سایکوسوماتیک و فانی کاپلان

فهرست مطالب:

تصویری: سایکوسوماتیک و فانی کاپلان

تصویری: سایکوسوماتیک و فانی کاپلان
تصویری: Animales Zombies Pelicula Completa LATINO 2024, ممکن است
سایکوسوماتیک و فانی کاپلان
سایکوسوماتیک و فانی کاپلان
Anonim

سایکوسوماتیک و فانی کاپلان

روانکاوی یک بار با مشاهده و گوش دادن فروید به هیستریک شروع شد. به طور کلی ، هیستری یک بیماری عصبی مزمن با اختلال در برخی از عملکردهای بدن و عملکرد ذهنی است. هنگامی که حالات احساسی و علائم جسمانی هم بازی می کنند و هم داستانی را روایت می کنند ، بسیار عمیق ، اغلب خوب ، بسیار قابل اطمینان از هوشیاری پنهان است.

روانگردان ها - منطقه ای که هیستری "ملکه زمینه ها" است. وقتی پزشکان شانه های خود را بالا می اندازند: خوب ، باید کار کند ، گاهی اوقات ضایعات ارگانیک خاصی وجود ندارد ، اما یک اندام یا سیستم کار نمی کند ، یا به طور غیرقابل پیش بینی ، غیرقابل توضیح کار می کند.

وقتی آثار روانکاوان فرانسوی مدرن در زمینه روان تنی و علائم هیستریک بدن را دوباره خواندم ، به سراغ افرادی رفتم که به عنوان یک تصویر تبدیل می شوند. فانی کاپلان. آنقدر پرتوهای مدل روان تنی در اینجا به هم پیوسته اند که شما فقط زمان گفتن آن را دارید. و در مورد بحران روابط عشقی در وهله اول. چگونه در درون روان کار می کند و چرا.

عشق و هیستری

هنگامی که فانی کاپلان قبل از انقلاب در حال کار سخت بود ، پرونده وی "کوری هیستریک" مشخص شد. که سپس کامل شد ، سپس بینایی به سطحی بازگشت که امکان مشاهده نمای اجسام و حتی بررسی چیزی با ذره بین وجود داشت. کار سخت برای مادام العمر و حتی در آکاتوی - برای خطرناک ترین جنایتکاران ، مکانی گم شده بود. هیچ چشم اندازی برای درمان وجود نداشت. اما فانی هر از گاهی توسط پزشکان معاینه می شد. اولا ، زیرا در مورد چنین زندانیانی و موارد جالب آنها ، می توانید مهارت های پزشکی خود را اعمال کنید. ثانیاً ، زیرا فانی حتی در شرایط آنجا و در شرایط خود شخص بسیار جذابی بود. حتی یک پزشک او را از آکاتویی به چیتا منتقل کرد ، جایی که بیمارستان بهتر است. و محکوم فقط 16 سال داشت. کوچک ، 156 سانتی متر ، با موهای مجلل که او مانند دیگر نیهیلیست ها و انقلابیون کوتاه نکرده بود ، یک سبزه یهودی روشن با لبخند نیمه جان.

نيم بچه ، نيم زن. و این یک نکته بسیار مهم برای درک ماهیت این "شاخه" روان درمانی است. ویسنته پالومرا در کتاب اخلاق هیستری می نویسد: "هیستری از طریق خالی بودن هویت خود را نشان می دهد."

و لاکان ، با توصیف مرحله آینه ، به عدم وجود همانندسازی هیستریک با زن در تاریخ عمیق کنونی اشاره کرد. به نظر می رسد او دائما در مورد صحت یا عدم صحت آن تردید دارد. برخی از اعضای او از این موضوع مطمئن نیستند و پیگیرانه ، از یک سو ، دیگران را در این مورد اطمینان می دهند: ببینید چقدر زنانه در من وجود دارد ، و این ، و این ، و به این توجه کنید. از طرف دیگر ، این قسمت مشتاق بازتاب تصویر خود از دیگران است: تأیید کنید که من یک زن هستم ، پاسخ های شما به من اطمینان می دهد و به من اطمینان می دهد. و در اینجا بخش مهم دیگری از موضوع می آید. چرا هیستریک اغلب شبیه محبوب خود می شود. هنگامی که "شما" به "من" تبدیل می شود ، آنها می توانند محیط او را تقلید کنند ، صادقانه عقاید ، سرگرمی ها ، شیوه زندگی او را به اشتراک بگذارند. همانطور که یک زن پیراهن دوست پسر را می پوشد ، یک زن هیستریک هویت مرد را جلب می کند و از نظر ظاهری در چارچوب جنسیت زن باقی می ماند ، اما در داخل بخش مهمی از او وجود دارد ، مانند او. به گفته فروید ، او فاقد هویت خودشیفته است. دیگری بانکی است که در آن ، به دلیل خودشیفتگی و هویت پایدارترش ، اعتبار دائمی را برای "وصله" ثبات سیستم خود می گیرد. در ظاهر شی (پارادایم زندگی و هویت او) ، هیستریک های هر جنسیتی از زمان حال پنهان می شود. آنچه من واقعاً هستم ، آنچه هستم موضوعی است که هیستریک می داند و نمی داند ، و به دنبال آن است و از آن فرار می کند.

بنابراین فانی کاپلان یک بار به دنبال ویکتور گارسکی محبوبش رفت و شبیه او شد. و حتی این واقعیت که او در بازجویی ها همه چیز را بر عهده گرفته است نیز از سریال "او مال من است" بود.

این عشق او یکبار ناگهان زندگی او را تغییر داد و حتی به آن پایان داد.طبق یک نسخه ، با توجه به یادداشت گارسکی ، او به کارخانه ای که اقدام به ترور لنین شد ، رفت. آنها در 15 سالگی ملاقات کردند. در 14 سالگی او به عنوان خیاط کار می کرد. نام واقعی - دورا رویتبلات ، دختری از یک خانواده فقیر یهودی با 8 فرزند. پدرش ، معلم دبستان ، خود او را به این مدرسه راه نداد و در خانه با او درس خواند. از منطقه Volyn ، او برای کار به کیف رفت ، جایی که در آتلیه ای با استاد ماشین های خیاطی Vitya Garsky ، که دو سال بزرگتر بود ، ملاقات کرد. او 15 ساله است ، او 17 ساله است و پسر بسیار گل آلود بود ، درگیر امور مختلف تاریک بود. نام مستعار اول میکا است. دورا و میکا بانی و کلاید.

در ابتدا کارگاه های خیاطی را سرقت کرد ، که در اودسا با نام ساشا بلوشوینیک شناخته می شد ، سپس مغازه ها. او که آنارشیست شده بود ، خزانه حزب را سرقت کرد. سپس این زوج مستأصل در یک سازمان تروریستی قرار گرفتند.

در سال 1906 ، تلاش برای کشتن فرماندار انجام شد. میکا در حال ساخت بمب بود ، یک پیک برای هتل به هتل آنها آمد. دورا در آن زمان با گذرنامه ای به نام فیگ کاپلان بود (فانی بعداً سخت کار خواهد کرد ، فانی از عبری "بنفشه" ترجمه شده است). دورا بمب را از اتاق بیرون برد و انفجار رخ داد. پیک مرد ، او دچار ضربه شد ، میکا ناپدید شد. با آن ضربه مغزی ، در واقع ، چشم ها بیشتر از ترک خوردگی ها رنج نمی برند ، بلکه بدن. او به اعدام محکوم شد ، او به میکا خیانت نکرد. سپس ، به دلیل کم سن بودن ، اعدام به کار سخت مادام العمر تغییر کرد. و تاریخهای مهم دیگر او فقط در سال 1908 با "کوری هیستریک" تشخیص داده شد. در آن زمان بود که میکا به دلیل سرقت از یک بانک در اودسا دستگیر شد. البته از طریق تلگراف های زندانی ، او نمی توانست از این امر غافل باشد. و در ابتدا ، هنگام بازجویی ، ناگهان گفت که سپس او همه کارها را در هتل انجام داد ، و او فقط زن او بود ، او بمب را بیرون آورد. پرونده از سر گرفته شد ، فیگه فانی فرصتی برای دیدن نور سفید داشت. اما پس از آن پرونده دوباره بسته شد. و شایعاتی وجود داشت مبنی بر اینکه او از سخنان خود عقب نشینی کرده است.

البته ، برای او ، همه اینها یک تراژدی بزرگ بود. به دلیل مکالمات خودکشی و نابینایی کامل ، وی دو سال در بیمارستان بستری بود. و در اینجا ارزش توجه به نکات مهم از نظر روانکاوی را دارد.

روانگردان ها

بدن و روح رگهای ارتباطی هستند ، یکی اما متفاوت ، متفاوت ، اما یکی. ما در مورد روان پریشی صحبت می کنیم وقتی ثبت تجربه روانی نمی تواند کنار بیاید ، مسدود شده است. رنج روانی آنقدر قابل توجه است که با حرکت به سمت بدن کاهش می یابد. درد جسمی جای درد روانی را می گیرد. در این مورد ، بدن اروتیک ناپدید می شود - بدن رنجور بوجود می آید. چشم ها بدون شک یک منطقه فرساینده هستند که با جاذبه های چشمی مرتبط هستند. دیدن لذت بزرگی است ، داشتن چشم حق داشتن لذت است.

هنگامی که درد روانی به اندام منتقل می شود ، معنای جدید آن مورد استفاده قرار می گیرد. اندام شروع به بوق زدن می کند نه به عنوان یک منطقه با عملکرد لذت بخش ، بلکه به عنوان یک ناحیه با عملکرد "شاخ" ، اطلاع رسانی می کند.

همانطور که در روانکاوی فرانسه اشاره شد ، اخلاق هیستری ، اخلاق نیاز است. این داستان محرومیت است. محرومیت از میل جنسی ، محرومیت از ارتباط با شی ، محرومیت از طریق تماس با جسم در خود. و درد اغلب ترفند روانی از طریق جسمانی است. شما با من نیستید ، اما با من هستید ، درد هستید. و همانطور که زندگی بیرونی زمانی در اطراف یک شیء سازماندهی شده بود ، زندگی نیز در اطراف بیماری ، درد و رنج شروع به "چرخش" می کند. و این امر همزمان با تبدیل شدن به معنای سازماندهی جدید ، ماهیت تماس با خود ، دیگران و شیء ، تاریخچه حفظ شیء را از بین می برد و تثبیت می کند.

به طور کلی ، نابینایی فانی آمد و رفت. یک دوست ، زن انقلابی اجتماعی ، خواهرزاده مالک کارخانه دخانیات دوکات ، ماریا اسپیریدونوا ، از این محکوم نابینا مراقبت می کرد. او آنارشیست را تحت حمایت خود و در زمینه حزب خود قرار داد.

همه چیز پس از انقلاب تغییر کرد ، زمانی که فانی نور روز را به تمام معنا دید. او آزاد شد. ذکر کاپلان و تصویر در عکس کلی در روزنامه ایسکرا شماره 17 1917 تحت عنوان قهرمانان انقلاب بود.

او آزاد شد و شروع به دیدن بهتر کرد. اگر می خواست میکا را بعد از 11 سال کار سخت ببیند ، او را پیدا می کرد.اما او نکرد. رفقای حزب او را به آسایشگاه "خانه محکومین" در یوپاتوریا فرستادند. و در اینجا - دور جدیدی از تاریخ آن. زندگی جدید عشق جدیدی به ارمغان آورد.

کریمه

اگرچه عقیده ای وجود دارد که رابطه بین کاپلان و برادر لنین دیمیتری فقط یک افسانه است ، اما منابع دیگری نیز این موضوع را تأیید می کنند. به عنوان مثال ، سمیون رزنیک ، سردبیر سابق مجموعه زندگینامه های ZhZL ، در سال 1991 در آمریکا در این مورد نوشت. ویکتور بارانچنکو ، کارمند موسسه مارکسیسم-لنینیسم زیر کمیته مرکزی CPSU و مورخ کریمه ای ویاچسلاو زروبین نیز درباره "خانه محکومین" نوشتند.

دیمیتری اولیانوف دو نقطه ضعف داشت - شراب و زنان. با وجود این واقعیت که او یک پزشک بسیار با استعداد بود. در کریمه ، زمانی ، او بدون ترس با وبا مبارزه می کرد.

هنگامی که کاپلان به کریمه رسید ، دیمیتری ایلیچ فقط برای بار دوم ازدواج کرده بود. او همسرش را از صاحبخانه اش دور کرد. (به هر حال ، قبل از کار به عنوان پزشک در Evpatoria ، او در Domodedovo خدمت کرد ، جایی که یک پرستار او را به دنیا آورد. به هر حال ، این پسر بعداً پیدا شد ، مادرش بر اثر وبا فوت کرد ، و Krupskaya او را به عنوان یک خانواده بزرگ کرد "سلسله عالی" ، او تحت مراقبت بود ، اما مراقب بود که هیچ قدمی در امتداد خط حزب وجود نداشته باشد).

بنابراین همسر جدید دیمیتری اولیانوف دور بود ، اما کریمه ، با روندهای آن زمان ، به رمان تمایل داشت. همانطور که مورخان محلی می نویسند ، در اوپاتوریا پس از انقلاب ، مانند قبل هیچگونه حریم شخصی وجود نداشت. انجمن "ننگ بر شرم" سواحل برهنگی و "عصرهای آتنی" (عیاشی برای افراد تحصیل کرده) را سازماندهی کرد ، جایی که دیمیتری اولیانوف اغلب در آنجا دیده می شد. جوان ، خون می جوشد ، بدن شجاع است. » و نه فقط یک ، بلکه فانی کاپلان 28 ساله. به دلیل نابینایی ، او سپس با او یا با کسانی که او را همراهی می کردند در شهر حرکت می کرد. همراهان خاطرنشان کردند که بینایی او در استراحتگاه بهبود یافته است.

و در اینجا فقط اثر درمانی محل ، بقیه و احساسات مثبت مهم نیست. در جسم سازی ، توانایی بیمار برای بازگشت از شهوانی شدن درد به ثبت بدن لذت بخش شهوانی بسیار مهم است. سپس عزاداری برای از دست دادن خودشیفته شیء اصلی و ثانویه به پایان می رسد (من در مورد از دست دادن اولیه شی اولیه که ماتریس را گذاشته صحبت نمی کنم). با اتحاد دوباره eros و thanatos ، تخریب ، بی نظمی بدن متوقف می شود. لیبیدو نه به یک شیء فانتزی در درون خود هدایت می شود ، در حالی که بیماری هم نمایشی از یک تاریخ ذهنی و هم پیوندی با شیء است ، بلکه به دیگری ، واقعی است ، و هیستریک از طریق روابط جدید هویت جدیدی دریافت می کند.

دیمیتری اولیانوف فانی را به مکه افراد کم بینا - خارکف فرستاد. هنوز کلینیک چشم هیرشمن در آنجا وجود دارد. پروفسور هیرشمن روی فانی عمل کرد و بینایی او تا زمانی که نابینا نشد ، سقوط نمی کند ، اگرچه به طور کامل بهبود نمی یابد.

پس از عمل ، رابطه بین پزشک و بیمار اشتباه شد. فانی عازم مسکو شد. ما در حال حاضر در مورد تاریخچه تلاش برای کشتن لنین صحبت نمی کنیم ، بخش رسمی آن به خوبی شناخته شده است.

درباره میکو او به طور اتفاقی در خیابان با گارسکی ملاقات کرد ، آنها شب را در هتل گذراندند ، پس از آن او رفت.

شواهدی از حرفه او در خط حزب وجود دارد. او کمیسر گروه غذا در سرزمین کوچک خود در تیراسپول بود. او را "مرد سورلوف" می دانستند. او گارسکی را به عنوان کمیسر اداره مرکزی ارتباطات نظامی منصوب کرد - مأموریتی که همه چیز را در مورد همه چیز بداند و حق حضور در همه جا را داشته باشد. سرکوب ها او را دور زد ، گارسکی تا سال 1956 زندگی کرد. شیء libidinal مداوم.

و پرونده کاپلان مبنی بر تلاش برای کشتن لنین توسط کمیته تحقیقاتی فدراسیون روسیه در اوایل دهه 90 باز شد. این کار توسط جرم شناس بازپرس ولادیمیر سولوویف انجام شد ، همان کسی که در مورد قتل خانواده سلطنتی تحقیق کرد. عکس کاپلان از بایگانی او بسیار متفاوت است ، که توسط موتورهای جستجو در صورت درخواست ارائه می شود. داستان عشق کاپلان و گارسکی با ذکر وقایع کریمه فیلمبرداری شد. در سال 2016 ، فیلم اوکراینی "مادربزرگم فانی کاپلان" در جشنواره لندن بهترین شد.

توصیه شده: