تنهایی در خانواده

تصویری: تنهایی در خانواده

تصویری: تنهایی در خانواده
تصویری: بعد از مهاجرت به آمریکا احساس تنهایی و غربت میکنیم از خانواده و فامیل دوریم و دکتر هلاکویی 2024, ممکن است
تنهایی در خانواده
تنهایی در خانواده
Anonim

تنهایی در خانواده. آیا می توان خانواده داشت ، زن یا شوهر بود ، اما هنوز احساس می کرد که یک فرد عمیقاً تنها است؟ از نظر تئوری ، این امکان پذیر نیست. با این حال ، در عمل ، هنگام انجام پذیرایی ، روانشناسان خانواده اغلب با این مشکل روبرو می شوند. برای اینکه برای خوانندگانم روشن شود که چه چیزی در خطر است ، چند نمونه واقعی را برای شما بیان می کنم.

مثال شماره 1:

النا ، 32 ساله ، صندوقدار ارشد یک مرکز خرید بزرگ. تجربه خانوادگی 12 سال ، دختر 11 سال. او با شکایت از اینکه در خانواده احساس تنهایی می کند ، به روانشناس مراجعه کرد. زن و شوهر عملاً با او ارتباط برقرار نمی کنند ، عملاً هیچ مکالمه مشترکی وجود ندارد. هر یک از اعضای خانواده زندگی شخصی خود را دارند. در خانواده ، عملاً صبحانه ، ناهار و شام مشترک وجود ندارد. دختر هنگام گشت و گذار در اینترنت شام می خورد ، شوهر فقط هنگام تماشای مجموعه تلویزیونی "مرد" غذا می خورد یا دیسک های ویدئویی با فیلم های اکشن و کارآگاهان با خود می آورد. سالهاست که روابط صمیمی با همسر تقریباً به حداقل رسیده است. پیشنهادات النا به شوهرش "برای رفتن به جایی" ، به عنوان مثال ، به یک فیلم ، رستوران یا کلوپ شبانه ، با تنبلی مردان یا تمایل به "صرفه جویی در بودجه خانواده و صرف بهتر آن برای لاستیک جدید برای ماشین" شکست خورده است. النا تقریباً تمام مشق های خانه را به عهده می گیرد ، به خرید می رود ، دخترش را به مدرسه موسیقی و رقص می برد. و در عین حال ، النا گاهی اوقات غرق در مالیخولیا و عدم تمایل به رفتن به خانه بعد از کار می شود. گاهی اوقات حتی نیم ساعت بعد از کار می ماند تا به نحوی با دوستان خود ارتباط برقرار کند ، حتی می تواند چند جرعه آبجو برای کمپین بنوشد. وی در پاسخ به تحریک شوهرش از بوی مشروب از همسرش ، از او خواست عصرها پیاده روی کند تا ارتباط برقرار کند ، اما معمولاً وعده ها یا ردهای پوچ دریافت می کرد. با نزاع ، او می تواند نیم ساعت در اتاق خواب از ناراحتی گریه کند ، و در همان زمان هیچ یک از اعضای خانواده برای حمایت از او و آرام کردن او نزد او نیامدند. النا بدون داشتن هیچ دلیل قابل توجهی برای کینه و تحریک ، و با این وجود ، تقریباً در آستانه خستگی عصبی قرار گرفته است ، النا از یک روانشناس می خواهد تا به او کمک کند تا برای اعضای خانواده مهم و ضروری باشد ، تا خانواده اش را نجات دهد ، اما در عین حال نمی تواند بطور منسجم توضیح دهد که دقیقاً این نوع مشکل از چه زمانی شروع شد و علت اصلی جدایی اعضای خانواده از او چه بود …

شخصاً ، من علاقه مند هستم که شما چگونه تصور می کنید که همسر و دختر النا هستند. یک کارگر سخت کوش و تنگ نظر که هر شب با یک آبجو یا با مردان در گاراژ (و یکی مانع دیگری نمی شود) ، به هیچ چیز علاقه ندارد ، دخترش دانش آموز درجه C است که تلفن را آویزان می کند. عصرها با دوستانش و غیره می توانم فوراً به شما اطمینان دهم که همه اینها از اساس اشتباه است. شوهر ، در واقع ، مردی بسیار شایسته ، مهندس محترم در یک شرکت کامپیوتری ، دارای تحصیلات عالی و حقوق خوب است ، حتی اگر ورزشکار نباشد ، اما در مستی مورد توجه قرار نگرفت. او دوست دختران و دوستانش را دور نمی زند ، عصرها می خواند ، با خوشحالی به دخترش در انجام تکالیف کمک می کند. خود دختر در "چهار" و "پنج" تحصیل می کند ، در حلقه مدرسه مشغول اجرای تئاتر است ، در حالی که او دختری بسیار خویشتن دار و درست است (نوجوانی هنوز در پیش است). س questionال این است که چرا مردم زندگی نمی کنند ، کجا روابط صمیمانه و علاقه به یکدیگر ناپدید شده است؟

یا در اینجا مثال دیگری شماره 2 آمده است.

ناتالیا ، 28 ساله. تحصیلات عالیه ندارد ، اما بسیار تحصیل کرده و مسئول است. او از روستا آمد ، از یک دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد ، با موفقیت در یک کلینیک دندانپزشکی گران قیمت کار کرد و در آنجا با یکی از مشتریان مرفه ملاقات کرد. این مرد (7 سال بزرگتر از ناتالیا) دارای همسر است که در تصادف جان باخت و دختری پنج ساله باقی ماند. دو هفته پس از ملاقات ، ناتالیا به ایگور نقل مکان کرد ، شش ماه بعد او باردار شد ، آنها ازدواج کردند و زندگی خانوادگی آغاز شد.ناتالیا که به خوبی متوجه شد همه اینها رویای نهایی است ، همه چیز را روی فرزندان و همسرش متمرکز کرد. همه چیز همیشه در خانه تمیز می شود ، با طعم مطبوع پخته می شود ، شوهر از کارهای معمول خانه راحت می شود. او به مرخصی زایمان رفت ، زایمان کرد. زایمان سخت بود ، سلامتی ناتالیا متزلزل شد ، بنابراین او سر کار نرفت. او با دارا بودن دانش پزشکی و شیمیایی خاص ، به طور غیرمنتظره خود را در هنر طراحی داخلی خانه یافت ، به عبارت دقیقتر ، او یاد گرفت که با استادانه با اشیاء مختلف چوبی و فلزی کار کند ، رنگ و بافت آنها را تغییر دهد و اثر "پیری" را ایجاد کند. او شروع به سفارش خانه کرد ، به درآمد خود رفت. در عین حال ، شوهر و فرزندان با توجه و مراقبت احاطه شده بودند ، خانه همیشه بوی غذاهای پخته و پخته می داد. شوهر معمولاً عصر را در خانه می گذراند ، به باشگاه بدنسازی نزدیک می رفت. با این حال ، تأثیر همه اینها دقیقاً مشابه خانواده النا بود: داشتن همسر و دو فرزند ، پس از مدتی ناتالیا نیز احساس تنهایی و بی فایده به عنوان خانه دار کرد. شوهر سالخورده و از نظر جسمی سالم اصلاً توجه کمی به توجه مردانه خود نمی کرد. در عین حال ، او به این واقعیت اشاره کرد که عصرها زود می خوابید و همسرش هنوز کارهای خانه را انجام می داد ، و صبح ، هنگامی که سر کار می ایستد ، او از کارهای شبانه خانه و بچه ها خسته می شود. ، هنوز خواب بود

وقتی خانواده به کمپین طبیعت رفتند ، احساس تنهایی به طرز عجیبی فقط تشدید شد: شوهر تمام وقت خود را با مردان دیگر گذراند و صادقانه متقاعد شده بود که همسرش نیز واقعاً دوست دارد با دوست دخترانش ، همسران دوستانش. با این حال ، ناتالیا از عدم ارتباط با همسرش بسیار رنج می برد …

ناتالیا زمانی به من مراجعه کرد که به گفته خودش ، او در آستانه خیانت به همسرش با یکی از مشتریانش بود. با این حال ، از زمینه داستانهای او ، من به این نتیجه رسیدم که ، در واقع ، خیانت قبلاً حدود دو ماه اتفاق افتاده بود ، فقط این بود که زن توانست به موقع خود را جمع و جور کند ، متوجه شد که اگر شناسایی شود ، بیشتر از آنچه که به دست می آورد از دست بدهد ، و هنوز سعی می کند وضعیت خود خانواده را اصلاح کند.

این مثال های ما را به پایان می رساند و به کلی سازی می پردازد.

یکی از دلایل بروز احساس بیگانگی بین همسران

ظهور چنین ریتمی از زندگی خانوادگی است ،

وقتی هرکدام طبق برنامه خود زندگی می کنند.

منظور چیست؟ و این واقعیت که چنین پدیده ای عجیب و غریب در این جفت ایجاد می شود ، هنگامی که زن و مردی که به طور رسمی زن و شوهر (یا همسر عادی) هستند ، و در ظاهر به عنوان یک زوج کاملاً مرفه در نظر گرفته می شوند ، در زندگی یکسان هستند جهانها ، آنقدر کم ارتباط برقرار می کنند و یکدیگر را با یک دوست لمس می کنند که من شخصاً در تمرین روانشناسی ، چنین زوج هایی را به شرح زیر تعریف می کنم: تنهایی در خانواده یا "نزدیک ، اما نه با هم". در حال حاضر دو دهه است که با پذیرایی شخصی ، خنثی کردن یکدیگر ، درگیری و جدایی همسران ، به موارد زیر بسیار متقاعد شده ام:

زندگی زناشویی بر اساس اصل "نزدیک ، اما نه با هم"

تقریباً همیشه ابتدا با بیگانگی زن و شوهر به پایان می رسد ،

و سپس خیانت ، طلاق و تراژدی های شخصی

نه تنها برای همسران سابق ، بلکه برای فرزندان آنها.

و همچنین متقاعد شده ام که اکثر خوانندگان عزیز من که قبلاً حداقل نوعی تجربه زندگی و خانوادگی را داشته اند ، مطمئناً در ارزیابی زیر با من موافق خواهند بود:

زندگی زناشویی بر اساس اصل "نزدیک ، اما نه با هم"

در واقع ازدواج نیست ،

اما یک وضعیت متوسط قبل از بحران روابط.

یا حتی ، یکی از انواع بحران همین روابط …

هسته اصلی مشکل تنهایی خانوادگی است. اگر سعی می کنید ماهیت موقعیت را فوراً مشخص کنید ، به شرح زیر است:

مشکل "تنهایی در خانواده" در خانواده هایی ایجاد می شود که در ابتدا ،

یا در جریان زندگی خانوادگی ، یک خانواده وجود دارد

تعصب در زمینه مسئولیت خانواده نسبت به یکی از همسران.

یعنی ، یک زن یا شوهر (البته بیشتر اوقات ، یک زن ، اما یک شوهر نیز وجود دارد) ، به دلایل و شرایط مختلف (در مورد آنها دقیقاً در زیر) ، تقریباً کل (و گاهی حتی کل) !) بار مشکلات خانوادگی ، خانگی و آموزشی خانواده ، و آنها را با جدیت از بین ببرید تا اینکه خودشان تقریباً خود را کاملاً از زندگی همسر (شوهر ، همسر) خود حذف کنند ، دیگر برای او (نه) یک شخص نیستند ، نه یک "نیمه محبوب" ، اما فقط یک "سرویس" ، "پرسنل خدمات" ، "خانه دار (com)". و بنابراین ، موجودی که به وضوح بی علاقه است ، برای صحبت با او (اوه) "هیچ" ابتدایی است ، که "هیچ چیز را در زندگی نمی فهمد" ، دیدگاه او نسبت به زندگی منسوخ شده است ، و توصیه ها و نکات همیشه اشتباه می کنند و بنابراین فقط باعث تحریک و حتی پرخاشگری آشکار می شوند.

اگر این پاراگراف بسیار پیچیده به نظر می رسد ، من دوباره توضیح خواهم داد: مشکل "تنهایی در خانواده" معمولاً وضعیتی را توصیف می کند که یکی از همسران (معمولاً همسر) بیشتر کارهای خانه ، خانه و فرزند را انجام می دهد. -مشکلات آموزشی در خانواده ، مبارزه با این همه بی پایان و هرگز کاهش مشکلات عملاً به تنهایی ، اما نیمی دیگر در این زمان استراحت می کند ، "از نظر فکری رشد می کند" ، شغلی ایجاد می کند ، پول درمی آورد ، اما رابطه جنسی دارد و به استراحتگاه ها سفر می کند. و مراکز تفریحی … اغلب قبلاً با افراد کاملاً متفاوت. و برای نیمه دوم ، هیچ پشیمانی پیش بینی نمی شود: به گفته آنها ، "آنها همچنین خانواده ای با شخصیت روشن و سکسی ایجاد کردند ، و اکنون این نوعی موجود شکنجه شده و وحشی است که فقط آنچه را در خانه می چرخد به صورت شل و ول انجام می دهد. تی شرت ، به خاطر درس ها با بچه ها قسم می خورد ، و همه صحبت های آنها (اوه) در مورد افزایش قیمت سوسیس و این واقعیت که زوج های دیگر هر هفته برای کباب کردن به خارج از شهر می روند ، و ما همیشه در خانه می نشینیم! و این تعجب آور نیست: خوب ، با او (کجا) کجا خواهم رفت؟ از این گذشته ، این فقط شرم آور است ، در حضور مردم ناراحت کننده است!"

به زبان ساده:

مشکل خانوادگی "تنهایی در خانواده" در آنجا بوجود می آید و سپس هنگامی که یکی از همسران ابتکار عمل و مسئولیت پذیری بیش از حد را در مورد هر آنچه در خانواده اتفاق می افتد در این مورد نشان می دهد ، سرانجام درگیر امور خانه ، خانه و تربیت کودک می شود. ، اساساً زندگی پر استرس خود را آغاز می کنند و بنابراین تعجب آور نیست که نیمه دیگر به مرور زمان … نیز شروع به زندگی خود می کند. البته بسیار جالب تر ، روشنفکرانه و اروتیک.

به این ترتیب است که با گذشت زمان ، "دنیای موازی" واقعی زن و شوهر شکل می گیرد ، هنگامی که با هم زندگی می کنند ، در واقع آنها فقط در کنار یکدیگر زندگی می کنند ، معلوم می شود که یک زن و مرد هستند که عاشق نیستند یکدیگر ، اما به سادگی اقامت گاهانی که دارای فرزندان معمولی ، یک ماشین و یک داچا هستند (در صورت وجود یک ماشین و یک کلبه). و پایان این داستان همیشه یکسان است:

  • - رسوایی های ابدی به این دلیل که وقتی همسر جاروبرقی می کند یا کف را تمیز می کند ، تمام کمک های شوهر فقط در این واقعیت است که (روی مبل نشسته و تلویزیون تماشا می کند) پاهای خود را بالا می آورد.
  • - شوهر ناراحت است که زنی که مستقیم از محل کار به جلسه والدین در مدرسه می رود و سپس به فروشگاه می رود ، می بینید ، آن روز آشپزی نکرده است.
  • - همسر ناراحت است زیرا این اوست که لاستیک های سنگین را در بالکن می شست و می کشد (به دلیل عدم وجود گاراژ) ؛
  • - شوهر از این واقعیت ناراضی است که زن همیشه از همه چیز ناراضی است ، زن از این واقعیت که شوهر از همه چیز راضی است ناراضی است و وقتی مادر و پدر شروع به برقراری ارتباط مانند همیشه می کنند ، کودکان با ترس در اتاق خود پنهان می شوند ، با صدای بلند ؛
  • - زندگی صمیمی در یک زن و شوهر منجمد می شود یا در وضعیتی بسیار تلخ از التماس مداوم برای توجه انجام می شود.
  • - رسوایی های منظم منجر به این واقعیت می شود که یکی از زوجین (اعصاب او نمی تواند اولین را تحمل کند) شروع به نوشیدن بیش از حد می کند ، یا دیر سر کار می ماند ، یا تغییر می کند ، یا … یک خانواده جدید ایجاد می کند.با این امیدهای جدید که "در حال حاضر همه چیز برای من متفاوت است ، نه مثل قبل" ، که تقریباً همیشه بر اساس این واقعیت است که حتی با ایجاد یک خانواده "اساساً جدید" ، فرد این کار را با کلیشه های روانشناختی رفتار خانواده انجام می دهد. و بعد از سه تا پنج سال ، بیشتر اوقات ، خانواده جدید دردناک شبیه خانواده قدیمی می شوند ، با مجموعه استاندارد همه آن "جذابیت" هایی که ما در بالا ذکر کردیم.

و با بیان همه اینها ، داشتن تجربه بسیار گسترده ای از کار با چنین جفت هایی ، می خواهم دو چیز را بگویم:

اولین. با درک اینکه در نوع "تنهایی خانوادگی" زندگی می کنید ، صحیح ترین چیز این نیست که خانواده جدیدی ایجاد نکنید (همانطور که در ضرب المثل مشهور مشهور است ، ممکن است "یک تخم مرغ ، فقط در مشخصات" باشد) ، اما سعی کنید خانواده موجود ، یعنی خانواده ای را که در آن زمان در آن زندگی می کنید "دوباره" قالب بندی کنید.

دومین. نیازی نیست از کلیشه های روزمره پیروی کنید و فرض کنید که فقط مردان همیشه در موقعیتی "نزدیک اما نه با هم" مقصر هستند! به تجربه تمرین من اعتماد کنید-:

مطمئناً در شرایط خانوادگی راحت ترین است.

این شوهران هستند که بیشتر اوقات احساس می کنند "نزدیک هستند ، اما نه با هم"

با این حال ، در انصاف ، باید پذیرفت:

در ظهور همین وضعیت

معمولاً زنان بیش از حد مسئول آنها مقصر هستند.

توصیه شده: