من یا تو؟

تصویری: من یا تو؟

تصویری: من یا تو؟
تصویری: emian mn yan to (هیوادارم بەدڵتان بێت ) عمیان من یا تو 2024, ممکن است
من یا تو؟
من یا تو؟
Anonim

نویسنده: جولیا استولووا

من یا تو؟

آیا تا به حال در زندگیتان اتفاق افتاده است که رابطه شما با جنس مخالف بیشتر شبیه یک بازی فراروی باشد؟ شریک از صمیمیت و تعهد فرار می کند ، و من به او می رسم: سعی می کنم عشقم را ثابت کنم و به متقابل برسم. یا شریک من دائماً آزادی من را زیر پا می گذارد ، سعی می کند مرا به زنجیره ای از تعهدات بکشاند ، و من برای داستانهای متعدد در حال پنهان شدن هستم "چرا اکنون زمان آن نیست و چرا همه چیز زود پیش نمی رود." فرار و گرفتن. درام ابدی عشق ناراضی. مدتهاست شناخته شده است ، اما هنوز حل نشده است.

و اگر شما به جای یکی از آنها ، دونده یا تعقیب کننده بوده اید ، شاید برای شما جالب باشد که بدانید در کجا به آنجا می روند؟ اما ابتدا بیایید دریابیم آنها چه کسانی هستند؟

فراری و Catch-up دو نقش در یک رابطه مستقل هستند. آنها با پیوندهای وابستگی عاطفی به یکدیگر متصل می شوند. دو نیمه از یک کل.

کسی که به سراغش می آید در تناوب سریع هیجان شهوانی (عاشق شدن) و ناامیدی زندگی می کند. مهمترین چیز در حالت عاشق شدن ایده آل سازی و احساس ادغام است که توسط Catching One به عنوان اوج سعادت ، بزرگترین لذت تجربه می شود. کسی که با ساده لوحی یک نوزاد روبرو می شود ، معتقد است که قدرت میل پرشور بی حد و حصر او به تنهایی برای رسیدن به خواسته خود از همسر کافی است. و بنابراین خود را در وابستگی برده به شریک قرار می دهد.

ناامیدی و کاهش ارزش یک شریک اجتناب ناپذیر است. سپس چرخه با همان نتیجه تکرار می شود.

فراری ، کمتر از Catching One ، به عشق و مراقبت احتیاج دارد ، اما این را در پشت نقابی از خودکفایی پنهان می کند.

رفتار زیر را دارد:

- نگرش بیش از حد ارزشمند نسبت به شخص دیگری که از ظاهر اجتناب می شود.

- نزدیک بودن زندگی درونی از دیگری به دلیل ترس پیش بینی شده (تمایل فرد به دیگری نسبت داده می شود) از کنترل و "جذب" او توسط او ؛

- ایجاد روابط وابسته جایگزین با افراد دیگر.

وابستگی بین Catching Up و Runawayer می تواند از همان ابتدا ایجاد شود. یک دور باطل شکل می گیرد: هرچه فعالیت Catching One بیشتر باشد ، فراری بیشتر از او دور می شود ، در نتیجه ترس شریک از طرد شدن و رها شدن افزایش می یابد و فعالیت او را تحریک می کند. تضاد منافع تشدید می شود ، در مقطعی برای فراری آنقدر غیرقابل تحمل می شود که او به یک اعتیاد جدید فرار می کند. یک اعتیاد جدید می تواند از طریق فرد دیگر ، چیزها ، الکل ، کار ، از روند پرورش شریک قبلی ایجاد شود. هدف از ظهور یک اعتیاد جدید ، انتقال به رابطه ای است که برای ترس از ترس از خود کمتر خطرناک است.

مهم این است که یکی بدون دیگری زندگی نکند. حتی اگر دو Catching One با هم جمع شوند ، یکی از آنها قوی تر می شود و دومی ، دیر یا زود ، شروع به فرار می کند. اگر دو Runaway به هم نزدیک شوند ، ممکن است همراهی بین آنها ایجاد شود ، اما روابط شخصی و شخصی دوباره کار نخواهد کرد.

من مثل تو هستم

علیرغم تفاوت ظاهراً عظیم ، Catching Up و The Runaway از مشکلات یکسانی رنج می برند: فقدان صمیمیت و اعتماد در روابط خود با دیگران. آنها احساس می کنند بی ارزش و غیر ضروری هستند ، اما نمی توانند روابط صمیمی با افراد مستقل ایجاد کنند و تحت تأثیر آنها قرار نمی گیرند ، زیرا آنها را جذاب و غیرجذاب می دانند. در افراد دیگر ، آنها جذب چیزهایی می شوند که اولاً با نوستالژی آشنا هستند ، ثانیاً به تحقق تخیلات دوران کودکی امید می بخشد و ثالثاً قول می دهند که زخم هایی را که ناشی از روابط شیء دوران کودکی است التیام بخشد. کسانی که فرار می کنند به طور انتخابی اجتماعی هستند ، تمایلی به روابط شخصی پایدار ندارند و اغلب تمایل دارند تنها زندگی کنند.

… دوباره منم؟

"من دوباره" در لحظه ای می آید که می فهمید ، وقتی سعی می کنید Catching One نباشید ، فرار می کنید و برعکس. نتیجه گیری ساده است ، غیرممکن است که با تلاش برای تغییر رابطه خود با شریک خود ، خود را از وابستگی رها کنید. دیگه چطور؟

برگردیم به سوالی که در ابتدا پرسیدیم: آنها کجا می دوند؟ این س itselfال خود حاوی پاسخ است. فرار کنید و راه های رسیدن به عشق و مراقبت را دنبال کنید. بنابراین ، لازم است نه با یک رابطه یا شریک ، بلکه با نیاز به عشق و مراقبت برخورد شود.

مشکل چیه"؟ "اینطور نیست" به این معنی است که این نیاز ما از نظر ماهیت مشابه نیازهای عشق و مراقبت از کودکان است. "نه چندان" احساس کودکی و شکست است که در پشت این نیازها پنهان شده است. "نه چندان" این تمایل ناخودآگاه ما برای ماندن بیشتر کودک ، پیروزی در نبرد برای عشق به شخص دیگر است. آن وقت است که می توانیم بزرگ شویم. اعتماد به نفس "اگر کسی مرا دوست داشته باشد ، من می توانم هر کاری را انجام دهم". شبیه اعتماد به نفس هیولا از افسانه "زیبایی و جانور" ، و برخی دیگر از افسانه ها. ما از دوران کودکی با این ایده که عشق و خوشبختی را باید به دست آورد ، روبه رو هستیم. این که فقط بودن کافی نیست ، مطمئن بودن ضروری است. بنابراین ما سعی می کنیم یقین پیدا کنیم و ضامن آنچه شده ایم عشق به شخص دیگر است. پس از آن ، شما می توانید همانطور که می خواهم "باشید". سزاوار. یک مبارزه ابدی برای خود بودن. و مانند هر مبارزه ای ، هیچ برنده یا بازنده ای در آن وجود ندارد ، بنابراین ، من به نوعی قطعی می شوم و فقط از خودم بودن دست می کشم. دایره معیوب

ما

همدردی با دیگری بر اساس شباهت های اوست. اگر ما "هیچ کس را دوست نداریم" یا "ما با کسی کار نمی کنیم" ، به احتمال زیاد من خودم را دوست ندارم و قادر به بهبود روابط با خودم نیستم؟

بین فرار و همجوشی راه سومی نیز وجود دارد. راه رسیدن به خود راهی است برای دیگری. هرچه به خودم نزدیکتر می شوم ، می توانم به دیگری نزدیک شوم (من قبلاً این مسیر را با خودم پشت سر گذاشته ام ، بنابراین اکنون می دانم چگونه!). هر چه خودم را بهتر بشناسم ، بفهمم و احساس کنم ، بهتر می توانم دیگری را بفهمم و احساس کنم (باز هم ، با استفاده از تجربه کار با خودم). هرچه بیشتر خودم بزرگ شوم ، بیشتر می توانم یک فرد بزرگسال را در چیزهای دیگر ببینم. اگر رابطه ام را با خود از یک مبارزه به صمیمیت تبدیل کنم ، پس چه چیزی مانع از آن خواهد شد که من در رابطه خود با دیگری همین کار را نکنم.

ما و من هستیم. این احساسی است که نسبت به خودم دارم. بیشتر مردم این را عزت نفس می نامند. اگر عزت نفس شما پایین است و اغلب خود را سرزنش می کنید ، در مورد خود چه احساسی دارید؟ پس چرا همسرتان باید با شما متفاوت رفتار کند؟ اگر خود شما از صمیمیت و مسئولیت صمیمیت می ترسید ، پس چرا شریک زندگی شما باید با همه چیز متفاوت رفتار کند؟

ما گاهی اوقات می خواهیم شخص دیگری کار ما را برای ما انجام دهد. برای اینکه کسی ما را دوست داشته باشد ، مراقب ما باشد ، قوی شود و به ما اجازه دهد ضعیف باشیم (یا برعکس).

دوستان دوستان من فرزندی فوق العاده دارند. هنگامی که او تقریباً سه ساله بود ، به کلمات بزرگسالان گفت: "من اینجا هستم! اینجا! " استقلال (استقلال ، آزادی درونی) با این "من خودم!" شروع می شود. کی یاد می گیرد که دوستت داشته باشد؟ چه کسی مراقبت از شما را یاد می گیرد؟ چه کسی مراقبت از شما را یاد می گیرد؟ چه کسی یاد می گیرد که از شما قدردانی کند؟ کی همه اینارو بهت یاد میده؟

فقط بعد از آن ، ما و شما هستیم.

بر اساس کتاب G. V. استارشنباوم "اعتیاد شناسی. روانشناسی و روان درمانی اعتیاد ".