فرزندان مادرانی که از عشق عاجزند

تصویری: فرزندان مادرانی که از عشق عاجزند

تصویری: فرزندان مادرانی که از عشق عاجزند
تصویری: 7 نشانه اضطراب ناشی از دوران کودکی 2024, ممکن است
فرزندان مادرانی که از عشق عاجزند
فرزندان مادرانی که از عشق عاجزند
Anonim

مادران فرزندان خود را بدون قید و شرط دوست دارند - این یک واقعیت پذیرفته شده است. رایج ترین نظر در بین مردم این است که مادری نمی تواند فرزند خود را دوست نداشته باشد ، طبیعت چنین خواسته است.

اما گاهی حتی طبیعت هم اشتباه می کند. نمونه ای از این مورد: نوزادی در سطل زباله ، بچه کوچکی که از پنجره به بیرون پرتاب شده است ، بچه ای که در یتیم خانه باقی مانده است. آنها در مورد چنین مادرانی می گویند: "او دیوانه است" ، "بی روح" ، "معتاد به مواد مخدر یا الکلی".

و آنها در مورد مادرانی که از فرزند خود مراقبت می کنند و از او مراقبت می کنند ، بزرگ می کنند و به او توجه می کنند ، اما دوست ندارند … چه می گویند؟ معمولاً آنها اصلاً در مورد چنین مادرانی صحبت نمی کنند. زیرا خود مادران هرگز این را به کسی نمی پذیرند. "دوست نداشتن فرزند خود" یک تابو است.

اما گاهی اوقات چنین مادرانی به درمان می آیند و سابقه طولانی درمان ، اول از همه ، زخم های خودشان شروع می شود ، اما این در حال حاضر در مورد آن نیست …

حالا درباره بچه هایی که با چنین مادرانی بزرگ شده اند. چنین پدیده ای وجود دارد "کشتن مادر مرده". (این اصطلاح از اولگا سینویچ گرفته شده است) این مادری است که زنده است و از نظر جسمی به کودک نزدیک است ، حتی از او مراقبت می کند ، اما از نظر احساسی در زندگی او حضور ندارد.

این ممکن است مادری با افسردگی طولانی مدت باشد ، مادری که از نظر شیمیایی وابسته است ، مادری که از مرگ فرزند دیگر یا یکی از عزیزانش رنج برده است ، یا مادری که خود بر اثر تربیت توسط "مادر مرده از نظر عاطفی" آسیب دیده است.

چنین مادرانی غالباً از میزان خالی بودن احساسات خود و عدم علاقه واقعی به کودک بی اطلاع هستند. معمولاً همه انگیزه های منفی به کودک از هوشیاری خارج می شوند. بیشتر اوقات ، مادران از پرخاشگری ناخودآگاه خود نسبت به فرزندان خود آگاه نیستند و به هر طریق ممکن سعی می کنند با مراقبت بیش از حد از کودک ، "احساس" نامفهوم را جبران کنند. بنابراین ، آنها سعی می کنند هر مرحله از کودک ، علائم او در مدرسه ، سلامتی ، لباس ، دوستان او را دنبال کنند ، معلمان استخدام می کنند ، او را به انتخابی های مختلف می برند.

از بیرون به نظر می رسد که کودک با محبت مادر مهربان بوده است. "و مادرش همه کارها را برای او انجام می دهد و او در او روح نمی خواهد." چه احساسی دارد که مادر کاملی داشته باشید و هنوز هم احساس می کنید مادر شما در زندگی شما نیست؟

علیرغم این واقعیت که کودک تمام تلاشهای مادرانه و "مراقبت" او را می بیند ، او همیشه "شبیه کافی" مادر نیست. به نظر می رسد که او اینجا ، با او ، در یک آپارتمان است. اما کودک احساس تنهایی می کند ، شنیده نمی شود ، دیده نمی شود. کودک همیشه نسبت به مادر احساس بی اعتمادی می کند: "اگر او مرا از مهد کودک بیرون نبرد؟" دلیل و دلیل واضح. اما از جایی یک ترس دائمی درونی و احساس "غیرقابل اعتماد بودن" ، "غیرقابل دسترسی بودن" و "غیرقابل پیش بینی بودن" مادر …

عدم وجود "نزدیکی عاطفی با مادر" کودک را از ایمنی محروم می کند و عامل اضطراب دائمی است که تا پایان عمر با او باقی می ماند.

این غیبت اغلب در این واقعیت بیان می شود که مادر ممکن است تمام نمرات یک چهارم کودک را به طور دقیق بداند ، اما از "رویای" اصلی او ، از "عشق اول" خود ، "از ترس از سخنرانی عمومی در کلاس اطلاع ندارد. "، در مورد" کارتون یا سریال تلویزیونی مورد علاقه ".

کودک می داند که مادر همیشه توجه می کند و به خاطر رفتار بد سرزنش می کند ، اما به خوبی تمجید نمی کند. به نظر می رسد مادر تمام اطلاعات مثبت را فیلتر می کند و فقط روی موارد منفی تمرکز می کند: "دمای شما چقدر است؟" با غریبه ها - آنها سرقت می کنند "،" و من به شما گفتم که اینطور خواهد بود ، حالا ناله نکنید. " به ویژه چنین مادرانی بر بیماری های کودک تمرکز می کنند. بنابراین ، اکثر بچه ها مادر خود را به یاد می آورند ، که به ویژه در لحظات بیماری جدی مراقبت می کند. این اغلب به این واقعیت کمک می کند که فرزندان چنین مادرانی اغلب بیمار می شوند.به هر حال ، این تنها زمانی است که مادر به طور کامل به مراقبت از فرزند اختصاص داده است.

برای چنین کودکی ، که در حال حاضر بزرگسال است و به درمان آمده است ، به دلایلی به خاطر سپردن اینکه مادرش از او حمایت کرده یا از او حمایت کرده است دشوار است … اغلب هیچ خاطره ای از نحوه تمجید یا حمایت مادر از ویژگی های خاصی وجود ندارد.. همچنین کلمات "نترس ، من با تو هستم" ، "ما با هم کنار می آییم" ، "شما موفق خواهید شد" را به خاطر نمی آورم …

با بزرگ شدن ، چنین فردی عزت نفس پایینی دارد ، از شک و تردید در خود رنج می برد. اغلب او نمی تواند مسئولیت را بر عهده بگیرد و دائماً از "اشتباه" می ترسد.

همچنین اغلب مشاهده می شود که چنین مادرانی معتقدند "برای آنها بهتر است بدانند فرزندشان به چه چیزی نیاز دارد" (که دقیقاً به دلیل عدم علاقه واقعی به شخصیت کودک است). در این زمینه ، کودکان بزرگ می شوند و هیچ چیز در مورد خود نمی دانند - چه چیزی را دوست دارند ، برای آنها در زندگی چه اهمیتی دارد ، ارزش های اساسی آنها چیست ، چه شخصیتی دارد ، چه ویژگی های شخصیتی دارند.

در بیشتر موارد ، کودکان "خود" را با "توصیف مادران در مورد آنها" تشخیص می دهند. اما از آنجا که "کشتن مادران مرده" بر موارد منفی تمرکز می کند ، درک کودکان از خود نیز بسیار شکافته می شود. جنبه های منفی شخصیت پذیرفته می شود و جنبه های مثبت آن شناخته یا سرکوب نمی شود. در این رابطه ، مردم اغلب احساس می کنند "معیوب" ، "نه مانند دیگران" ، "به اندازه کافی خوب".

و به جای عشق به خود ، پذیرش ، اعتماد به نفس ، اعتماد به خود ، "حفره ای" ایجاد می شود که نمی توان آن را پر کرد: نه دوست ، نه کار ، نه سرگرمی ، نه مطالعه ، نه کتاب ، نه فیلم ، نه رابطه ، نه حتی فرزندان خودت …

چنین افرادی جستجوی بی پایان "قانون طلایی" را در کتابها ، آموزشها ، روانشناسان ، و تمرینهای معنوی آغاز می کنند. جستجوی ابدی به معنای زندگی تبدیل می شود. گویی این دستورالعمل جادویی وجود دارد که به شما کمک می کند با اعتماد به نفس ، شایسته ، محقق ، موفق ، مورد نیاز و مهمتر از همه دوست داشتنی باشید … همانطور که هستید دوست داشتم.

این همه آن چیزی است که زمانی آنها نمی توانستند از مادر خود احساس کنند. و اکنون آنها این را در رابطه با خود احساس نمی کنند. از آنجا سوراخی وجود دارد که نمی توان از آن فرار کرد یا پنهان شد.

آیا راهی وجود دارد؟ - وجود دارد.

1. متوجه شوید که مادر شما شما را "دوست" نداشته است ، نه به این دلیل که شما شایسته عشق او نبودید ، بلکه به این دلیل که خود او دچار آسیب های خاص و "سوراخ" در داخل شده بود.

و استخراج عشق از "سوراخ" دشوار است ، معمولاً فقط خشم و پرخاشگری ایجاد می کند. زیرا به اشتراک گذاشتن آنچه ما خودمان کمبود داریم دشوار است. بنابراین ، به جای عشق ، فقط پرخاشگری ظاهر می شود ، که توسط خود مادر به هر طریق ممکن سرکوب می شود و کودک هنوز آن را در سطح ناخودآگاه احساس می کند. و کمی بعد ، پرخاشگری مادر آواره نسبت به کودک ، اساس نگرش این کودک نسبت به خودش می شود.

2. دست از تخریب خود بردارید. درک اینکه احساس "چیزی در مورد من اشتباه است" ، "من به اندازه کافی خوب نیستم" ، "من مثل بقیه نیستم" - این همه "سلام!" از مادرت ، و واقعاً ربطی به تو ندارد این احساس ناخودآگاه درونی مادرم نسبت به خودش بود. این مربوط به شما نیست.

3. درک کنید که "دریافت نکردن عشق و حمایت از مادر" به هیچ وجه به این معنا نیست که این عشق و حمایت را نمی توان از دیگر اطرافیان دریافت کرد. اگر احساس می کنید که شوهر ، همسر ، دوست پسر یا فرزند شما به اندازه کافی از شما قدردانی نمی کند ، شما را دوست دارد و به شما احترام می گذارد … - مادر خود را به خاطر بسپارید. اگر "سوراخ" داخلی مادر به او اجازه نمی داد که شما را دوست بدارد ، به شما احترام بگذارد ، بپذیرد و از شما قدردانی کند ، این بدان معنا نیست که در حال حاضر افراد دیگر باید "رپ را به خاطر آن انجام دهند" ، اکنون مداوم تجاوز ، کینه و حملات شما را تحمل می کنند.

4. مادر خود را بپذیرید و بپذیرید. او اینگونه است. بله ، اکنون برای شما سخت است و سالهاست که سخت است. بله ، او حمایت نکرد و قبول نکرد. اما چرا عادت های او را پذیرفته است؟ شما یک فرد بالغ هستید و می توانید خود را کاملاً بپذیرید ، حمایت کنید و دوست داشته باشید. مادر خود شوید که زمانی دلت برایش تنگ شده بود.

5. عشق را در خود احساس کنید."سوراخی" که در شما وجود دارد مانند قیف مکش است که زمزمه می کند "متفاوت شوید" ، "روی خود کار کنید" ، "بهتر باشید" … و سپس "مادر دوستت خواهد داشت و تو را خواهد شناخت". دوست نخواهد داشت یا تشخیص نخواهد داد.

اما کار عظیم مادام العمر شما به منظور تغییر خود ، ثابت می کند که عشق بزرگی در شما وجود دارد. عشق به مادر خود ، به همین دلیل شما همچنان با جدیت تلاش می کنید "شخص دیگری شوید" ، "به شدت خود را سرزنش می کنید" و غیره.

اما این عشق ، که ناخودآگاه شما را به حرکت در می آورد ، می تواند هم در رابطه با خودتان و هم در ارتباط با اطرافیان شما هدایت شود. و سپس ، به تدریج ، در محل "سوراخ" ، عشق را احساس خواهید کرد …

در مورد رفتار افرادی که با "مادران کشته شده مرده" بزرگ شده اند در مقاله بعدی بخوانید.

توصیه شده: