به دنبال خوشبختی

تصویری: به دنبال خوشبختی

تصویری: به دنبال خوشبختی
تصویری: فلم جدید هزارگی " به دنبال خوشبختی" با حضور چهره های سینمایی افغانستان 2024, آوریل
به دنبال خوشبختی
به دنبال خوشبختی
Anonim

این اصطلاح هک شده "اگر می خواهید شاد باشید ، اینطور باشید …" - برای خیلی ها چیزی جز تحریک ، نارضایتی یا احساس حماقت تحمیلی ایجاد نمی کند. توجه داشته باشیم یا نه ، در اعماق روح خود ، در پاسخ به این عبارت ، هرکس چیزی را برای خود بیدار می کند. از آنجا که مهم نیست که فرد چه می خواهد ، برای چه چیزی تلاش می کند ، او همیشه و با تمام وجود تنها در آرزوی یک چیز است … - خوشبختی! و اکنون ، در مقابل او ، به جای خوشبختی … در اینجا چنین است … ساختن نامه های ناامیدکننده ، درست مانند "آب نبات" از فیلم به کارگردانی جورجی دانلیا. - "آیا شما یک میلیون می خواهید؟ بروید آن را بگیرید!”؛ "آیا می خواهید رئیس بزرگ باشید؟ خوب ، آن را تبدیل کنید …! "؛ "آیا می خواهید سوال معنای زندگی را فاش کنید؟ آسان تر نمی شود! " و از کجا آن را بدست آورید ، چگونه بشوید و از طریق چه چیزی آشکار شوید؟ … و بسیاری از س questionsالات دیگر ، سئوی فرضی پاسخ نمی دهد. و من می خواهم بگویم - "عمو پتیا ، آیا شما احمق هستید؟"

شادی چیست؟ یک لحظه بسیار جالب ، زیرا از یک سو ، برای همه فردی است و از سوی دیگر ، برای همه مشترک است. خوشبختی تحقق (تحقق) ارزشمندترین خواسته ها ، ارضای نیازهای فوری یا ناخودآگاه است. به عنوان مثال ، مانند نیاز به عشق ، درک ، احترام ، احساس تسلط شخصی … ، اهمیت ، و غیره. اگرچه ، کسی احساس خوشبختی را پس از جزر و مد از نظر فیزیولوژیکی احساس می کند - اما این در مورد میزان توسعه میل و نیازهای اساسی است. ما در حال حاضر در مورد سطح بالاتری صحبت می کنیم. یعنی شادی رابطه ای هماهنگ با واقعیت پیرامون است. هماهنگی چیست؟ می توان گفت که این حالت نوعی تعادل است ، بین "من" و … "دیگران".

گاهی اوقات آنها سعی می کنند از طریق تجربه تحقق ، یک حالت هماهنگی یا تعادل را منتقل کنند ، که این احساس را از دریافت لذت از زندگی ایجاد می کند. اما آیا واقعاً اینطور است؟ اگر ترازو را بردارید و در سمت راست بیش از یک احساس سفت کننده بیش از حد آنچه من به دست می آورم ، قرار دهید ، در سمت چپ احساس واضحی از آنچه من ارائه می دهم وجود دارد. بنابراین ، وقتی کلمه "تعادل" را می گوییم ، در مورد وضعیت خاصی از تعادل درون روان بین دریافت و بخشیدن صحبت می کنیم. بین دریافت از واقعیت ، از زندگی ، از طبیعت - از دیگران و دادن … به آنها. از آنجا که شما می توانید خواسته های خود را تحقق بخشید ، یعنی خودتان (بالاترین سطح هرم مازلو-میل به خودآگاهی و خودشکوفایی) فقط از طریق تعامل با افراد دیگر امکان پذیر است.

این همه حالت پری یا شادی ، یا خالی یا کینه را در کجا احساس می کنیم که به ما داده نمی شود ، یعنی از کمبود چیزی رنج می بریم؟ در سر شما؟ در بدن؟ گاهی اوقات آنچه در جایی در اعماق غیرقابل درک انتخاب می شود ، از طریق احساسات در بدن - که به اصطلاح سایکوسوماتیک نامیده می شود - به سطح می رسد. اما ، دوباره ، نه آن … اما پس کجا؟ دقیقا! در روان…. یعنی در میل. و به طور دقیق تر ، در میل به دریافت - در میل که نیازمند تحقق آن است … پر کردن.

در حقیقت ، می توانید بی پایان در مورد میل و قصد صحبت کنید. در پس این اشکال کلامی عمق معنایی نامفهوم نهفته است. بنابراین اجازه دهید به آنچه در سطح است برگردیم. بنابراین ، در نظر گرفتن عبارت "اگر می خواهید شاد باشید - باشد" ، در زمینه رمان میگل دو سروانتس "دن کیشوت" آسان تر خواهد بود. "اما خود کیشوت" ، همانطور که برخی می گویند ، "کاملاً عادی نبود … یعنی با بسیاری از افرادی که" در این جهان "زندگی می کردند متفاوت بود ، و بنابراین این جهان را از منشور درک خود کاملاً دید. ناهمسان. او تخیل بسیار غنی داشت و تخیل خود را توسعه داده بود. " آره! در این مورد ، درست است! "بنابراین همه به او می خندند …!" - دیگران به طور کلی پاسخ خواهند داد. اما … که در همان زمان شادتر است: دیدن یک خانم زیبا در یک خوک خانه و خود را شوالیه دانستن ، یا کسی که در تمایل به برتری از طریق احساس عدم عظمت ، "شوالیه را مسخره می کند" "، او را" دیوانه ، احمق یا احمق "می نامید؟

ارتباط با ما برای چه کسی خوشایندتر است …؟ با افراد عقب افتاده و تنگ نظر ، که به نظر ما با "گیک" های آنها در همه چیز برتر هستیم و خود را از براکت بیرون می آوریم؟ یا در کنار کسانی که از نظر ما در چیزی بسیار بهتر از خودشان هستیم ، خوشحال تر هستیم ، یعنی در چیزی برتر ، قوی تر ، باهوش تر ، قوی تر می بینیم ، به این معنی که می توانیم از آنها درس بگیریم یا چیزی را اتخاذ کنیم؟ از ارتباط با کدام دسته از افراد بیشتر لذت می بریم؟ ما به دنبال کی هستیم؟ در عین حال ، چرا ما دقیقاً همه نوع "دالارد و غیرطبیعی" بی ارزش را متهم می کنیم که چیزی به ما نداده اند؟ عجیب است ، اینطور نیست؟ چرا در مقایسه با دیگران ، اینقدر باهوش ، مهربان ، با استعداد ، مهربان و منصف هستید؟ شاید به این دلیل که آنها چیزی دارند ، اما من چیزی ندارم - احساس می کنم خودم ، در کنار آنها ، بسیار ناراضی هستم؟ یا برعکس ، من ناراضی هستم زیرا چیزی دارم ، اما آنها آن را ندارند … به عنوان مثال ، ذهن؟

اما آیا آنها واقعاً آنقدر "بد" هستند و آیا من آنقدر "خوب" هستم؟ به طور کلی ، "خوب" یا "بد" چیست و تفاوت اصلی آنها چیست؟ "خوب" کسی است که خواسته های من را برآورده می کند و نیازهای من را برآورده می کند ، و "بد" من را ناامید می کند ، یعنی باعث رنج می شود ، به نوعی من را برآورده نمی کند. بنابراین ، معلوم می شود که ارزیابی "بد دیگر" بیش از آنکه ذهنی باشد ، و همچنین بیش از حد ارزیابی "خود خوب" است. در واقع ، هیچ کس بدبختی (شر) دیگری نمی خواهد ، اما هرکسی خوشبختی (خوب) را برای خود می خواهد. بنابراین شاید برای شادتر بودن ارزش این را دارد که تصور خود را تغییر دهید؟

اگرچه … در اینجا نیز می توانید با سرزنش سنگینی در قلبم به من بگویید: گفتن تغییر آسان است! چطور عوض کنیم؟! این گونه است که من می توانم شخصی را ببینم که یک احمق است که با من برابری می کند یا حتی بیشتر … - برای دیدن کسی که به نوعی از من برتر است؟ اما نمی توانید قبلاً در قالب یک پست در مورد این موضوع بگویید ، زیرا برای همه میل به شادی مشترک و یک است ، اما در عین حال برای همه به طور جداگانه متفاوت است.

توصیه شده: