روان درمانی خشونت

فهرست مطالب:

تصویری: روان درمانی خشونت

تصویری: روان درمانی خشونت
تصویری: جلسه روان درمانی دکتر فردریک پرلز با گلوریا (زیرنویس فارسی) 2024, ممکن است
روان درمانی خشونت
روان درمانی خشونت
Anonim

نویسنده: النا گوسکووا منبع:

در پس زمینه فلاش موب در حال رشد در شبکه "من از گفتن نمی ترسم" - این مقاله در مورد روان درمانی خشونت است.

پس از درام خشونت رخ داده ، فرد دو مسیر رشد دارد:

1) تجربه را عمیقا به سمت ناخودآگاه هدایت کنید ، جایی که گوش ترس و درماندگی بیرون می آید ، به طور دوره ای خاطرات را از ناخودآگاه بیرون می آورید ، و آنها را به فراموشی باز می گردانید.

2) همه چیز را به سطح بیاورید و آنچه اتفاق افتاده را درمان کنید تا هر گونه خاطره ای در این زمینه خنثی باشد. آیا امکان دارد؟ بله امکان دارد.

احساسات اصلی فردی که خشونت را تجربه می کند چیست؟ ناتوانی و درماندگی. هیچ نیرویی برای مقاومت و هیچ کمکی وجود ندارد.

اگر یک نشانگر (ورق کاغذ) روی کف لحظه وقوع خشونت بگذارید ، شخص این حالتها را احساس خواهد کرد. فرض کنید 31 ژوئن 1985 ، 31 سال پیش بود. در آن لحظه احساس ناتوانی و درماندگی کرد. از شما می خواهم این احساسات را در بدن توصیف کنید. درماندگی شبیه یک توپ فلزی سیاه و جامد است ، در حالی که ناتوانی شبیه یک توده لجن باتلاقی است.

من این س askال را می پرسم: "آیا 31 سال پیش ابتدا در آن روز ژوئن احساس ناتوانی و درماندگی کردید؟"

من همه مواردی را که مجبور بودم با آنها کار کنم به خاطر می آورم ، و هیچ کس هرگز نگفت: "بله ، برای اولین بار بود." این قبلاً اتفاق افتاده است.

احساس درماندگی و ناتوانی زودتر از تجاوز به وجود آمد. در واقع ، مردم قبلاً به تجاوزگران خود "ظاهر" شده اند: "من یک قربانی هستم ، من ناتوان و درمانده هستم ، شما می توانید هر کاری را با من انجام دهید."

این احساسات از کی شروع شد؟ هنگامی که یک پدر مست مشت خود را بالای سر خود نگه داشت و فریاد زد: "من تو را خواهم کشت" ، - و کودک برای اولین بار در زندگی خود متوجه شد که او ناتوان است - هاپ ، و یک لکه مخاطی باتلاقی به سینه او نفوذ کرد. یا وقتی پدر مادر را کتک می زند ، و کودک ایستاده و تماشا می کند ، از عصبانیت پدر ناراحت می شود ، و در آن لحظه یک توپ فلزی درماندگی محکم در گلو نشست. یا شاید این امر توسط معلم مهدکودک تسهیل شده است ، که بر سر کودک فریاد کشید و شلوارهای کثیف را در بینی خود فرو کرد؟

متوقف کردن. مکث کنید. ما این لحظات را برطرف می کنیم که درماندگی و ناتوانی به وجود آمد. آنها را با نشانگرهای روی زمین ثابت می کنیم.

بعد ، ما از تاریخ ژوئن جلو می رویم. ما موقعیت هایی را بررسی می کنیم که در آن فرد احساس درماندگی و ناتوانی می کند ، اما خارج از خشونت آشکار. نشانگرها را قرار می دهیم.

پیش روی ما نشانگرهایی وجود دارد - بخشی از زندگی که تصویر کل ناتوانی و درماندگی را در زندگی یک فرد خاص منعکس می کند. بله ، جلوی آنها همه آن تصاویر ناخوشایند است که او نمی خواهد تجربه کند ، اما آنها را تجربه کرده است.

و اکنون ، در واقع ، با این همه خوبی چه باید کرد؟ تبدیل خاطرات چگونه؟

من مدت زیادی روی این موضوع نمی پردازم ، اما هر رویداد منفی در زندگی ما شامل یک درس و فرصتی برای پیشرفت است. ما تقریباً هر بار از این فرصت ها عبور می کنیم ، تا زمانی که زندگی به گونه ای فشرده شود که تغییر نکردن چیزی غیرممکن باشد ، در غیر این صورت تهدیدی برای زندگی و سلامتی است.

به نظر شما درس هر فردی که در مقطعی دچار درماندگی و ناتوانی شد ، چه بود؟ مهم نیست چقدر عجیب به نظر می رسد ، او باید قوی شود و باید یاد بگیرد که به خودش کمک کند. به طور خلاصه ، او باید پیراهن "آسیب پذیری" خود را در بیاورد.

شخصی بلافاصله می پرسد: "چگونه ممکن است کودک احساس آسیب ناپذیری کند وقتی پدرش او را تهدید به ضربه می کند؟" سپس - به هیچ وجه. در حال حاضر - هنگامی که یک فرد می تواند بر روی نشانگر تاریخ این رویداد بایستد - می تواند.

و شخص بلند می شود. درست است ، قبل از آن بحث می کنیم ، و آنچه او بیشتر دوست دارد - احساس ناتوانی یا خونسردی و اعتماد به نفس ، تا چه مدت می خواهد احساس درماندگی کند ، چقدر خسته است - به طور کلی ، ما تمایلی برای تغییر ایجاد می کنیم و برای ایجاد انرژی بالا می بریم. جهش به حالت دیگر - حالت قدرت.

بنابراین ، شخصی روی این نشانگر ایستاده است. او چشمان خود را به سمت پدر می برد (به عنوان یک گزینه) و به چشمانش نگاه می کند - آرام ، بدون خجالت. یا قدمی به پهلو می زند تا مشت به روی او نیفتد.و اگر اینها خاطرات مربوط به متجاوز باشد ، فرد شروع به درخواست کمک می کند ، دعوا می کند (اگر لازم بود ، و اگر آن زمان این کار را انجام می داد ، همه چیز فرق می کرد) ، می گوید: "از اینجا برو وگرنه من به پدر و مادرم زنگ بزن همه چیز را به آنها می گویم. " ما بهترین و قابل قبول ترین گزینه را برای توسعه یک رویداد در آن لحظه پیدا می کنیم ، که مناسب شخص است و اجازه نمی دهد احساس ناتوانی و درماندگی کند. و همیشه چنین گزینه ای وجود دارد.

به طور کلی ، وضعیت دوباره زنده می شود ، اما به شیوه ای دیگر ، با نیروهای جدید ، با منابع جدید - آنطور که باید در آن زمان اتفاق می افتاد و با خوشحالی به پایان می رسید.

و بنابراین ، با چنین تحولی ، ما به همه وقایع این دوره از دوران ناتوانی و درماندگی می پردازیم ، و تغییر شکل می دهیم ، دگرگون می شویم …

به هیچ وجه کار نمی کند. ممکن است در مورد آن صحبت شود ، اما برای تغییرات اساسی بسیار اندک است.

پس از چنین کاری ، فرد احساس خستگی می کند ، اما جدید است. او دیگر کسی نیست که بتوان از او سوءاستفاده کرد. او اکنون همیشه به خودش کمک می کند. توپ فلزی کجا و لخته مخاط کجاست؟ دیگر از آنها وجود ندارد.

اکنون ، با نگاهی به موقعیت هایی که روی آن کار می کرد ، به احتمال زیاد می گوید: "من به این افراد [تجاوزگران] نگاه می کنم - چقدر رقت انگیز هستند." بدبخت ، حواست باشه اما دیگر قوی نیست ، ترسناک نیست. و این تمام ماجراست. کل نکته روان درمانی خشونت.

توصیه شده: