صبر کن

تصویری: صبر کن

تصویری: صبر کن
تصویری: /Ay Nasim Sahari / آی نسیم سحری صبر کن 2024, ممکن است
صبر کن
صبر کن
Anonim

در ابتدا ، عنوان مقاله آینده به شکل کلمه "بازگرداندن" به من آمد ، اما اولین ارتباط با این کلمه ، که قبلاً به طور محکم در زبان روسی ریشه دوانده است ، ارتباط چندانی با باطنی گرایی ، ایجاد واقعیت مورد نظر و سایر موارد مربیگری. انجمن دوم ، که مخصوص رانندگان ، به ویژه در زمستان برفی ، بسیار شناخته شده است ، بسیار مناسب تر است و اگر بخواهیم آن را "برگشت" نامید ، صحیح تر است. آنچه من می خواهم در مورد آن صحبت کنم یک "بازگشت" است ، اما نه یک ماشین در تپه ، بلکه حالتهای احساسی ما است.

اکثر کتابهایی که روند ایجاد واقعیتی متفاوت از واقعیت فعلی شما را توصیف می کنند ، عموماً در سه مرحله اصلی در این فرایند توافق دارند. شما باید آنچه را که می خواهید درک کنید و آن را بیان کنید. درک کنید که چه چیزی مانع شما می شود ، با آن کار کنید و خود را از آن رها کنید. شروع به "تابش" کنید ، یعنی حداکثر زمان را در روز صرف کنید با این احساس که از قبل خواسته خود را دارید و این "تشعشع" است که آنچه را که می خواهید به شما جذب می کند. این طرح ساده و کارآمد است ، اگرچه به صداقت (با خود) ، پشتکار و نظم و انضباط نیاز دارد ، اما طبق معمول ، یک "اما" وجود دارد که همه با آن روبرو هستند که واقعاً روند ایجاد را آغاز کرده اند و "حرکت نکرده اند" "پس از چند روز ، هفته یا آزادگی جمعه خوب. این "اما" همان عقب نشینی در حالات است ، یا به بیان ساده تر ، حالتی بد است که گاهی بدون دلیل مشخص به وجود می آید و می تواند همه چیزهایی را که قبلاً ایجاد کرده اید از بین ببرد. برخی از باطنی گرایان این بازگشت ها را "شرایط بحرانی" می نامند و همکاری با آنها بخش بسیار مهمی از روند ایجاد واقعیت جدید است.

اطلاعات زیادی در مورد ایجاد یک واقعیت جدید در زمان ما وجود دارد که تقریباً هیچ فردی باقی نمانده است که در مورد ارتعاشات ، جهش کوانتومی ، فیلم "راز" و دیگر ترفندهای باطنی چیزی نشنیده باشد ، در حالی که افراد کمی وجود دارد. که در واقع واقعیت خود را ایجاد می کنند. بسیاری از مردم در مورد آنچه "می خوانند" ، "مطالعه می کنند" ، "در مورد آن فکر می کنند" صحبت می کنند و به طور کلی آنها می خواهند از این فرصت استفاده کنند و زندگی خود را با تغییر افکار خود تغییر دهند ، اما چیزی همیشه مانع می شود ، چیزی حواس او را پرت می کند ، به نظر می رسد چیزی مهمتر است

- ایجاد واقعیت جدید چقدر طول می کشد؟ - آنها می پرسند ، به امید شنیدن گزینه: "چند هفته دیگر ، نه بیشتر."

هنگامی که من دقیقاً همان سوال را در ابتدای دوران مربیگری ام مطرح کردم ، استاد راهنمای من کمی فریبکار بود و گفت که تقریباً سه ماه طول می کشد. سه ماه بعد ، ما دریافتیم که حداقل به سه سال دیگر و حتی بهتر - شش و حتی بهتر - در سال نیاز داریم. یا دو. اما در اینجا شما باید تعیین کنید که هدف نهایی شما دقیقاً چیست ، و دقیقاً می خواهید با کمک تکنیک های مربیگری چه چیزی را حل کنید ، زیرا انجام برخی درخواست ها در یک یا دو ماه کاملاً امکان پذیر است ، و اگر نمی خواهید جلوتر برو ، پس نیازی نیست من با تغییر سطح درآمد شروع کردم ، سپس به ایجاد روابط ، سپس تغییر سبک زندگی خود ادامه دادم ، و سپس به طور کامل برای زندگی در کشوری دیگر ترک کردم ، و هر مرحله از ایجاد یک کشور جدید همیشه نیاز به تجدید نظر در نگرش های داخلی دارد ، اتخاذ چیزی که قبلاً در سرنیزه درک می شد و به طور کلی به نظر می رسد "همه چیز را در افکار ، احساسات و نگرش های خود مرتب کنید".

فرایند تغییر درونی هرگز با ساعت یا روز اندازه گیری نمی شود ، بلکه با بینش ها ، به اصطلاح "بینش" اندازه گیری می شود. چیزی شبیه به این: "بنابراین ، چرا من دقیقاً به سخنان کسی واکنش نشان می دهم / چنین احساسی دارم / چنین تصمیماتی می گیرم / چنین مردان (زنان) را انتخاب می کنم / جرات تغییر شغل را ندارم / و امثال آن." و بینش ، باز هم ، به خودی خود به وجود نمی آید ، آنها زمانی به وجود می آیند که فرایند تغییر را آغاز می کنید ، هنگامی که کارهایی را که مربیان و مربیان به شما می دهند انجام می دهید ، شروع به تفکر و تجزیه و تحلیل افکار و احساسات خود می کنید ، به طور کلی زندگی را متوقف می کنید. " در خلبان خودکار "همانطور که باطنی می گویند ،" بیدار شو ". متداول ترین س questionالی که از خود می پرسید این است: "چگونه می خواهی؟"با هرگونه تلاش برای تغییر ، به ویژه موارد داخلی ، مغز سریعتر از آنچه می توانید تصور کنید موقعیت دفاعی می گیرد ، من در مقاله های قبلی در این مورد نوشتم ، زیرا برای هر "آرزوی" شما مغز فوراً 25 دلیل غیرممکن را پیدا می کند ، کاملاً غیرممکن است و هرگز نمی تواند باشد ، زیرا مغز چنین فکر می کند. روند ایجاد یک جنگل جدید همیشه به نظر می رسد که شما نیاز دارید که در میان انبوهی از جنگل ، ضخیم و وحشتناک قدم بزنید ، و این جنگل باورها و اعتقادات شماست.

از نظر ورزشی ، ایجاد چیزی جدید یک ماراتن است ، نه یک دو سرعت. بله ، می توانید خیلی سریع بدوید و به حصار بعدی بروید ، و سپس تنفس خود را به مدت پنج دقیقه بازیابی کنید ، و برای مثال روند سریع ثروتمند شدن به این شکل است. اگر بخواهم درآمد خود را با کمک تمرینات ذهنی سه برابر کنم و تمام انرژی خود را صرف این کار کنم ، به این می رسم ، در عمل آزمایش شده است ، اما وقتی این هدف محقق شد ، مشخص می شود که در واقع من نمی خواهم برای "گرفتن یک بار پول" ، اما برای کسب درآمد بالا ، و این یک داستان کاملاً متفاوت است. برای دستیابی به چیزی کم و بیش پایدار ، باید هنجار درونی خود را تغییر دهم. اگر اکنون ، به عنوان مثال ، درآمد شما 50،000 روبل است (شماره شما را جایگزین کنید ، نه مقدار و نه ارز مهم نیست) ، و شما 150،000 می خواهید ، و قبلاً این 150،000 را نداشتید ، در این صورت همه نگرش های داخلی شما بدون توجه به آن مقاومت می کند. چقدر وحشی به نظر می رسد آنها - نگرش های داخلی - نمی دانند چگونه زندگی کنند ، اگر درآمد متفاوتی دارید ، آنها باید با این شرایط سازگار شوند ، این باید برای آنها (و البته برای شما) یک هنجار باشد. اگر اتفاقی افتاده است و شما باید یاد بگیرید که به جای 50،000 با 25000 زندگی کنید ، خواهید فهمید که چگونه ، راهی برای پس انداز پول پیدا کنید ، به نحوی از خانه خارج شوید ، درست است؟ به همین ترتیب ، شما باید بدانید که اگر سه برابر بیشتر پول داشته باشید ، چگونه زندگی خواهید کرد.

تقریباً همه کسانی که با آنها در مورد این موضوع بحث کردیم فوراً این س dismissال را رد می کنند: "اگر درآمد مورد نیاز خود را اعلام کنید ، دقیقاً چگونه زندگی شما تغییر خواهد کرد؟" متداول ترین پاسخ این است: "اجازه دهید ابتدا آن درآمد را داشته باشم ، و سپس تصمیم می گیرم که با آن چه کنم" ، و این پاسخ اشتباه است. تا زمانی که خودتان را در تصویر نبینید "من درآمد ثابتی 150،000 روبل در ماه دارم ، این برای من عادی است" ، هیچ درآمد فوق العاده ای فقط به سر شما نمی خورد. مانند کلاسیک ها ، "پول صبح - صندلی در عصر" ، شما باید در یک تصویر مالی جدید احساس راحتی کنید. من می توانم همین مثال را دقیقاً برای دخترانی که می خواهند ازدواج کنند ، بیاورم. وقتی می خواهم توضیح دهم - تا آنجا که ممکن است - دقیقاً چگونه زندگی آنها بعد از "ازدواج" تغییر خواهد کرد ، آنها در روزهای هفته چه خواهند کرد ، چه - آخر هفته ها ، چه احساسی دارند از فکر "من ازدواج کرده ام" ، چه به طور کلی تفاوت احساسی است - هیچ کس نمی داند. "خوب ، من آنجا نبودم ، در این" متاهل "، چگونه می توانم بفهمم؟". و سپس بلافاصله این سوال مطرح می شود ، که در مورد آن در بالا نوشتم ، "چگونه می خواهید؟".

- من می خواهم او به طور کامل از من حمایت مالی کند ، مرا در آغوش خود بگیرد ، ذرات گرد و غبار را منفجر کند و هرگونه هوس را در صورت درخواست برآورده کند! و سالی 15 بار به دریا می رفتم!

- عالی ، ایده فرموله شده است ، اکنون باید احساسات را توصیف کنید. وقتی چنین همسری دارید چه احساسی دارید؟

سکوت. نمیدانم. هیچ "هنجار" وجود ندارد ، این چیزی است که باید ایجاد ، اختراع ، توصیف ، احساس و "لنگر انداخته شود".

من دقیقاً در مورد هنجار صحبت می کنم تا نشان دهم که "بازگشت" وضعیت ها از کجا آمده است. مثال: ماشا 150،000 می خواهد ، آن را تصور می کند ، پیش بینی می کند ، برآورد می کند که چه چیزی خرج می کند یا چقدر به تعویق می اندازد ، اما از آنجا که هنجار او 50،000 است ، پس از آن به محض برخورد با واقعیتی که در آن 150،000 ندارد (هنوز هیچ) ، ماشا احساس ناخوشایندی از نارسایی دارد. در رویاهای خود او قبلاً تسلا را رانندگی می کند ، اما در واقع او نیوا را هدایت می کند (دوباره ، مثال شما را جایگزین کنید) ، و مغز خوشحال است که ماشا را به این فکر می اندازد که چند بار کلمه حلوا را نمی گویید ، دهان شما نمی شود شیرین تر نمونه کتاب درسی در این شرایط گل است. برای رشد آن ، باید یک بذر بکارید ، زمین را آبیاری کرده و منتظر بمانید.نه گل و نه درآمد دلخواه 150 هزار نفر در یک شب یا حتی دو رشد نمی کند. اما اگر کاشته و آبیاری کرده اید ، می توانید مطمئن باشید که رشد می کند ، و تنها یک دلیل وجود دارد که چرا این اتفاق نمی افتد (البته بجز یک دانه معیوب) - اگر زمین را در چند مرحله خاک کنید. هفته و دانه را بیرون بیندازید. ما تصمیم گرفتیم که یک گل پرورش ندهیم ، شما به آن احتیاج ندارید ، شما آن را نه برای خودتان بلکه برای معشوق خود کاشته اید و او فقط شما را در این دو هفته رها کرده است. به هر حال ، شما بلافاصله می توانید در مورد یکی از مهمترین قوانین مربیگری بگویید: تمایلی که می خواهید به آن برسید باید شخصی شما باشد ، برای شما شخصاً مهم است. نه مادر ، نه پدر ، نه دوست پسر و نه سگ. اگر شخصاً به آن احتیاج ندارید ، حتی نیازی به شروع ندارید. هرگونه فرآیند کار برای دستیابی به اهداف با یافتن "حقیقت" خود هدف آغاز می شود ، زیرا همه اهدافی که به عنوان مهم اعلام شده اند برای آنچه اعلام شده واقعاً مهم نیستند.

بیایید به عقب برگردیم. همانطور که متخصصان باطنی می گویند ، شما واقعیت را از هیچ چیز "ایجاد" نمی کنید ، بلکه "انتخاب" می کنید که در کدام یک قرار بگیرید. یک کله را تصور کنید. وقتی شروع به خلق چیز جدیدی می کنید ، در خط پایانی قرار دارید و می خواهید در مرحله بعدی و شاید در بالاترین جایگاه باشید. نظریه باطنی می گوید که همه خطوط به طور همزمان وجود دارند ، هیچ چیز در هیچ جا ناپدید نمی شود ، هر چیزی که شما می خواهید یا رویای آن را دارید از قبل وجود دارد و حتی آن "شما" دیگری وجود دارد ، که دقیقاً به گونه ای زندگی می کند که "شما" واقعی در خواب می بیند. وظیفه شما رسیدن به (ارتعاشات ، افکار و احساسات) به یک حاکم دیگر است ، و در همان ابتدا به نظر می رسد "پرش" می کنید و سعی می کنید یک خط کش جدید به دست آورید. اما تا زمانی که با این حاکم جدید مطابقت نداشته باشید ، به آن نخواهید رسید و نیروی جاذبه شما را به زمین باز می گرداند ، یعنی به حاکمی که اکنون روی آن هستید. این "برگشت" ما است: دیروز شما با خوشحالی دستان خود را می مالیدید و فکر می کردید 150000 نفر در ماه چقدر عالی است ، اما امروز صبح مشکلی پیش آمد و شما در حال و هوای متفاوتی هستید ، نه با ارتعاشی که مطابقت دارد. به این 150 000 در ماه. ممکن است صدها دلیل وجود داشته باشد که چرا شما امروز در شرایط بدی قرار دارید ، می توانید آنها را بفهمید و جستجو کنید ، اما این چیزی را تغییر نمی دهد. این سوال کلاسیک است: "چه باید کرد؟"

در ابتدای کار مربیگری با مشتری ، من همیشه می گویم بسیار مطلوب است که همه آنچه را که می خواهید ایجاد کنید (اهداف ، خواسته ها ، تصویر آینده) تجویز کنید ، آن احساسات و احساساتی را که در کار ایجاد می شود بنویسید (به ویژه موارد منفی ، زیرا آنها نشان می دهند که مقاومت از کجا ناشی می شود) ، و همچنین در صورت عقب نشینی احساسی از قبل برنامه ریزی کنید. وظیفه شما این نیست که به سمت هدف "پرش" کنید ، بلکه ایجاد یک هنجار جدید است ، یعنی به تدریج جایگزین آن تصاویر ، اشکال فکری و حالاتی که واقعیت فعلی شما را ایجاد می کنند با موارد جدید مطابقت دهید. اگر تصویری از ازدواج شاد ایجاد می کنید ، وقت خود را در سایت های دوستیابی صرف نمی کنید. اگر تصویری از فراوانی مالی ایجاد کنید ، محاسبه نمی کنید که چند روبل قبل از حقوق خود باقی مانده است و شیر منقضی خریداری نمی کنید ، زیرا ارزان تر است. اگر تصویری از خود به عنوان یک کارآفرین موفق ایجاد کنید ، دسته ای از رزومه ها را برای همه ارسال نمی کنید. هر روز احساسات و افکار خود را ردیابی می کنید و ارزیابی می کنید که آیا آنها شما را به تصویر جدیدی هدایت می کنند یا نه ، و اگر نه ، پس شما هم افکار و هم احساسات خود را تغییر می دهید. تا زمانی که واقعیت جدید برای شما عادی نشود ، بازگشت دولت اجتناب ناپذیر است ، اما به هیچ وجه به این معنا نیست که شما "در مسیر اشتباه" حرکت می کنید ، یا "آنچه را که می خواهید نمی خواهید" یا "شما بیش از حد می خواهید"."

شما می توانید یک الگوریتم تقریبی برای برخورد با شرایط بحرانی (بازگرداندن) بنویسید. مهمترین و اولین چیز این است که متوجه شوید شرایط بحرانی فرا رسیده است. فرض کنید شما برای افزایش درآمد (یا همانطور که برخی از مربیان می گویند درآمد) کار می کنید ، زیرا کلمه "درآمد" اغلب با نوعی کار مرتبط است و "درآمد" می تواند هر چیزی باشد: هدیه ، برنده شدن در قرعه کشی ، پول موجود در خیابان) و هزینه های پیش بینی نشده ای دارید.اولین فکری که به ذهنتان خطور می کند چیست؟ از تجربه جلسات با مشتریان ، می گویم که وحشت اولویت دارد. "اگر من درآمد ایجاد می کنم ، اما ضرر می کنم ، پس من کار اشتباهی انجام می دهم؟ شاید این جهان است که به من نشان می دهد درآمد بالا برای من نیست و ارزش تلاش کردن را ندارد؟ " وحشت را می توان با بی اعتمادی به تکنیک های مربیگری آمیخت ("این همه به خاطر باطنی شماست! این قبلاً هرگز اتفاق نیفتاده است!") ، ناامیدی در ایده ایجاد یک روش جدید و غیره. در اینجا مهم است که گفتگوهای ذهنی را متوقف کرده و درک کنیم که "اینجا می آید" ، یک موقعیت بحرانی. در حالت ایده آل ، بسیار مطلوب است که به خودتان گوش دهید و بفهمید که چه احساسات اساسی به شما رسیده است ، یا حتی بهتر - نوشتن آنها ، برای خودآگاهی و درک بهتر فرایندهایی که در درون شما اتفاق می افتد بسیار مفید خواهد بود.. اگر برای نوشتن تنبل هستید یا ناراحت هستید یا وقت ندارید ، حداقل چند دقیقه وقت بگذارید تا عمیق نفس بکشید و در صورت امکان ، افکار و احساسات خود را آرام کنید. در حالی که شما تحت تأثیر "حالت احساسی" قرار گرفته اید ، واقعیت را نمی بینید ، بلکه تحریف شده است. به یاد داشته باشید که درختان چقدر زیبا در سطح صاف آب دریاچه منعکس شده اند و در صورت پرتاب سنگ به داخل آب ، تصویر چگونه تغییر می کند. هر روش مدیتیشن به شما می گوید: "ذهن خود را آرام کنید در حالی که بیقرار است ، شما نمی توانید وضعیت واقعی چیزها را ببینید." بسیار مهم است که سعی نکنید در هنگام تحریک ذهن "ایجاد" کنید ، زیرا آنچه را که می خواهید "انجام نمی دهید".

وقتی متوجه شدید که کل وضعیت به عنوان یک آزمایش به شما داده شد و نفس راحتی کشیدید - این س yourselfال را از خود بپرسید: "و اگر من آنچه را که می خواستم داشتم ، چگونه به آنچه در حال رخ دادن است واکنش نشان می دادم؟" اگر در حال حاضر 150 هزار درآمد دارید و هزینه های پیش بینی نشده برای مثال 10000 است؟ آیا به همان شکلی که با درآمد 50 هزار نفری فعلی خود واکنش نشان می دهید؟ فکر میکنم نه. باز هم ، در حالت ایده آل ، خوب است احساساتی را که با درآمد 150،000 و ضرر 10000 در شما ایجاد می شود بنویسید و در شرایط 50،000 / 10000 با احساسات مقایسه کنید ، سپس کار نگرش های درونی خود را مشاهده خواهید کرد. حتی بهتر. برای عبور صحیح از یک موقعیت بحرانی (و "درست" به این معنی که دوباره ایجاد نمی شود) شما باید از طریق "تصویر یک خود جدید" واکنش احساسی نشان دهید. قالب را بشکنید - مغز مطمئن است که شما دچار وحشت خواهید شد ، و خود شما چیزی شبیه این را گفتید: "اوه ، شما فکر می کنید 10،000 !!" در یکی از کتاب های زلاند شرح داده شده است که چگونه دختری در پاسخ به این واقعیت که دوست پسرش او را ترک کرده ، شروع به رقصیدن ، دست زدن و پریدن از شادی کرد. بیاموزید از شکست ها شادی کنید و آنها دیگر به سراغ شما نمی آیند ، زیرا دیگر نمی توانند از انرژی شما تغذیه کنند. پیشاپیش فکر کنید که در صورت بروز "شرایط بحرانی" چه افکاری شما را به آرامش باز می گرداند و آنها را بنویسید تا اگر اتفاقی افتاد جایی برای "جاسوسی" باشد.

در درون ما همیشه منتقد و شکاک شخصی ما وجود دارد ، کسی که نمی خواهد چیزی را تغییر دهد ، نمی خواهد چیزی خلق کند ، بلکه می خواهد فقط بنشیند و ناله کند یا ناسزا بگوید یا این فکر را به ما القا کند که "شما به اندازه کافی خوب نیستید. " هنگامی که ما شروع به خلق چیزی می کنیم که خودمان می خواهیم ، این منتقد کاملاً عصبانی می شود و با وارد کردن چوب به چرخ ها با نیروی سه گانه شروع می کند ، و ما باید این را به خاطر بسپاریم. به یاد دارم که چگونه با مشتری در مورد موقعیتی که او شروع به ایجاد رابطه کرد صحبت کردیم و مغز با پشتکار مداوم این س repeatedال را تکرار کرد: "خوب ، شوهر ایده آل شما کجاست؟ چرا او هنوز آنجا نیست؟"

من پیشنهاد کردم: "به مغز خود بگویید که شوهر شما در یک سفر کاری است." - او است ، اما در حالی که دور است ، به زودی می رسد.

چند هفته بعد ، او به من گفت که پس از چند صد بار تکرار این فکر ، مغز "تسلیم" شد و عقب ماند و چند هفته بعد ، مردی واقعاً ظاهر شد ، که بعداً با او ازدواج کرد.

شخص موجودی پیچیده است و جامعه پیرامون ما پیچیده است و زندگی فاقد دستورالعمل است ، یا شاید نه ، اما ما قطعاً این دستورالعمل را نداریم ، به ما داده نشده است ، اما این بدان معنا نیست که نمی توانیم برای خودمان آنچه می خواهیم علاوه بر این ، اگر در مسیر ایجاد آنچه می خواهید ، همراه با مقاومت همه چیز و همه قدم بگذارید ، از دیگران کمک می گیرید ، از کتاب ها ، از مقاله ها ، از جهان ، و مهم است که باشید این را باز کنید ، نه اینکه خود را در استدلال منفی در مورد این واقعیت که "همه چیز بد است و من موفق نخواهم شد" دفن کنید. اگر به کمک احتیاج دارید و آن را درخواست می کنید ، غیر منتظره ترین حالت به شما می رسد ، اما شما خودتان از خود حمایت خواهید کرد. ستایش کنید و بگویید که شما عالی هستید و موفق خواهید شد.

خلاقیت های شاد و ارتعاشات مثبت برای شما ،

مال شما ،

#نیافینچام

توصیه شده: