مرگ در کف دستت و منبع چه ربطی به آن دارد؟

تصویری: مرگ در کف دستت و منبع چه ربطی به آن دارد؟

تصویری: مرگ در کف دستت و منبع چه ربطی به آن دارد؟
تصویری: خطوط کف دست چه چیزی درباره آینده به شما میگوید؟ 2024, ممکن است
مرگ در کف دستت و منبع چه ربطی به آن دارد؟
مرگ در کف دستت و منبع چه ربطی به آن دارد؟
Anonim

"زلیخا چشمانش را باز می کند." قوی ترین کتابی که با آن دوباره داستان برای خودم کشف کردم ، زیرا 7 سال که فقط حرفه ای می خوانم.

من یک قسمت را تحت تأثیر قرار دادم ، در کل کل طرح بی اهمیت ، اما آنقدر زنده و استعاری که تا مدت ها در روح من فرو رفت.

آغاز دهه 30. روستای تاتار اوج سلب مالکیت جمعیت دهقانان. همسر شخصیت اصلی ، خسته ، تلخ از اخاذی های غیرقانونی ، یا راحت تر می گویند "حمله" نمایندگان دولت جدید شوروی ، که نمی خواهد اطاعت کند ، و همیشه می ترسد - باعث می شود همسرش یک تکه شکر را با سم خیس کرده و مصرف کند. او می گوید اگر قرمزها بیایند ، اسب و گاو را مسموم می کند تا چیزی به دشمنان منفور ندهد. به طور کلی ، قهرمان وقت نداشت تا به وعده خود عمل کند ، اما یک تکه قند مسموم ، که در ارتباط با وقایع وحشتناکی که به سرعت در حال وقوع بود فراموش کرد ، در جیب لباس او باقی ماند.

علاوه بر این ، نویسنده از رنج های غیرانسانی شخصیت اصلی می گوید. دنیای آشنا فروپاشیده است ، هیچ اقوامی باقی نمانده است ، ناشناخته ای ترسناک در پیش است ، و واقعیت آنقدر غیرقابل تحمل است که او به مرگ فکر می کند. درباره مرگ به عنوان نجات با توجه به واقعیت بهترین اتفاقی که ممکن است برایش بیفتد.

و بنابراین ، در میان این همه وحشت ، کاملاً غیرمنتظره ، در گوشه های دور سجاف لباسش ، یک تکه قند آغشته به سم پیدا می کند.

و به طور غیرمنتظره ای ، این مرگ ، که می توانید در دستان خود داشته باشید ، به منبعی قدرتمند برای بقای قهرمان تبدیل می شود.

در وحشتناک ترین لحظات آزمایش ، وقتی به نظر می رسد که دیگر هیچ قدرتی وجود ندارد - او به دنبال این قطعه در جیبش است … و هر بار تصمیم می گیرد دوباره منتظر بماند. سعی کنید یک روز دیگر زندگی کنید.

دروغ گفتن در جیب شما ، چنین مرگ شیرین و در دسترس ، به یک کالای بسیار ارزشمند ، گران و قابل توجه تبدیل شده است. با توانایی کنترل مرگ خود ، قهرمان کنترل زندگی خود را به دست آورد.

اغلب ، در زندگی و تمرین ، باید با این واقعیت برخورد کرد که تنها با رسیدن به قوت زندگی و احساسات ، شخص قدرت را می یابد و خود را از آن به سطح فشار می آورد. زیرا دیگر چیزی برای ترسیدن وجود ندارد. زیرا بدتر از این نمی شود ، و شخص می فهمد: "من همیشه می توانم به آنچه که هست برگردم ، اکنون زمان ریسک کردن است. از فرصت برای زندگی استفاده کنید. زیرا دیگر چیزی برای از دست دادن وجود ندارد."

هنگامی که فرد ناگهان از ترس از دست دادن چیزی با ارزش برای خود می ترسد ، دیگر وابستگی به آن را از دست می دهد. او آزادی را به دست می آورد. آزادی انتخاب.

ترس از دست دادن رابطه ، زن را برای مدت طولانی در رابطه ای وابسته نگه می دارد. اجازه تحمل تحقیر ، خیانت. ترس از طرد شدن به شخص اجازه نمی دهد از خود ، مرزهای خود دفاع کند یا شرایط کافی را برای زندگی و بودجه مشترک تعیین کند. ترس از تنهایی قوی تر از آزادی انتخاب برای ماندن در یک رابطه مخرب نیست. تسلیم کل زندگی خود برای کنترل بر شریک خود ، پیش بینی خلق و خوی او. در حالی که کنترل خود را از دست می دهد.

ترس از دست دادن شغل شما را تحمل می کند که ظلم رئیس خود را تحمل می کنید و شرایط کار غیرقابل قبول است. آخر هفته را فراموش کنید. شایعات حسود همکاران را پشت سر خود تحمل کنید.

ترس از اشتباهات ، ارزیابی منفی دیگران ، ابتکار عمل و اظهار نظر درباره خود را غیرممکن می کند. کاری کنید که از کودکی رویای آن را داشتم.

با اجازه دادن به خود امکان طلاق ، اخراج ، اشتباهات ، در نتیجه خود را از ترس مداوم رها می کنیم. ما مستقیماً در چشمان او نگاه می کنیم و جزئیات را برای او زنده می کنیم. بله ، ممکن است اتفاق بیفتد. با تشخیص این امر ، ما دیگر گروگان محدودیت های خود نیستیم.

وقتی از ترس خسته می شویم ، توده کوچک قند مسموم را در کف دست خود می گذاریم و وقتی تصمیم می گیریم که خودمان این کار را انجام دهیم ، آزادی استفاده از آن را به دست می آوریم.

توصیه شده: