مقابله با استهلاک: بسته را باز کنید و استهلاک نکنید

مقابله با استهلاک: بسته را باز کنید و استهلاک نکنید
مقابله با استهلاک: بسته را باز کنید و استهلاک نکنید
Anonim

گوش دادن سخت است ، فقط بارها و بارها مراجعه کننده توضیح می دهد که همه تلاش های درمانی در مقایسه با عمق مشکلات او چقدر ناچیز است ، چگونه یک بار دیگر جلسه به هدر رفت ، که شما دوباره به نوعی زباله می گویید ، متخصص وحشتناک ، و به طور کلی همه چیز بیهوده است.

یک کلیشه رایج وجود دارد که استهلاک نتیجه ناتوانی مشتری در تحمل صلاحیت درمانگر است. این امر باعث ایجاد تنش غیرقابل تحمل حسادت و نفرت برای مشتری می شود ، به طوری که در تلاش برای از بین بردن قدرت تأثیرات سمی ، او از تصدیق وجود منبع آنها امتناع می ورزد. او به نوعی به درمانگر اطلاع می دهد - شما هیچکس نیستید و بنابراین تمام آن احساساتی که در من ایجاد می کنید - وجود ندارد. یا اینکه هرگز نمی توانی به من کمک کنی - و به همین دلیل من تو را شکست دادم.

و گاهی اوقات واقعا چنین است ، واقعاً چنین پیامی است. اما گاهی اوقات ، چنین تفسیری اهمیت و اهمیت پیام ارسال شده توسط مشتری در حال استهلاک را نشان می دهد. پس از همه ، برای درمانگر ، به یک معنا ، این موقعیت بسیار مناسبی است - به خود بگوید - خوب ، بله ، مشتری به شدت به من حسادت می کند (یا از آن متنفر است ، یا به سادگی نمی خواهد تغییر کند) ، اعتراف کند او فاقد باروت است ، بنابراین تا آنجا که می تواند بیرون می آید. و بلافاصله همه حملات مشتری معنای خود را از دست می دهند ، هیچ دلیلی وجود ندارد که با دقت به آنها نگاه کنید و آنها را روی خود احساس کنید - استهلاک متقابل صورت گرفته است.

fings
fings

و این بن بست درمانی است. اما گزینه های دیگری وجود دارد ، معانی دیگری که می توانید آنها را باز کنید.

به نظر من ، مهمترین چیزی که به نظر من در شرایط استهلاک ارزش پذیرش دارد این است که مشتری صادق است. وقتی او در مورد بی ربطی درمان صحبت می کند ، این برای او صادق است. و اینکه این یک تجربه درونی نسبتاً سخت و دردناک است. و اگر مراجعه کننده با وجود همه اینها - به درمان می رود - به این ترتیب به طور همزمان ارزش عظیم خود را برای خود نشان می دهد. و اینکه ، برای مکرر شرکت در جلساتی که به طور ذهنی هیچ فایده و حتی ضرری ندارند ، باید ناامیدی را غرق کرد. و در عین حال عزم و پشتکار.

و این احتمال وجود دارد که آنچه من ، به عنوان یک درمانگر ، سعی می کنم به مراجعه کننده ارائه دهم ، اصلاً آن چیزی نباشد که او نیاز دارد. به صورت تصویری ، او به آبگوشت رژیمی احتیاج دارد و من او را با شلیل فلفل تغذیه می کنم. احتمالاً بسیار خوشمزه ، از گوشت عالی تهیه شده است. فقط مراجعه کننده بعد از او دچار قولنج و گرفتگی شکم می شود. در واقع ، اغلب رد موجود در پیام کاهش ارزش پول ، فقط یک واکنش سالم در برابر تأثیر نامناسب است. و مراجعه کننده صادقانه سعی می کند مفید بودن درمان را برای خود بازگرداند - به روشی که در دسترس اوست. البته ، می توانید بگویید - خوب ، چه باید بکنید ، فقط این است که او مشتری بدی است نمی خواهد تغییر کند ، نمی فهمد چه خوشمزه شده است. اما شاید منطقی باشد که به منوی خود - و وضعیت مشتری - نگاهی انتقادی داشته باشید؟ و صادقانه از خود بپرسید - آیا من ظروف لازم را دارم؟

هنگامی که خود مشتری به طور فعال از کباب شیشه ای درخواست می کند ، دشوارتر است و با دریافت آن ، رنج می برد و از مسمومیت شکایت می کند. اگر این امر بارها و بارها تکرار شود ، این پیامی در مورد گرسنگی و کمیابی و در عین حال ناتوانی در ارضای آن بدون آسیب رساندن به خود است. این واقعیت که هیچ کس در گذشته مشتری نیازهای واقعی او را نمی دانست - و خود او اکنون آنها را نمی شناسد. این واقعیت است که روابط معمول او روابطی است که در آن او بارها و بارها سم می بلعد ، اما نمی تواند آن را رد کند ، زیرا گرسنه است. و ، شاید ، او حتی نمی داند و مشکوک نیست که غذای دیگری نیز وجود داشته باشد. یکی که حالت تهوع ایجاد نکند. این پیامی در مورد شیء مادرانه بدخواه است. در مورد شیر مسموم

و سپس وظیفه درمانی این است که این وضعیت را به حوزه کلامی کشانده و آن را برای مراجعه کننده آشکار سازد. شاید از طریق مقاومت بسیار حیله گر و پیچیده - زیرا اینها تخلفات اولیه و اساسی هستند.و سپس آموزش دهید ، از یک سو ، نیازهای خود را بشنوید (و آنها را با مشتری حل کنید) ، و از سوی دیگر ، آنچه را که مناسب نیست رد کنید - با بیرون کشیدن نفرت ، که به احتمال زیاد در این مورد.

گزینه دیگر ناتوانی در حفظ و تثبیت ارزش چیزی است که در لحظه دریافت به این ترتیب احساس می شد. چنین مشتریانی به سادگی متوجه لحظات خوب نمی شوند ، آنها از کنار هم عبور خواهند کرد. آنها ممکن است در جلسات چهره روشن تری داشته باشند ، و گاهی اوقات ممکن است ظاهراً علاقه مند و مجذوب به نظر برسند ، اما در پایان جلسه آنها به طور معمول می گویند که این کار خسته کننده بوده است و هیچ چیز مفیدی دریافت نکرده اند. اما این یک موقعیت رد فعال نیست ، دقیقاً ناتوانی در تشخیص احساسات است - پاسخ مثبت فرد ، که به نظر می رسد مانند آب از سطح غیر مرطوب کننده خارج می شود - هیچ اثری بر جای نمی گذارد. این امر مستلزم کار با الکسی تایمیا و احیای مجدد حافظه عاطفی است. بازگشت مداوم و صبورانه مشتری به آن احساساتی که خود او بیان کرده بود - و متوجه آنها نشده بود.

یکی دیگر از گزینه ها استهلاک به عنوان واکنش به آسیب های خودشیفته است. به عنوان پاسخی به عدم امکان درونی تجربه احساسات بسیار دشوار. و این می تواند نه تنها شرم ، حسادت و نفرت ، بلکه ناامیدی و ناامیدی و موارد دیگر باشد. یا ساده است - نوعی درد متعالی ، که حتی به یک احساس ملموس تبدیل نشده است. و سپس مشتری ، که در حال کاهش ارزش است ، به تدریج با واکنش های خود منطقه آسیب خود را بازگو می کند. که می توان آن را با محلول ضد باکتریایی به دقت شستشو داد - اما تنها پس از اطمینان از مراجعه کننده به این موضوع که می توان به درمانگر اعتماد کافی داشت.

و آخرین مورد استهلاک به عنوان راهی برای بازیگری سادیستی است. هنگامی که هدف اصلی مراجعه کننده تمایل به دادن لحظات ناخوشایند به درمانگر است. سپس کار بر روی آگاهی از لذتی که مشتری دریافت می کند ، مطرح می شود ، و سپس - کار با نفرت ، که قبلاً ذکر کردم.

در عمل ، اغلب ، یک سرویس گیرنده پیامهای کاملاً متفاوتی را از طریق کاهش ارزش انتقال می دهد. یا می تواند چندین معنا را در یک عمل فشرده کند. و سپس رمزگشایی آنچه که مشتری در حال حاضر می گوید کاهش ارزش فعلی ، هر بار به یک تلاش دشوار تبدیل می شود ، تصمیمی که در آن بسیار آسان است ، و گاهی اوقات اجتناب ناپذیر است.

اما در صورت شک ، برای حل آن ، من همیشه با این فرض شروع می کنم که مشتری واقعاً آنچه را که نیاز داشت دریافت نکرده است ، و صادقانه سعی می کند در این مورد به من بگوید. و این ادای احترام من به مشتریانی است که به درمان می روند ، علیرغم این واقعیت که آنها چنین احساسات طاقت فرسایی را تجربه می کنند. به شجاعت و تمایل خود برای برخورد با خود - با وجود این واقعیت که همه آنها در مورد عدم امکان این کار فریاد می زنند.

توصیه شده: