2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
وضعیت: مامان پسر 4 ساله اش را برای ملاقات پدربزرگ و مادربزرگش آورد. کودک خوشحال است که اسباب بازی های جدیدی را که والدین آنها خریداری کرده اند با آنها به اشتراک بگذارد. در پاسخ ، او از مادربزرگش می شنود: "دوباره ، ما مقداری زباله خریدیم!"
یا مثال دیگری: کودکی از مادرش التماس می کند که در فروشگاه شیرینی بخرد. او "نه" قاطع دریافت می کند. بابا وارد می شود و رو به مادر می کند و می گوید: "خب ، دلت برای پول می سوزد!"
نمونه های زیادی از زندگی وجود دارد. در لحظه ای که یکی از بزرگسالان (والدین یا افرادی که در تربیت شرکت می کنند) در حضور کودک اقدام / تصمیم بزرگسالان مهم دیگر را ارزیابی می کند ، چه اتفاقی می افتد؟ بله بله! این دسته بندی ها را ارزیابی می کند: "خوب-بد" ، "درست-غلط" ، "درست-غلط" و غیره.
این بزرگسال درک زیر را در مورد وضعیت کودک می نویسد که نظر / تصمیم / رفتار والدین همیشه می تواند مورد اعتراض قرار گیرد یا اشتباه تلقی شود ، به این معنی که این والدین اشتباه / اشتباه می کنند ، نباید به نظرات او گوش داد و نظر داد. به حساب آوردن. افرادی هستند که بیشتر "آگاه" هستند ، و بعد از آنها "آخرین کلمه".
چنین "ضبط مکرر" نه تنها منجر به از دست دادن اقتدار ، احترام به بزرگسال نزدیک می شود ، بلکه عواقب زیر را نیز به دنبال دارد:
* کودک این ایده را ایجاد می کند که اقدامات / تصمیمات او نیز قابل ارزیابی است.
* در نتیجه ، شک به خود شکل می گیرد ، یعنی عزت نفس آسیب می بیند ؛
* در بزرگسالی ، مشکلات در تصمیم گیری مستقل بوجود می آید.
* وابستگی به نظرات دیگران شکل می گیرد - جستجوی تأیید یا رد "صحت" عمل ؛
* هیچ راهنمای روشنی در رفتار وجود ندارد.
* چنین کودکی را می توان کنترل کرد - با دادن اطلاعات "معتبر" بیشتر دستکاری کرد.
* چنین کودکی یاد می گیرد که خود را دستکاری کند - "دیگران را" درست و نادرست "ارزیابی می کند -" من می خواهم موافق باشم ، می خواهم مخالف باشم. " بسته به اینکه چه فایده ای برای او خواهد داشت.
در مثال دوم ، در آینده ، چنین کودکی با احساسات والدین بازی می کند ، یا موافقت می کند که خواسته های آنها را برآورده کند ، سپس امتناع می کند. یا با نظر یکی از آنها سازگار می شود تا به خواسته خود برسد. آن ها دفعه بعد او برای خرید شیرینی از پدرش التماس می کند ، "از تصمیماتش حمایت می کند" ، الزامات او را برآورده می کند و مادران "بی اهمیت" تلقی می شوند.
بنابراین ، مهم است که در مورد تصمیمات / اقدامات یکدیگر ، بزرگسالان مهم در خلوت ، و نه در حضور کودک ، در فضایی آرام بحث کنید. موافقت و توضیح دیدگاه / موضع خود.
و اگر احساس می کنید اعتبار خود را از دست داده اید یا با عواقب آن روبرو شده اید ، به یک مشاوره فردی خوش آمدید. من خوشحال خواهم شد که به "بهبود" در چشم کودک کمک کنم!
روانشناس شما Evgenia Lazareva است.)
توصیه شده:
درباره شکنجه والدین ، از دست دادن هویت ، کرامت انسانی و عملکرد روانپزشک
هنگامی که من نوجوان بودم ، والدین یکی از دوستانم در مورد خود ، اوقات فراغت ، دوستان و خواسته هایش بسیار قاطع بودند ، اغلب سختی شدید را نشان می دادند. همیشه به نظرم می رسید که این خانواده مرفه در ظاهر فاقد صمیمیت ، گرما ، بخشش ، درک ، توانایی درک دیگران و خود هستند.
"من چیزی نمی خواهم " از دست دادن معنا یا جایی برای کسب قدرت برای زندگی
خالی و حسرت. نه نیرویی وجود دارد و نه تمایلی برای حرکت به جایی. برای انجام هر کاری نیز انرژی وجود ندارد. همچنین بسیار ترسناک و "خود متهم" است. بالاخره باید کاری کرد! فقط این چیست و مهمترین چیز "چگونه" است؟ اگر تمایلی به انجام کاری ندارید … در درون احساس عمیقی از اشتیاق ، دروغ ، دروغ ، و در همه صداقت ، بی فایده بودن هر کاری که انجام می دهید وجود دارد.
از دست دادن و از دست دادن ذهنی را تجربه نکرده اید
زندگی ما از جمله موارد دیگر شامل درد ، ناامیدی ، از دست دادن و از دست دادن است … و هیچ راه فراری از آن وجود ندارد … این زندگی است. در زندگی خود ، انواع مختلفی از تجربیات ، احساسات ، احساسات را تجربه می کنیم. اگر این احساسات بیش از حد غیرقابل تحمل ، پیچیده ، غیرقابل درک و ترسناک باشند ، روان می تواند از خود در برابر چنین "
زندگی بعد از از دست دادن: "جهان برای من خالی شد"
مرگ. مرگ مرگ - نزاع. افرادی هستند که مرگ آنها باعث رنج آنها نمی شود. خروج از زندگی چنین افرادی بدون درد طبیعی است. شما این را با این واقعیت توضیح می دهید که زندگی هر فرد محدود است و زندگی این شخص خاص به پایان رسیده است. و نکته و زندگی بعدی شما طبق همان سناریوی قبلی جریان دارد ، تا زمان مرگ این شخص متوفی.
کف دست خود را باز کنید
ابتدا آن را زیر قلب خود می پوشید ، سپس در رنج ، شب های بی خوابی ، اولین لبخند ، اولین کلمات ، اولین قدم ها زایمان می کنید. سپس مهد کودک کمی بزرگ شد. سازگاری ، بحران سه ساله. شما مانند یک دیوانه دور خود می دوید و سعی می کنید همه کارها را به موقع انجام دهید.