از سریال "سوپرانوها"

تصویری: از سریال "سوپرانوها"

تصویری: از سریال
تصویری: از فیلم سوپرانوها چی دستگیرمون میشه؟ - زومجی 2024, ممکن است
از سریال "سوپرانوها"
از سریال "سوپرانوها"
Anonim

از مجموعه تلویزیونی "سوپرانوها". قهرمان داستان ، مافیوسو تونی سوپرانو ، در جلسه ای با یک روانشناس ، از وضعیت مادرش ، وخامت وضعیت سلامتی او ، مشکلات کنار آمدن با مشکلات روزمره و امتناع او از پذیرش کمک از سوی او و خانواده اش شکایت می کند:

- بالاخره او پذیرفت که صبح به او کمک شود. همسر با آژانس تماس گرفت و یک پرستار برای ما فرستاده شد. اما هر کاری که برای او انجام می دهم ، باز هم احساس گناه می کنم.

- چرا؟ - روانشناس با تعجب می پرسد.

- زیرا من درک می کنم که ما نمی توانیم او را با خود حل و فصل کنیم.

- اما به نظر من اگر او خود از انجام این کار خودداری کند کاملاً واقع بینانه نیست. خواهرانت چطور؟

- آنها مدتها پیش روابط خود را با او قطع کردند ، هیچ شانسی وجود ندارد که او موافقت کند با آنها به توافق برسد.

- چرا با وجود این واقعیت که در اینجا واضح است که مادر شما در برقراری ارتباط با هر کسی مشکل جدی دارد ، مسئولیت کامل این وضعیت را بر عهده می گیرید؟

او مادر من است. من باید از او مراقبت کنم. به هر حال ، - تونی دستانش را با لبخند باز می کند ، - او فقط یک پیرزن شکننده و شیرین است.

- نه برای شما! برای شما ، او قادر مطلق است ، شما به معنای واقعی کلمه به او توانایی جادویی می دهید تا اختلاف و ویرانی را به وجود آورد.

- چه مزخرف ، - تونی خشمگین است.

این روانشناس ادامه می دهد: "والدینی هستند که نمی توان از تربیت آنها ایده آل نام برد."

- بیا ، - او خیلی ناز است ، - او آن را تکان می دهد.

- چه خاطرات گرم را از دوران کودکی به یاد دارید؟

تونی چند دقیقه فکر می کند ، و سرانجام با یادآوری ، با لبخند گسترده ای پاسخ می دهد: در سال 68-69 ، ما با تمام خانواده برای استراحت رفتیم. پدرم از پله ها پایین می آمد ، تصادفاً لغزید و تقریباً سقوط کرد. مامان خندید با خوشحالی ، تمام خانواده خندیدند.

- آیا هنوز خاطرات خوبی دارید؟

"هی" ، تونی صدایش را بلند می کند. "او بهترین زن است. او روزانه غذا آماده می کرد. من آخرین حرامزاده در کل این داستان هستم. من اینجا به شما می آیم ، از او شکایت می کنم ، اجازه می دهم همسرم درهای خانه ما را برای او ببندد!

وقتی یک کودک بزرگسال از والدین خود مراقبت می کند و از او مراقبت می کند ، اصلاً یک موقعیت نادر نیست. این رفتار بسیار ستودنی است ، شایسته احترام است ، اما آنچه در تمام این شرایط من را نگران می کند ، ناتوانی فرد در درک عینی خود ، همانطور که واقعاً هست ، است. با وجود این واقعیت که قهرمان فیلم ، تونی سوپرانو یک مافیوسو است و البته در زندگی خود مرتکب گناهان مرگبار زیادی می شود ، در عین حال او یک پسر ایده آل است که برای چندین قسمت نگران مادرش است. او سعی می کند او را متقاعد کند که به خانه اش برود و با خانواده اش زندگی کند ، همسر قهرمان هر روز به مادرشوهرش می رود و همچنین سعی می کند چیزی بخرد ، چیزی بپزد ، اما همه تلاش های او با لبخندهای سمی و سخنان طعنه آمیز از طرف او روبرو می شود. مادرشوهر که فقط انتظار مرگ از او را دارند. بدترین اتفاقی که در این شرایط رخ می دهد این است که پسر نه تنها نمی تواند به طور عینی مادر خود را به عنوان فردی ظالم و خسیس بپذیرد ، بلکه خود را نیز مسئول همه اتفاقات می داند.

چرا کارکردن از طریق آسیب های دوران کودکی در طول درمان بسیار مهم است؟ زیرا شما موگلی نیستید که در جزیره ای بیابانی بزرگ شده اید ، بلکه "محصول" مستقیم تربیت خانواده شما هستید. این نه خوب است و نه بد ، فقط آن را به عنوان یک عمل واقعی قبول کنید. صحبت از کینه و حتی ابراز خشم و عصبانیت در طول درمان برای تجربه شما ، نگرش شما را نسبت به والدین شما تغییر نمی دهد ، آنها در هر صورت نزدیکترین و مهمترین افراد به شما باقی خواهند ماند ، اما درک اینکه شاید برخی اشتباهات در زندگی شما یک اشتباه بوده است. واکنش به رفتار و رفتار والدین شما نسبت به شما ، به شما اجازه می دهد کمی بیشتر با خود همدردی و همدلی نشان دهید و (شاید برای اولین بار) به شما عشق و درک بیشتری از خود نشان دهید. هنگامی که این اتفاق می افتد ، شخص برای اولین بار به خود اجازه می دهد تمام دفاع خود را پایین بیاورد ، نقاب ظلم یا بی تفاوتی را که سالها بر سر داشت بردارید ، در رابطه با عزیزان خود مهربان تر و نرمتر می شود.

مراقب خودت باش!

توصیه شده: