2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
دیروز جلوی چراغ راهنمایی ایستاده بودم تا از جاده عبور کنم. دختری حدود ده ساله و مادرش کنار من ایستاده اند. قطعاتی از مکالمه آنها را می شنوم. مامان دخترش را با لحنی سرزنش می کند که دختر به سختی به او نگاه می کند ، نگاهش به زمین دوخته شده است.
"شما فکر می کنید فقط همینطور است ، فقط این که پدر در آخر هفته ده هزار روبل پرداخت کرد تا بتوانید با دلفین ها شنا کنید ؟! فکر می کنید من فقط اسباب بازی های این چنینی را به شما می دهم؟ همینجوری میریم یه جایی ؟؟ نه…. باید به من گوش کنی و با این لحن با من صحبت نکنی ، می فهمی؟! " اوه ، چنین شرایطی معمول است.
چراغ سبز روشن است و همه ما با هم از گذرگاه عبور می کنیم. اما سرزنش ادامه دارد. من سرعت خود را افزایش می دهم زیرا برای بردن پسرم به مهد کودک عجله دارم. اما افکار من مدتی "آنجا" باقی می مانند. و آگاهی در برابر خروج از این وضعیت مقاومت می کند. در برخی موارد ، من حتی می خواهم فریاد بزنم: "بله ، او سزاوار این است که فقط شبیه او باشد! همینطور ، چون او دختر شماست. " به طوری که می توان این دختر را فقط دوست داشت تا بتواند فقط با دلفین ها شنا کند ، فقط با مادرش به جایی برود ، با او وقت بگذراند.
از طرفی من این س askال را مطرح می کنم که آیا کودک به این نیاز دارد؟ آیا وقتی بابا این همه پول برای این دلفین ها پرداخت ، او با تمام وجود می خواست؟ چند نفر باید به او می رسیدند تا چند ساعت "مستحق" این سفر شوند؟ آیا او این همه هدایایی را که مادر می دهد می خواهد؟ یا این رویاهای والدین است ، آیا DAD است که تمام عمر می خواست با دلفین ها شنا کند ، و اکنون موقعیت و کار او این اجازه را می دهد؟ یا مادرم در دوران کودکی هرگز چنین عروسک هایی نداشته است و آنها را نه تنها برای کودک بلکه برای خودش انتخاب می کند؟ آیا کسی از کودک پرسیده است که او چه می خواهد ، خواسته های او چیست؟ چه چیزی باعث خوشحالی او خواهد شد؟
من این را می دانم. نه هدیه ، نه سفر ، نه پول بابا که به دست آورده و خرج شده است ، نه ماشین و عروسک. و نگاه گرم مادر ، کلمات محبت آمیز و محبت آمیز او ، بغل کردن ، بوسه در بالای سر ، کتاب قبل از خواب ، این احساس که او در این دنیا مهم است و افرادی هستند که نه تنها برای آنها عزیز نیست ، اما همیشه می تواند از او کمک بخواهد. چرا من اینقدر مطمئن هستم که این موارد مهم اساس اعتماد (اعتماد اولیه) و عشق بی قید و شرط است؟ ده ها والدین نزد من می آیند که در روابط با کودکان از سه سالگی تا نوجوانان مشکل دارند. و عملاً همه والدین ارتباط بین خود و فرزندان خود را قطع کرده اند. همه آنها "مدیریت" فرزندان بزرگ خود ، "مبارزه" با بحران های سه سالگی ، "تأثیرگذاری" به نحوی بر فرزندان خود ، "مجبور کردن" آنها به انجام کاری ، و تلاش برای این که بچه ها بار دیگر یاد بگیرند مشکل هستند. آنها را بشنوید و بشنوید اینها کلماتی هستند که اغلب هنگام کار با خانواده در دفتر کارم می شنوم ، اینها کلماتی هستند که اغلب در موضوعاتی در انجمن ها نوشته می شوند … اساس همه چیز عشق است. بدون او ، همه این "اجبار" ، "مدیریت" غیرممکن است و در عشق نیازی به آنها نیست. اگر یک تماس مطمئن و گرم وجود داشته باشد ، درک مطالبات والدین ، انجام وظایف خود برای کودک آسان تر است و والدین نیازی به استفاده از "روش های خشونت آمیز" ندارند. و اگر والدین حاضرند بپذیرند که این شرایط مربوط به "اصلاح فرزندم" نیست ، بلکه "من ممکن است کار اشتباهی انجام دهم" ، رابطه آنها در حال بهبود است. در درمان ، تمرکز در حال تغییر است به طوری که والدین خود یاد می گیرند که نیازهای فرزند خود را بشنوند ، با او سازگار شوند (اما با تسلیم خم نشوند) ، مشکلات او را ببینند ، بتوانند در شرایط دشوار هنگام درخواست کودک به او کمک کنند.
من به عنوان یک مادر می دانم که چقدر سخت است. انتظارات خود را از این رابطه خالی کنید ، چشمان خود را روی کارهای کوچکی که کودک "اشتباه" انجام می دهد ببندید ، زیرا او متفاوت است ، با شما متفاوت است ، هنگامی که خسته هستید و اصلاً روحیه ندارید ، احساسات کودک را بپذیرید. پدر و مادر بودن یک کار روزمره است ، با مسئولیت ها و مسئولیت هایی. و شما ، والدین ، نه تنها مسئول شادی هستید ، بلکه مسئول این هستید که می توانید به کودک صدمه بزنید.
اسباب بازی ، پیاده روی به برخی نقاط - این تنها یکی از تجلیات عشق است. اما هرگز جایگزین کامل آن نمی شود.این را به خاطر بسپار.
توصیه شده:
خوب ، خودت را دوست داشته باش ، آشغال! روان درمانگر یادداشت می کند
شما می دانید که مردم اغلب با درخواست "من باید خودم را دوست داشته باشم" تماس می گیرند. همراه با افزایش عزت نفس ، پربازدیدترین موضوع. به زودی یک تابلو روی درب نصب می کنم که می گوید: "عزت نفس در اینجا دوباره به دست می آید". آیا فکر می کنید آنها واقعاً می خواهند خود را همانطور که هستند دوست داشته باشند؟ هیچ چیز از این دست.
درد من ، دوستم داشته باش
درد من ، دوستم داشته باش صحنه یک. یک سلول انفرادی که مادر در آن نشسته است ، دردی که کودک هنگام تولد به او تحمیل کرده است و او را از زندگی معمول خود محروم کرده است ، به عنوان مثال. توهم و به دنبال آن بی گناهی مادر رنج می برد و خود را در زندان تصویر جدید خود از مادر احساس می کند و زندانبان موجود در او یک کودک است.
و تو مرا دوست داری ، مغز من را دوست نداشته باش
روابط سالم چقدر با روابط ناسالم متفاوت است؟ سالم ، قابل درک ، برنامه ریزی شده ، قابل پیش بینی ، قابل اعتماد ، مراقب ، احترام به مرزهای شریک زندگی و حرکت به سمت صمیمیت معنوی … آنها ساده هستند. اما برای ایجاد آنها ، زمان ، بلوغ روانی ، نیاز آگاهانه دو شریک در یک رابطه عادی و توانایی عشق نیاز است.
چگونه خود را دوست داشته باشیم؟ چرا خودت را دوست نداری؟
مسائل مربوط به عشق به خود ارتباط مستقیمی با عزت نفس فرد دارد. چگونه یاد بگیریم که دوباره خود را دوست داشته باشیم؟ برای شروع ، شما باید در ناخودآگاه دلیلی را پیدا کنید که بر تضعیف همدردی با "من" درونی شما تأثیر می گذارد - در برهه ای از زندگی شما شروع به تحت فشار قرار دادن خود کردید ، و بسیار مهم است که بفهمید دقیقاً چه زمانی اتفاق افتاد به عنوان یک قاعده ، مردم ابتدا سالهای نوجوانی خود را یاد می کنند ، سپس مدرسه راهنمایی و ابتدایی ، و تنها پس از آن مهد کودک و موقعیتهای
خوب ، خودت را دوست داشته باش ، آشغال
شما می دانید که مردم اغلب با درخواست "من باید خودم را دوست داشته باشم" تماس می گیرند. در کنار افزایش عزت نفس ، پربازدیدترین موضوع. به زودی یک تابلو روی درب نصب می کنم که می گوید: "عزت نفس در اینجا دوباره به دست می آید". آیا فکر می کنید آنها واقعاً می خواهند خود را همانطور که هستند دوست داشته باشند؟ هیچ چیز از این دست.