چگونه ضربه های رها شده به تنهایی زنان منجر می شود

فهرست مطالب:

تصویری: چگونه ضربه های رها شده به تنهایی زنان منجر می شود

تصویری: چگونه ضربه های رها شده به تنهایی زنان منجر می شود
تصویری: سورة الأعراف 007 - الدرس(05-60): تفسير الآية 10، تمكين الإنسان في الأرض 2024, ممکن است
چگونه ضربه های رها شده به تنهایی زنان منجر می شود
چگونه ضربه های رها شده به تنهایی زنان منجر می شود
Anonim

در دوران نوزادی ، نزدیکترین و عزیزترین افراد من مرا ترک کردند. سپس من هنوز راه رفتن را نمی دانستم ، اما می توانستم ببینم ، احساس کنم و احساس کنم. در اینجا مادر و پدر من هستند ، و ناگهان یک بار ، و آنها نیستند. ناامیدی ، ترس ، بی ارزشی خودم - اینها احساساتی هستند که امروز می توانم آنها را تعریف کنم.

و بعد … پدر و مادرم دانش آموز بودند و آخر هفته آمدند و بعد برای تحصیل به شهر دیگری رفتند. اما چگونه می توان به یک کودک ده ماهه توضیح داد که رفتن والدین یک اقدام اجباری بوده و ربطی به خود کودک ندارد!

برای مقابله با آسیب های دوران کودکی به زمان و کمک روان درمانگر نیاز بود. امروز من یک زن بزرگسال هستم و اگر کسی به من جواب نداد یا احساساتم را نادیده گرفت ، ناامید نمی شوم. امروز من با احساسات خود در تماس هستم و می توانم آنها را بپذیرم. اما همیشه چنین نیست. و وقتی فرق می کرد ، احساس بدی داشتم.

این "بد" را ضربه متروکه (رها شده) می نامند. تا زمانی که با حادثه آسیب زا روبرو نشویم و شفا نیابیم ، بر بسیاری از واکنش ها و اقدامات ما تأثیر خواهد گذاشت.

چگونه می توان تشخیص داد که آیا شما یک ضربه ترک شده دارید:

شما در حال نوشتن پیامی برای یکی از عزیزان خود هستید. این شخص برای شما عزیز است. و جواب شما را نمی دهد ساعت ، دوم ، سوم.

نه ، شما در ذهن خود تصاویری از وحشتناک ترین حوادثی که ممکن است برای او اتفاق بیفتد ترسیم نمی کنید. شما شروع به احساس بی نظیری از بی فایده بودن و رها شدن خود می کنید.

جهان در تیره ترین رنگ ها ظاهر می شود. هیچ چیز بیشتر از این شما را خوشحال نمی کند شما با یک وظیفه روبرو هستید ، دریافت پاسخ از یک شخص. شما می خواهید شواهدی مشاهده کنید که شما را رها نکرده اند. و پیام دیگری بنویسید. در پاسخ ، سکوت. شما بیشتر و بیشتر می نویسید.

شما احساس ناتوانی خود را می کنید. ترس از رها شدن در شما فعال می شود. ترس آنقدر واضح است که دست ها شروع به لرزیدن می کنند ، در معده سرد می شود و در ناحیه قفسه سینه فشرده می شود. برای کنار آمدن با این احساسات ، بارها و بارها سعی می کنید با کسی که شما را ترک کرده است ارتباط برقرار کنید.

شما تماس می گیرید ، اما تماس شما قطع می شود. خشم و حتی خشم ظاهر می شود. بالاخره به شما پاسخ داده می شود. شما سعی می کنید توضیح دهید که چرا پاسخ به شما برای شما مهم است. اما به نظر می رسد که در طرف دیگر آنها شما و احساسات شما را درک نمی کنند. شما دیگر آنقدرها نمی ترسید. موضوع عشق شما در تماس است و این بدان معنی است که او شما را ترک نکرده است. آنچه برای بدست آوردن لازم بود!

خارج از آگاهی ، احساس مبهمی وجود دارد که شما را دوست ندارند. شما عادت کرده اید. برای شما مهم است که دوست داشته باشید. و شما می دانید چگونه دوست داشته باشید. و عشق. شما تعطیلات را ترتیب می دهید ، شگفتی های دلپذیر ایجاد می کنید ، معجزه های مهارت را نشان می دهید. طوری مراقبت کنید و عشق بورزید که گویی می خواهید به این شخص ثابت کنید "من در زندگی شما ارزش چیزی دارم! شما می توانید مرا دوست داشته باشید. من از شما می خواهم ، مرا رها نکنید! بار دیگر از این امر جان سالم به در نمی برم!"

کسی که با تمام غیرت معمول خود دوستش دارید ، با کمال میل عشق شما را می پذیرد. اما به نوعی بدون اشتیاق زیاد. این به شما صدمه می زند ، اما نه آنقدر بد که انگار او شما را ترک کرده است. شما می توانید سالها در این حالت وجود داشته باشید.

به نظر می رسد عشق شما شروع به "نزدیک" شدن به او می کند. به نظر می رسد او با شماست. اما در همان زمان دور. بدن او راه می رود ، در این نزدیکی زندگی می کند و احساسات او جایی در فاصله ای دست نیافتنی از شما قرار دارد. این به شما آسیب می رساند و ناراحت کننده ترین احساسات را برای شما به ارمغان می آورد. برای شما راحت تر است که وقتی عزیزی از شما دور است تحمل کنید تا اینکه "خروج" خود را از شما در نزدیکی خود تحمل کنید.

آرد غیرقابل بیان! او نزدیک است ، می توانید او را لمس کنید. اما او نیست! شما احساس می کنید بیست و چهار ساعت در روز ، سیصد و شصت و پنج روز در سال رها شده اید. تفتیش عقاید با شکنجه اش را نمی توان با چنین رنج روحی مقایسه کرد!

این احساسات دردناک گاهی اوقات آنقدر غیرقابل تحمل است که مجبور می شوید زندگی را بدون او انتخاب کنید. برای حفظ مال شما. بنابراین ، شما ناخودآگاه تلاش می کنید تا اطمینان حاصل کنید که عزیز شما زندگی شما را ترک می کند. و سپس ناخوشایندترین رویدادها شروع به رخ دادن می کنند. شخص واقعاً می رود. شما درخواست طلاق می دهید ، او موافقت می کند.او را از خانه بیرون می کنید ، او مطیعانه می رود. و با این حال ، او می تواند شروع به نوشیدن کند ، به معشوقه خود برود ، بیمار شود و بمیرد.

و آن وقت است که می توانید نفس راحتی بکشید. اکنون می توانید آرام باشید ، هیچکس در کنار شما نیست که بتواند بگوید: "من تو را ترک می کنم!" زیرا شما ابتدا این کار را انجام دادید!

شما تنها هستید. اما تنهایی شما یک معیار ضروری است. این شما را از بدبختی دیگر نجات می دهد ، رها شدن …

همه ما می خواهیم دوست داشته شویم

و اگر نه ، آنها ما را تحسین کردند ،

و اگر نه ، آنها وحشت زده بودند ،

اگر نه ، آنها از ما متنفر و حقیر بودند.

ما تلاش می کنیم احساسات را در روح همسایه خود بیدار کنیم ، مهم نیست.

روح قبل از خلاء می لرزد

و مشتاق تماس با هر قیمتی است.

اچ سودربرگ

روانشناس شما ، اولگا فدوسایوا

توصیه شده: