2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
احساسات - دوستان یا دشمنان من ، از چه چیزی ارزشمند است یا از چه چیزی باید ترسید؟
احساسات و احساسات من فریاد می زند که از این شخص ناراحت هستم. وقتی در مورد آنچه برایم مهم است یا آنچه در رابطه مان آزارم می دهد صحبت می کنم ، او آن را نادیده می گیرد و وانمود می کند که من چیزی نگفته ام ، به آنچه که قصدش بود ادامه می دهد. من احساس درد ، تعجب ، ناامیدی می کنم ، یک لحظه متوقف می شوم ، انگیزه ای را برای ترک احساس می کنم ، اما به راه رفتن ادامه می دهم ، به شوخی های او می خندم. آنچه احساس می کردم بی اهمیت است ، او هیچ اهمیتی برای آن قائل نبود. من به نوعی "عجیب" هستم ، زیرا به این احساسات واکنش نشان می دهم. او بسیار باهوش است و به شیوه "درست" رفتار می کند.
پس از مدتی ، من در موقعیتی قرار می گیرم که او ناگهان از زندگی من ناپدید می شود ، تماس و نوشتن را متوقف می کند. من گیج شدم. آیا دوباره رابطه تمام شده است؟ آیا من واقعاً شایسته این پیام نیستم که او تصمیم گرفت دیگر ادامه ندهد. به درد من می خورد. همه چیز دوباره اتفاق افتاد.
اگر زودتر احساساتم را دنبال می کردم چه می شد؟ آیا آنها را به عنوان سیگنالی دریافت می کنید که در چنین رابطه ای احساس بدی دارم؟ سپس تسلیم می شوم تا خودم تصمیم بگیرم ، آیا می خواهم در این رابطه بمانم؟ با خودتان صادق باشید؟ با این واقعیت روبرو هستید که ممکن است کسی رفتار من را دوست نداشته باشد؟
یا وقتی اظهارات و آموزه های مادرم مرا عصبانی می کند ، به خودم می گویم که او درست می گوید ، من نمی توانم بهتر از او بدانم. فراموش می کنم که این زندگی من است. او ممکن است در مورد چیزی درست بگوید ، اما در مورد چیزی اشتباه می کند. اما وقتی او ناگهان شروع کرد به من بگوید چگونه درست زندگی کنم ، از او مشورت نگرفتم.
و اگر داستان زندگی من را کمی متفاوت تصور کنید. من به احساساتم واکنش نشان می دهم ، به آنها نگاه می کنم ، یاد می گیرم آنچه را که به من می گویند درک کنم و در آینده (در تصمیم ، رفتار ، افکارم) در نظر بگیرم. سپس می توانم متوجه شوم که در یک رابطه ناراحت می شوم ، وقتی احساس درد ، غم ، عصبانیت می کنم. من به دوست پسرم می گویم که حرف هایش مرا ناراحت کرد. اگر بی توجهی او به کلماتم را ببینم ، و این همچنان تکرار شود ، می فهمم که به احتمال زیاد این شخص من نیست. ما رابطه خود را به طرق بسیار متفاوتی ایجاد می کنیم و احساسات من در این مورد به من می گوید. اگر برای احساساتم ارزش قائل باشم و آنها را در نظر بگیرم ، اگر احساس بدی نسبت به آن داشته باشم ، رابطه را پایان می دهم یا اگر احساس شادی و علاقه به آن شخص می کنم ، ادامه دهم. من منتظر نیستم که او رابطه را تمام کند ، زیرا معتقدم که او بهتر می داند ، اما من به خودم اعتماد دارم.
اگر از احساساتم نترسم ، می دانم که عصبانیت من به من قدرت و انرژی می دهد تا برای محافظت از منافع ، قلمرو ، نظرم ، به طور کلی ، چیزی از خودم کار کنم. من کورکورانه از آن پیروی نمی کنم و به محض بروز عصبانیت شروع به نشان دادن آن می کنم. اما من سعی می کنم آنچه را که او می خواهد به من هشدار دهد بشنوم. و وقتی مادرم به طور غیرمنتظره ای به من آموزش می دهد ، در حال حاضر تقریباً 30 ساله است ، می دانم که تحریک اولیه من نشان دهنده نقض مرزهای من است. من می توانم با تمرکز توجه او به چیز دیگری فضای شخصی خود را به آرامی ذخیره کنم. و تحریکم برطرف می شود.
وقتی ناگهان احساس غم می کنم ، می دانم که به من این فرصت را می دهد که با این فقدان کنار بیایم. ممکن است از بین رفتن انتظارات برآورده نشده باشد: من مدت زیادی منتظر سفر بودم ، اما به دلیل سرمای ناگهانی ، همه چیز باید لغو شود. و من واقعاً ناراحت هستم که هیچ لذت و شادی از این ماجراجویی وجود نخواهد داشت. اما من از این احساس نمی ترسم. من به او این فرصت را می دهم که در من باشد ، ظاهر شود و به تدریج از بین می رود ، حل می شود.
احساسات من برای من دوست و یاور می شوند. من در حال یادگیری پیامهای آنها و مراقبت از آنها هستم. اگرچه گاهی اوقات به هیچ وجه آسان نیست ، و شما فقط می خواهید از آنها فرار کنید ، آنها را به یک کمد دور هدایت کنید. اما من می دانم که نمی توانم از خودم فرار کنم و این گنجه در دنیای من باقی مانده است. برای من راحت تر خواهد بود با دوستان))
گفتگوی نویسنده با خودش از دیالوگ های تمرین الهام گرفته شده است.
توصیه شده:
ماهیت روان درمانی کوتاه و مختصر است - کار شایسته با احساسات و احساسات
در این مقاله من دیدگاه خود را در مورد چگونگی کار سریع و کارآمد با حوزه عاطفی فرد به اشتراک می گذارم. من قبلاً مقاله ای در مورد احساسات ، احساسات آنها ، آنچه برای درک نحوه مدیریت حوزه عاطفی خود نیاز دارید ، نوشته ام. در اینجا من می خواهم این موضوع را از طرف دیگر لمس کنم ، یعنی درک روشن و بدون ابهام از احساساتی که مسئول چه چیزهایی هستند ، چرا بوجود می آیند و چه کارهایی باید با آنها انجام شود.
من یک فرد بی ارزش هستم. کاهش ارزش خود: چگونه از فروپاشی جلوگیری کنیم
توانایی بی ارزش کردن چیزی - خود ، دیگران ، اقدامات خودمان و دیگران ، نتایج ، دستاوردها - این نوعی دفاع روانی است که ما برای توقف در تجربیات پیچیده مختلف که می توانیم با آن روبرو شویم استفاده می کنیم. به طور کلی ، هرگونه دفاع روانی برای متوقف کردن نوعی تجربه واقعی طراحی شده است ، زیرا روان آن را صدمه به تمامیت خود می داند.
درباره ارزش ، ارزش شخصی ، منفعت شخصی و خودخواهی
آیا بین مفاهیم فوق رابطه پیدا می کنید؟ اصلاً چگونه می توانند به هم مرتبط باشند؟ بیایید با کلمه ارزش شروع کنیم … در مورد ارزش اگر فرض کنیم که ارزش معادل ارزش است و همانطور که می دانید ارزش در ماده (بیشتر اوقات فقط در پول) بیان می شود ، می توان ارزش را تعریف کرد.
کاهش ارزش: چگونه دفاع های روانی در برابر ما می چرخند و زندگی ما را بی ارزش و ما را ناخشنود می کند
دفاع روانی یکی از قدیمی ترین مفاهیم در روانکاوی است که توسط زیگموند فروید کشف و توسط پیروانش توسعه یافته است. هنوز توسط اکثر رواندرمانگران استفاده می شود. با این حال ، در جهات مختلف ، بسته به ایده های اساسی در مورد ساختار روان انسان ، این پدیده کمی متفاوت توصیف می شود.
چرا گاهی اوقات ارزش صحبت در مورد احساسات شما را ندارد؟
به عنوان مثال ، می توانید با شخص دیگری ملاقات کنید و بگویید: "تو تمام زندگی من را خراب کردی." و به نوعی ساده تر خواهد شد. می توانید راه دیگری را انتخاب کنید - به اتاق خاصی بروید ، عینک بگذارید ، شخصی را که احساس به او خطاب شده است تصور کنید و مجموعه ظروف را بشکنید.