قربانی یا توهم: حامیان و مخالفان صور فلکی روانشناسی

فهرست مطالب:

تصویری: قربانی یا توهم: حامیان و مخالفان صور فلکی روانشناسی

تصویری: قربانی یا توهم: حامیان و مخالفان صور فلکی روانشناسی
تصویری: Borderlands 2 TVHM Walkthrough 1080p Part 3 - Midgemong 2024, ممکن است
قربانی یا توهم: حامیان و مخالفان صور فلکی روانشناسی
قربانی یا توهم: حامیان و مخالفان صور فلکی روانشناسی
Anonim

صورت فلکی چیست؟

آنها در ابتدا به عنوان یک روش روان درمانی گروهی برای کمک به مقابله با مشکلات خانوادگی ایجاد شده بودند. در طول صورت های فلکی ، مراجعه کننده در مورد مشکل خود با روان درمانگر صورت فلکی صحبت می کند ، پس از آن "جایگزین" را برای نقش عزیزان و خود انتخاب می کند ، تصاویر مشکل را به آنها منتقل می کند و آنها را در فضا قرار می دهد. طرفداران این روش معتقدند که در هنگام قرار دادن ، مشتری تصاویر ناخودآگاه خود را می بیند و می تواند آنها را در جهت مورد نظر تغییر دهد. بعدها ، طرح صورت فلکی شروع به گسترش از سطح خانواده به سطح مردم و ایالت ها کرد ، در حال حاضر آنها نیز برای حل مشکلات عملی - به عنوان مثال ، در تجارت استفاده می شوند.

صورتهای فلکی سیستمیک در آلمان ظاهر شد. آنها بر اساس تجزیه و تحلیل سناریوهای زندگی برن ، خانواده درمانی کلاسیک ، روان درمانی و هیپنوتیزم درمانی بودند. در روسیه ، این روش شخصاً در سال 2001 توسط بنیانگذاران راهنما ، روانپزشک گونتارد وبر و برت هلینگر ، روان درمانگر ارائه شد.

چند سال بعد ، شکافی بین آنها رخ داد: هلینگر خود را نه به عنوان روان درمانگر ، بلکه به عنوان یک فیلسوف اعلام کرد. قبل از این ، بر سر نقش قربانیان و متجاوزان درگیری وجود داشت - از دیدگاه هلینگر ، متجاوزان و قربانیان متعلق به یک سیستم هستند ، بنابراین شخصی که خشونت را مرتکب شده است باید در سیستم گنجانده شود ، نه اینکه از آن مستثنی شود. برای برقراری تعادل در خانواده و جلوگیری از تکرار مشکل در نسل های بعدی. نمایندگان متجاوزان گفتند که توسط نیروهای غیرقابل مقاومت به سوی قربانیان خود کشیده شده اند ، اما آنها قادر به مقاومت در برابر آن نیستند - و او آن را "حرکت روح" نامید. این روش "صورت فلکی خانواده جدید" نامیده می شود. طرفداران صورت های فلکی سیستمیک کلاسیک تغییرات را نپذیرفتند و نام هلینگر را از نام روش حذف کردند.

در روسیه ، صورت های فلکی سیستمیک به عنوان جهت روان درمانی و مشاوره توسط اتحادیه روان درمانی حرفه ای روسیه (APPL) شناخته می شوند. او همچنین تکنیک های دیگر با استفاده از کلمه "صورت فلکی" یا اشاره به هلینگر را "غیرعلمی" و "برای مراجعان و بیماران مضر" می نامد. با این حال ، این مانع از آن نمی شود که طرفداران مجموعه های سیستمی جدید جلساتی را برای مشتریان و سمینارهای آموزشی برای متخصصان برگزار کنند.

"مواردی از این قبیل" به این نتیجه رسیدند که طرفدار صورت های فلکی سیستمیک کلاسیک ، معلم تمرین کننده صورت های فلکی و درمانی میدانی و همچنین روان درمانگر ، حامی پزشکی مبتنی بر شواهد ، در مورد صورت های فلکی و تفسیر آنها از خشونت چگونه فکر می کنند.

میخائیل بورنیاشف ، دکترای روانشناسی ، درمانگر خانواده سیستمیک ، مدیر موسسه مشاوره و راه حل های سیستمیک (ISKR) ، سرپرست جهت "روان درمانی سیستماتیک-پدیده شناسی (مشاوره) و صورت های فلکی مشتری محور"

موسسه ما به عنوان توسعه صور فلکی کلاسیک ، کار صورت فلکی ضربه محور و صور فلکی مشتری مداری را توسعه داده است. تمرکز اصلی درمانگر در این کار مشتری ، رفاه او و نتیجه تعیین شده توسط خود مراجعه کننده است. اگر بفهمیم شخصی در مقابل ما نشسته است که در سابقه شخصی یا خانوادگی خود دچار آسیب یا خشونت شده است ، ما نمی توانیم مانند مشتری معمولی ، حتی در رویکرد مجموعه های کلاسیک سیستمیک ، با یک مشتری کار کنیم.

"صورت های فلکی جدید خانواده" ، "حرکات روح" یا "تمرینات میدانی" که توسط Hellinger Sciencia و پیروان آنها تبلیغ می شود ، در واقع نوع جدیدی از فرقه بر اساس اصول فلسفی هستند و هیچ ارتباطی با روان درمانی و روانشناسی عملی ندارند. در اواسط دهه 2000 ، یکی از بنیانگذاران صورت فلکی خانواده B.هلینگر ، یک جزم فلسفی تأیید نشده ظاهر شد که همه چیز در جهان توسط یک "روح" هدایت می شود ، و ظاهراً همه مردم توسط این "روح" هدایت می شوند ، آنها آگاهانه و ناخودآگاه اراده او را برآورده می کنند ، و بنابراین همه چیز و هر کاری که افراد مختلف انجام می دهند درست است ، در دنیا تفکیک خیر و شر وجود ندارد. از این نظر ، همه مشکلات برای کسانی که از این "فلسفه" پیروی می کنند شروع می شود ، زیرا این دیدگاه فاقد اخلاق مشترک انسانی است.

اینجاست که همه "عجایب" پیروان هلینگر "دیر" شروع می شود ، به عنوان مثال: محارم در خانواده "درست" است ، خشونت "عادی" است ، رابطه جنسی خشونت آمیز "فعال" است ، که به منظور نیاز است. تجاوز به زنان در جنگ برای "درمان" تجاوز مردان مفید است و زنان باید "دور هم جمع شوند" و قدرت کسب کنند ، و زنان باید بدون شک با این امر موافقت کرده و از این که به "روح" خدمت می کنند خوشحال شوند.. معمولاً همین کار در فرقه های تمامیت خواه انجام می شود ، جایی که زنان به طور جمعی مورد تجاوز قرار می گیرند و از آنها برده و بمب گذار انتحاری استفاده می کنند ، تنها چیزی که یک زن پس از آن می تواند این باشد که دیگران را بکشد و در نهایت خود را بکشد.

در "صورت های فلکی خانواده جدید" و "تمرینات میدانی" ، شخصی مسئول اقدامات متجاوزان است

در "صورت های فلکی خانواده جدید" یا "تمرینات میدانی" ، عملاً به وضعیت عاطفی مشتری توجه نمی شود و آنها فقط به آنچه در فضای صورت فلکی اتفاق می افتد توجه می کنند ، زیرا ، به گفته هلینگر ، آنجاست که "روح" یا اقدامات "زمینه ای" که مشتری و محیط اطراف او را هدایت می کند و مشتری باید با او موافقت کند و از او پیروی کند ، اغلب بر خلاف احساسات و اراده او است.

چنین نگرشی ، با رضایت موکل مشتری ، مکانیسم های دفاعی روان او را می شکند ، منجر به بروز موقعیت های آسیب زا درست در حین کار یا مدتی پس از آن می شود که منجر به افسردگی ، تشدید علائم و در برخی موارد روان پریشی می شود. و پس از آن بستری شدن در بیمارستان روانپزشکی. در "صورت های خانوادگی جدید" و "تمرینات میدانی" ، رهبر مسئول هیچ چیزی نیست ، تمام مسئولیت بر عهده مشتری است و اغلب او به سادگی متهم می شود: "شما خودتان پاسخ دهید که این خشونت رخ داده است." معلوم می شود که دختری که به عنوان یک زن رشد می کند و شکل می گیرد ، قبلاً مسئول تجاوز جنسی توسط پدر ، برادر یا پدربزرگش است. و وقتی او ، قربانی خشونت ، مجبور می شود به متجاوز بگوید: "من تو را می خواهم" ، این فقط جنون است. اگر مشتری موافقت کند که چنین عبارتی را بگوید ، آنگاه در ضربه گیر می کند. مدل مشکل برطرف شده است و فرد حتی بیشتر در حالت گناه گیر می افتد و فکر می کند که اکنون مسئولیت آنچه اتفاق افتاده بر عهده او است. چنین فلسفه ای می تواند عمل هر جنایتکاری را توجیه کند ، زیرا همه توسط "روح" یا "زمینه" هدایت می شوند ، و مشتری ، به طوری که مشکلی نداشته باشد ، باید با همه چیز موافق باشد.

النا وسلاگو ، مدیر مرکز صورت های فلکی منظومه معاصر

من به نوبه خودم از هلینگر انتقاد نمی کنم. من می دانم که کار ما چقدر سخت است و از خرابی هایی که گاهی برای او اتفاق می افتد عمیقا متاسفم. این ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد ، به ویژه یک پیشگام. من در صور فلکی کلاسیک و صورت های فلکی "حرکت روح" به خوبی آشنا هستم ، این فرصت را داشتم که آنها را در اصل ببینم. در مرحله کنونی ، تقسیم بندی به صورت های فلکی "قدیمی" و "جدید" دیگر اهمیتی ندارد ، تنوع بسیار زیادی از سبک ها در صورت فلکی وجود دارد ، و اکثر آنها دیگر حتی هلینگر نیستند - نه در فلسفه و نه در فناوری.

هلینگر نه روش ، بلکه مدیتیشن را آموزش می دهد

هلینگر در ابتدای کار خود با تکیه بر اصول خانواده درمانی سیستمیک چهره ها را تغییر داد و به دنبال راه حلی بود. اما در مقطعی ، او ارقام را مجدداً مرتب نکرد و دید که آنها به تنهایی و بدون تأثیر درمانی به سمت یک راه حل خوب حرکت می کنند. او چندین سال سعی کرد آنچه را که در حال رخ دادن است بفهمد ، و به این نتیجه رسید که آنها توسط نیروی بالاتر یعنی روح هدایت می شوند.که برای راهب سابق تعجب آور نیست - یا برعکس ، شگفت آور است که او سالها درک کرده و روح را ندیده است. با رسیدن به این درک ، او شروع به کار کرد: او تعدادی ارقام را ارائه می دهد و منتظر تصمیم است. اینها صورت فلکی "حرکت روح" هستند. برای حل شدن راه حل ، درمانگر باید در وضعیت خاصی باشد ، هلینگر آن را "وسط خالی" می نامد. این مدیتیشن است. می توان گفت که هلینگر نه یک روش ، بلکه مدیتیشن را آموزش می دهد. متخصصان ، به ویژه روان درمانگران ، سعی کردند از این روش دقیق استفاده کنند - تقریباً با همان موفقیتی که نقاشی به ربات آموزش داده می شود.

من در حال حاضر تمرین خود را به عنوان زمینه درمانی تعریف می کنم - یک هنر جدید جداگانه. درمان میدانی همه در مورد خواندن زمینه و یافتن راه حلی برای فرد (یا گروه) است. حدود 15 const صورت فلکی ، 20 of کارهای شمانی و 65 finds یافته های منحصر به فرد فقط برای روح این شخص وجود دارد. این یافته ها قبلاً رخ نداده است ، زیرا همه افراد منحصر به فرد هستند. اما تکنیک هایی برای مکان و نحوه نگاه وجود دارد.

خواندن زمینه یک هنر است. به چالش کشیدن توصیف آنچه خوانده اید مانند به چالش کشیدن موسیقی است. من می توانم توصیف کنم که چه نوع موسیقی ای می شنوم ، اما این "نظر" نیست ، شعر است. مفهوم صورت فلکی آنچه ما باید "در این زمینه" ببینیم وجود ندارد - شعر صور فلکی مختلف و درمانگران میدانی وجود دارد. بنابراین ، من می توانم کلمات را بیان کنم ، بینش خود را توصیف کنم ، اما اجازه نمی دهم این نظر ، به ویژه از طرف کل روش ، به عنوان یک نظر تلقی شود ، زیرا صور فلکی همه متفاوت هستند.

اکنون دیگر نمی خواهم صورت های فلکی را به بینایی خود بکشم. من همچنین می خواهم کار میدانی را از دلبستگی سفت و سخت به نام هلینگر خلاص کنم - تعداد پیشرفت ها با نویسندگان دیگر در حال حاضر بسیار زیاد است و شخصاً هلینگر رد قوی کار من را ابراز کرد. درمان صحرایی یک نام عمومی رایگان برای کار در زمینه برای کمک به فرد ، خانواده و جامعه است.

نمی دانم آیا لازم است بگویم که آیا من ایده های "یک زن خودش خشونت می خواهد" ، "دختری خودش پدر را فریب می دهد" و امثال آن ، که مفسران دیوانه به من نسبت می دهند ، ندارم؟ به عنوان مثال ، من یکبار برای زنی که مورد تجاوز وحشیانه قرار گرفت کار کردم (جزئیات زیر تغییر کرده است). تجاوزگر او را "بچه من" خطاب کرد و او پس از سالها نارضایتی از همسرش اولین ارگاسم را در زندگی خود تجربه کرد. و او بارها و بارها پرسید. این زن با این واقعیت آمد که نمی تواند وارد رابطه شود و از شرم و گناه سوخته است. روحش به هم ریخته بود. من خشونت و نحوه ای که پدر او را "بچه من" می نامید ، جدا کردم و مادرم حسادت می کرد ، [یعنی] من به او "یاد دادم" که به طور جداگانه با پدرش حساسیت داشته باشد (و به خود اجازه دهد ، حتی اگر مادر عصبانی است ، با دیدن این) ، و به طور جداگانه رویداد خشونت و احساسات خود را در آن ببینید. زن اکنون بهبود می یابد. در اینجا می توانیم بگوییم که خشونت به طور متناقض برای آشکار کردن عشق عمل می کند.

من مایلم برای درک موضوع خشونت به گونه ای متفاوت از "او قربانی است ، او در زندان" تلاش کنم. متجاوز که به [زن] گفت: "بچه من" ، او قربانی را موظف کرد که این کلمات را بشنود و تجربه کند ، زیرا خود او اگر این را بشنود ، از درد می میرد. بنابراین نامیده نشد و نخواهد شد. بنابراین ، متجاوز به دنبال مکانی برای درد خود می گردد و آن را می یابد. و درد او به طرز مشکوکی مشابه است - این قانون طنین میدانی است [یعنی چنین احساساتی طنین انداز می شود]. درد آنها به احتمال زیاد امتداد درد پدر و مادرشان است. بنابراین ، آنها نمی توانند حساسیت نشان دهند. و نسل ها ادامه می یابد … درمان صحرایی این طنین درد را برای همه تنظیم می کند. حتی کسانی که به دنبال درمان نبودند. یعنی مادر و پدرش نیز اگر زنده باشند احساس بهتری خواهند داشت ، تنش فروکش می کند.

عمق روان انسان غیرقابل اندازه گیری است و صورت های فلکی و میدانی یکی از راه های آشنایی با آن است. شناخت به ندرت ساده ، بدون ابهام و راحت است. شما نمی توانید طعمه دانش باشید ، حتی اگر نتیجه گیری های سالک برای شما غیرقابل درک ، "غیرعلمی" ، عجیب ، وحشتناک و خطرناک به نظر برسد.

آمینه نظرعلیوا ، روان درمانگر

امروزه انجام تحقیقات در مورد اثربخشی و ایمنی آنها قبل از شروع هرگونه مداخله ، عمل خوبی محسوب می شود. این امر در پزشکی مبتنی بر شواهد رایج است.

روشهای اثبات شده علمی در روان درمانی بسیار اندک است

[در روسیه] اصول پزشکی مبتنی بر شواهد در برخی از کلینیک های فردی تثبیت شده اعمال می شود ، اما متأسفانه در اقلیت هستند. در اکثر موسسات ، ما وابستگی خود را به آنچه "رهبران نظر" فکر می کنند ایجاد کرده ایم - به عنوان مثال ، رئیس یک بخش یا یک دانشگاهی. این رویکرد در گذشته خود را توجیه می کرد ، اما امروز که ما می توانیم داده های آماری را جمع آوری کرده و تحقیقات انجام دهیم ، اصلا خود را توجیه نمی کند. یکی از اشکالات عمده آن این است که اگر هیچ ایده ای در مورد روش مبتنی بر شواهد نداشته باشید ، بسیار آسان است که وارد "گوروئیسم" شوید. از اینجا زمینه مین مشکلات در مراقبت های بهداشتی خانگی ، از جمله در روان درمانی افزایش می یابد. روشهای اثبات شده علمی در روانشناسی بسیار اندک است: به طور خاص ، این درمان شناختی-رفتاری و جهتهای آن است ، که بیشترین روشها تا به امروز مورد تحقیق قرار گرفته اند. بقیه موارد ضعیف تحقیق شده یا اصلا مورد تحقیق قرار نگرفته است.

من نتوانستم یک مطالعه واحد در مورد ایمنی و اثربخشی صورت های فلکی برای PTSD ، افسردگی و کار با بازماندگان خشونت (از جمله خشونت خانگی ، به دلیل تجاوزهای فراوان) پیدا کنم. تنها چیزی که من توانستم پیدا کنم ، مطالعات تک بر روی نمونه های نسبتاً کوچک از افراد به طور کلی سالم است. به نظر می رسد افراد سالم از صورت های فلکی سود می برند ، که من آنها را تجربیات معنوی می دانم تا ابزارهای درمانی جدی.

وضعیت [النا] ویسلاگو وضعیت گوروئیسم است. مردم به حرفهای او اعتماد می کنند ، بدون اینکه آنها را مورد انتقاد قرار دهند یا آنها را آزمایش کنند ، و ما چیزی را بدست می آوریم: بسیاری از افرادی که شروع به سرزنش قربانیان می کنند و به دنبال تجاوزگر به درون قربانی نگاه می کنند. حتی آن دسته از صورت های فلکی که در جامعه روانشناسی وجود دارند دیدگاه متفاوتی نسبت به این مشکل دارند.

بر اساس گزارش WHO ، از هر سه زن یک نفر خشونت را تجربه کرده است. پس تقریباً یک میلیارد زن چه مشکلی دارند؟ آنها چه دارایی هایی می توانند داشته باشند ، با این تفاوت که در زمان نامناسب در مکان نامناسبی بوده اند و یک مجرم متجاوز در این نزدیکی بوده که تصمیم گرفته از آن سوء استفاده کند؟ به نظر من تمام تلاش ها برای توضیح رفتار زن مبنی بر تجاوز به او جنایت اخلاقی است ، زیرا آنها از سرزنش قربانی حمایت می کنند. بدن او نمی تواند بله بگوید ، هیچکس تجاوز را انتخاب نمی کند.

در حقیقت ، خشونت نه به این دلیل که در "زمینه" مشکلی وجود دارد ، بلکه به این دلیل است که بسیار گسترده است - صرف نظر از این که زن اعتماد به نفس دارد یا نه ، آیا "درست" لباس پوشیده است ، یا تماس چشمی برقرار می کند …. چنین رفتاری وجود ندارد ، مگر اینکه خود را در قلعه ای محبوس کرده و با کسی ارتباط نگیرید ، که تضمین می شود از شما در برابر خشونت محافظت می کند.

به عنوان بخشی از رویکرد مبتنی بر شواهد ، مطالعاتی در زمینه درمان شناختی-رفتاری برای قربانیان خشونت خانگی وجود دارد. در آنجا می توانید در مورد قدرت شواهد ، کیفیت تحقیق بحث کنید ، اما به نوعی مطالعاتی وجود دارد ، هرچند کوچک ، که نشان می دهد [این رویکرد] به زنان کمک می کند که در روابط مشابه یا روابط جدید دوباره آسیب نبینند.

در سال 2011 ، نشریه ای منتشر شد ، که برای اولین بار رابطه بین کاهش PTSD و افسردگی را با کاهش دوره های خشونت بین فردی علیه زنانی که درخواست می کردند مورد بررسی قرار داد (ما در مورد خشونت جسمی ، جنسی ، احساسی و اقتصادی صحبت می کنیم. - تقریباً TD). مطالعات نشان داده است که اگر یک زن شروع به بهبود کند ، PTSD و افسردگی او کاهش می یابد ، این امر خطر تجدید نظر مجدد را کاهش می دهد.

اما اگر به زنی گفته شود که خود او مقصر است ، این فقط وضعیت روحی او را بدتر می کند.او خود را در یک دور باطل می بیند: ابتدا مورد سوء استفاده قرار می گیرد ، در این زمینه دچار افسردگی و PTSD می شود ، و سپس خود این اختلالات احتمال اینکه دوباره قربانی شود را افزایش می دهد. این فرض وجود دارد که مکانیسم به شرح زیر است: خشونت قبل از اختلال روانی منجر به ویرانی ، جدایی می شود ، منظور از این علائم کنار آمدن با درد و ضربه است. چنین "بیهوشی احساسی" پاسخ به سیگنال های خطر را خسته می کند و می تواند به گونه ای رخ دهد که زن در روابط بین فردی به علائم خطر پاسخ ندهد. پیامدهای PTSD ، مانند عصبانیت و اختلال در نظم عاطفی ، می تواند منجر به درگیری های بیشتر در روابط شود و بنابراین خطر بیشتری برای خشونت بین فردی ایجاد می کند.

روان درمانی باید ثانویه باشد ، قوانین باید نقش کلیدی ایفا کنند - محافظت از دولت ، پلیس ، سرپناه (پناهگاه برای زنان - تقریباً TD) ، یک دستور حفاظتی. ما باید بر اقدامات پیشگیرانه تمرکز کنیم ، همه کارها را برای جلوگیری از وقوع خشونت انجام دهیم. تا زمانی که در کشور ما فقط روان درمانگران در کمک به قربانیان خشونت مشارکت داشته باشند ، مردم به مرگ خود ادامه می دهند. شما می توانید روان درمانی را تا آنجا که دوست دارید انجام دهید ، اما پس از آن فرد متجاوز می تواند با آرامش به خانه خود ، جایی که همسر و فرزندانش در آن زندگی می کنند ، بازگردد و هر کاری را که می خواهد انجام دهد ، و او برای این کار چیزی دریافت نمی کند.

توصیه شده: