من نیازی به روانشناس ندارم

تصویری: من نیازی به روانشناس ندارم

تصویری: من نیازی به روانشناس ندارم
تصویری: Dr Holakouee| نمیدونم به چه کاری علاقه دارم و دائم با خودم کلنجار میرم 2024, ممکن است
من نیازی به روانشناس ندارم
من نیازی به روانشناس ندارم
Anonim

"فقط افراد ضعیف و افسرده به یک روانشناس نیاز دارند"

شاید تعریف مبهم "قوی" و "ضعیف" این افسانه را ایجاد کند. تا آنجا که می توانم بگویم ، قدرت برابر استقلال است و برخلاف ضعف و نیاز ، صدای مثبتی دارد.

اما اگر در نظر بگیریم که جهان در حال تغییر است ، در این صورت تعریف و صدای مفاهیم نیز باید تغییر کند. روزی روزگاری ، نیاز به شخص دیگری به معنای مرگ حتمی بود. و قوی بودن زندگی را نجات داد.

اکنون من بیشتر و بیشتر می بینم که چگونه افراد قوی دیروز (از جمله من) در این باور خود قفل شده اند که نیازمندی بد است و بسیار خطرناک است. آنها با نیاز برآورده نشده به چیز دیگری اما ایمن زندگی می کنند. خیالی. قبلاً ، به همان شکل بود ، اما کسی نبود که نیاز را برآورده کند ، زیرا تعداد کمی از مردم می دانستند چگونه پشتیبانی کنند و از آنها پشتیبانی کنند.

اکنون این را می توان از یک روانشناس آموخت و بنابراین مفاهیم ضعف و قدرت سایه خود را تغییر می دهند. کسی که ضعف خود را تشخیص می دهد - نیاز به حمایت - قوی تر می شود و به دنبال یادگیری یک مهارت جدید می رود.

"اگر کسی نمیرد چیزی برای ناله کردن وجود ندارد"

من همچنین می شنوم که "ناله کنندگان" به عنوان نمونه ای از رنج دیگران ذکر می شوند. حال ، اگر شخص دیگری رنج می برد ، و سپس موفق شد شاد شود ، من چیزی ندارم که ناله کنم که چیزی برای من مناسب نیست ، اما باید خوشحال باشم که این رنج ها و مشکلات را ندارم.

اما این شادی کاذب است. شخصی که تقریباً با آجر روی سرش افتاد و کسی که پروژه خود را با موفقیت به پایان رساند - آنها به طرق مختلف خوشحال می شوند. اولی خوشحال است که زنده ماند. اما زندگی او خالی ماند. دومی خوشحال است که پر می شود ، این دستاورد برای همیشه برای او باقی می ماند.

به همین دلیل است که همه نمی دانند چگونه خوشحال شوند اگر همه چیز کم و بیش در زندگی هموار است؟ کسانی هستند که از همه چیز راضی نیستند. به من یاد ندادند شاد باشم ، آنچه را که می خواهم تعریف کنم. و آموزش غلبه بر مشکلات و کار سخت. در عین حال ، آنها امنیت و فراوانی را برای من ایجاد کردند! و اگر نیازی به زنده ماندن ندارید در چنین شرایطی چه باید بکنید؟!

به همین دلیل است که ناله کنندگان هنگام ناله کردن حق دارند. بنابراین آنها حداقل فرصتی برای تغییر زندگی خود دارند. اگر بتوان بر شرم ، تردیدها ، ترس ها غلبه کرد ، و آنها شروع به ناله به متخصص می کنند.

"یاد بگیرید از چیزهای کوچک لذت ببرید"

من هیچ چیز در برابر چیزهای کوچک ندارم. من از قهوه کاسترد ، مکان زیبا ، شوخی خنده دار لذت می برم.

و چه ، فقط چیزهای کوچک می توانند شادی را به ارمغان بیاورند؟

اما ازدواج ، فرزندان ، دوستان ، کار - اصلاً ضروری نیست؟

شریک برای تعهد ، کودکان برای مراقبت از آنها ، دوستان برای گوش دادن ، کار برای کار!

من در مورد این باور شنیده شده صحبت می کنم که اگر زمینه های مهم زندگی خوشایند نیست ، یاد بگیرید که از چیزهای کوچک لذت ببرید. یا خوشبختی در چیزهای کوچک است.

نظر من: خوشبختی در چیزهای کوچک نیست! و اگر چیزی در سطح جهانی خوب پیش نمی رود ، باید چیزی را تغییر دهید ، و توسط چیزهای کوچک حواس شما پرت نشود!

من واقعاً موافقم که مواردی وجود دارد که ما نمی توانیم بر آنها تأثیر بگذاریم. اما اگر آنها غیر قابل تحمل هستند ، باید نگرش خود را نسبت به آنها تغییر دهید. تحمل کردن بد است.

"فقط باید شغل / شوهر خود را تغییر دهید ، سرگرمی پیدا کنید ، به باشگاه بروید ، استراحت کنید"

یعنی این باور که نوعی تغییر بیرونی برای تغییر درک جهان مورد نیاز است.

این از یک سری درمان یک علامت است ، نه یک بیماری.

منظور از علامت ، ناراحتی داخلی است. تحت بیماری عدم توانایی در تعریف خواسته های فرد ، ترس از پیروی از آنها است.

من خودم این کار را کردم: شوهرم را عوض کردم ، کارم را رها کردم ، سرگرمی پیدا کردم ، ورزش کردم ، 40 کیلوگرم وزن کم کردم ، به طور کلی ، سرگرم شدم. واقعا راحت تر شد!

اما تنها پس از یک مطالعه شخصی ، متوجه شدم که چگونه می تواند متفاوت باشد. نمی دانستم می توانم همان حسی را که الان دارم احساس کنم. در عین حال ، من واقعاً چیزی را در زندگی ام تغییر دادم ، اما نگرش من نسبت به چیزی تغییر کرد.

"گفتگوها هیچ چیز نمی دهد"

خوب ، من با آن موافقم! گفتگو می تواند شرایط مشتری را برای مدتی تسهیل کند. سپس همه چیز به حالت عادی باز می گردد. فقط می توانید بی پایان صحبت کنید. اما تغییر نمیاد

سپس تغییر چه می شود؟ بالاخره شما تغییرات را می خواهید! احساس دیگر عبارت خالی برای کسانی است که دیگری را تجربه نکرده اند.

تغییرات به این دلیل اتفاق می افتد که روانشناس زندگی مشتری ، شخصیت او را منعکس می کند. برای اینکه مشتری خود ، عزیزانش را نه از درون ، بلکه گویی از بیرون ، مانند در آینه ببیند. توضیح و درک آن چندان آسان نیست ، اما قطعاً به شیوه ای جدید است.

یک دوست و رفیق نمی تواند چنین دیدگاهی را ارائه دهد ، زیرا خود او در رحمت اعتقادات خود است. یک روانشناس می تواند ، زیرا او به طور خاص برای این کار آموزش دیده است. و این دیدگاه یک روانشناس نیست ، بلکه خود مشتری است.

توصیه شده: