2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
تنهایی در خانواده. آیا می توان خانواده داشت ، زن یا شوهر بود ، اما هنوز احساس می کرد که یک فرد عمیقاً تنها است؟ از نظر تئوری ، این امکان پذیر نیست. با این حال ، در عمل ، هنگام انجام پذیرایی ، روانشناسان خانواده اغلب با این مشکل روبرو می شوند. برای اینکه برای خوانندگانم روشن شود که چه چیزی در خطر است ، چند نمونه واقعی را برای شما بیان می کنم.
مثال شماره 1:
النا ، 32 ساله ، صندوقدار ارشد یک مرکز خرید بزرگ. تجربه خانوادگی 12 سال ، دختر 11 سال. او با شکایت از اینکه در خانواده احساس تنهایی می کند ، به روانشناس مراجعه کرد. زن و شوهر عملاً با او ارتباط برقرار نمی کنند ، عملاً هیچ مکالمه مشترکی وجود ندارد. هر یک از اعضای خانواده زندگی شخصی خود را دارند. در خانواده ، عملاً صبحانه ، ناهار و شام مشترک وجود ندارد. دختر هنگام گشت و گذار در اینترنت شام می خورد ، شوهر فقط هنگام تماشای مجموعه تلویزیونی "مرد" غذا می خورد یا دیسک های ویدئویی با فیلم های اکشن و کارآگاهان با خود می آورد. سالهاست که روابط صمیمی با همسر تقریباً به حداقل رسیده است. پیشنهادات النا به شوهرش "برای رفتن به جایی" ، به عنوان مثال ، به یک فیلم ، رستوران یا کلوپ شبانه ، با تنبلی مردان یا تمایل به "صرفه جویی در بودجه خانواده و صرف بهتر آن برای لاستیک جدید برای ماشین" شکست خورده است. النا تقریباً تمام مشق های خانه را به عهده می گیرد ، به خرید می رود ، دخترش را به مدرسه موسیقی و رقص می برد. و در عین حال ، النا گاهی اوقات غرق در مالیخولیا و عدم تمایل به رفتن به خانه بعد از کار می شود. گاهی اوقات حتی نیم ساعت بعد از کار می ماند تا به نحوی با دوستان خود ارتباط برقرار کند ، حتی می تواند چند جرعه آبجو برای کمپین بنوشد. وی در پاسخ به تحریک شوهرش از بوی مشروب از همسرش ، از او خواست عصرها پیاده روی کند تا ارتباط برقرار کند ، اما معمولاً وعده ها یا ردهای پوچ دریافت می کرد. با نزاع ، او می تواند نیم ساعت در اتاق خواب از ناراحتی گریه کند ، و در همان زمان هیچ یک از اعضای خانواده برای حمایت از او و آرام کردن او نزد او نیامدند. النا بدون داشتن هیچ دلیل قابل توجهی برای کینه و تحریک ، و با این وجود ، تقریباً در آستانه خستگی عصبی قرار گرفته است ، النا از یک روانشناس می خواهد تا به او کمک کند تا برای اعضای خانواده مهم و ضروری باشد ، تا خانواده اش را نجات دهد ، اما در عین حال نمی تواند بطور منسجم توضیح دهد که دقیقاً این نوع مشکل از چه زمانی شروع شد و علت اصلی جدایی اعضای خانواده از او چه بود …
شخصاً ، من علاقه مند هستم که شما چگونه تصور می کنید که همسر و دختر النا هستند. یک کارگر سخت کوش و تنگ نظر که هر شب با یک آبجو یا با مردان در گاراژ (و یکی مانع دیگری نمی شود) ، به هیچ چیز علاقه ندارد ، دخترش دانش آموز درجه C است که تلفن را آویزان می کند. عصرها با دوستانش و غیره می توانم فوراً به شما اطمینان دهم که همه اینها از اساس اشتباه است. شوهر ، در واقع ، مردی بسیار شایسته ، مهندس محترم در یک شرکت کامپیوتری ، دارای تحصیلات عالی و حقوق خوب است ، حتی اگر ورزشکار نباشد ، اما در مستی مورد توجه قرار نگرفت. او دوست دختران و دوستانش را دور نمی زند ، عصرها می خواند ، با خوشحالی به دخترش در انجام تکالیف کمک می کند. خود دختر در "چهار" و "پنج" تحصیل می کند ، در حلقه مدرسه مشغول اجرای تئاتر است ، در حالی که او دختری بسیار خویشتن دار و درست است (نوجوانی هنوز در پیش است). س questionال این است که چرا مردم زندگی نمی کنند ، کجا روابط صمیمانه و علاقه به یکدیگر ناپدید شده است؟
یا در اینجا مثال دیگری شماره 2 آمده است.
ناتالیا ، 28 ساله. تحصیلات عالیه ندارد ، اما بسیار تحصیل کرده و مسئول است. او از روستا آمد ، از یک دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد ، با موفقیت در یک کلینیک دندانپزشکی گران قیمت کار کرد و در آنجا با یکی از مشتریان مرفه ملاقات کرد. این مرد (7 سال بزرگتر از ناتالیا) دارای همسر است که در تصادف جان باخت و دختری پنج ساله باقی ماند. دو هفته پس از ملاقات ، ناتالیا به ایگور نقل مکان کرد ، شش ماه بعد او باردار شد ، آنها ازدواج کردند و زندگی خانوادگی آغاز شد.ناتالیا که به خوبی متوجه شد همه اینها رویای نهایی است ، همه چیز را روی فرزندان و همسرش متمرکز کرد. همه چیز همیشه در خانه تمیز می شود ، با طعم مطبوع پخته می شود ، شوهر از کارهای معمول خانه راحت می شود. او به مرخصی زایمان رفت ، زایمان کرد. زایمان سخت بود ، سلامتی ناتالیا متزلزل شد ، بنابراین او سر کار نرفت. او با دارا بودن دانش پزشکی و شیمیایی خاص ، به طور غیرمنتظره خود را در هنر طراحی داخلی خانه یافت ، به عبارت دقیقتر ، او یاد گرفت که با استادانه با اشیاء مختلف چوبی و فلزی کار کند ، رنگ و بافت آنها را تغییر دهد و اثر "پیری" را ایجاد کند. او شروع به سفارش خانه کرد ، به درآمد خود رفت. در عین حال ، شوهر و فرزندان با توجه و مراقبت احاطه شده بودند ، خانه همیشه بوی غذاهای پخته و پخته می داد. شوهر معمولاً عصر را در خانه می گذراند ، به باشگاه بدنسازی نزدیک می رفت. با این حال ، تأثیر همه اینها دقیقاً مشابه خانواده النا بود: داشتن همسر و دو فرزند ، پس از مدتی ناتالیا نیز احساس تنهایی و بی فایده به عنوان خانه دار کرد. شوهر سالخورده و از نظر جسمی سالم اصلاً توجه کمی به توجه مردانه خود نمی کرد. در عین حال ، او به این واقعیت اشاره کرد که عصرها زود می خوابید و همسرش هنوز کارهای خانه را انجام می داد ، و صبح ، هنگامی که سر کار می ایستد ، او از کارهای شبانه خانه و بچه ها خسته می شود. ، هنوز خواب بود
وقتی خانواده به کمپین طبیعت رفتند ، احساس تنهایی به طرز عجیبی فقط تشدید شد: شوهر تمام وقت خود را با مردان دیگر گذراند و صادقانه متقاعد شده بود که همسرش نیز واقعاً دوست دارد با دوست دخترانش ، همسران دوستانش. با این حال ، ناتالیا از عدم ارتباط با همسرش بسیار رنج می برد …
ناتالیا زمانی به من مراجعه کرد که به گفته خودش ، او در آستانه خیانت به همسرش با یکی از مشتریانش بود. با این حال ، از زمینه داستانهای او ، من به این نتیجه رسیدم که ، در واقع ، خیانت قبلاً حدود دو ماه اتفاق افتاده بود ، فقط این بود که زن توانست به موقع خود را جمع و جور کند ، متوجه شد که اگر شناسایی شود ، بیشتر از آنچه که به دست می آورد از دست بدهد ، و هنوز سعی می کند وضعیت خود خانواده را اصلاح کند.
این مثال های ما را به پایان می رساند و به کلی سازی می پردازد.
یکی از دلایل بروز احساس بیگانگی بین همسران
ظهور چنین ریتمی از زندگی خانوادگی است ،
وقتی هرکدام طبق برنامه خود زندگی می کنند.
منظور چیست؟ و این واقعیت که چنین پدیده ای عجیب و غریب در این جفت ایجاد می شود ، هنگامی که زن و مردی که به طور رسمی زن و شوهر (یا همسر عادی) هستند ، و در ظاهر به عنوان یک زوج کاملاً مرفه در نظر گرفته می شوند ، در زندگی یکسان هستند جهانها ، آنقدر کم ارتباط برقرار می کنند و یکدیگر را با یک دوست لمس می کنند که من شخصاً در تمرین روانشناسی ، چنین زوج هایی را به شرح زیر تعریف می کنم: تنهایی در خانواده یا "نزدیک ، اما نه با هم". در حال حاضر دو دهه است که با پذیرایی شخصی ، خنثی کردن یکدیگر ، درگیری و جدایی همسران ، به موارد زیر بسیار متقاعد شده ام:
زندگی زناشویی بر اساس اصل "نزدیک ، اما نه با هم"
تقریباً همیشه ابتدا با بیگانگی زن و شوهر به پایان می رسد ،
و سپس خیانت ، طلاق و تراژدی های شخصی
نه تنها برای همسران سابق ، بلکه برای فرزندان آنها.
و همچنین متقاعد شده ام که اکثر خوانندگان عزیز من که قبلاً حداقل نوعی تجربه زندگی و خانوادگی را داشته اند ، مطمئناً در ارزیابی زیر با من موافق خواهند بود:
زندگی زناشویی بر اساس اصل "نزدیک ، اما نه با هم"
در واقع ازدواج نیست ،
اما یک وضعیت متوسط قبل از بحران روابط.
یا حتی ، یکی از انواع بحران همین روابط …
هسته اصلی مشکل تنهایی خانوادگی است. اگر سعی می کنید ماهیت موقعیت را فوراً مشخص کنید ، به شرح زیر است:
مشکل "تنهایی در خانواده" در خانواده هایی ایجاد می شود که در ابتدا ،
یا در جریان زندگی خانوادگی ، یک خانواده وجود دارد
تعصب در زمینه مسئولیت خانواده نسبت به یکی از همسران.
یعنی ، یک زن یا شوهر (البته بیشتر اوقات ، یک زن ، اما یک شوهر نیز وجود دارد) ، به دلایل و شرایط مختلف (در مورد آنها دقیقاً در زیر) ، تقریباً کل (و گاهی حتی کل) !) بار مشکلات خانوادگی ، خانگی و آموزشی خانواده ، و آنها را با جدیت از بین ببرید تا اینکه خودشان تقریباً خود را کاملاً از زندگی همسر (شوهر ، همسر) خود حذف کنند ، دیگر برای او (نه) یک شخص نیستند ، نه یک "نیمه محبوب" ، اما فقط یک "سرویس" ، "پرسنل خدمات" ، "خانه دار (com)". و بنابراین ، موجودی که به وضوح بی علاقه است ، برای صحبت با او (اوه) "هیچ" ابتدایی است ، که "هیچ چیز را در زندگی نمی فهمد" ، دیدگاه او نسبت به زندگی منسوخ شده است ، و توصیه ها و نکات همیشه اشتباه می کنند و بنابراین فقط باعث تحریک و حتی پرخاشگری آشکار می شوند.
اگر این پاراگراف بسیار پیچیده به نظر می رسد ، من دوباره توضیح خواهم داد: مشکل "تنهایی در خانواده" معمولاً وضعیتی را توصیف می کند که یکی از همسران (معمولاً همسر) بیشتر کارهای خانه ، خانه و فرزند را انجام می دهد. -مشکلات آموزشی در خانواده ، مبارزه با این همه بی پایان و هرگز کاهش مشکلات عملاً به تنهایی ، اما نیمی دیگر در این زمان استراحت می کند ، "از نظر فکری رشد می کند" ، شغلی ایجاد می کند ، پول درمی آورد ، اما رابطه جنسی دارد و به استراحتگاه ها سفر می کند. و مراکز تفریحی … اغلب قبلاً با افراد کاملاً متفاوت. و برای نیمه دوم ، هیچ پشیمانی پیش بینی نمی شود: به گفته آنها ، "آنها همچنین خانواده ای با شخصیت روشن و سکسی ایجاد کردند ، و اکنون این نوعی موجود شکنجه شده و وحشی است که فقط آنچه را در خانه می چرخد به صورت شل و ول انجام می دهد. تی شرت ، به خاطر درس ها با بچه ها قسم می خورد ، و همه صحبت های آنها (اوه) در مورد افزایش قیمت سوسیس و این واقعیت که زوج های دیگر هر هفته برای کباب کردن به خارج از شهر می روند ، و ما همیشه در خانه می نشینیم! و این تعجب آور نیست: خوب ، با او (کجا) کجا خواهم رفت؟ از این گذشته ، این فقط شرم آور است ، در حضور مردم ناراحت کننده است!"
به زبان ساده:
مشکل خانوادگی "تنهایی در خانواده" در آنجا بوجود می آید و سپس هنگامی که یکی از همسران ابتکار عمل و مسئولیت پذیری بیش از حد را در مورد هر آنچه در خانواده اتفاق می افتد در این مورد نشان می دهد ، سرانجام درگیر امور خانه ، خانه و تربیت کودک می شود. ، اساساً زندگی پر استرس خود را آغاز می کنند و بنابراین تعجب آور نیست که نیمه دیگر به مرور زمان … نیز شروع به زندگی خود می کند. البته بسیار جالب تر ، روشنفکرانه و اروتیک.
به این ترتیب است که با گذشت زمان ، "دنیای موازی" واقعی زن و شوهر شکل می گیرد ، هنگامی که با هم زندگی می کنند ، در واقع آنها فقط در کنار یکدیگر زندگی می کنند ، معلوم می شود که یک زن و مرد هستند که عاشق نیستند یکدیگر ، اما به سادگی اقامت گاهانی که دارای فرزندان معمولی ، یک ماشین و یک داچا هستند (در صورت وجود یک ماشین و یک کلبه). و پایان این داستان همیشه یکسان است:
- - رسوایی های ابدی به این دلیل که وقتی همسر جاروبرقی می کند یا کف را تمیز می کند ، تمام کمک های شوهر فقط در این واقعیت است که (روی مبل نشسته و تلویزیون تماشا می کند) پاهای خود را بالا می آورد.
- - شوهر ناراحت است که زنی که مستقیم از محل کار به جلسه والدین در مدرسه می رود و سپس به فروشگاه می رود ، می بینید ، آن روز آشپزی نکرده است.
- - همسر ناراحت است زیرا این اوست که لاستیک های سنگین را در بالکن می شست و می کشد (به دلیل عدم وجود گاراژ) ؛
- - شوهر از این واقعیت ناراضی است که زن همیشه از همه چیز ناراضی است ، زن از این واقعیت که شوهر از همه چیز راضی است ناراضی است و وقتی مادر و پدر شروع به برقراری ارتباط مانند همیشه می کنند ، کودکان با ترس در اتاق خود پنهان می شوند ، با صدای بلند ؛
- - زندگی صمیمی در یک زن و شوهر منجمد می شود یا در وضعیتی بسیار تلخ از التماس مداوم برای توجه انجام می شود.
- - رسوایی های منظم منجر به این واقعیت می شود که یکی از زوجین (اعصاب او نمی تواند اولین را تحمل کند) شروع به نوشیدن بیش از حد می کند ، یا دیر سر کار می ماند ، یا تغییر می کند ، یا … یک خانواده جدید ایجاد می کند.با این امیدهای جدید که "در حال حاضر همه چیز برای من متفاوت است ، نه مثل قبل" ، که تقریباً همیشه بر اساس این واقعیت است که حتی با ایجاد یک خانواده "اساساً جدید" ، فرد این کار را با کلیشه های روانشناختی رفتار خانواده انجام می دهد. و بعد از سه تا پنج سال ، بیشتر اوقات ، خانواده جدید دردناک شبیه خانواده قدیمی می شوند ، با مجموعه استاندارد همه آن "جذابیت" هایی که ما در بالا ذکر کردیم.
و با بیان همه اینها ، داشتن تجربه بسیار گسترده ای از کار با چنین جفت هایی ، می خواهم دو چیز را بگویم:
اولین. با درک اینکه در نوع "تنهایی خانوادگی" زندگی می کنید ، صحیح ترین چیز این نیست که خانواده جدیدی ایجاد نکنید (همانطور که در ضرب المثل مشهور مشهور است ، ممکن است "یک تخم مرغ ، فقط در مشخصات" باشد) ، اما سعی کنید خانواده موجود ، یعنی خانواده ای را که در آن زمان در آن زندگی می کنید "دوباره" قالب بندی کنید.
دومین. نیازی نیست از کلیشه های روزمره پیروی کنید و فرض کنید که فقط مردان همیشه در موقعیتی "نزدیک اما نه با هم" مقصر هستند! به تجربه تمرین من اعتماد کنید-:
مطمئناً در شرایط خانوادگی راحت ترین است.
این شوهران هستند که بیشتر اوقات احساس می کنند "نزدیک هستند ، اما نه با هم"
با این حال ، در انصاف ، باید پذیرفت:
در ظهور همین وضعیت
معمولاً زنان بیش از حد مسئول آنها مقصر هستند.
توصیه شده:
گلوله در سر او (داستانی در مورد تنهایی خانواده)
من می خواهم برخی از داستانها را در قالب هنری قرار دهم تا بتوانم احساسات افرادی را که در راه خود ملاقات کردم تا حد ممکن با ظرافت منتقل کنم. این داستان همانطور که معمولی است شگفت انگیز است. متأسفانه پایان آن شگفت آور است. بیشتر اوقات ، پایان کاملاً متفاوت است.
💥 ؛ CHILDFREY ، تنهایی شخصی و هورمون ها. 💥 ؛ چرا من خانواده و کودکان نمی خواهم - پاسخ به پرسش شما در مقاله پیدا خواهید کرد. 💥 ؛ نکات روانشناسی
بدون کودک ، تنهایی شخصی و هورمون ها. این مقاله به طور خاص برای کسانی که مایل به درک پدیده "بدون کودک" در فرهنگ مدرن هستند ، برای درک روانشناسی این افراد نوشته شده است. اما مخصوصاً برای خود زنان و مردان محترم بدون کودک! زیرا ، به عنوان یک روانشناس تمرین کننده ، برای من بسیار دردناک است که هم تصورات غلط در مورد خودمان را که برای بسیاری از بچه ها "
تنهایی به عنوان منطقه راحتی رهایی از تنهایی
تنهایی به عنوان منطقه راحتی رهایی از تنهایی. یکی از دلایل تنهایی این است که تنهایی مناسب صاحبان آن است. برای یافتن یک زوج و ایجاد رابطه ، باید تلاش کنید ، و اغلب قابل توجه. و برای تنهایی نیازی نیست کاری انجام دهید! بنشین و کاری نکن. آیا خانواده می خواهید؟ - آره
چه چیزی یک خانواده را تشکیل می دهد؟ سه نوع خانواده مدرن از روانشناس خانواده Zberovsky
چه چیزی یک خانواده را تشکیل می دهد؟ در عمل ، تنها سه توضیح برای ایجاد خانواده وجود دارد: - از آنجا که هر دو طرف یکدیگر را دوست دارند یا احساسات مثبت روشن و قوی دیگری را تجربه می کنند: محبت ، راحتی عاطفی ، جذابیت صمیمی ، حسادت ، تمایل به بچه دار شدن در کنار یکدیگر و غیره.
تنهایی وجودی. انواع تنهایی
تنهایی وجودی نوعی اشتیاق است ، یک اضطراب روانی قوی همراه با غم و ملال که فرد به طور مداوم یا در دوره های خاصی از زندگی تجربه می کند. بیایید نگاه دقیق تری داشته باشیم - این حالت چیست ، چگونه تجربه می شود ، دلایل وقوع آن چیست؟ تنهایی دو نوع است - بیرونی و درونی.