سیستم عصبی: 10 باور غلط و افسانه

فهرست مطالب:

تصویری: سیستم عصبی: 10 باور غلط و افسانه

تصویری: سیستم عصبی: 10 باور غلط و افسانه
تصویری: سوالات متدوال و باور های غلط شارژ کردن گوشی 2024, سپتامبر
سیستم عصبی: 10 باور غلط و افسانه
سیستم عصبی: 10 باور غلط و افسانه
Anonim

اختلالات مختلف سیستم عصبی در 15-20 of از افراد رخ می دهد. این اختلالات می تواند به صورت دیستونی رویشی-عروقی ، خستگی مزمن ، افسردگی ، خواب آلودگی در طول روز و بی خوابی در شب ، ترس ، اضطراب ، عدم اراده ، سردرد ، تحریک پذیری ، افزایش حساسیت نسبت به تغییرات آب و هوا و سایر علائم فردی باشد.

علیرغم شواهد علمی قانع کننده ، تصورات منسوخ ، اولیه یا نادرست در مورد علل و راه های درمان این شرایط گسترده است. متأسفانه ، این امر تا حد زیادی با فقدان دانش مناسب در بین کارکنان پزشکی تسهیل می شود.

افسانه ها در این زمینه از دانش بسیار سرسخت هستند و آسیب قابل توجهی را وارد می کنند ، فقط به این دلیل که هیچ چیز دیگری جز تحمل اختلالات عصبی در حال ظهور باقی نمی گذارند (یک افسانه یک توهم گسترده و گسترده است که به عنوان یک واقعیت علمی ارائه می شود). مداوم ترین و گسترده ترین تصورات غلط به شرح زیر است.

افسانه اول: "علت اصلی اختلالات عصبی استرس است."

اگر این درست بود ، چنین اختلالات هرگز در پس زمینه رفاه کامل بوجود نمی آمد. با این حال ، واقعیت های زندگی اغلب غالباً خلاف این را گواهی می دهند.

استرس در واقع می تواند منجر به اختلالات عصبی شود. اما برای این کار باید خیلی قوی یا خیلی طولانی باشد. در موارد دیگر ، پیامدهای استرس تنها در کسانی رخ می دهد که سیستم عصبی آنها حتی قبل از شروع رویدادهای استرس زا دچار اختلال شده است.

بارهای عصبی در اینجا فقط نقش توسعه دهنده ای را دارد که در عکاسی استفاده می شود ، یعنی پنهان را آشکار می کند. اگر به عنوان مثال ، یک باد معمولی یک حصار چوبی را خراب می کند ، دلیل اصلی این رویداد باد نخواهد بود ، بلکه ضعف و غیرقابل اعتماد بودن سازه است.

افزایش حساسیت نسبت به عبور جبهه های جوی یک مکرر است ، اگرچه یک شاخص اجباری برای سلامت سیستم عصبی نیست. به طور کلی ، برای یک سیستم عصبی تضعیف شده ، هر چیزی می تواند به عنوان "استرس" عمل کند ، به عنوان مثال ، چکیدن آب از شیر یا بی اهمیت ترین درگیری روزمره.

از سوی دیگر ، همه می توانند نمونه های زیادی را به خاطر بسپارند که افرادی که مدت ها در شرایط بسیار سخت و غیرقابل تحمل بودند ، فقط از آنها قوی تر شدند - هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی. تفاوت اندک است - در عملکرد صحیح یا مختل سلول عصبی …

افسانه دوم: "همه بیماریها از اعصاب است"

این یکی از تصورات غلط دیرینه و پایدار است. اگر این گفته صحت داشته باشد ، به این معناست که مثلاً هر نظامی پس از یک ماه خصومت به طور کامل به بیمارستان صحرایی تبدیل می شود. به هر حال ، از لحاظ تئوری ، چنین استرس قوی به عنوان یک نبرد واقعی باید باعث ایجاد بیماری در همه کسانی که در آن شرکت کرده بودند ، می شد. اما در واقعیت ، چنین پدیده هایی به هیچ وجه چندان گسترده نیستند.

در زندگی غیرنظامی نیز مشاغل زیادی وجود دارد که با افزایش استرس عصبی مرتبط است. اینها پزشکان آمبولانس ، کارکنان خدمات ، معلمان و غیره هستند ، اما در میان نمایندگان این مشاغل ، هیچ بیماری عمومی و اجباری وجود ندارد.

اصل "همه بیماریها از اعصاب هستند" به این معنی است که بیماریها "به طور ناگهانی" بوجود می آیند ، تنها به دلیل اختلال در تنظیم عصبی. - مانند ، فرد کاملاً سالم بود ، اما پس از تجربیات ناشی از مشکلات ، او شروع به تجربه کرد ، به عنوان مثال ، درد در قلب. از این رو - نتیجه گیری: استرس عصبی باعث بیماری قلبی می شود.

در واقع ، چیز دیگری پشت این همه چیز وجود دارد: واقعیت این است که بسیاری از بیماریها طبیعت نهفته دارند و همیشه با درد همراه نیستند.

اغلب این بیماریها تنها زمانی خود را نشان می دهند که تقاضای بیشتری برای آنها ایجاد شود ، از جمله موارد مرتبط با "اعصاب".به عنوان مثال ، ممکن است یک دندان خراب تا مدت طولانی خود را از دست ندهد تا زمانی که آب گرم یا سرد روی آن بیاید.

قلبی که ما به آن اشاره کردیم نیز می تواند تحت تأثیر بیماری قرار گیرد ، اما در مراحل اولیه یا متوسط ، ممکن است هیچ گونه درد یا احساس ناخوشایند دیگری ایجاد نشود. اصلی ترین و در بیشتر موارد - تنها روش برای بررسی قلب ، کاردیوگرام است.

در عین حال ، روشهای پذیرفته شده برای اجرای آن اکثر بیماریهای قلبی را ناشناخته می گذارد. نقل قول: "ECG که در حالت استراحت و خارج از حمله قلبی انجام می شود ، اجازه تشخیص حدود 70٪ از تمام بیماری های قلبی را نمی دهد" ("استانداردهای تشخیص و درمان" سن پترزبورگ ، 2005).

هیچ مشکلی در تشخیص سایر اندام های داخلی وجود ندارد که در زیر مورد بحث قرار می گیرد. بنابراین ، عبارت "همه بیماریها از اعصاب هستند" در ابتدا نادرست است. استرس عصبی تنها بدن را در شرایطی قرار می دهد که بیماریهایی که قبلاً با آن مریض بوده اند ظاهر می شوند.

درباره علل و قوانین واقعی درمان این بیماری ها - در صفحات کتاب "آناتومی نیروی حیاتی. اسرار بازسازی سیستم عصبی "، قابل دسترسی و قابل فهم است.

افسانه سوم: "در صورت بروز اختلالات عصبی ، فقط باید آن دسته از داروهایی را مصرف کنید که مستقیماً بر سیستم عصبی تأثیر می گذارد."

قبل از انتقال به حقایقی که این دیدگاه را رد می کنند ، می توانید س questionsالات ساده ای را در مورد اینکه در صورت مریض بودن ماهی در حوضچه باید درمان شود - ماهی یا حوضچه ، بپرسید؟ شاید بیماریهای اندامهای داخلی فقط به خودشان آسیب برساند؟ آیا ممکن است اختلال در فعالیت هر اندامی به هیچ وجه بر وضعیت بدن تأثیر نگذارد؟

بدیهی است که نه. اما سیستم عصبی انسان به اندازه قلب ، غدد درون ریز یا هر قسمت دیگر بخشی از آن است. تعدادی بیماری وجود دارد که مستقیماً در مغز بوجود می آیند. برای درمان آنها است که داروهایی که مستقیماً بر بافت مغز تأثیر می گذارد باید مصرف شوند.

در عین حال ، مشکلات عصبی - روانی به طور غیرقابل مقایسه ای نتیجه اختلالات عمومی فیزیولوژی یا بیوشیمی بدن است. به عنوان مثال ، بیماریهای مزمن اندامهای داخلی دارای ویژگی بسیار مهمی هستند: همه آنها ، به هر نحوی ، گردش مغز را مختل می کنند.

علاوه بر این ، هر یک از این اندامها می توانند اثر خاص خود را بر روی سیستم عصبی اعمال کنند - به دلیل وظایف خاصی که در بدن انجام می دهد.

ساده تر ، این وظایف به منظور حفظ ثبات ترکیب خون - به اصطلاح "هموستاز" کاهش می یابد. اگر این شرط برآورده نشود ، پس از مدتی نقض آن فرایندهای بیوشیمیایی که کار سلول های مغزی را تضمین می کند وجود دارد.

این یکی از دلایل اصلی انواع اختلالات عصبی است ، که به هر حال ، ممکن است تنها مظهر بیماری های اندام های داخلی باشد.

آمارهای رسمی وجود دارد که بر اساس آن در افراد مبتلا به دوره مزمن این بیماری ها ، ناهنجاری های عصبی - روانی 4 تا 5 برابر بیشتر از کل جمعیت به طور کلی مشاهده می شود.

یک آزمایش بسیار شاخص زمانی بود که خون افراد سالم به عنکبوت تزریق شد ، پس از آن هیچ تغییری در فعالیت حیاتی حشرات مشاهده نشد. اما هنگامی که خون عنکبوت ها از بیماران روانی گرفته می شود ، به عنکبوت ها تزریق می شود ، رفتار بندپایان به طور چشمگیری تغییر می کند.

به طور خاص ، آنها شروع به بافتن یک شبکه کاملاً متفاوت کردند ، که برای هر چیزی زشت ، نادرست و بی فایده شد (در صورت اختلال در برخی از اندام ها ، ده ها ماده در خون فرد یافت می شود که حتی امروزه نیز قابل تشخیص نیستند)

اطلاعاتی که بیماریهای اندامهای داخلی باعث اختلال در عملکرد مغز می شود ، برای مدت بسیار طولانی در حال جمع آوری است. این اطلاعات به ویژه با تأثیر بسیار کم اقدامات عمومی سلامت که برای تضعیف سیستم عصبی استفاده می شود ، تأیید شد ، در حالی که درمان هدفمند اندامهای مختل شده منجر به بازتوانی اولیه آن شد.

جالب اینجاست که قرن ها پیش همین مشاهدات توسط طب چینی انجام شده بود: طب سوزنی به اصطلاح "نقاط ترمیمی" اغلب فایده چندانی نداشت و شفای چشمگیر تنها زمانی رخ می داد که از نقاط مرتبط با اندام های ضعیف شده خاص استفاده می شد.

در نوشته های کلاسیک طب اروپایی گفته می شود که "… نیازی به تجویز درمان تقویت کننده اعصاب نیست ، اما لازم است علل داخل بدن را که منجر به ضعیف شدن بدن شده اند مورد حمله قرار دهیم و به آنها حمله کنیم. سیستم عصبی"

متأسفانه ، این نوع دانش فقط در ادبیات علمی ویژه ارائه شده است. با کمال تأسف ، شناسایی و درمان بیماریهای مزمن و بیهوده به هیچ وجه یکی از اولویتهای پزشکی مدرن پلی کلینیک نیست.

در "آناتومی نیروی حیاتی …" به وضوح نشان داده شده است که چگونه و با چه وسیله ای افسردگی سیستم عصبی در شایع ترین و گسترده ترین اختلالات اندام های داخلی رخ می دهد. علائم غیر مستقیم و به ظاهر ناچیز داده می شود که این نقض ها را آشکار می کند. همچنین ، روشهای موجود و م forثر برای از بین بردن آنها ، همراه با توصیف مکانیسم عمل درمانی آنها شرح داده شده است.

افسانه چهارم: "هنگام تضعیف نشاط ، باید از داروهای تقویت کننده مانند Eleutherococcus ، Rhodiola rosea یا Pantocrine استفاده کنید."

تونیک ها (به اصطلاح "سازگار کننده") واقعاً نمی توانند هیچ یک از عوامل تضعیف نشاط را از بین ببرند. افراد سالم فقط می توانند قبل از استرس جسمی یا عصبی قابل توجهی مصرف کنند ، به عنوان مثال ، قبل از یک سفر طولانی پشت فرمان.

دریافت این وجوه توسط افراد دارای سیستم عصبی ضعیف تنها منجر به این می شود که آخرین ذخایر داخلی آنها به پایان برسد. اجازه دهید خود را به نظر دکتر علوم پزشکی ، پروفسور I. V. Kireev محدود کنیم:

"تونیک ها به دلیل پتانسیل فردی بدن ، وضعیت بیمار را برای مدت کوتاهی آسان می کند"

به عبارت دیگر ، حتی با درآمد بسیار ناچیز ، می توانید در رستوران ها غذا بخورید. اما فقط سه روز در ماه. با هزینه بیشتر خوردن - معلوم نیست.

افسانه پنجم: "هدفمندی و سایر ویژگیهای یک شخص فقط به خود او بستگی دارد"

هر فرد متفکر دست کم شک می کند که این کاملا درست نیست. در مورد دیدگاه های علمی ، می توان آنها را با داده های زیر نشان داد: برای فعالیت هدفمند در انسان ، قسمتهای خاصی از مغز مسئول هستند - لوب های جلویی.

دلایل بسیار زیادی وجود دارد که می تواند حالت طبیعی آنها را مختل کند. به عنوان مثال - انسداد یا کاهش گردش خون در یک ناحیه مشخص از مغز. در عین حال ، تفکر ، حافظه و رفلکس های خود مختاری به هیچ وجه دچار مشکل نمی شوند (به جز موارد شدید و بالینی)

با این حال ، چنین نقض هایی باعث تغییر در مکانیسم های عصبی ظریف تعیین هدف می شود ، به همین دلیل فرد با هم هماهنگ نمی شود ، از تمرکز توجه و تلاش های ارادی برای رسیدن به هدف ناتوان است (در زندگی روزمره: "بدون پادشاه در سر" ، " در سر - باد "، و غیره).

توجه داشته باشید که اختلالات در نواحی مختلف مغز باعث تغییرات مختلفی در روانشناسی انسان می شود. بنابراین ، در صورت تخلف در یکی از این مناطق ، غریزه حفظ خود ، اضطراب و ترس بی دلیل شروع به غلبه می کند و انحراف در کار مناطق دیگر باعث می شود افراد بیش از حد بخندند.

به طور کلی ، مهمترین ویژگیهای روانشناختی یک فرد به میزان بسیار زیاد و غالب بستگی به ویژگیهای عملکرد برخی از ساختارهای مغزی دارد. به عنوان مثال ، با کمک الکتروانسفالوگرام ، مشخص شد که چگونه فراوانی غالب فعالیت بیوالکتریک مغز بر ویژگی های شخصی فرد تأثیر می گذارد:

-افراد با ریتم آلفا به خوبی تعریف شده (8-13 هرتز) افراد فعال ، پایدار و قابل اعتماد هستند. آنها با فعالیت و پشتکار بالا ، دقت در کار ، به ویژه در شرایط استرس ، حافظه خوب مشخص می شوند.

- افرادی که دارای ریتم بتا غالب (15-35 هرتز) بودند ، تمرکز و بی احتیاطی کمی از خود نشان دادند ، تعداد زیادی از اشتباهات را در سرعت پایین کار انجام دادند ، مقاومت کمی در برابر استرس از خود نشان دادند.

علاوه بر این ، مشخص شد افرادی که مراکز عصبی آنها در ناحیه قدامی مغز هماهنگ با یکدیگر کار می کردند ، دارای اقتدارگرایی ، استقلال ، اعتماد به نفس و انتقاد شدید بودند.

اما همانطور که این هماهنگی به مناطق مرکزی و دهانه پس سری مغز (به ترتیب 50 و 20 درصد افراد) تغییر کرد ، این ویژگی های روانی کاملاً برعکس تغییر کرد.

به عنوان مثال ، مطالعه ای در ایالات متحده توضیح داد که چرا نوجوانان ، به میزان بیشتری نسبت به بزرگسالان ، مستعد رفتارهای خطرناک هستند: مصرف مواد مخدر ، رابطه جنسی گاه به گاه ، رانندگی در حالت مستی و غیره.

پس از مطالعه داده های انسفالوگرام ، دانشمندان به این نتیجه رسیدند که جوانان ، در مقایسه با بزرگسالان ، فعالیت بیولوژیکی را در قسمت هایی از مغز که مسئول تصمیم گیری های مهم هستند ، به میزان قابل توجهی کاهش داده اند.

در طول راه ، ما افسانه دیگری را برطرف می کنیم که می گوید شخص ظاهراً شخصیت خود را می سازد. مغالطه این قضاوت حداقل از این واقعیت ناشی می شود که ویژگی های اصلی شخصیت در حدود چهار سالگی شکل می گیرد.

در بیشتر موارد ، این دوره کودکی است که افراد خود را از آن به یاد می آورند. بنابراین ، "ستون فقرات" شخصیت بدون در نظر گرفتن خواسته های ما شکل می گیرد (در ضرب المثل ها: "توله شیر در حال حاضر مانند شیر است" ، "کمان متولد شد ، - کمان ، نه گل رز ، و شما خواهید مرد" ")

با روش توموگرافی پوزیترون ، اطلاعاتی به دست آمد که هر نوع شخصیت افراد سالم با ویژگی های خاصی از جریان خون در مناطق مختلف مغز مطابقت دارد (همانطور که گفته شد ، تقسیم افراد به دو گروه بزرگ - درون گرا) و برون گرا)

به دلایل مشابه ، مستقل از ما ، ویژگی های فردی راه رفتن ، دست خط و موارد دیگر بوجود می آید. با همه این موارد ، اگر موانعی را که با عملکرد طبیعی سلول های عصبی تداخل دارند از بین ببرید ، می توانید به راحتی بسیاری از ویژگی های نامطلوب شخصیت خود را از بین ببرید. دقیقاً - در کتاب من.

افسانه ششم: "افسردگی یا به دلیل شرایط سخت زندگی ، یا به دلیل طرز فکر نادرست و بدبینانه ایجاد می شود."

بدیهی است ، باید قبول کرد که همه کسانی که خود را در شرایط سخت زندگی می بینند دچار افسردگی نمی شوند. به عنوان یک قاعده ، یک سیستم عصبی سالم و قوی به شما این امکان را می دهد که تغییر شیوه زندگی اجباری را بدون آسیب زیادی به خودتان تحمل کنید.

با این حال ، شایان ذکر است که این روند معمولاً با یک دوره بسیار دردناک همراه است ، که طی آن "سطح مطالبات" کاهش می یابد ، یعنی رد منافع مورد انتظار یا عادی زندگی. چیزی مشابه در مورد از دست دادن اجتناب ناپذیر عزیزان اتفاق می افتد.

اگر از دست دادن عزیز باعث علائم منفی مداوم و شدیدتر شود ، این امر باعث می شود فرد به وجود بیماریهای نهفته جسمی یا عصبی در بدن مشکوک شود. به طور خاص ، اگر کسی در چنین مواردی شروع به کاهش وزن قابل توجهی کند ، این دلیلی است که در مورد وجود سرطان معده فکر کنید.

در مورد "طرز فکر غم انگیز" و افسردگی ناشی از آن ، همه چیز تا حدودی متفاوت است: ابتدا افسردگی وجود دارد ، و تنها در آن صورت توضیحات قابل قبول مختلفی برای آن یافت می شود ("همه چیز بد است" ، "زندگی بی معنی است" ، و غیره.).

از سوی دیگر ، هرکسی می تواند به راحتی هال های جسورانه و گونه گونه ای را به یاد بیاورد ، سرشار از نشاط در همه اشکال ، اما در عین حال دارای فلسفه بسیار ابتدایی زندگی.

افسردگی مظهر اختلال در فعالیت سلول های مغزی است (البته ، همراه با این موارد ، رویدادهایی مانند "اندوه" یا "غم بزرگ" نیز وجود دارد. آنها می توانند باعث افسردگی در افراد کاملاً سالم شوند ، اما زخم های روانی در این مورد دیر یا زود بهبود می یابند.سپس می گویند "زمان شفا می دهد").

تشخیص بین خود و افسردگی گاهی بسیار دشوار است ، زیرا می تواند در زیر لباس ها و ماسک های مختلف پنهان شود. حتی آنهایی که به طور قطعی در مورد حساسیت خود به افسردگی می دانند هنوز نمی توانند تشدید بعدی این بیماری را تشخیص دهند ، تصاویر تیره و تار تصور جهان از افسردگی کشیده شده برای آنها بسیار طبیعی به نظر می رسد.

در صفحات "آناتومی سرزندگی …" لیست کاملی از علائم مستقیم و غیر مستقیم وجود دارد که وجود احتمالی اختلالات افسردگی را آشکار می کند.

افسانه هفتم: "اگر فردی نتواند سیگار را ترک کند ، قدرت اراده ضعیفی دارد."

تصوری غلط که ریشه های طولانی دارد و بسیار گسترده است. مغالطه این نظر به شرح زیر است:

شناخته شده است که اجزای دود تنباکو دیر یا زود شروع به مشارکت در واکنش های بیوشیمیایی بدن می کنند و موادی را که به طور خاص برای این طبیعت طراحی شده اند جابجا می کنند. سیگار نه تنها مهمترین فرایندهای بدن را مخدوش می کند ، بلکه سیگار کشیدن باعث تجدید ساختار سیستم عصبی می شود و پس از آن به بخش های بیشتری از نیکوتین نیاز خواهد داشت.

هنگام ترک سیگار ، تغییرات معکوس باید در مغز رخ دهد ، که به آن اجازه می دهد تا به "حمایت کامل داخلی" بازگردد. اما این فرایند فقط در کسانی اتفاق می افتد که سیستم عصبی آنها سازگاری بالایی دارد ، یعنی توانایی سازگاری (نمونه های شناخته شده سازگاری شنای زمستانی و باز شدن "باد دوم" در دوندگان مسافت طولانی است).

بر اساس آمار ، توانایی سازگاری در حدود 30 of از جمعیت به یک درجه کاهش می یابد - به دلایلی خارج از کنترل آنها و در دسترس موارد زیر است. واکنشهای تطبیقی در سطح سلولی رخ می دهد ، بنابراین تقریبا غیرممکن است که توانایی های سازگاری خود را با کمک "قدرت اراده" افزایش دهید (زیرا گفته می شود: "شما نمی توانید از بالای سر خود بپرید").

به عنوان مثال ، موارد زیادی شرح داده شده است که افرادی که می خواستند به هر قیمتی سیگار را ترک کنند ، به درخواست آنها برده شده و در تایگا یا جاهای دیگر که خرید سیگار غیرممکن بود ، به آنجا رفتند.

اما در عرض یک یا دو روز ، پرهیز از دخانیات آنقدر غیرقابل تحمل شد ("پرهیز فیزیولوژیکی") که این افراد را مجبور کرد تا شاخ و برگ سال گذشته را بکشند و بی سر و صدا برای رسیدن به نزدیکترین محل سکونت اقدام کنند.

همچنین ، کارکنان بیمارستانهای قلب و عروق به خوبی از قسمتهای جداگانه ای که بیمارانشان همچنان به سیگار کشیدن ادامه می دهند ، حتی در معرض خطر حملات قلبی مکرر ، آگاه هستند. بر اساس این واقعیت ها ، افرادی که سازگاری کمتری دارند و قصد ترک سیگار را دارند ، از قبل توصیه می شود از داروهایی استفاده کنند که به طور مصنوعی عملکرد مغز را بهبود می بخشد - تا داروهای ضد افسردگی.

در مورد اعتیاد به الکل نیز وضعیت تقریباً یکسان است. در طول راه ، ما توجه می کنیم که امکانات سازگاری در افراد دارای سیستم عصبی سالم نامحدود نیست. به عنوان مثال ، یکی از شکنجه های جنایتکاران تزریق شدید مواد مخدر سخت است که پس از آن فرد معتاد مواد مخدر می شود. بقیه معلوم است.

با این حال ، همه موارد فوق به هیچ وجه اثر روش های توصیف شده در کتاب را که قادر به بازگرداندن قدرت و توانایی سازگاری طبیعی سلول های عصبی است نفی نمی کند.

افسانه هشتم: "سلولهای عصبی بازسازی نمی شوند"

گزینه: "سلول های عصبانی بازیابی نمی شوند." این افسانه ادعا می کند که تجربیات عصبی که به شکل خشم یا سایر احساسات منفی ظاهر می شوند ، منجر به مرگ برگشت ناپذیر بافت عصبی می شوند.

در واقع مرگ سلول های عصبی یک فرایند دائمی و طبیعی است. تجدید این سلول ها در نقاط مختلف مغز با سرعت 15 تا 100 درصد در سال اتفاق می افتد. تحت استرس ، این سلول های عصبی نیستند که به شدت "خرج" می شوند ، بلکه موادی هستند که کار و تعامل آنها را با یکدیگر تضمین می کنند (اول از همه ، به اصطلاح "انتقال دهنده های عصبی").

به همین دلیل ، ممکن است کمبود دائمی این مواد رخ دهد و در نتیجه ، یک شکست عصبی طولانی مدت (مفید است بدانید که مواد ذکر شده در طول هرگونه فرآیند ذهنی ، از جمله هنگام تفکر ، برقراری ارتباط و حتی زمانی که فرد لذت را تجربه می کند.

همان مکانیسم طبیعی همیشه کار می کند: اگر برداشت های زیادی وجود داشته باشد ، مغز از درک صحیح آنها امتناع می کند (از این رو ضرب المثل ها: "جایی که شما دوست دارید ، آن را در آنجا افزایش ندهید" ، "مهمان و ماهی بوی بدی می دهند روز سوم "و غیره).)

به عنوان مثال ، از تاریخ مشخص است که بسیاری از فرمانروایان شرقی ، که مرتباً از همه لذتهای زمینی ممکن است خسته شده اند ، توانایی لذت بردن از هر چیزی را به طور کامل از دست داده اند.

در نتیجه ، پاداش قابل توجهی به هر کسی که بتواند حداقل شادی زندگی را به آنها بازگرداند ، وعده داده شد. یک مثال دیگر به اصطلاح "اصل کارخانه آب نبات" است ، که بر اساس آن حتی افرادی که علاقه زیادی به شیرینی داشتند ، پس از یک ماه کار در صنعت شیرینی پزی ، از این محصول بیزار بودند).

افسانه نهم: "تنبلی یک بیماری ساختگی برای کسانی است که نمی خواهند کار کنند."

معمولاً اعتقاد بر این است که یک فرد فقط سه غریزه طبیعی دارد: حفظ خود ، طولانی شدن جنس و غذا. در همین حال ، یک فرد بسیار بیشتر از این غرایز برخوردار است. یکی از آنها "غریزه برای حفظ نشاط" است.

در فرهنگ عامیانه ، برای مثال ، در قالب ضرب المثل "احمق وقتی خسته می شود شروع به فکر می کند" وجود دارد. این غریزه در همه موجودات زنده ذاتی است: در آزمایش های علمی ، هر فرد تجربی همیشه ساده ترین راه را برای تغذیه پیدا می کند. با پیدا کردن آن ، در آینده آنها فقط از آن استفاده می کنند ("ما همه تنبل هستیم و کنجکاو نیستیم" AS پوشکین) در عین حال ، تعداد معینی از افراد وجود دارند که نیاز مداوم به کار دارند.

به این ترتیب ، آنها از ناراحتی داخلی ناشی از انرژی اضافی دور می شوند. اما حتی در این مورد ، آنها انرژی خود را صرف فعالیت هایی می کنند که می تواند مفید یا لذت بخش باشد ، به عنوان مثال ، بازی فوتبال.

نیاز به هدر دادن انرژی در کارهای بی معنی باعث رنج و طرد فعال می شود. به عنوان مثال ، برای تنبیه جوانان در زمان پتر اول ، آنها مجبور شدند به معنای واقعی کلمه "آب را در هاون کوبید".

به طور کلی ، غریزه صرفه جویی در سرزندگی به تعادل نسبتاً سختی بین کار و پاداش دریافتی نیاز دارد. تلاش برای نادیده گرفتن این شرایط برای مدت طولانی ، به ویژه ، لغو برده داری در روسیه و فروپاشی اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی منجر شد.

تنبلی چیزی بیش از تجلی غریزه حفظ شادابی نیست. وقوع مکرر این احساس نشان می دهد که ذخایر انرژی در بدن کاهش می یابد. تنبلی ، بی تفاوتی شایع ترین علائم سندرم خستگی مزمن است - یعنی تغییر وضعیت ناسالم بدن.

اما در هر حالت بدن ، انرژی زیادی صرف نیازهای داخلی آن می شود ، از جمله حفظ دمای بدن ، انقباضات قلب و حرکات تنفسی. مقدار کافی انرژی صرف صرف نگه داشتن غشای سلول های عصبی تحت ولتاژ الکتریکی معینی می شود که این مساله به سادگی حفظ هوشیاری است.

بنابراین ، ظهور تنبلی یا بی تفاوتی یک دفاع بیولوژیکی در برابر "هدر دادن" سرزندگی در صورت کمبود است. درک نادرست از این مکانیزم مبنای بیشماری درگیری های خانوادگی است و همچنین باعث می شود بسیاری از افراد خود را سرزنش کنند ("من خیلی تنبل شدم").

افسانه دهم: "اگر به بدن استراحت دهید خستگی مزمن از بین می رود"

رد: افراد سالم ، حتی افرادی که با کار بدنی سخت و روزانه مرتبط هستند ، پس از خواب شبانه به طور کامل بهبود می یابند. در عین حال ، بسیاری از مردم حتی در غیاب بار عضلانی احساس خستگی مداوم می کنند.نکته کلیدی این تناقض این است که به دلایل مختلف درونی ، تشکیل یا انتشار انرژی در بدن در هر مرحله ممکن است مختل شود.

به عنوان مثال ، یکی از آنها ضعیف شدن نامحسوس غده تیروئید است (هورمون های تولید شده توسط این غده همان نفت سفید است که روی هیزم خام پاشیده می شود). در نتیجه ، متابولیسم و انرژی بدن و مغز کند می شود ، معیوب

متأسفانه اغلب ، چنین علل اختلالات عصبی توسط روانپزشکان و پزشکان سایر تخصص ها نادیده گرفته می شود. به عنوان مرجع ، حداکثر 14 درصد از بیماران به دلیل ضعف یا افسردگی به روانپزشکان یا روان درمانگران مراجعه کرده اند ، در حقیقت فقط از کاهش غده تیروئید رنج می برند.

توصیه شده: