در واقع ، مشکل چیست؟

تصویری: در واقع ، مشکل چیست؟

تصویری: در واقع ، مشکل چیست؟
تصویری: واقع بینی چیست؟ 2024, ممکن است
در واقع ، مشکل چیست؟
در واقع ، مشکل چیست؟
Anonim

من قبلاً در مورد مشکلاتی که مردم باید در زندگی خود (و مخصوصاً خودم) با آن روبرو شوند نوشتم. در بیشتر موارد ، شرایط دشوار در افراد بسیار مشابه است: کمبود زمان ، تلاش ، پول ، حمایت از عزیزان (یا اصلاً افراد نزدیک وجود ندارد). بسیاری اصلاً تصویر واضحی از اینکه در کجا زندگی کنند ، چه کار کنند ، کجا خودشان را بکار بگیرند ندارند. علیرغم این واقعیت که به نظر می رسد مشکلات یکسان هستند ، مردم آنها را درک کرده و به روش های مختلف به آنها واکنش نشان می دهند. برخی همچنان راه خود را ادامه می دهند ، راهی برای خروج از وضعیت فعلی نمی بینند ، اما اکثر افراد آگاه و بی تفاوت نسبت به خود ، با این وجود ، سعی می کنند این وضعیت را تغییر دهند.

اما ، اغلب اتفاق می افتد که به نظر می رسد شخصی می فهمد که زندگی او آنطور که می خواهد نیست یا اصلاً نیست و سعی می کند چیزی را تغییر دهد: او شروع به جستجوی اطلاعات در منابع مختلف می کند ، از افراد مختلف یاد می گیرد ، که قبلاً موفق شده اند زندگی خود را تغییر دهند ، آموزش جدید ببینند ، مهارت های جدیدی را توسعه دهند. برخی حتی زندگی خود را بطور اساسی تغییر می دهند: آنها به شهر یا کشور دیگری نقل مکان می کنند ، خانواده خود را ترک می کنند ، حرفه خود را به سمت مخالف تغییر می دهند ، یا اقدامات اساسی دیگری را انجام می دهند که حتی نزدیکان آنها شروع به چرخاندن انگشتان خود در معابد خود می کنند. اما … اوضاع هنوز نمی خواهد تغییر کند …

سپس یک س reasonableال منطقی پیش می آید: من چه غلطی می کنم؟ !!!

بله ، من خودم بارها این سال را از خود پرسیدم و از افراد زیادی آموختم ، تکنیک های مختلف زیادی را اعمال کردم ، اما به دلایلی "چرخ دستی" از یک مرکز مرده حرکت نکرد. و فقط وقتی یاد گرفتم که به مشکلم "از بیرون" نگاه کنم ، آن وقت ، کم کم ، پاسخ سوالات من شروع شد. اما در مورد آن بعداً…

مشتریان و شرکت کنندگان در کلاسها و آموزشهای کارشناسی ارشد من اغلب به من می گویند: "من نمی دانم چه چیزی مانع من می شود ، چه مشکلی دارم. من او را نمی بینم! " و در واقع چنین است ، زیرا بسیاری از مشکلات از دوران کودکی ما سرچشمه می گیرد. در آن زمان ، ما از آنها آگاهی نداشتیم ، بنابراین آنها به ناخودآگاه ما "نقل مکان کردند" ، زیرا روان کودک نمی تواند در استرس مداوم باشد - این از ما محافظت می کند! وقتی بزرگسال می شویم ، این مشکلات (که به آن تروما نیز گفته می شود) در ناخودآگاه ما و اغلب در بدن ما باقی می مانند. در لحظه ای که ما سعی می کنیم وظایف فوری خود را حل کنیم ، این ضربه "کوچک" (کینه ، باور مخرب ، ترس) است که مانع ما می شود ، یا بهتر بگویم همچنان از ما محافظت می کند!

چگونه این اتفاق می افتد.

به عنوان مثال ، شما نمی توانید یک شغل مناسب پیدا کنید ، پول زیادی بدست آورید ، در بخش مالی همیشه برخی مشکلات وجود دارد: حقوق پرداخت نشد ، شرکا "پرتاب کردند" ، کارفرما "هیولا و مستبد" بود ، چیزهای گران قیمت خرید ، و او - با کیفیت بالا ، جعلی و غیره پس چه باید کرد؟ البته ، می توانید به دوره های آموزشی مربیگری یا کسب و کار بروید و "سقف" مالی خود را "بالا ببرید" ، منابع و شایستگی های خود را "پمپاژ" کنید. و مدتی کار می کند. اما ، اگر در ضمیر ناخودآگاه شما ترس از پول وجود داشته باشد یا یک باور مخرب "پول بد است" در دوران کودکی توسط محیط نزدیک شما به شما تحمیل شده است ، باز هم دیر یا زود به "حفره" مالی خود باز می گردید!

و این در همه زمینه های زندگی شما اتفاق می افتد!

"و چه ، در حال حاضر تمام زندگی ام به خاطر این آسیب های دوران کودکی ، که من آنها را به یاد نمی آورم و متوجه آنها نیستم ، این چنین رنج می برم؟" - تو پرسیدی.

در هیچ موردی! آنها باید کار شوند و مشکلات را از طرف دیگر ، از زاویه ای دیگر بررسی کنند. به عنوان مثال ، روشهای هنر درمانی به طور م inثر در این امر کمک می کند ، زیرا با استفاده از این روش ها ، عملاً شما به طور مستقل با آسیب ها ، مشکلات و مشکلات خود کار می کنید و درمانگر هنری فقط شما را راهنمایی می کند و کارهای مختلفی را به شما می دهد.

روش های هنر درمانی چیست ، من در مقاله های دیگر به شما خواهم گفت ، و اکنون لطفاً اگر در زندگی شما مواردی بوده است که سعی کرده اید برخی مشکلات را حل کنید ، اما نتوانسته اید اصل مسئله را ببینید ، نظرات خود را در این مورد به اشتراک بگذارید؟ چگونه با این مسئله برخورد کردید؟ آیا موفق شدید؟

توصیه شده: