چگونه افسانه همسر جان رابطه ای را که همه شانس خوشبختی را داشت از بین می برد؟

فهرست مطالب:

تصویری: چگونه افسانه همسر جان رابطه ای را که همه شانس خوشبختی را داشت از بین می برد؟

تصویری: چگونه افسانه همسر جان رابطه ای را که همه شانس خوشبختی را داشت از بین می برد؟
تصویری: DIMASH new wave 2021 analysis | ДИМАШ анализ триптиха 2024, آوریل
چگونه افسانه همسر جان رابطه ای را که همه شانس خوشبختی را داشت از بین می برد؟
چگونه افسانه همسر جان رابطه ای را که همه شانس خوشبختی را داشت از بین می برد؟
Anonim

طرح داستانهای افسانه ای در مورد شاهزاده خانم ها در زمان ما تقریباً برای هر دختری که در جستجوی شوهر آینده است مربوط می شود. تعجب کردی؟))

حالا شما در این مورد متقاعد خواهید شد.

یک دختر جوان در خانواده والدین خود زندگی می کند. او واقعاً زندگی را دوست ندارد ، زیرا یا رفاه به او اجازه نمی دهد احساس شاهزاده خانم کند ، یا والدینش در اسارت نگهداری می شوند ، مجبور به مطالعه و کنترل زندگی او می شوند ، یا مشکلات در خانواده به گونه ای است که او می خواهد فرار کند انتهای جهان او افسانه هایی درباره عشق می خواند ، فیلم های عاشقانه تماشا می کند و روزی به این نتیجه می رسد که فقط عشق واقعی او را نجات می دهد. کافی است فقط با یک شاهزاده خوش تیپ ملاقات کنید و همه مشکلات با موج چوب جادویی ناپدید می شوند و زندگی زیبا و شاد می شود. و این دیگر فقط رویاهای دخترانه نیست ، این در حال حاضر تنها راه نجات است و استراتژی ای است که مسیر زندگی را تعیین می کند.

اما با شروع ملاقات با بچه ها ، او ناگهان متوجه می شود که به نوعی شاهزاده ها عجله ای برای نجات او از اسارت زندگی خاکستری ندارند. و شاهزادگان ، در عمل ، عمده ای خودخواه و خراب به نظر می رسند که نمی خواهند مراقبت کنند ، اما می خواهند افراط کنند. بنابراین ، او برنامه های خود را تغییر می دهد و شکار یک "مرد واقعی" را آغاز می کند ، که در کنار او می تواند شکننده و زنانه شود و مشکلات خود را بر روی شانه های قدرتمند او قرار دهد. اما مشکل اینجاست که دهقان امروزه ناتوان از کار شده است …

اما نه تنها دختران در شبکه توهمات شیرین در مورد همسر جان خود قرار می گیرند. به همین ترتیب ، بچه ها در سراسر جهان در جستجوی شاهزاده خانم خود قدم می زنند ، که آنها را به اعمال بزرگ الهام می بخشد و قدرت قهرمانانه آنها را بیدار می کند. فقط ، همانطور که خوش شانس بود ، برخی از جادوگران و وزغها با آن روبرو می شوند. به محض نگاه دقیق تر به نامزدها ، می توانید بلافاصله متوجه شوید که او یک زن و شوهر نیست و یک مساوی نیست. اوه ، چگونه می دانید که چگونه می توانید رازی را درک کنید که به شما کمک می کند مورد دلخواه خود را در میان توده خاکستری متوسط پیدا کنید! حالا به این یکی فرصت داده شد ، و دختر قبلی و دوازده دختر دیگر در مقابل آنها. اما هیچ … هیچ کدام شایسته نبودند!

یک واقعیت جالب این است که اگر شما دختر و پسر را به جستجوی شاهزاده خانم یا شاهزاده بخوانید ، هم پسرها و هم دختران بسیار آزرده خاطر خواهند شد. آنها قبلاً این شاهزادگان و شاهزاده خانم های خراب شده را دیده بودند. آن نه. مناسب نیست آنها افرادی جدی هستند که نه تنها با تجربه ، بلکه با کتابهای هوشمندی که درباره وجود "همسر جان" ، "همسر روح" ، "شریک کارمی" می نویسند … و همه این کتابها ، به عنوان یکی ، می گویند که اگر خوش شانس باشید که آن را پیدا کنید ، همه مشکلات بلافاصله حل می شوند ، زیرا آنها مانند کلید قفل در کنار هم قرار می گیرند ، که بهشت را بر روی زمین باز می کند و شادی ابدی را تضمین می کند.

آه ، چگونه می خواهید به سرعت شایسته هدیه سرنوشت شوید و شادی خود را برآورده کنید. این رویا ، علی رغم ناامیدی های متعدد ، شخص را ترک نمی کند ، زیرا ایده روح خویشاوندان با افسانه ها ، فیلم ها ، تبلیغات و همچنین داستان کسانی که "خوش شانس" بودند خود را پیدا کردند ، اشباع شده است. نکته اصلی این است که تسلیم نشوید. و در خیابان ما تعطیلات خواهد بود. وقتی شخص مناسب پیدا شود ، درد ، تنهایی ، اضطراب ، اعتماد به نفس پایین ، بی تفاوتی و کسالت برای همیشه از بین می رود. شریک ایده آل در نگاه اول عاشق می شود ، در یک نگاه درک می کند ، همه مشکلات را با اشتیاق زیادی حل می کند (الهام بخشیدن به شاهکارها) و شروع به ایجاد شادی خانوادگی می کند. با او همه چیز برای دو نفر خواهد بود - زندگی ، آینده ، سرگرمی ها ، دوستان ، افکار ، احساسات و خواسته ها. در هر موضوعی می توان به او تکیه کرد و فقط مرگ می تواند از این امر جلوگیری کند (که بعید است ، زیرا در این مورد باید در یک روز بیاید). خدا برای هر نفر یک جفت آفرید و تمام زندگی ما با همه مشکلاتش فقط آمادگی برای یک دیدار مجدد شاد است.

این اتفاق می افتد (و اخیراً چنین داستانهایی بیشتر و بیشتر می شود) که مردم زندگی خود را در انتظار آزمایش بیهوده یا بی پایان گزینه های مختلف سپری می کنند.فرد مانند مواد مخدر به این استراتژی معتاد است. پیدا شده است - سرخوشی و خوشبختی ، از دست رفته - خروج ، oklemalsya - یک دوره آرامش جزئی ، اما پس از آن دوباره ماجراجویی می شود ، من پروانه ها را در معده می خواهم … و پارادوکس این است که تا زمانی که شخص انتخابی نکرده باشد ، به نظر می رسد که آنها همه امکانات را باز کرده اند و احتمالاً چیزی بهتر در پیش رو خواهد بود.

در واقع ، او اکنون زندگی نمی کند ، او فقط برای آینده خود آماده می شود و زندگی در این زمان می گذرد. و این عدم آمادگی برای واقعیت گاهی شکل های سرگرم کننده ای به خود می گیرد:

- فردی عاشق شرکای قبلاً در دسترس نمی شود (ازدواج کرده ، زندگی بسیار دور) ؛

- او نقش یک شریک را به یک عملکرد خاص (پول ، پرستار بچه برای کودکان) کاهش می دهد.

یک فرد ترجیح می دهد در دنیای خیالات خود در مورد زندگی ، عشق و شریک زندگی بماند. او حتی به دنبال تلاش برای تعامل با واقعیت و درک اینکه جهان واقعی چیست ، و مردم در آن زندگی می کنند ، و آنچه واقعاً فکر می کنند و احساس می کنند ، نیست. روشی که باید باشد کاملاً آنچه را که واقعاً هست پوشش می دهد. و در نتیجه - تنهایی.

سناریوی بسیار محبوب دیگری نیز وجود دارد.

فردی آنقدر در اندیشه ایجاد اتحادیه ای با برکت آسمانی وسواس دارد که با ملاقات با فرد کم و بیش کافی از جنس مخالف ، بلافاصله او را با ایده ها و انتظارات خود آراسته می کند (آنها همچنین برای واقعیت آزمایش نمی شوند) و او را به راهرو می کشاند.

این اتحادیه باعث شوخی می شود که حلقه ازدواج برای همه نمادی از قدرت مطلق و برای دیگری بردگی است ، که در روز عروسی با لباس حلقه می زند - "0: 0" حساب جنگ بین زن و شوهر را باز می کند. و هیچ کاری نمی توانید در مورد آن انجام دهید ، حتی یک داستان پری در مورد آنچه بعد از عروسی اتفاق می افتد گفته نشده است …

و در عین حال ، چه شروع امیدوار کننده ای!

کورتج عروسی ، کبوتر ، راهپیمایی مندلسون و عینک های تکان دهنده … حلقه ها به عنوان نمادی از عشق و وفاداری بی پایان. و این انتظار که خوشبختی در حال حاضر تضمین شده است.

در این روز ، دختر فکر می کند: "اوه ، چقدر انتخاب شده من زیبا است. او زیبا ، باهوش و سکسی است. و چرا بسیاری از مردم می گویند ازدواج یک آزمایش جدی است؟ به احتمال زیاد ، این به این دلیل است که آنها نتوانستند یک شریک زندگی مناسب برای خود انتخاب کنند. اما من همه کارها را درست انجام دادم!"

و افکار داماد سرشار از امید به آینده ای روشن است: "و چرا در مورد زنان بدخلق این همه حکایت وجود دارد. عروس من خودش جذابیت است ، هرگز باور نمی کنم که بتواند به اره خارش دار یا سردرد تبدیل شود! او مرا دوست دارد و از برنامه های من حمایت می کند. من حتی با او آماده هستم تا به شناسایی بپردازم ، زندگی خانوادگی در حال حاضر اینجا است."

در عروسی ، مادر شوهر و مادر شوهر شادی فرزندان خود را مشاهده می کنند و زودگذر اشک می ریزند. شاید آنها از این لحظه به یاد ماندنی متأثر شده اند ، یا شاید … شاید آنها روز عروسی خود و همچنین انتظارات روشنایی را که بر صخره های واقعیت سقوط کرده اند به خاطر می آورند و امیدوارند حداقل فرزندانشان از این سرنوشت عبور کنند …

بنابراین چرا رابطه بین زن و شوهر ، که صادقانه می خواستند خانواده ای شاد ایجاد کنند ، به مبارزه داغ یا بی تفاوتی تحقیرآمیز تبدیل می شود؟

چرا آنها از اشتباهات درس نمی گیرند؟ آیا آنها از تاریخچه والدین خود نتیجه نمی گیرند ، اما روی همان چنگک قدم می گذارند؟

رابطه چگونه خراب می شود؟

دلیل اصلی این که چرا یک رابطه شیرین به یک کابوس تبدیل می شود ، تلاش برای بدست آوردن عشق و پذیرش بی قید و شرط از طرف شریک زندگی است که مادر و پدر به او نمی دهند. اگر خانواده والدین یکی از والدین خود را نداشتند ، یا او همیشه در محل کار ناپدید می شد ، فرد تصور واقعی از رابطه بین زن و مرد را ایجاد نمی کند. و سپس کمبود تجربه بیش از حد با تخیلاتی جبران می شود که فهرست خاصی از خواسته ها را برای دوست داشتن ، اهدا ، یا برعکس ، میل به سزاوار توجه و گرما ایجاد می کند.

بسیاری از بزرگسالان روابطی ایجاد می کنند و هنوز در قلب خود بچه های کوچکی باقی می مانند. آنها از والدین خود جدا نمی شوند ، یک شخص نمی شوند ، بلکه نصف می شوند (یا بهتر بگویم "انگل" که از نظر احساسی ، روانی یا مالی به "اهدا کننده" خود وابسته است).و این نه تنها در میان افراد خانواده های محروم اتفاق می افتد. مادران یا پدرانی ، که خود را برای تأمین هر آنچه که به فرزندشان نیاز دارند ، به بیرون تبدیل کرده اند ، یک فرد نابالغ را نیز به دنیا رها می کنند.

به عنوان مثال ، مردی فوق العاده ترین مادر جهان را داشت و اکنون او به دنبال همسری مانند او است که او را نیز دوست خواهد داشت و او را تحسین خواهد کرد. او می خواهد فداکاری ، خودداری ، توجه به روحیه خود را ببیند. او به انتظار و استقامت عادت ندارد ، برای او مهم است که تمام نیازهای او فوراً برآورده شود و زن خوشبختی خود را در خدمت به او می یابد. او می خواهد همانطور که هست پذیرفته شود و هیچ چیز برای خودش مطالبه نمی شود.

اما در عمل ، معلوم می شود که همسر هیچ عجله ای برای نگهداری از همسر خود ندارد. چرا او به فرزند دیگری نیاز دارد؟ او خودش هم از زانو زدن خود بیزار نیست ، لب هایش را به زیبایی تکان می دهد و می گوید: "من نمی خواهم در مورد چیزی تصمیم بگیرم ، من یک لباس می خواهم!" او انتظار دارد که او زندگی زیبایی را برای او فراهم کند و رویاهایش را برآورده کند ، قوی ، شجاع باشد و هر مشکلی را حل کند.

K. Vikater - یکی از کلاسیک های خانواده درمانی - گفت که هر زوجی برای یکدیگر عالی هستند! اما پارادوکس این است که این هماهنگی نه به دلیل تصادف انتظارات و منابع ، بلکه به دلیل ضربه ، مکانیسم های جبران کننده و نقش های سناریویی به دست می آید.

به عنوان مثال ، برای یک مازوخیست ، شریک ایده آل یک سادیست است که به طرز ماهرانه ای احساس گناه خود را برآورده می کند و نیاز خود به شکنجه و مجازات را برآورده می کند. یک پسر افسرده با مردی روبرو می شود که همیشه در تلاش برای جلب توجه و تأیید است ، و سعی می کند او را با دستاوردهای خود سرگرم کند … این چیزی است که پاندول احساسی را تکان می دهد و احساساتی را در رابطه ایجاد می کند. با هر شریک دیگر ، شخص به سادگی خسته می شود. چیزی به عنوان "تصادفاً پرواز نکرده" یا "به خاطر پول ازدواج کرده است" وجود ندارد. ناخودآگاه بهترین گزینه را انتخاب می کند.

ویکاتر در آثار خود نوشت که سن عاطفی همسران یکسان است. چطور؟ - شگفت زده خواهید شد. اما همسایه های من هنرمند آزاد "ویتکا" هستند که 5 سال است نتوانسته است خود را به جایی بفرستد و با یک تانیا مسئول و مراقب ازدواج کرده است. اما به هر حال ، حتی یک احمق می فهمد که او یک کودک است و او مادرش است. و شما می پرسید ، چه چیزی موفق شد او را مجبور به تماس با این مجموعه مشکلات کند؟ چرا او را نگه می دارد؟

اگر با این تانیا نزدیک بمانید ، در مورد احساساتش با او صحبت کنید ، معلوم می شود که او دختر کوچکی است که از برادر کوچک درمانده اش مراقبت می کند در حالی که پدر و مادرش در حال بازسازی کشور پس از جنگ هستند. او هرگز بزرگسال نشد ، او هنوز وظیفه سرپرستی و مراقبت را انجام می دهد ، نقش یک دختر خوب را بازی می کند. او از دلایل انتخاب خود یا گزینه های زندگی دیگر آگاه نیست. هر دوی آنها هنوز فرزندان مطیعی هستند که برنامه های والدین خود را دنبال می کنند.

یک فرد از نظر جسمی و اجتماعی بزرگ می شود ، اما اگر برخی مراحل رشد ذهنی را از دست داده باشد ، مطمئناً شریک زندگی او این شکاف ها را پر می کند. اغلب ، یک رابطه در مورد میل دو کودک خردسال برای تبدیل شدن به یک بزرگسال است.

اگر فردی از ایجاد روابط اجتناب کند ، ناخودآگاه از حل مشکلاتی که در سن خاصی از دوران کودکی او بود ، خودداری می کند.

فروپاشی انتظارات شاد در ازدواج در زمانی اتفاق می افتد که کودک درون آسیب دیده می فهمد که در حال حاضر می توان "خود" را درخواست کرد.

همه آسیب های دوران کودکی و نیازهای برآورده نشده بسیار بی سر و صدا در حیاط خلوت ناخودآگاه نشسته اند ، در حالی که فرد زندگی معمول خود را می گذراند و احساسات آشنا ترس ، کسالت یا تنهایی را تجربه می کند. اما به محض اینکه این شخص عاشق می شود و احساس می کند که دوستش دارد و پذیرفته شده است ، سوسک ها بلافاصله شروع به یادآوری خود می کنند. آنها فکر می کنند که دوران بد گذشته است ، بالاخره خورشید با گرما و مراقبت گرم شده است ، شما می توانید از سوراخ های خود خارج شوید و به آنچه مدتهاست می خواسته اید برسید ، زیرا اگر این شریک دوست داشتنی نتواند آن را بدهد ، مطمئناً هیچ کس دیگری خواهد کرد

اول ، یک سوسک کوچک خود را احساس می کند:

- بله ، از آنجا که او من را خیلی دوست دارد ، از او می خواهم که از ملاقات با دوستان و تماشای ملودرام با من امتناع کند. در عین حال ، احساسات او را آزمایش می کنم.

"خوب ،" شریک فکر می کند ، "این برای او بسیار مهم است و او بسیار ناراحت است ، وقتی من بروم ، البته من با او می مانم ، و ما آخر هفته با دوستانمان آبجو می خوریم."

دور اول خوب بازی شد …

اما آن مرد سوسک های مخصوص خود را دارد که می خواهند زیر نور آفتاب بمانند ، و اکنون او به خود هوس بی گناهی می دهد … و اکنون پیشاهنگان به سوسک های بزرگتر و بزرگتر سیگنالی می دهند که می توانند سرانجام خود را نشان دهند. حالا هوس ها دیگر زیبا به نظر نمی رسند ، آنها به ادعاها و حتی خواسته ها تبدیل شده اند!

- می خواهم تمام وقت را با من بگذرانی! بالاخره ما خانواده هستیم! و همه باید این کار را با هم انجام دهند! - دختر وابسته می گوید.

- داری خفه ام می کنی! من به فضای شخصی نیاز دارم! من می خواهم حداقل گاهی با افکارم تنها باشم ، برای ماهیگیری بروم! - شوهر وابسته به او مخالفت می کند و 2 روز از خانه بیرون می رود.

و برای فرزند درونی همسر ، این عبارت مانند یک چاقو در پشت است! در وحشت ، او شروع به چسبیدن به شریک خود می کند ، مانند یک مرد غرق شده در نی. خشم و ناتوانی او را می پوشاند:

- شما من را دوست ندارید! هیچکس من را دوست ندارد! - او نتیجه گیری می کند

تلاش برای جبران کمبودهای دوران کودکی او از طریق شریک شکست خورد. و اینجاست که سختی ها آغاز می شوند. فقط روابط خوب نیستند. خود مرد در ورطه عمیق ناامیدی خود فرو می رود. افسردگی ، تحریک پذیری ، رفتار عجیب … بحران …

چگونه چنین! پس از همه ، عشق قرار بود این سوراخ را در سینه ببندد و از ترس و درد نجات دهد. به هر حال ، این دقیقاً همان چیزی است که آنها در افسانه ها صحبت کردند و در فیلم ها نشان داده شد!

دو کودک گرسنه و آسیب دیده ازدواج خود را به یک کابوس تبدیل می کنند. همه ناامیدی ها ، ادعاها و انتظارات زیادی دارند. هرکس دیگری را مقصر می داند. نه یکی و نه دیگری قادر به اشباع نکردن یک شریک نیستند ، او حتی نمی تواند او را درک کند.

دلیلش این است که آنها خواسته هایی را مطرح می کنند.

به جای نشان دادن ضعف و آسیب پذیری خود.

و بنابراین رقابت در این مورد شروع می شود که چه کسی کودک گرسنه تر است و چه کسی به آن بیشتر نیاز دارد. در این مبارزه ، از همه مدلهای رفتاری آموخته شده از دوران کودکی استفاده می شود: دستکاری ، مکانیسم های جبرانی که زمانی به بقا در دوران کودکی کمک کردند. شخص از آنچه او را به حرکت در می آورد آگاه نیست. گاهی اوقات ، در تلاش برای به دست آوردن "مکان" برای کودک در یک زن و شوهر ، ممکن است فرد حتی به بیماری مبتلا شود و بازنده نقش والدین را دریافت می کند.

ابزار مبارزه برای جای "کودک" در یک جفت:

1. چکش اتهام.

کودک درونی مدتهاست که نتوانسته به آنچه در آرزویش بوده دست یابد. این او را عصبانی می کند. او برای هر چیزی آماده است تا به خواسته خود برسد: "من در حال حاضر به آن نیاز دارم! من سزاوار آن هستم! شما به من مدیون هستید زیرا من همسر / شوهر / شما هستم! من به احساسات شما اهمیت نمی دهم. " ریشه این تجاوز در گذشته نهفته است ، هنگامی که نوزاد نادیده گرفته شد ، تحقیر شد ، مرزهای خود را زیر پا گذاشت و حتی مورد خشونت قرار گرفت (پس چه ، چه برای اهداف آموزشی!) -سپس.

اما چه گرمی می تواند وجود داشته باشد! پرخاشگری باعث تجاوز پاسخ می شود ، شریک احساس تمایل به دفاع از خود و از بین بردن شیء مهاجم را احساس می کند. او بسته می شود ، به درون خود می کشد ، و این فقط وحشت اولی را تشدید می کند. و با چکش شروع به چپ چپ و راست می کند … فرصت رسوایی کمی تسکین می بخشد ، زیرا برای "کودک" این فرصتی است برای بیان خود و درد خود ، که او نمی توانست در زمان خود انجام دهد. مقدار کمی. متأسفانه ، این تغییرات مثبتی را به دنبال نخواهد داشت ، زیرا انرژی در جهت تغییر دیگری است.

2. دستکاری قلاب.

کودک درونی در کودکی بارها متقاعد شده بود که صداقت ، صداقت و درخواست مستقیم کار نمی کند. برای جلب توجه ، لازم است از ترفندها و ابزارهای مختلفی استفاده کنید - پول ، جنسیت ، وضعیت ، سن ، هوش ، اراده ، تحسین ، ترحم ، کینه ، گناه یا شرم. آموزش شیرینی زنجفیلی و چوب و همچنین بازی "گرم - سرد" بسیار کمک می کند.

با گذشت زمان ، دستکاری تنها راه ارتباطی با افراد دیگر می شود. و یک فرد به طور خودکار از آن استفاده می کند ، کاملاً بی خبر از اینکه چگونه و چگونه انجام می دهد. سایر افرادی که با دستکاری کننده ارتباط برقرار می کنند می فهمند که راه ارتباط به نوعی ناسالم است. و ارتباط خود را ترک می کنند. و اگر فرصتی وجود ندارد ، آنها خودشان را وارد می کنند یا به یک پرخوری می پردازند. کودک درون احساس طرد شدن و حتی ترس بیشتر می کند.

3. خنجر انتقام.

هنگامی که طرف مقابل آسیب می بیند ، واکنش فوری به آن دشوار است. ابتدا باید با شوک ، سردرگمی و تحقیر مقابله کنید. بیشتر اوقات ، ما ماسک بی تفاوتی را بر سر می گذاریم و رنجش را به زمانهای بهتر موکول می کنیم. اما تا زمانی که مجرم هزینه عمل خود را پرداخت نکند ، هیچ رضایت درونی وجود نخواهد داشت. انتقام را می توان مستقیماً با این کلمات بیان کرد: "آیا به خاطر دارید …" یا به طور غیرمستقیم به صورت جدا شدن ، کنایه ، خرابکاری و سایر اقدامات که مجرم را مجازات می کند. کودک درون بسیار کینه توز است ، تا سیر نشود آرام نمی گیرد.

اغلب اتفاق می افتد که هیچ راهی مستقیم برای انتقام از مجرم وجود ندارد ، در این صورت فرزندان ، همسران ، والدین یا سایر افراد نزدیک می توانند مورد انتقام قرار گیرند.

4. پیاله صدقه.

وقتی همه تلاش ها برای بازپس گیری حق عشق و گرمای خود با موفقیت روبرو نشد ، شریک ناامید می شود. در این حالت ، او عزت خود را از دست می دهد و مانند صدقه شروع به درخواست توجه می کند. و هرچه بیشتر التماس می کند ، احساس حقارت می کند. تا حدی ، او متوجه می شود که در این راه نیز به خواسته خود نخواهد رسید و حتی پیشنهاد می کند که می توان او را رد کرد. او حتی ممکن است در تخیلات خود درام های مختلفی را بازی کند که در آنجا مورد غفلت و رها شدن قرار می گیرد و به شدت بر آن می گرید. ترس هایش به حقیقت می پیوندد. مرد خود را روی زانو گذاشته است و این چیزی است که دیگران را دفع می کند.

5. گودال ناامیدی.

هنگامی که شخصی دستان خود را پایین می آورد و تمام تلاش ها برای تغییر دیگری را متوقف می کند ، به خود می کشد. به فضایی امن ، ناشنوا و منزوی ، که از کودکی برای او بسیار آشنا بود. او تمام ورودی ها و خروجی ها را می زند ، در تنهایی و بی حسی فرو می رود. این یک اقدام اجباری برای نفس کشیدن است. یک فرد نمی تواند برای مدت طولانی بدون عشق باشد ، بنابراین ، با جمع آوری نیرو ، تلاش جدیدی را برای برآوردن نیازهای خود انجام می دهد. و دور جدیدی از زندگی در مسیر معمول پیش می رود و منجر به ورطه ای می شود که اخیراً از آن خارج شده است.

اگر روحیه کافی برای پرتاب بعدی نداشته باشد ، دچار افسردگی می شود و بدبین می شود.

چگونه راه رفتن در یک دور معیوب را متوقف کنیم؟

مردم می گویند - در چشم شخص دیگری می توانید یک لکه را ببینید ، اما در چشم خود حتی متوجه یک چوب نمی شوید. درک اینکه از چه استراتژی هایی استفاده می کنیم بسیار آسان نیست. اغلب ، دلیل اصلی تجاوزگری که ما نسبت به دیگران نشان می دهیم ، واکنشی به وضعیت فعلی نیست ، بلکه رنجش ها و ترس های دوران کودکی است. توجه به این نکته ضروری است که شخص متجاوز معتقد است رفتار او موجه است و اقدامات او منصفانه و کافی است.

برای درک استراتژی های مورد علاقه خود ، کافی است پاسخ این س questionsالات را بنویسید و آنها را تجزیه و تحلیل کنید:

- از کدام یک از واکنشهای بالا برای جلب محبت ، توجه ، پول یا مراقبت استفاده می کنم؟

- وقتی می خواهم چیزی را از دیگری بدست آورم دقیقاً چه می کنم؟

- در صورت امتناع یا نادیده گرفتن خواسته من ، چگونه واکنش نشان می دهم؟

- آیا می توانم بدون استفاده از استراتژی های مورد علاقه خود به خواسته خود برسم؟ دقیقا چطور؟

اگر برای مدت طولانی روی همان چنگک قدم بگذاریم و به هیچ وجه اعمال خود را تغییر ندهیم و عمیق ترین نیازهای ما برآورده نشود ، سناریوی زندگی می تواند یکی از این مسیرها را طی کند.

راهکارهای جلوگیری از صمیمیت

1. "یک مرد مانند تراموا است ، یکی دیگر را ترک کرد."

به محض از بین رفتن پرده عشق ، و ما یک شخص واقعی را با کاستی های خود می بینیم ، توهمات ما برطرف می شود و ما ناامید می شویم. اما درک اینکه مشکلات ما ناشی از توهمات ما است و ما باید آنها را تغییر دهیم ، نه یک شریک ، بسیار دشوار است. سرزنش دیگری راحت تر است.در نگاه اول ، افکار کاملاً منطقی در ذهنم جمع می شوند: "از آنجا که سوء تفاهم و درگیری وجود دارد ، به این معنی است که این شخص برای من مناسب نیست. زمان پایان دادن به رابطه راهی است که به هیچ جا نمی رسد. نزاع و تلاش برای تغییر چیزی فایده ای ندارد. شما باید به دنبال شریک مناسب تری باشید. روابط نباید پیچیده باشد ، من نمایشنامه نمی خواهم. شخص مناسب آنچه را که نیاز دارم به من می دهد."

2. استقلال و خودکفایی.

پس از ناامیدی دیگر ، به این نتیجه می رسیم: "زمان آن رسیده است که از این تلاش های بیهوده برای یافتن شخصی که بتواند مرا بپذیرد و دوست بدارد دست بکشیم. اینها همه افسانه است. هیچ کس مانند من از من مراقبت نخواهد کرد. به نظر می رسد تنهایی کارمای من است. هیچ کاری نیست که نتوانم برای خودم انجام دهم. این در واقع بسیار ساده تر از تلاش برای ایجاد رابطه با کسی است. عاشق شدن با کسی فایده ای ندارد. به هر حال در نهایت به درد می خورد."

فردی که چنین تصمیمی گرفته است بسیار می ترسد که نیازهای خود را برای عشق و مراقبت به کسی نشان دهد. در نهایت ، او شروع به انکار نیاز خود می کند. او تمام قدرت خود را صرف کنترل خود ، احساسات و افکار خود ، افراد دیگر و حتی زندگی می کند.

او به استقلال خود از دیگران افتخار می کند. اما او تمایل غیرقابل مقاومت به قدرت ، پول ، رابطه جنسی ، الکل ، مواد مخدر ، کار یا ماجراجویی دارد.

توهم خودکفایی ، مانند انتظار یک شریک ایده آل ، بسیار قابل اعتماد ما را از واقعیت محافظت می کند. و از ملاقات با ترس از صمیمیت. ما متوجه نمی شویم که از صمیمیت می ترسیم. ترس تنها زمانی خود را نشان می دهد که شروع به نزدیک شدن به کسی می کنیم و باعث می شود ارتباط ما قطع شود.

قیمت استقلال آسیب پذیری فرد را انکار می کند.

و پارادوکس این است که عشق فقط در جایی امکان پذیر است که بتوانیم نقاب خود را برداریم و آسیب پذیری ، حساسیت و نیاز خود را به چیز دیگری نشان دهیم.

3. من کاری به آن ندارم ، همه اش اوست.

نکته این استراتژی این است که من یک بره نازک ، یک موجود بی گناه و صادق هستم ، در حالی که دیگری یک گرگ شریر است. و این اوست که مقصر همه گناهان فانی است. این واقعیت که چنین بود مطلقا به من وابسته نبود. کاری از دست من بر نمی آمد. خوب ، چگونه یک نفر می تواند بر خلاف سرنوشت یا محیط بد حرکت کند؟! علت همه ناراحتی ها جایی بیرون است و من نمی توانم آن را کنترل کنم.

اگرچه در واقعیت این یک توهم است. اطراف ، مانند یک آینه ، "روزمره" ما را منعکس می کند. اما اعتراف به این امر بسیار دشوار است ، زیرا مستلزم مواجهه با حقیقت ، روبرو شدن با درد و ناامیدی است. بسیار آسان تر است که دیگران را سرزنش کنید و خود را یک فرشته فرض کنید تا این که درد ملاقات با واقعیت را تجربه کنید و مسئولیت آنچه در حال رخ دادن است را به عهده بگیرید.

دوره های بحرانی و مشکلات می توانند حتی عاشقانه ترین و امیدوار کننده ترین روابط را خراب کنند ، اگر دختر و پسر در ابتدا روی دوره عمر دسته گل آب نبات حساب می کردند. بخواهیم یا نخواهیم ، پس از مدتی مشکلات روزمره و یکنواختی روزانه عاشق شدن را به تحریک تبدیل می کند.

اگر با انتظارات خود خداحافظی کرده و در زمان واقعی زندگی کنید ، "اینجا و اکنون" و حل مشکلات فوری زندگی ، تجربه مشکلات واقعی بسیار ساده تر است. تکنیک ها برای مدت طولانی توسعه یافته اند و نتایج عالی را ارائه می دهند.

اما هر دو شاهزاده و شاهزاده خانم ترجیح می دهند باور کنند که آنها تصمیم گرفته اند ، انتظارات خود را برآورده نکردند:

- نه ، این یک شاهزاده خانم نیست - این یک دندان درد واقعی و یک اره تند و زننده است ، که به طور مداوم کافی نیست. پس اگر موهای بلند و اندامی زیبا داشته باشد چه؟ هیچ زیبایی شخصیت وحشتناک او را تحت الشعاع قرار نخواهد داد! دیگر قدرتی برای تحمل این شکنجه وجود ندارد!

- این یک شاهزاده نیست ، و حتی یک اسب از یک شاهزاده نیست! این یک خودشیفته خودشیفته است که هیچکس را جز خودش نمی شناسد و با هیچکس حساب نمی کند. خوب ، اگر او دوباره در حرفه خود ارتقا یابد ، چه می شود ، به همین دلیل او اصلا توجه من را متوقف کرد!

با برداشتن عینک صورتی عاشق شدن ، یک دختر و پسر ناگهان متوجه می شوند که نمی توان با مردی زندگی کرد که در کمپوت انتظارات خود می پزد و سعی می کند واقعیت را برای خودش بازسازی کند. او نمی تواند حمایت شود ، زیرا خودش برای زنده ماندن به خون و گوشت شخص دیگری نیاز دارد. در اینجا من کمی اغراق می کنم ، اما مشتریان ، در لحظه تجربه درام های خانوادگی خود ، وضعیت خود را دقیقاً به این شکل توصیف می کنند.

تنها راه رسیدن به عشق و صمیمیت واقعی که از ترس های ما می گذرد و همه ناامیدی های عشقی ما دیدار با آنها است. هرگونه ضربه روانی به دنبال تکرار خود است تا بتوانیم آن را پشت سر بگذاریم و بار احساسات را که زمانی در ضمیر ناخودآگاه محصور شده و جابجا شده بود ، خالی کنیم. تا زمانی که از موارد منفی دوری کنیم و فقط به دنبال موارد مثبت باشیم ، نمی توانیم پایدار باشیم. و کوچکترین مشکلات باعث می شود تصویر ما از جهان خراب شود یا ما را مجبور کند که همه چیز را رها کرده و از نو شروع کنیم.

بسیار مهم است که از نیازهای واقعی خود آگاه شوید ، آنها را بشناسید و راههایی برای برآوردن آنها بیابید. در غیر این صورت ، ما سالها به دنبال شریک ایده آلی خواهیم بود که ما را خوشحال خواهد کرد. این یک توهم بسیار خطرناک است ، زیرا می توانید برای همیشه منتظر بمانید ، و زمان زندگی شما محدود است.

آیا توجه کرده اید که زندگی همه قهرمانان افسانه ای 3 مرحله اصلی را پشت سر می گذارد:

1. یک دوران کودکی شاد ، جایی که یک شخصیت والدین قوی ، مهربان و دوست داشتنی (مادر ، پدر ، خواهر ، پرستار بچه) وجود دارد که همیشه آرامش ، محافظت و حمایت خواهد کرد.

11. دوره آزمایشات ، جایی که قهرمان به سفر می رود و در روند سرگردانی خود مکرراً ناامید می شود ، چیزی را از دست می دهد ، با موانع مختلف ، ترس ها و هیولاها روبرو می شود. و در این لحظات هیچ کس در کنار او نیست که او را پنهان و محافظت کند. او باید یک به یک با واقعیت خشن و سازش ناپذیر روبرو شود. گاهی اوقات موفق می شود پناهگاهی امن و همراهان وفادار پیدا کند.

111. در افسانه ها ، این گفته نمی شود ، زیرا افسانه ها فقط به کسانی اختصاص داده می شود که با آزمون ها کنار آمده اند.

تنها کسانی که توانستند از دست دادن دوران کودکی خود جان سالم به در ببرند و با امید برای راهی آسان و نجات بدون تلاش خداحافظی کنند ، به شراکت و عروسی شادی می رسند.

و همچنین برای درک این که یک شریک مناسب برای زندگی و یک همراه وفادار کسی است که ارزشها و اهداف با او منطبق هستند ، و نه یک تصویر زیبا.

برای پیشروی در این مورد ، باید از خودخواهی خود و توهم انحصاری بودن و قدرت مطلق خود جدا شوید ، نقص ، آسیب پذیری خود را درک کرده و آن را بپذیرید.

این یک تجربه سخت است ، قابل مقایسه با یک مرگ کوچک.

عشق حالتي است كه بتوانيد در كنار شخصي كه خودش نيز هست خودتان باشيد و در عين حال پذيرش يكديگر ، احترام ، اهداف و علايق مشترك وجود دارد.

عشق واقعی بین آن دسته از شرکا ایجاد می شود که سعی در آموزش مجدد و تقویت یکدیگر ندارند ، بلکه به یک شخص واقعی با کاستی ها و ویژگی های او نگاه می کنند. انتظارات بلند مدت ایجاد نکنید ، بلکه به سادگی از لحظه لذت ببرید و از داشته های خود قدردانی کنید.

صمیمیت واقعی در جایی اتفاق می افتد که بتوانیم جنبه های تاریک خود را به دیگران نشان دهیم - ترس ها ، آسیب پذیری ها ، نقص ها - و درک و شناخت پیدا کنیم.

اگر شما در حال حاضر کمی بیش از سی سال سن دارید و امید ازدواج با شاهزاده را دارید ، زمان آن رسیده است که بفهمید در واقع شما هنوز با یک شریک ایده آل ملاقات نکرده اید ، نه به این دلیل که او از قبل وجود ندارد ، یا شما در زمان مناسب در مکان مناسب وارد نشوید ، بلکه به این دلیل که انتظارات ، ترس ها و تردیدهای زیاد شما را متوقف می کند.

و برای اینکه چیزی در زندگی تغییر کند ، باید درک کنید که یک کودک آسیب دیده در قلب شما زندگی می کند ، که آرزو دارد در شخص شریک زندگی خود والدینی مهربان پیدا کند.

اما شما دیگر بچه نیستید و شرکا والدین بالقوه نیستند. شما بزرگسال هستید.

و در حالی که شما فرمان زندگی خود را به این کودک می دهید ، او به هر طریقی از خود در برابر درد محافظت می کند و برای تحقق تصویر خود از جهان به هر طریقی تلاش می کند.

بدون یافتن والدین ، او احساس ضعف می کند ، به نظرات دیگران وابسته است و نمی تواند قدر خود را بداند. بنابراین ، شرکایی که برای او جالب هستند به او توجه نمی کنند.

تمام معنای زندگی او بر عشق ورزیدن متمرکز است ، اما در عین حال از خود محافظت می کند. بنابراین او در امتداد ساحل قدم می زند ، سعی می کند انگشت خود را در آب فرو کند ، اما از آن می ترسد و از رفتن به مکان دیگری می ترسد.

و اگر بتواند خود را لمس کند ، مانند یک فرد سوخته به عقب برمی گردد ، زیرا تماس نزدیک حادترین و دردناک ترین تجربیات ضربه او را آشکار می کند.

درد خاطرات روابط تحقیرآمیز از کودکی به شمشیر خشم عادلانه در زمان حال نسبت به شریک زندگی و تنهایی در درون تبدیل می شود. و مانند یک جوک خواهد بود: "خارپشت ها گریه کردند ، تزریق کردند ، اما به صعود روی کاکتوس ادامه دادند."

زیرا "کودک" برای دریافت عشق شروع به سازگاری با دیگری می کند.

تنها راه برای داشتن یک رابطه شاد این است که خود فرزند داخلی خود را شفا دهید و رشد دهید.

سریع ترین و ارزان ترین راه برای انجام این کار ، دوره روان درمانی فردی است.

کودک سالم درونی منبع عظیمی برای شادی ، خلاقیت و صداقت است.

همچنین برداشتن ماسک های محافظ و یادگیری نحوه نشان دادن خود واقعی خود در مرحله آشنایی و صحبت در مورد خواسته های واقعی شما بسیار مهم است. البته این امر میزان ترک تحصیل شرکای بالقوه را افزایش می دهد ، اما به جلوگیری از ناامیدی در آینده کمک می کند.

توصیه شده: