هنگام جستجوی عشق بزرگ (صورت فلکی هلینگر)

فهرست مطالب:

تصویری: هنگام جستجوی عشق بزرگ (صورت فلکی هلینگر)

تصویری: هنگام جستجوی عشق بزرگ (صورت فلکی هلینگر)
تصویری: معرفی برنامه نجوم استلاریوم و صورتهای فلکی و ستاره شناس ایرانی فارسی _ Stellarium Farsi 2024, ممکن است
هنگام جستجوی عشق بزرگ (صورت فلکی هلینگر)
هنگام جستجوی عشق بزرگ (صورت فلکی هلینگر)
Anonim

گاهی اوقات دیدار با عشقت سخت است. همه روابط سطحی به نظر می رسند و احساسات به اندازه کافی "واقعی" نیستند. سالها در جستجوی عشق بزرگ می گذرد. صورت فلکی به کوتاه شدن این روند کمک می کند

یک زن جذاب جوان به صورت فلکی آمد ، بگذارید او را مشروطاً الیا بنامیم. نه ازدواج کرده بود و نه فرزندی. مردان به او توجه می کنند ، اما اولیا به دنبال عشق بزرگ است. و همه چیز پیدا نمی شود ، مشکل این است. او با چنان اشتیاق در صدایش صحبت می کرد که قلبم درد می کرد و دیگر س questionsالی نمی پرسیدم. او پیشنهاد کرد که دو نماینده را از سالن انتخاب کند ، برای خود و برای شخصیت "عشق بزرگ". او مردی را به عنوان معاون دوم انتخاب کرد. او برای اولین بار در صورت فلکی بود و بلافاصله هشدار داد که "به چنین چیزهایی" اعتقاد ندارد و فقط برای دیدن آمده است. نگرانی هایی داشتم. اما مشتری افرادی را که می خواهد برای ترتیب خود انتخاب می کند ، من حق ندارم دیکته کنم. ترتیب شروع شده است. پیکره اولیا در یک سر سالن و شکل "عشق بزرگ" در مقابل آن ایستاده بود. معاون اولیا به مرد نگاه کرد ، اما گفت که او به سختی او را در فاصله ای بسیار زیاد دید. مرد اصلاً به او نگاه نکرد. نگاهش از جایی به جای دیگر پرید و به نظر می رسید که او به دنبال کسی است. در این باره از او پرسیدم. "من دنبالش هستم؟ گرچه ، احتمالاً بله. من فکر می کنم حتماً یک زن وجود دارد." من یک زن را از بین تماشاگران انتخاب می کنم و او را در جایی قرار می دهم که او دستش را تکان می داد. مرد بدون وقفه به او نگاه می کند: "بله ، همینطور." برعکس ، زن توجهی به او نمی کند. از او می پرسم. "من نمی خواهم به او نگاه کنم. می دانم که او اینجاست. اما من نمی خواهم. او مرا ترک کرد." رو به مرد می کنم - "ترکش کردی؟" او طوری به من نگاه می کند که انگار من دیوانه هستم ، مردی برای اولین بار در صورت فلکی:-) بازگشت به زن - "سعی کنید به او نگاه کنید." نمی توان او را متقاعد کرد ، "چرا باید به او نگاه کنم؟ به طور کلی ، به نظر می رسد که من ازدواج کرده و یک فرزند دارم." من "شوهر" و "فرزند" او را از بینندگان تقدیم می کنم. شوهرش را از بازو می گیرد. سپس متوجه می شوم که شکل مرد اول به نوعی فروکش کرده و او با دستان خود سینه خود را گرفته است. "چی؟ مشکلت چیه؟" - "هیچی ، خوب ، سینه ام کمی درد می کند." "چگونه درد می کند؟ قلب شما چگونه درد می کند؟" - من همچنان به تازه کار اذیت می کنم. ظاهر او ناگهان تغییر می کند ، او با چشم و دهان متعجب به من نگاه می کند … در چنین لحظاتی می گویند "فک افتاده است")) "چه بلایی سرت می آید؟ می کشد ، بریده ، ناله می کند؟ چقدر درد می کند ؟؟". او کلمات خود را باور نمی کند - "به نظر می رسد سرنیزه." او با صدایی کاملاً متفاوت صحبت می کند. و چهره او دیگر متعجب ، جدی و متمرکز نیست. "سرنیزه از تفنگ. تیغه سرد ، مانند اینجا" - او به سینه خود اشاره می کند. زن می گوید: "پس من را ترک نکردی؟" او به او نگاه می کند ، من کلمات "من کشته شدم" را پیشنهاد می کنم. او به شدت صاف می شود - "نه! من مردم. من در دفاع از سرزمین مادری جان دادم." حتماً افسر بوده است. من چنین پشتی مستقیم و چانه ای بلند در فیلم جنگ داخلی دیدم. اما دیگر جایی برای سوالات و حدس های من نیست. زن با گریه خودش را روی گردنش می اندازد. نمی دانم آیا او اشک ریخت یا نه ، اما چیزی بین آنها اتفاق می افتاد. و سپس آنها در کنار هم ایستادند ، دست یکدیگر را گرفتند. من سعی کردم ارقام را طبق دستور قبیله ای قرار دهم - ابتدا مرد متوفی (ظاهرا اولین عشق او) ، سپس زن ، سپس شوهرش. اما هر سه چهره خشمگین شدند و در نظم متفاوتی قرار گرفتند - ابتدا شوهر ، سپس او ، و سپس مرد متوفی. بنابراین ، هنگامی که او با عشق بزرگ خود آشنا شد ، هنوز ازدواج کرده بود. بچه ای هم بود ، شاید از او. اما شکل کودک فرضیه من را تأیید نمی کند ، بلافاصله و بدون صراحت در مقابل زن و شوهرش نشسته است. مشتری گریه می کرد و سعی می کرد چیزی بگوید. حرفش را قطع کردم. این تجربه سیستم اجدادی اوست ، بگذارید در قلب او باقی بماند.

اغلب اتفاق می افتد که فردی به دنبال شب عشق مادر بزرگ می رود و البته نمی تواند آن را در این زندگی پیدا کند. صورت فلکی همه چیز را در جای خود قرار می دهد و به یک رابطه طولانی مدت پایان می دهد و در نتیجه مشتری را از درهم تنیدگی عمومی آزاد می کند.ما این فرصت را پیدا می کنیم که زندگی خود را داشته باشیم و عشق خود را در آن پیدا کنیم.

شش ماه بعد ، با یک دوست مشترک آشنا شدم. به نظر می رسد که اولیا با عشق بزرگ خود ملاقات کرد ، او بسیار خوشحال است. "وای ، چه نتیجه ای از تنظیم شد!" - یک دوست را تحسین کرد "چه صورت فلکی؟ اوه بله ، یادم آمد ، من به صورت فلکی رفتم. اما صورت فلکی چه ربطی به آن دارد؟" این نیز اتفاق می افتد:-) وقتی همه چیز برای یک فرد خوب پیش می رود ، خوب است و به هر دلیلی ، دیگر مهم نیست.

آیا این داستان در واقع در خانواده اولین اتفاق افتاده است؟ آیا این می تواند فقط یک خیال پردازی جمعی وصف انگیز از نمایندگان باشد؟ نمیدانم. تفاوت در چیست؟ نکته اصلی نتیجه است.

توصیه شده: