2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
آنها به تازگی ملاقات کردند و یکدیگر را دوست داشتند. دو جوان آزاد: او و او. ما تصمیم گرفتیم که وارد خانه شویم. و همینطور عصر جمعه.
در پایان هفته کاری ، او عادت کرده است که در خانه ، روی کاناپه استراحت کند ، از همه پنهان شود و در یک محیط آرام ، آرام و سرگردان در دنیای درونی خود بهبود یابد. "مردم؟! اوه نه! بسیاری از آنها وجود دارد ، آنها آزاردهنده هستند و همیشه چیزی می خواهند !!! ".
برعکس ، در پایان هفته کاری ، او نشاط و الهام را تجربه می کند. ماندن در تنهایی آرام برای او بیگانه است ، او می خواهد با مردم باشد. "هورا!! آخر هفته جمعه !!! شودنیاچیم) ".
او خانه را دوست دارد و او پیاده روی را دوست دارد. او یک اسباب بازی است ، اما او در حال حرکت است.
آنها مدت ها مذاکره کردند. در ابتدا یک جلسات خبری وجود داشت ، سپس یکدیگر ، سپس دیگری ابتدا … در پایان ، ما از بودن در خانه با نوشیدن کنیاک و رقص خوشحال بودیم.
آنها مدتها از یکدیگر فرار کردند ، سپس یکی پس از دیگری ، سپس در جهات مختلف …: مادر بزرگ و نوه.
سپس مادربزرگم پرسید: "بیشتر بیا ، نمی آیی …" و لیست ناتمام ، ناتمام و ناتمام بی پایان بود. سپس او برعکس با همان پشتکار و دقت یک فرد مسن ، محروم از جوانی ، سلامتی ، شریک زندگی و کار ، سوال کرد.
و نوه همچنان سعی می کرد زمان را بگیرد و "به موقع" بیاید تا ناتمام ، ناتمام ، ناراحت کننده را به پایان برساند و خودش همان را بدست آورد. تمام مدت در تناسب و شروع است. زیرا تجارت ، کار ، فرزندان و شوهر ، راه و زندگی …
نوه خسته است. من نزد مادربزرگم آمدم و گفتم: "من می توانم سه شنبه و جمعه به شما مراجعه کنم. و حتی علیرغم این که مرا بدرقه خواهی کرد یا قبول خواهی کرد ، بی سر و صدا رد خواهی کرد و یا با صدای خشمگین غر می زنی ، من می آیم. این روزها همیشه خواهم بود ، در دیگران نمی توانم. کارهای بیشتری برای انجام دادن دارم. و من هنوز تو را دارم."
مادربزرگ از روی عادت ، از روی عادت هشت جلسه دیگر به دویدن ادامه داد: حالا به نوه اش ، حالا از او … حالا در سکوت ، حالا در عصبانیت ناتوان ، بدن دردناک. و سپس ، یک سه شنبه ، او متوقف شد. او قبل از رفتن نوه اش ، طبق معمول ، کل زرادخانه خود را از "من فراموش کردم" ، "کمک" ، "شما همیشه عجله دارید" ، "هیچکس به من احتیاج ندارد" را امتحان کرد.
و ، تمام زرادخانه بازی ها به پایان رسید ، او متوقف شد و گفت: "شما خیلی سریع می روید …". چشمانش از اشک می درخشید ، بدنش آرام بود و گردن او برای اولین بار از افتادگی شانه هایش ظاهر شد.
و نوه ، ناگهان ، عجله را متوقف کرد ، تنها چیزی که می توانست بگوید: "من هم دوستت دارم. حتماً ، جمعه خواهم بود. " و این بار ، در آغوش گرفتن مشترک بود.
هیچ سازگاری در بالا یا پایین ، در کنار یا نزدیک وجود ندارد. او همیشه بین و همیشه جفت است. این جستجو برای شکل مشترکی از نزدیک بودن ، محصول خلاقیت است. راه دیگری نیست. یکی راه اندازی می شود ، دیگری بلند می شود و هر دو سعی می کنند برای خود و دیگری قابل هضم را درک کنند.
توصیه شده:
روان تروما به عنوان راهی برای سازگاری
تجربیات پزشکی نشان می دهد که اختلالات روانی به دلیل درگیری های روانی رخ نمی دهد ، همانطور که پدر بزرگ فروید معتقد بود ، بلکه به صورت تصورآمیز - در نتیجه وسواس از خارج رخ می دهد. بیشتر اوقات ، به دلیل خشونت فیزیکی یا تهدید آن. علاوه بر این ، چنین حوادثی در روان انسان در سن بیش از پنج سال رخ نمی دهد.
یادداشتی برای والدین "ویژگی های دوران نوجوانی". توصیه هایی برای والدین
نوجوانی به طور سنتی سخت ترین دوران آموزشی محسوب می شود. مشکلات این سن تا حد زیادی با بلوغ به عنوان علت انواع ناهنجاری های روانی و فیزیولوژیکی مرتبط است. در طول رشد سریع و بازسازی فیزیولوژیکی بدن ، نوجوانان ممکن است اضطراب ، افزایش تحریک پذیری و کاهش عزت نفس را تجربه کنند.
نحوه آموزش کودک به مهد کودک 5 نکته برای سازگاری فرزندتان با باغ
در این مقاله می خواهم موضوعی را مطرح کنم که برای بسیاری مناسب است: "چگونه به کودک کمک کنیم تا در باغ سازگار شود." این موضوع واقعاً مهم است ، زیرا همه والدین خوب تلاش می کنند تا از اجتماعی شدن کودک اطمینان حاصل کنند ، به طوری که او از ارتباط و تعامل با سایر کودکان و افراد لذت می برد.
چرا عاشق دختران گل نرگس هستید؟ یا طرح هایی از زندگی باج خواهان احساسی
کودکان از گهواره مهارت های انواع مختلف باج گیری احساسی را می آموزند: از گریه های نمایشی گرفته تا مجازات مادری که با نشان دادن عشق بیشتر به پدر یا مادربزرگ آنها را آزرده است. با بزرگ شدن ، مردم به تدریج بر زرادخانه وسیع تری از تکنیک های دستکاری مسلط می شوند.
طرح هایی از زیبایی واقعی
پیشنهاد می کنم تبلیغات DOVE را ببینید. بله … من قبلاً می توانم نگاه های گیج شده شما را ببینم. خواننده عادلانه می اندیشد: "دریایی از محصولات تبلیغاتی در اطراف ما وجود دارد و حتی در سایت های روانشناسی سعی می کنند چیزی را به ما تحمیل کنند.