2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
وقتی فردی به درمان روی می آورد - به روانکاو ، به روانشناس ، به روان درمانگر - همیشه با گذشته خود روبرو می شود. و او نه تنها حقایق بیوگرافی خود را ملاقات می کند. اول از همه ، او با تجربیاتی روبرو می شود ، تجربه هایی که قبلاً در کودکی احساس می کرد ، و اکنون به عنوان بزرگسالی که از او رشد کرده است.
خاطره دوران کودکی ما؟ چه بود: خوشحالم یا نه؟ چرا کسی او را به خاطر می آورد ، و کسی با جدیت از خاطرات او اجتناب می کند.
اغلب مردم می گویند دوران کودکی خود را به خوبی به خاطر نمی آورند. در بیشتر موارد ، این یک مشکل حافظه نیست. عدم تمایل به یادآوری با میل ناخودآگاه به فراموشی گذشته همراه است. روان به شیوه خود از هر چیزی که تحمل آن بسیار سخت است دفاع می کند - آن را رد می کند ، محو می کند ، فراموش می کند. شخص انرژی زیادی را صرف کار فراموشی می کند و اغلب این به او این فرصت را نمی دهد که خوبی هایی را که در زندگی او وجود داشت و آنچه امروز می تواند بر آن تکیه کند را ببیند.
"من نمی خواهم به خاطر بسپارم" - این معمولاً به رویدادهایی اشاره می کند ، که در بازگشت افراد احساسات بسیار قوی را احساس می کند. به عنوان مثال ، ممکن است فردی مایل نباشد که به دوران طلاق والدین خود بازگردد. آنها قسم می خورند ، بدون توجه به کودک ، زیرا او کوچک است ، مگر اینکه بفهمد چه اتفاقی می افتد. آنها ممکن است جدا شوند و به نوزاد توضیح ندهند که پدرش کجا رفته و چرا از آن لحظه حال او بد است. و با این رویداد ، دنیای کودک ، دنیای دنج دوران کودکی اش فرو ریخت.
یک کودک کوچک سعی خواهد کرد آنچه را که اتفاق افتاده است درک کند. در بازگشت به این تجربیات در درمان ، به این س "ال که "پس چه شد؟" خاطرات نشان می دهد که این یک تراژدی بود. او نمی توانست دو نفر را که برای او به همان اندازه عزیز بودند نگه دارد ، یا او اشتباهی انجام داد. یک پسر یا دختر ممکن است تصمیم بگیرند که یک رویداد خاص به دلیل به دنیا آمدن او اتفاق افتاده است. کودک شروع به سرزنش خود برای آنچه اتفاق افتاده است.
افسوس ، دوران کودکی بی دغدغه ترین زمان نیست ، همانطور که گاهی اوقات تصور می شود. این دوره ای از کار فشرده فوق العاده روح است.
تجربیات کودک می تواند متفاوت باشد. او می تواند از نظر همکلاسی هایش خوشش نیاید و این منجر به خاطرات تلخ در زمان حال می شود. و می بینیم که امروزه یک فرد ، که قبلاً بالغ شده است ، به موفقیت های زیادی دست یافته است ، اما این احساس دردناک خارجی بودن زنده است و اجازه نمی دهد در زندگی پیش برویم. ناتوانی در زنده ماندن از یک اشتباه ، یک شکست ، فرد را در همان موقعیتی قرار می دهد که احساس می کند مانند یک کودک گیج شده است ، که هیچ کس به کمک او نیامده است.
ما از چه می ترسیم؟ ما از مواجهه با شرم ، تحقیر ، اندوه یا تنهایی حاد می ترسیم. اما ما همچنین از خود در برابر احساسات دلپذیر محافظت می کنیم ، که به دلایلی ممنوع بود - اینها احساساتی از بدن خود ما یا تماس با شخص دیگر است.
یک مرد جوان. وقتی صحبت از پدرش می شود ، می گوید که نمی خواهد درباره او صحبت کند.
یک زن ، در مورد دوران کودکی خود صحبت می کند ، سرفه می کند زیرا اسپاسم به گلو می آید و به او اجازه نمی دهد صحبت کند. او می گوید: "من می دانم که نباید مادرم را سرزنش کنم."
یک مرد بالغ نمی تواند حرکت را تحمل کند ، زیرا هر بار او دوران کودکی خود را به یاد می آورد و در یک آپارتمان یک اتاق تعمیر می کند.
در واقع ، تجربیات بر حافظه تأثیر می گذارد و ما ، از دوران کودکی ، همچنان به روشنایی و سایه آزمایشات آن ادامه می دهیم. و گاهی اوقات غیرممکن می شود که خود را در زمان حال تعریف کنید بدون اینکه مشخص کنید در گذشته چه کسی بوده اید.
در درمان ، فرد می تواند موضوعات تابو را که اسرار خانوادگی است لمس کند. بزرگسالان در مورد این "اسکلت در گنجه" زمزمه می کردند و توجهی به کودکی که در کنار آن می دوید ، نداشتند. فرانسوا دولتو ، روانکاو فرانسوی ، استدلال کرد که کودکان همه چیز را می دانند. در هر صورت ، کودکان بسیار بیشتر از آنچه در نظر بزرگسالان به نظر می رسد ، می فهمند و می دانند.
به نظر می رسد که با فرار از دوران کودکی ، کاملاً مستقل می شویم. اما اغلب یک فرد به دستورالعمل والدین خود عمل می کند ، بنابراین راز باید پنهان شود.اما همراه با راز پنهان ، تکه هایی از دوران کودکی و همچنین صحنه ها ، افراد و تجربیات مرتبط با آن از بین می روند. تاریخ زندگی تداوم خود را از دست می دهد.
آیا به عنوان یک فرد بزرگسال تا به حال متوجه شده اید که وقتی کودک را تنها می بینید چگونه قلب شما منقبض می شود؟ و تماشای برخی از فیلم های مربوط به کودکان تا انتها غیرممکن است. این به این دلیل است که شما با چیزی برخورد کرده اید که در درون شما طنین انداز شده است ، چیزی که برای شما آشنا است ، که لمس می کند و آسیب می رساند. در آن لحظه ، شما با تجربه غم و اندوه خود از راه ها عبور کردید.
وقتی والد می شویم ، دوباره با خود و درگیری های حل نشده خود روبرو می شویم. این امر روابط با کودکان را پیچیده می کند ، دیدن زندگی آنها ، اصالت آنها را دشوار می کند ، شنیدن خواسته ها و مشکلات آنها غیرممکن می شود. اغلب اوقات والدین قبل از هر چیز خود را در فرزندان خود می بینند و این باعث ایجاد رقابت ناخودآگاه با والدین آنها می شود ، زیرا شما باید از آنها بهتر شوید. بنابراین ، مادری که به پذیرایی آمده است اصرار دارد که پسرش با والدین خود دوست باشد. داستان او با مادرش با نزاع به پایان رسید ، در نتیجه آنها از یکدیگر دور هستند. نوجوان از دوست بودن خودداری می کند. در حقیقت ، عشق و دوستی والدین احساسات کاملاً متفاوتی است.
کودکان نه تنها سعی می کنند روابط والدین خود را برطرف کنند ، بلکه والدین خود را نیز خوشحال می کنند. یکی از این راهبردها توسط روانکاو آندره گرین در کار خود "مادر مرده" توصیف شده است. این مادر که حاضر است ، زنده است ، اما افسرده است ، علاقه اش به فرزندش را از دست داده است. کودک ، در تلاش برای بیدار کردن او ، به ابزارهای مختلفی که در دسترس او است متوسل می شود - بیش فعالی ، فوبیا - هر چیزی که می تواند توجه او را به خود جلب کند. اما تلاش های ناموفق کودک برای بیدار کردن مادر از خواب ابدی باعث می شود او با مادرش ، با افسردگی او همذات پنداری کند. و از این پس ، همه چیز برای او ممنوع است: تفریح ، خندیدن ، فقط زندگی کردن.
در روانکاوی ، فرد داستان خود را قطعه به قطعه قرار می دهد و دوران کودکی بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ است. از امروز می توانید نگاه متفاوتی به والدین خود ، رابطه آنها ، داستان عشق و زندگی آنها داشته باشید. در طول درمان ، آنها به مردم عادی تبدیل می شوند ، آنها مجاز به اشتباهات خود هستند. بله ، آنها می توانند یکدیگر را به شیوه و قسمت خاص خود دوست داشته باشند ، می توانند به شیوه خود زندگی کنند.
در فرایند تجربه ، یک شخص متوجه می شود که در آن زمان او یک کودک کوچک ترسیده بود که به عشق نیاز داشت. اما این خاطرات نیز یافتن عشق را ممکن می سازد. رها کردن ، بازاندیشی ، بازنویسی تاریخ ، ما می توانیم آن را بپذیریم. نگرش دوسویه به والدین شما به شما این امکان را می دهد که با رویدادهای دوران کودکی خود به شکلی متفاوت ، احتمالاً با اندکی اندوه ، ارتباط برقرار کنید. به همین دلیل است که اگر داستان کودکی شما در زندگی جای خود را پیدا کند ، می توانید کمی آزادتر شوید. سپس جایی برای شما خواهد بود.
در این مقاله از نقاشی های نینو چکوتادزه استفاده شده است.
توصیه شده:
دیگری مهم به عنوان پژواک دوران کودکی دور
با تأمّل بر اهمیت یک شی به عنوان مبنای تعیین کننده و ساختاربخش روان ، می فهمم که جستجوی دیگری معنادار پژواک دوران کودکی دور است. به هر حال ، یک مشکل مشابه در اکثریت ذاتی است. وقتی این اتفاق نیفتاد ، وقتی کودک بدشانس بود که در کنار یک بزرگسال مهربان ، عاقل و درک کننده باشد.
آسیب های دوران کودکی درمان نشده. محرک های جدایی
من امروز با یک مشکل بسیار معمولی کار کردم - من آن را مشروط توصیف می کنم - برای همه مفید است. بنابراین… تصور کن… - گسست عمدی روابط "مرده" و پوچ ، - حرکت به سمت راحت تر از نظر روانی - شرایط جدید زندگی ، - هزار فرصت برای ایجاد راه های بیشتر و … - سخت ترین احساسات در آستانه تغییرات … گویی ماندن در قدیم آسان تر است ، با وجود اختلال عملکرد ، مخرب … به نظر شما دلیل این امر چیست؟ این احساسات بر چه اساسی استوار است؟ به هر حال ، حرکت از بد به خوب طبیعی و آسان ا
آسیب های دوران کودکی - مبارزه یا یادگیری زندگی با آنها؟
آسیب های دوران کودکی - مبارزه یا یادگیری زندگی با آنها؟ این واقعیت که همه آسیب های ما از دوران کودکی به مدت طولانی گفته شده است که حتی با این واقعیت بحث نمی کنند. بسیاری از مطالعات ثابت کرده اند که این واقعیت دارد. دو هفته پیش من یک وبینار در این زمینه برگزار کردم.
درباره کسانی که زود از دوران کودکی خود محروم بودند. و همچنین بزرگسالی
بچه هایی هستند که خیلی زود بالغ شده اند. آنها بزرگ شدند زیرا هیچ بزرگسال قابل اعتمادی وجود نداشت ، والدینی که می توانستند در کنار آنها به آنها اعتماد کنند. مشروب ، غیرقابل پیش بینی ، گاهی مست ، گاهی هوشیار بابا. مامان ، که در 5 سالگی رفت تا با برادر نوزادش بنشیند و اگر دخترش وظایف "
بازگشت واقعی: اسرار بازگشت شریک ترک شده
بازگشت شریک سابق تقریباً در 100 cases موارد شروع می شود ، اگر اجازه دهید فرد کمابیش از نظر محیطی برود: بدون توهین ، بدون تحقیر بیش از حد و بدون تهدید برای انجام کاری با خود یا با او. اگر قبل از خروج او را خیلی محکم ضربه بزنید ، بازگشت ممکن است شروع نشود ، زیرا ترس یا انزجار نسبت به شما قوی تر از عقب کشیدن زمین خواهد بود.