از دست دادن به عنوان یک معنی جدید

تصویری: از دست دادن به عنوان یک معنی جدید

تصویری: از دست دادن به عنوان یک معنی جدید
تصویری: چطور جملات انگلیسی در مورد از دست دادن و گم کردن بگیم - MISS & LOSE 2024, ممکن است
از دست دادن به عنوان یک معنی جدید
از دست دادن به عنوان یک معنی جدید
Anonim

ضرر - زیان. ضرر - زیان. کلمات ناخوشایند. تمام زندگی با مجموعه ای از تلفات و تلفات روبه رو است. من روزانه ضرر می کنم تعداد زیادی از. من زمان اختصاص داده شده برای زندگی را از دست می دهم ، فرصت های دیگر را از دست می دهم و به نفع چیزی خاص انتخاب می کنم. من معانی ، توهمات خود را از دست می دهم ، گاهی اوقات مردم. خدا را شکر که از دست دادن مردم من به ندرت کشنده است. بله ، من تمام خانواده خونی خود را از دست دادم - این افراد دیگر اصلاً نیستند ، اما از دست دادن رابطه با شخصی کاملاً معمول است. شخصی مخاطبین من را ترک می کند ، مخاطبین جدید به جای آنها می آیند ، چرخه تکرار می شود. من چیزها ، جواهرات ، پول را بارها از دست داده ام…. زمانی فکر می کردم بدترین چیز از دست دادن جسمی عزیزان ، از دست دادن زندگی و زمان من است ، همه تلفات دیگر کمتر دردناک هستند ، اگرچه یک مدل موی ناموفق نیز من را بسیار ناراحت کرد. چرا ضررها اینقدر ناخوشایند هستند؟ و این واقعیت که شما باید درد را تحمل کنید. روح انگیز یا از نظر جسمی ، اگر در مورد از دست دادن بدن صحبت کنیم: سلامتی از دست رفته ، پا ، کلیه … ، وحشت. به طور کلی درد می کند. غم رخ می دهد. عزاداری برای گمشدگان آغاز می شود. بدجوری. با ترس و درد ، درد…

تلفات پنج سال آخر عمرم بسیار آگاهانه بوده است. روند عزاداری در همه داستانها به روشی سالم پیش رفت ، من هیچ جا گیر نکرده بودم و با تجربه جدید ، دانش جدید ، کاملتر و زنده تر ، از دست رفته بیرون آمدم. با گذشت سالها ، من یتیم شدم ، چند توهم قوی را از دست دادم که به طور غیرمنتظره فرو ریختند و به کوچک تبدیل شدند ، چندین رابطه و دلبستگی مهم را از دست دادم. هفته گذشته زمانی بود که من با اسطوره دیگری از زندگی خود خداحافظی می کنم ، دردناک به واقعیت باز می گردم ، اما از آنجایی که از درد ، رنج ، تأمل نمی گریزم ، در همه اینها شکست می خورم ، آب گل آلود را شفاف می کنم ، دانش را در مورد آن استخراج می کنم. خودم و تجربه ، و تجربیاتی را که به تازگی به دست آورده ام با تجربه سالهای گذشته ادغام کنم. و این چیزی است که من شگفت انگیزترین و غیرمنتظره ترین آن را یافتم.

هر اتفاقی بیفتد - آیا مادرم فوت کرد ، آیا او پول از دست داد ، که آخرین امید برای آن وجود داشت ، یا آیا رابطه قابل توجهی از بین رفت ، من البته گریه می کنم. اشک بیرون و داخل. من بیمار هستم ، رنج می برم ، عجله دارم ، در غم و افسردگی یخ می زنم. درباره کی؟ برای مامان؟ برای پول؟ ارتباط؟ برای آنها متاسفم؟ بنابراین من اینطور فکر کردم. بله ، اینطور نبود. من در مورد آن حدس می زدم ، اما درد هفته گذشته من را درستی حدس هایم متقاعد کرد. من برای خود مادرم متاسف نیستم - ما همه فانی هستیم ، مادرم در یک زمان رفت ، او رنج کشید ، زندگی برای او در سال گذشته وحشتناک بود ، و من حتی تا حدی برای او خوشحالم که این رنج ها متوقف شده است. آیا فکر می کنید من برای کاغذهای سبز که از روی بی احتیاطی آنها را به طرز احمقانه ای عصبانی کردم (متاسفم) متاسفم؟ یا چیزی که من با آنها نخریدم؟ چیزی شبیه این! آیا فکر می کنید من برای توهم کج روابط ناسالم که زندگی مرا خراب کرد متاسفم؟ دردناک ترین چیز در این ضررها ، مانند سایر موارد ، از دست دادن تصوری از خود است! هر غمی همیشه عزاداری برای خود است ، که دیگر هرگز مانند گذشته نخواهد بود. من هرگز دختر یا نوه هیچکس نمی شوم. من می دانم چگونه آنها باشم ، عالی است ، اما هنوز نمی دانم کیستم و چه دختر و نوه ای هستم ، و این باعث ناراحتی و ترس من می شود - من هستم ، اما کیفیت متفاوت است. نا آشنا. و در اینجا دردآور است ، مضطرب ، ترسناک.

با از دست دادن پول ، من تصور خود را به عنوان یک موجود معصوم از دست داده ام: من نمی بازم ، من دیر نمی کنم ، شکست نمی خورم ، تنبل نمی شوم ، نمی خوابم ، من کامل هستم. اما معلوم شد که جهنم آنجا خواهد بود: من می بازم ، و من تنبل هستم ، و فراموش می کنم ، و من دیر می کنم! معمولی ، به طور خلاصه. مثل میلیاردها نفر دیگر. فکر کردم اما معلوم شد! شوکه شدن! و سپس اندوه برای همه قوانین ژانر. آخرین کشف در مورد خودم - من خدا نیستم. من می توانم کاری انجام دهم و چیزی بستگی به من دارد. اما من نمی توانم همه کارها را انجام دهم. چه تاسف خوردی. و من به همه چیز فکر کردم. و به طرز وحشتناکی این کشف تجربه می شود! اما از طرف دیگر ، من همزمان می بینم و اعتراف می کنم که میلیاردها غریبه و عزیز نیز خدا نیستند. و آنها همچنین بدون محدودیت نیستند. همه ما فقط مردم هستیم. افراد زنده ، آسیب پذیر ، ناقص ، ضعیف ، کمی زخمی تر و کمی سالم تر از یک دوست نزدیک یا مقابل.اینکه من الان فرزند و پدر و مادر خودم هستم. بزرگسال اینجا من هستم. و از این کشفیات که پس از درد حاصل شد ، آنقدر هوا ، آزادی و زندگی وجود دارد که البته من ضررهای بعدی را نمی خواهم ، اما از آنها نمی ترسم ، زیرا چیزی است که زندگی من را نابود می کند. خیر زندگی نابود نمی کند تصور از خود نابود می شود. اما برای اینکه چیزی جدید بازسازی شود ، باید مکانی برای تخریب قدیمی وجود داشته باشد. این راه زندگی است ، از طریق خارها به سوی ستارگان.

توصیه شده: