مسیر یک زن (کوپید و روان). ادامه -2

فهرست مطالب:

تصویری: مسیر یک زن (کوپید و روان). ادامه -2

تصویری: مسیر یک زن (کوپید و روان). ادامه -2
تصویری: همسر استخدام شده (1940) روزالیند راسل، برایان آهرن (فیلم کامل) 2024, ممکن است
مسیر یک زن (کوپید و روان). ادامه -2
مسیر یک زن (کوپید و روان). ادامه -2
Anonim

شروع داستان و اولین ادامه آن را در نشریات قبلی من ببینید)

بنابراین ، وظیفه سوم برای روان

روان مجبور بود یک بطری کریستال را از یک منبع اسرارآمیز پر کند ، که در یک حلقه پیوسته از Styx به یک صخره بلند و عقب رفت. آب زندگی ، آب خلاقیت و تجدید. نماد کهن الگویی دیگر. نماد حرکت ثابت هر یک از ما می خواهیم حداقل بر بخشی از این جریان خلاق مسلط شویم و آن را به نوعی از آفرینش خود بپوشانیم. تمایل به ایجاد این فرم بخشی از میل آگاهانه برای لمس انرژیها ، چشم اندازها ، احساسات و تغییر آنها در شخصیت شما است. تا به این طریق دنیای خدایان و الهه ها را لمس کند. احتمالاً به همین دلیل است که بطری از نظر نمادین بسیار شکننده است و کار دوباره غیرممکن به نظر می رسد.

روان دوباره گیج می شود. او به جوی که در امتداد کوه می پیچد نگاه می کند. این رودخانه مستقیماً به رودخانه Styx می افتد و سپس ، به روشی نامفهوم ، از میان تپه های جنگلی دوباره به بالای کوه می رسد و دوباره از میان صخره ها راه خود را باز می کند. و از آنجا که همه اینها برای شما کافی نیست ، منبع توسط اژدها محافظت می شود ، که با فریادهای "برو بیرون! از اینجا برو بیرون" منطقه را اعلام می کند. و به نظر می رسد که خود آب یک صدای خس خس ساطع ساطع می کند. روان دوباره در ناامیدی "این خیلی زیاد است! من نمی توانم." و البته ، نماد جدیدی به کمک او می آید.

در کار سوم ، عقاب زئوس به او کمک می کند. اگر زئوس را کهن الگویی بگیریم ، این استاد جهان است. تا کنون خنک ترین فلفل در این گلدان است. مدیر کل All Olympus. همیشه رعد و برق با خود دارد. اگر چیزی اشتباه است - مجازات را از بهشت دور کنید. نماد او ، عقاب ، می تواند هر چیزی را که می خواهد از ارتفاع بزرگ ببیند ، خود را با رعد و برق پرتاب کند و با پنجه های سرسخت آنچه را که می خواهد بگیرد. این توانایی برای دیدن تصویر بزرگ ، نگاه کردن به کل جنگل ، و نه فقط درختان جداگانه ، یک مهارت مهم در این جهان است.

اگر با نمونه اولیه زئوس خوب کار می کنید ، دنیای مدرن پاداش سخاوتمندانه ای به شما می دهد. یک زن تجاری با زئوس باکیفیت همیشه می تواند تصویر کلی استراتژیک را بدون نگرانی از دست دادن موقت مشاهده کند. اگر موشی که از ارتفاع خط کشیده است ناگهان زیر صخره ای پرتاب شود دچار بحران روانی نمی شود. او فقط دوباره پرواز می کند و ناهار یا شام جدیدی برای خود پیدا می کند. این توانایی برای تفکر گسترده ، تسلیم نشدن در برابر احساسات ، در هر شغلی ارزشمند است.

دستیار جادویی روان - عقاب زئوس - به او این فرصت را می دهد که از ارتفاع نگاه کند ، چگونه به آنچه نیاز دارد نزدیک شود ، چگونه از خطرات جلوگیری کند ، بدون اینکه هدف اصلی را از دست بدهد. عقاب بطری کریستال را می گیرد و به روان باز می گرداند ، پر از آب های استیگیان. کار سوم به پایان رسید. و دوباره روان چیز جدیدی آموخت.

* و همچنین ، هر بار ، با هر کاری ، او یاد می گیرد که بر بدترین ترمز ما غلبه کند: "من-برای-هیچ-نمی-توانم-انجام-دهم !!!" او تجربه پیروزی ها را به دست می آورد. تا کنون ، به تدریج ، ناخودآگاه ، آنها به آرامی در یک پایه محکم قرار می گیرند

کار چهارم

روان باید به تنهایی این کار را انجام دهد. آخرین وظیفه آفرودیت از روان می خواهد که به دنیای زیرین فرود آید ، یک جعبه خالی را از مومیایی زیبایی پرسفون جوان ، ملکه جهان زیرین پر کند و مرهم را به آفرودیت برساند.

اولین فکری که به ذهن روان می رسد این است: "او مرگ من را می خواهد." زیرا تنها راهی که او می داند به پادشاهی مردگان منتهی می شود - مرگ. مرگ خیلی مرگ است و Psyche از بلندترین برج بالا می رود تا مطمئناً خود را از آنجا بیرون کند. ظاهراً روان جوان آنقدر زیبا و مصمم بود که حتی برج سنگی نیز به او رحم کرد. برج گفت: "عزیزم ، راه دیگری برای انجام این کار وجود دارد. شما می توانید از طریق دروازه هادس وارد پادشاهی مردگان شوید. دو سکه برای نگهبان دروازه بگیرید. و دو کیک برای سگ سه سر. شما یکی را برای پذیرفته شدن در عالم اموات و دیگری را آزاد خواهد کرد."

اما دستورالعمل های برج خوب به همین جا ختم نشد: "در راه ، سه بار از تو درخواست کمک می شود ، روان. باید قلب خود را سخت کرده و از آنجا بگذری."این همان کاری است که روان انجام داد. فکر نمی کنم برای او آسان بود. سه برابر بدبخت ترین موجودات از او خواستند حتی برای یک لحظه متوقف شود و کمک کند. و هر بار که او نصیحت را به خاطر می آورد. او نه گفت و جلو رفت. روان یک سکه به دروازه بان داد و وارد پادشاهی مردگان شد. اما این همه ی ماجرا نیست. همین جا یک فقیر دیگر دعا کرد: "دستت را به من بده و به من کمک کن تا از رودخانه عبور کنم. من سکه ندارم." اما او حتی سرش را هم برنگرداند.

* چقدر دشوار است یاد بگیرید که برای پیش رفتن ، اغلب باید "نه" گفتن را بیاموزید

روان وارد دنیای زیرین شد ، سربروس سه سر را با پای تغذیه کرد ، جعبه را با مومیایی زیبایی پر کرد ، آخرین پای را به سگ داد ، با آخرین سکه هزینه حمل و نقل از طریق رودخانه را پرداخت و به دنیای زندگی بازگشت.

تمام توصیه هایی که Psyche از برج دریافت کرد بسیار منطقی بود و او موفق شد آنها را دنبال کند. خودتان فکر کنید ، وقتی در هر دست یک سکه و یک پای داشت ، چگونه می توانست به کسی کمک کند؟ او آن مقدار کمی را که داشت از دست می داد و نمی توانست به دنیای زندگی بازگردد.

در دوره های تغییر و تحول ، در دوره های گذار ، میزان نیروهایی که داریم محدود است. و لازم است از جهنم عبور کرد. افسانه روان اغلب و به طور غیر منتظره با بازماندگان سرطان طنین می اندازد. آنها می گویند "سرطان به من آموخت که بگویم" من نمی توانم این کار را انجام دهم. "یادگیری" نه "گفتن یکی از چالش هایی است که ما برای رسیدن به روح واقعی خود نیاز داریم.

اگر اطرافیان شما مدام انتظار دارند که شما در کنار آنها هستید ، و شما ناگهان نه می گویید ، اغلب در رابطه بحران ایجاد می شود. این آسان نیست. اما این یک مرحله مهم برای شما است ، ممکن است به این معنی باشد که دیگر نیازی به ماندن در جهنم افسردگی ، اعتیاد ، شبکه بلاتکلیفی یا هر چیز دیگری ندارید. شما آماده بیرون آمدن از آنجا هستید.

اعتیاد ، بیماری ، افسردگی نوعی پادشاهی زیرزمینی است که ما باید از آن عبور کنیم تا از این حالت خارج شویم. دوره تحول می تواند بسیار طولانی باشد. چگونه می توانید بفهمید که در آنجا زیر زمین رشد می کنید ، ریشه ها کجا هستند یا نه؟ مشکل است. دردناک است. گاهی اوقات ، این یک جهنم واقعی است.

اما ، اگر می خواهید از جهان زیرین به عنوان فردی جدایی ناپذیر خارج شوید که موفق به جذب همه چیزهایی شده است که در این راه آموخته است ، پس مانند روان باید "نه" گفتن را بیاموزید. در غیر این صورت ، اطرافیان شما و هر کدام انتظارات خود را دارند ، دوباره از هم جدا می شوند. البته ممکن است آنها شما را خودخواه بنامند ، اما در این صورت شما قادر خواهید بود به دنیای زندگی بازگردید. پس از گذراندن تمام آزمایشات. مثل روان.

می توانید تصور کنید که او چقدر خسته است. زن بارداری که راه طولانی را طی کرده است. به هر حال ، در مورد یکپارچگی و یکپارچگی. در پایان این مسیر ، Psyche نمونه های بسیاری از الهه ها را حمل می کند. او سفر خود را به عنوان یک دختر آغاز کرد ، درست مانند پرسفون. او مانند آفرودیت معشوقه شد. او باردار است ، مانند الهه باروری ، دمتر. و او به طور جدی قصد پیوستن مجدد با همسرش را دارد - در اینجا می توانید سرسختی و انرژی هرا را احساس کنید.

با وجود همه چیزهایی که در این راه آموخته است ، هیچ هسته ای در درون او قوی تر از قصد او برای بازگرداندن اروس وجود ندارد.

* موضوعی که بسیار به من نزدیک است. مهم نیست که چقدر برای کارم ، عزیزان ، دوستان ، علاقه حریصانه به دنیا ، علاقه به بازی و برنده شدن ، پول درآوردن و استفاده از فرصت های خود ارزش قائل هستم و دوست دارم ، بدون اروس ، بدون عشق ، همه اینها به نظرم عاری از معنی ، رنگ ، مزه ، بو … و من همیشه صادقانه به مشتریان خود در این مورد هشدار می دهم. "من طرفدار عشق هستم!"))))

بنابراین ، بیش از هر چیز دیگر ، با انجام تمام وظایف ، می خواهد زیباترین باشد ، تا اروس او را دوست داشته باشد و بازگردد. روان آخرین اخطار برج را فراموش می کند (در هر صورت جعبه را باز نکنید) و در خواب مانند مرگ غرق می شود. او مثل سفید برفی مرده است. و در اینجا تقریباً غیرممکن است که فریاد نزنید: "خدای من ، روان ، سرت کجا بود؟ بعد از همه آزمایشها ، درک چنین چیزهای مهمی ، آیا دوباره بیهوش شده ای؟!"

خوب چه می توانم بگویم. دختران ، آنها حتی پس از تمام آزمایشات چنین دخترانی هستند

توصیه شده: