سه چهره "قاتل روح" یا اسارت ناامیدی

تصویری: سه چهره "قاتل روح" یا اسارت ناامیدی

تصویری: سه چهره
تصویری: تراژدی سایبرپانک 2077 2024, ممکن است
سه چهره "قاتل روح" یا اسارت ناامیدی
سه چهره "قاتل روح" یا اسارت ناامیدی
Anonim

اگر کودکی در فضای "انتقاد ابدی" بزرگ شود ، باید یاد بگیرد که به سرعت و به طور دقیق دلیل نارضایتی خود را پیش بینی کند. برای انجام این کار ، در روان خود ، او یک آنالوگ از "بزرگسال ناراضی" ایجاد می کند ، که با او دائماً در صورت بروز قصد انجام عملی بررسی می کند. این وضعیت با این واقعیت تشدید می شود که علاوه بر مطابقت ، او باید انگیزه خود ، نیاز خود را سرکوب کند و آن را با درجه مجاز مجاز تنظیم کند

انطباق + سرکوب خود + نیاز پس از سانسور = کودک خوب با رضایت نسبی از آنچه نیاز دارد. نوسان اندازه این "ذره" می تواند از 1 تا 90 درصد باشد. هرچه فرد بالغ بی احساس و سادیست تر باشد ، درصد آن کمتر است.

یک پیچ و خم را تصور کنید ، چنین فضای بزرگی پر از اجسام مختلف. شما در امتداد آن حرکت می کنید و اگر حرکتی "اشتباه" انجام دهید یا در جهت اشتباه بچرخید یا "شی خاصی" را لمس کنید ، به صورت دوره ای دچار برق گرفتگی می شوید. هیچ منطقی در این حرکت وجود ندارد ، این یک مراسم عجیب با قوانین اسرار آمیز است. بعد از چند سال ، درد شما را تربیت می کند تا در مورد ممکن و غیرممکن ، مانند یک پودل در سیرک ، که از حلقه سوزان پرش می کند ، بازتاب داشته باشید.

پاتولوژیک ترین چیز در این مورد این است که در ده سال آینده باور خواهید کرد که می توانید فعالیتها را فقط به این شکل و به هیچ وجه انجام دهید و نحوه قبلی را فراموش خواهید کرد. نیازهای شما نیز متحول می شود و شما مستقیماً "متناسب" را با درصد رضایت پیوند می دهید. یک مراسم عجیب با قوانین اسرار آمیز به بوم زندگی شما تبدیل می شود.

چهره یک "بزرگسال ناراضی" یا همانطور که من آن را جدا کننده روح می نامم ، در ناخودآگاه فرو می رود و همه اقدامات بازتابی می شوند. شما فراموش خواهید کرد که چرا اینگونه رفتار می کنید و هیچ چیز دیگری ، اما وقتی سعی می کنید از "مسیر قاتل" منحرف شوید ، روان شما بلافاصله خود را مجازات می کند. برخی از مردم می گویند چگونه خود را در صورت خود می کوبند ، زهد می کنند و با لذت تنبیه می کنند. یا برعکس ، آنها تنها در صورتی به خود اجازه می دهند که "خوب" باشند.

روان در کشمکش درونی ابدی فرو رفته است. در سمت "سفید" نیازهای شما و پتانسیل شما برای تحقق وجود دارد. در سمت "سیاه" ، رعایت الگوهای آموخته شده و مجازات جدا کننده روح به شکل احساس گناه. من یک پست جداگانه در مورد نیازها و "سمت سفید" خواهم نوشت ، و در این مورد می خواهم "سمت تاریک" را کشف کنم.

مردم اغلب در جلسات س askالی می پرسند: "چگونه می توان ناخودآگاه جدا کننده روح را دید ، که من را از بودن خود منع می کند؟"

جدا کننده روح همیشه سه چهره دارد ، اگر دوست دارید ، می توانیم او را مار سه سر بنامیم.

اولین سر ، این موردی که من در بالا توضیح دادم ، سخت ترین دستگیری است ، که یک ممنوعیت و قانون تمامیت خواه در درون یک شخص است. این شکنجه گر است که با عصبانیت زمزمه می کند: "فقط از این طریق و هیچ چیز دیگر."

سر دوم کاری است که ما در رابطه با دیگران انجام می دهیم. این عدم تحمل ، تحقیر ، محکومیت ، غرور ، میل به ضربه زدن ، نفرت ، حسادت است.

بیایید با یک مثال به یکی از جنبه ها نگاه کنیم. به عنوان مثال - فکر استکبار. "من به این خنده احمقانه و آرام نگاه می کنم و تعجب می کنم که چگونه می توانید چنین رفتار کنید." این تفکر به ما نشان می دهد که شخصی که به آن فکر کرده است (اکنون من بصورت ذهنی خیال پردازی می کنم ، زیرا این نمونه ای است بدون اشاره به شخص واقعی):

1. ممنوعیت دریافت لذت. زندگی کار سختی است ، نمی توانید آرام باشید.

2. عقلانیت و روشنفکری جهان ، که بیشتر شبیه یک مجموعه ساختمانی پلاستیکی است تا یک پارک چشمه.

3. ترس از ظاهر احمقانه ، بی دست و پا. شما همیشه باید ضعف خود را پنهان کرده و تنها بهترین ویژگی های خود را نشان دهید.

4. این شخص در دوران کودکی مجازات شد ، به دلیل تجلی شادی ، به احتمال زیاد برای والدینی که افسرده بودند ، غیرقابل تحمل بود ، یا هر گونه احساسی بر والدین غلبه می کرد ، هم غم و هم شادی. بنابراین ، در کنار او شما باید یک عروسک پلاستیکی باشید.

پنجتماس ضعیف با احساسات و عواطف شما ، تخفیف می یابد. این به ما می گوید که ارتباط با جهان از طریق خود کاذب ، از طریق عروسکی که در پاراگراف قبلی توضیح داده شد ، انجام می شود.

6. راه اصلی ارتباط با جهان کنترل خواهد بود. این به ما می گوید که والدین این شخص در واکنش های احساسی خود به او غیرقابل پیش بینی بودند. این امر همچنین شکاف را با قسمت احساسی تشدید می کند ، تمام توجه به نظارت بیرونی و عدم درک درونی معطوف می شود.

شاید ، لیست را به پایان برسانم تا خواننده را بیش از حد بار نکند. همه این نکات ممنوعیت های جدا کننده روح است که او در رابطه با پوشنده خود آشکار می کند. هر چیزی را که محکوم کنید یا به آن حسادت کنید ممنوع است.

سر سوم جستجوی فردی است که اجرای "موقعیت افتخاری" قاتل را بر عهده می گیرد و در این صورت مجبور نخواهید شد خود را شکنجه کنید. شما "قاتل" خود را وارد آن می کنید ، به نظر می رسد که او کسی است که شما را از زندگی باز می دارد. یا فردی را پیدا خواهید کرد که بسیار شبیه به "قاتل" شما است و سپس مجبور نخواهید بود زیاد به او فکر کنید ، او همه کارها را خودش انجام می دهد. شما در یک دخمه پرپیچ و خم آشنا برای خود خواهید یافت ، به آنچه که از دست رفته فکر می کنید و کار می کنید ، دوباره خود را در فضایی آشنا احساس می کنید و منابعی را دریافت کرده اید حتی برای عصبانی شدن از شیء انتخاب شده و دور زدن آن به صورت دوره ای.

بیایید در "دستورالعمل های شناسایی قاتل در روان" خلاصه کنیم. شما باید این سه نکته را خلاصه کرده و جنبه های کلی آن را بیان کنید.

1. مطابق با الزامات برای خودتان.

2. رعایت الزاماتی که ما برای افراد دیگر قائل هستیم.

3. رعایت الزاماتی که فکر می کنیم دیگران برای ما قائل هستند.

سه سر از یک "بدن" ، به یک دلیل ، از اصول یکسان رشد می کنند. درد داخلی به طور معمول بیهوش می شود ، آنچه ما با خود انجام می دهیم مورد توجه ما نیست. ما به طور عادی در دخمه پرپیچ و خم حرکت می کنیم و مطمئن هستیم که این تنها راه زندگی است. و من به شما اطمینان می دهم که ما همه اطرافیان خود را مجبور می کنیم به این شیوه زندگی کنند. در ابتدا ، ما یک "اسم حیوان دست اموز" را نشان می دهیم ، اما هنوز در مقطعی تحمل نمی کنیم و حمله سادیستی به دیگری را آغاز می کنیم و می خواهیم: "آنطور که باید رفتار کن!" فقط از این طریق و هیچ چیز دیگر. " همانطور که به ما آموخته اند ، بنابراین از دیگری مطالبه خواهیم کرد.

بیایید گامی در جهت درک عمیق تر از آنچه در حال رخ دادن است برداریم. بیایید شابلون "راههای ممکن برای برآوردن نیازها" را تصور کنیم. الگوی این شابلون ، مسیری را در هزارتوی درد ، یعنی روشهای معمول برآورده ساختن نیازها زیر نظر دقیق جدا کننده روح. راهروهای آهکی واقعیت را به درک آشنا کاهش می دهد. حال بیایید نقشه ای از نیازهای احتمالی انسان ارائه دهیم. یعنی: "برای اینکه بتوانم درصد نیاز خود را برآورده کنم ، باید یک مراسم خاص را انجام دهم." در حالت مطلوب ، نیاز به گزینه هایی برای نحوه انجام این کار وجود دارد ، که با روان پلاستیکی بر اساس قسمت حسی امکان پذیر می شود ، جایی که میل از خود در اولویت است. در عوض ، ما حفره های باریکی داریم ، جایی که هر قدم به پهلو به عنوان یک فرار در نظر گرفته می شود و با فکر "شما هیچ چیز نیستید" ، "همه چیز را نابود خواهید کرد" ، "شما حق ندارید این کار را انجام دهید" مجازات می شود.

حالا بیایید یک قدم دیگر به عمق درک برداریم.

من پر از نیازها هستم ، آنها سرحال هستند ، خواستار اشباع آنها هستند ، من پر از احساسات ، احساسات ، احساسات هستم ، من می خواهم! من با لباسی با گشاد ، با کمانی در موهایم ، پیش بینی شادی و لذت می کنم ، اما به طرز عظیمی روی دیوار بتنی اجرای خودم "فقط به این ترتیب و به هیچ وجه دیگر" هجوم می آورم. زمین می خورم ، بینی شکسته ام را با بینی و اشک پاک می کنم ، احساس می کنم دست و پا چلفتی هستم ، از خودم متنفرم که نمی توانم کاری انجام دهم ، از دنیا متنفرم زیرا بی رحمانه است و مردم نیز با این دنیا یکی هستند. خاک روی زانوها را می شستم ، لباس خوابم را می پوشم ، روی دیوار روی دیوار دراز می کشم و با ناامیدی شروع به ناله آرام می کنم. و من دلیلی نمی بینم که مردم و جهان با من اینگونه رفتار می کنند ، و من راهروهای خود را نمی بینم ، زیرا نمی دانم که می توان متفاوت زندگی کرد.من یک کودک قفل شده هستم ، توسط جدا کننده روح که قوانین جهان را دیکته می کند ، به خوبی محافظت می شود.

اگر مسدود شدن روح و خود واقعی در دوره قبل از کلام رخ دهد ، من با کشویی روی واکر به واقعیت می شوم ، یا سر خود را در دست می خزم ، یا حتی دروغ می گویم و منتظر می مانم ، طوفان طوفان اقیانوس احساسی ، که در آن فقط یک چیز ضربان می کند: "به من بده که چه کسی آنطور که نیاز دارم این کار را انجام دهد ، مادر مهربان واقعی من کجاست." و هنگام برقراری ارتباط با دوستان ، و هنگام ارتباط با همکاران ، و حتی بیشتر هنگام برقراری ارتباط با شرکا. از آنجا که نوزاد نیاز به مادری دارد که به او بگوید می توانی آنطور که می خواهی زندگی کنی ، می توانی بزرگ شوی و از ترک سرپناه به دنیا نترسی و دنیا چنین قوانینی دارد.

اما نکته اصلی در همه اینها ارزش خود آن است ، و من در پست های بعدی در مورد آن خواهم نوشت و در سمینار به طور مفصل به شما می گویم.

توصیه شده: