری: اگر به چیزی نیاز دارید - آن را واگذار کنید

تصویری: اگر به چیزی نیاز دارید - آن را واگذار کنید
تصویری: 100 هر روز 100 تا 500 دلار کسب کنید فقط با ترک نظرات ساده به ص... 2024, آوریل
اگر به چیزی نیاز دارید - آن را واگذار کنید
اگر به چیزی نیاز دارید - آن را واگذار کنید
Anonim

به محض اینکه به فردی وابسته شدیم ، به محض اینکه رابطه با شخص دیگری برای ما نمادی از خوشبختی شد ، سبکی و آزادی خود را از دست می دهیم.

محکم نگه داشتن دستگیره تائو (شمشیر) ، تعهد از دست دادن تائو.

(حکمت عامیانه چینی)

خواسته های ما چیزی است که باعث رنج ما می شود.

K. Castaneda "آموزه های دون خوان".

وقتی به دنیا می آییم ، آزاد هستیم. ما برای خوشحال بودن به هیچ کس و هیچ چیز احتیاج نداریم - کودک با خودش خوب است.

دلبستگی ها شادی شما را می ربایند

اما پس از آن ما شروع به رشد می کنیم … دوران کودکی مهمترین دوره برای یک فرد است ، تمام رویدادهایی که در این زمان برای ما اتفاق می افتد ، اثر ویژه خود را در کل زندگی ما به جای می گذارد. کودک کوچک است و او فقط نیاز به حمایت و حمایت دارد و بنابراین به والدین خود کاملاً اعتماد می کند. این بسیار کوچک است و آنها بسیار بزرگ هستند.

و اگر والدین دعوا کنند یا فریاد بزنند ، کودک به سادگی نمی تواند تصور کند که والدین اشتباه می کنند ، یا عصبانی هستند زیرا نمی توانند با مشکلاتی که زندگی بر آنها تحمیل می کند کنار بیایند. توجه به ناقص بودن والدین در خطر بزرگی است. و بنابراین کودک به این نتیجه می رسد که او مسئول هر اتفاقی است که برای والدین می افتد. اگر آنها فریاد می زنند و دعوا می کنند ، بدین معنی است که او بد است و شایسته عشق نیست.

اما بزرگسالان کامل نیستند و اغلب اشتباه می کنند و حرف های نادرستی می زنند ، اما تمام کلماتی که والدین می گویند ، چه ما متوجه شویم چه نباشیم ، برای همیشه در اعماق روح ذخیره می شود. و در نتیجه ، پس از مدتی ، کودک دیگر به خود اعتماد نمی کند و آزادی و شادی درونی از بین می رود.

و تمام زندگی ما تبدیل به یک آرزوی بزرگ برای تأیید اینکه شما خوب هستید و ارزش چیزی دارید. ما به ستایش و تأیید دیگران ، به عشق دیگران ، به پول و ثروت وابسته می شویم.

از دست دادن عشق درونی به خود منجر به این واقعیت می شود که ما شروع به جستجوی عشق خود در بدن شخص دیگری می کنیم. و با پیدا کردن او ، از از دست دادن او می ترسیم ، زیرا به نظر ما می رسد که اگر این شخص برود ، عشق ، مراقبت ، محبت و موارد دیگر بسیار دیگر برای همیشه از زندگی ما محو خواهد شد. و ما این رابطه را حفظ می کنیم ، علیرغم این واقعیت که مدتهاست هیچ گونه عشق ، مراقبت یا چیز دیگری از آنها دریافت نکرده ایم.

دلبستگی همیشه باعث ایجاد ترس می شود

ترس ، شخص را دشوار می کند ، جالب نیست ، انعطاف پذیری را از او می گیرد ، او را در تغییرات سریع ناتوان می کند. ترس و دلبستگی فرد را خسته می کند ، از قدرت روحی و جسمی او محروم می شود.

اغلب ، هنگامی که یکبار شادی را از چیزی تجربه کرده ایم ، می خواهیم بارها و بارها آن را تجربه کنیم ، و این آغاز پایان می شود.

به محض اینکه به فردی وابسته شدیم ، به محض اینکه رابطه با شخص دیگری برای ما نمادی از خوشبختی شد ، سبکی و آزادی خود را از دست می دهیم. و در همان زمان ، ما شروع به ادعای آزادی شخص دیگر می کنیم ، ما نیاز به تضمین هایی داریم که او همیشه در آنجا خواهد بود ، و هرگز او را ترک نخواهد کرد.

در غیر این صورت ، خوشبختی با او همراه خواهد شد - ما به آن اعتقاد داریم ، صادقانه فکر می کنیم و احساس می کنیم. ما آماده ایم که تمام فضای اطراف را با خود پر کنیم ، کل فضا را پر کنیم ، و همه چیز را انجام دهیم ، اگر فقط او همیشه آنجا بود. اما هیچ کس نمی خواهد آزادی خود را رها کند ، هیچ کس نمی خواهد به زندان بیفتد. حتی زندانی که تحت مراقبت مداوم ساخته شده است …

عشق و محبت دو نقطه مقابل هم هستند

دوست داشتن به این معناست که فقط برای یک نفر آرزوی خوشبختی داشته باشید ، همه کارها را برای خوشحال کردن او انجام دهید.

محبت عبارت است از تمایل یک فرد برای شاد بودن با شما.

در نتیجه ، احساس حقارت خودمان و تمایل سیری ناپذیر به شاد بودن ما را به خودخواهی کامل تبدیل می کند. و ما دائماً خود را مطالبه می کنیم ، مدام می گوییم: "من ، من ، من". و این نشانه اعتیاد است ، این نشانه دلبستگی است. یک فرد خودکفا به شخص دیگری در کنارش اجازه می دهد که همان چیزی باشد که هست.

چگونه می توان شخصی را رها کرد ، چگونه آزاد شد؟

شما فقط باید بپذیرید ، نه در سطح کلمات ، بلکه در سطح احساسات ، شاید شما آخرین روز خود را سپری می کنید. اما این دلیلی برای مالیخولیا نیست ، این فرصتی است تا جایی که می توانید به زندگی خود متفکرانه نگاه کنید!

هر آنچه را که دوست دارید ، قلب شما به چه چیزی وابسته است ، همه اینها فراتر از آستانه مرگ باقی خواهند ماند. شما نمی توانید چیزی را با خود ببرید ، هیچ چیز برای همیشه دوام نخواهد داشت. بنابراین ، تنها چیزی که دارید این است که از سفری شگفت انگیز به نام زندگی لذت ببرید.

فقط از هر چیزی که شما را احاطه کرده است شادی کنید ، از همه افرادی که موافقت کردند سفر شما را به اشتراک بگذارند شادی کنید و از جهان برای سپاسگزاری این خوشبختی سپاسگزار باشید.

هر لحظه را با این علم زندگی کنید که شاید این آخرین لحظه زندگی شما باشد ، شاید شما هرگز کسانی را که در کنارتان هستند نبینید ، شاید تصمیماتی که اکنون می گیرید آخرین تصمیمات زندگی شما باشند … این دلیلی است برای فکر کردن در مورد آنچه واقعاً می خواهید ، خواسته های واقعی شما چیست.

هیچ چیز در دنیا شادی شما را تضمین نمی کند

شادی یک فرایند است ، یک حالت درونی است. و اگر داخل آن نیست ، جستجوی آن در بدن شخص دیگر و حتی بیشتر در اجسام بی جان منطقی نیست - این فقط تلاشی برای پر کردن خلاء درون شما است.

بنابراین ، با این آگاهی زندگی کنید که شاید آخرین روز زندگی خود را می گذرانید - از آنچه در اطراف است لذت ببرید ، فقط آن احساساتی را انتخاب کنید که می خواهید احساس کنید ، و مهمتر از همه ، به هیچ چیزی پایبند نباشید. با چشمان گشاد کودک به اطراف نگاه کنید. در این زندگی هیچ چیز متعلق به شما نیست ، از جمله خود زندگی شما. زندگی یک هدیه سخاوتمندانه است که باید برای آن قدردانی کنید و بدانید که روزی باید بازگردانده شود.

ما به ساده ترین چیزها وابستگی داریم - به حلقه مورد علاقه خود ، به مکان مورد علاقه خود در آپارتمان ، ما دوست داریم تلویزیون را به روشی بسیار خاص تماشا کنیم ، ما مکان شخصی خود را در آشپزخانه ، کاپشن یا جوراب مورد علاقه خود داریم. ما با اشیاء آشنا مورد علاقه خود احاطه کرده ایم و این باعث ایجاد حس ثبات می شود که همه چیز خوب است ، احساس امنیت.

ثبات چیزی است که شخص در طول زندگی خود برای آن تلاش می کند ، و این بزرگترین توهم است - ثبات وجود ندارد. تا زمانی که یک فرد فانی است ، به سادگی نمی توان ثبات ایجاد کرد.

سالها می توانیم به شغلی بی محبت برویم ، با فردی زندگی کنیم که مدتهاست احساسات خود را برای او از دست داده ایم ، کاری را انجام دهیم که دیگر نمی خواهیم انجام دهیم و از تغییر می ترسیم. ما از تغییر اساسی چیزی در زندگی خود می ترسیم ، زیرا از ناشناخته ها می ترسیم ، همه ما از از دست دادن کنترل موقعیت می ترسیم. در نتیجه ، ما رویاها و خواسته های روشن را برای کسل کننده معمولی زندگی روزمره تغییر می دهیم ، زیرا از این طریق ایمن تر است ، بنابراین آرام تر است.

ترسیدن فایده ای ندارد ، زیرا بدترین اتفاقی که ممکن است برای ما بیفتد مرگ است و از آنجا که مرگ اجتناب ناپذیر است ، از هیچ چیز نباید ترسید. این وحشتناک تر است که شانس این زندگی را همانطور که همیشه می خواستید از دست بدهید ، همانطور که در کودکی رویای خود را داشتید.

اگر عکس فرزند خود را بگیرید و به چشمان کودکی در آن نگاه کنید ، از او بپرسید که دوست دارد چگونه زندگی کند ، چه زندگی برای او واقعی خواهد بود … ممکن است روح شما پر شود غم ، احساس فریب و خیانت ، زیرا امید زیادی در چشم این کودک وجود دارد ، اما در چشم شما فقط کلمه MUST.

زندگی یک بازی است. اما این یک توهم است که همه چیز در آن امکان پذیر است. در آن ، تنها چیزی که به خود اجازه می دهید داشته باشد امکان پذیر است ، چیزی که به خود اجازه می دهید روی آن حساب کنید. و اگر به طور ناگهانی فکر می کنید که به شدت چیزی را از دست داده اید - عشق ، مراقبت ، حمایت یا چیز دیگری ، فقط انجام IT را برای افراد دیگر شروع کنید.

اگر به چیزی نیاز دارید ، آن را پس دهید. با خودخواهی شروع به اشتراک گذاری آنچه در درون است ، خواهید کرد و متوجه خواهید شد که چگونه این احساس در شما بیشتر و بیشتر می شود و تمام وجود شما مملو از آزادی و شادی می شود.

خوشبختی در حال حاضر در همه وجود دارد ، ما در ابتدا کامل هستیم ، شما باید یاد بگیرید که به خود و احساسات خود اعتماد کنید.و اگر شخصی که برای شما خوشایند است می خواهد در نزدیکی شما باشد ، زیرا بودن در کنار یک فرد شاد و آزاد خوب است ، می توانید با این امر موافقت کنید. و شما هرگز به کمتر از آنچه سزاوار آن هستید بسنده نمی کنید.

لانا یرکاندر

توصیه شده: