2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
مشتری M. ، زن 33 ساله ، متاهل ، 3 فرزند بزرگ می کند ، بی تفاوت به نظر می رسد ، نسبت به همه چیز که اتفاق می افتد ، بی تفاوت است. شکایت از افسردگی - بی تفاوتی نسبت به هر اتفاقی که می افتد ، کاهش شدید ظرفیت کار ، از دست دادن چشم اندازهای آینده. حدود یک سال پیش ، خانواده آنها از کشوری دیگر - سرزمین م.
تقریباً در تمام طول جلسه ، م در مورد مجموعه ای از حوادث غم انگیز که در آخرین دوره زندگی خود اتفاق افتاده بود صحبت کرد: از نابودی روابط خانوادگی گرفته تا حقایق خشونت و رفتار بی رحمانه با او و مجموعه ای از مرگ افراد نزدیک به M
شگفت آور بود که م در مورد همه اینها با لحنی کاملاً یکنواخت و با هوایی بی تفاوت صحبت کرد. به نظر می رسید هیچ چیزی از داستان از نظر احساسی او را تحت تأثیر قرار نمی دهد. چنین ناسازگاری عجیبی بین محتوای داستان و روند تجربه باعث شد که M. در طول داستان احساس اضطراب قابل توجهی کند.
در مقطعی از مکالمه ، خودم را در مخلوطی از وحشت و درد دیدم.
من این پدیده ها را با M. در میان گذاشتم ، که باعث سرگشتگی بی تفاوت او شد ، اگرچه پس از چند دقیقه M. تحریک شدید خود را نسبت به من گزارش داد ، که به دلیل این واقعیت بود که من او را مجبور می کردم چیزی را تجربه کند که مدتها پیش از تجربه آن امتناع کرده بود.
من به او گفتم که ارزش من به عنوان یک روان درمانگر این نیست که او را در مسیر جلوگیری از تجربه و حفظ افسردگی همراهی کنم. اگرچه ، اگر او از این وضعیت راضی باشد ، ممکن است چیزی را تغییر ندهد. م گیج به نظر می رسد و می گوید: "من نمی خواهم نگران هیچ چیز باشم ، زندگی من اکنون کاملاً پایدار است." من پرسیدم آیا او این را برای من یا بهتر بگوید برای خودش می گوید ، که او پاسخ داد ، البته ، برای خودش.
بنابراین ، م. در حضور شخص دیگری به تنهایی ادامه داد.
دشوار است فرض کنیم که م به دنبال روان درمانی بوده تا بر تنهایی و افسردگی خود پافشاری کند. اگرچه من متقاعد شده ام که او هم دلایل و هم حق این کار را دارد.
من به او گفتم که به حق تنها بودنش احترام می گذارم و پرسیدم آیا در این کار راحت است. م پاسخ داد که از او بسیار خسته شده است.
سپس از او خواستم عبارتی را که کمی قبل گفتم ، "من نمی خواهم چیزی را تجربه کنم ، زندگی ام اکنون کاملاً پایدار است" را تکرار کند و آنها را در تماس ما ارسال کند.
پس از اولین کلمات گفته شده توسط M. ، او شروع به گریه کرد ، که مدت زیادی طول کشید. وقتی او را به گریه دعوت کردم ، اگر او بخواهد ، شخصاً به من مراجعه کرد ، او سرش را روی دستانم گذاشت و حدود 10 دقیقه گریه کرد.
او گفت که برای اولین بار در چند ماه گذشته این احساس را داشت که "شخص دیگری نسبت به او بی تفاوت نیست". احساس وحشت و درد با ترحم و لطافت برای M. جایگزین شد ، که من در مورد آن به او گفتم. چند ماه بعد از درمان M. به بازگرداندن روند تجربه او از حوادث غم انگیز متعدد در زندگی خود اختصاص داده شد.
در حال حاضر M. در حال برقراری رابطه جنسی رضایت بخش با مردی است که از فرزندان و خود مراقبت می کند. برنامه هایی برای آینده وجود دارد که او با موفقیت آنها را اجرا می کند.
تصویر ارائه شده به وضوح چندین جنبه از روان درمانی گفتگو را نشان می دهد.
اول ، آشکار می شود که علائم شناسی ثانویه به روند طبیعی فرایند تجربه در تماس درمانی است
ثانیاً ، اهمیت تلاشهای تیتانیک خود M. در روند بازیابی تجربه کاملاً واضح بیان شده است
ثالثاً ، نقش درمانگر مشخص شده است که شامل همراهی و حفظ پویایی طبیعی تجربه در تماس است
و سرانجام ، این مورد نشان دهنده اولویت پویایی فرد در فرآیند تماس و تجربه است ، که گاهی اوقات بسیار غنی تر از هر برنامه و استراتژی درمانی است.
توصیه شده:
تمرین "نمی خواهم-نمی خواهم"
من یک تکنیک عالی به شما می دهم که به شما کمک می کند خواسته های واقعی خود را بهتر بشناسید و کسانی را که ارتباط خود را با خواسته های خود قطع کرده اند ، جهت دهی کنید. 1. 2 برگ کاغذ و یک قلم تهیه کنید. 2. مورد اول "100 آرزوهای من"
"من به احساسات شما اهمیت نمی دهم. و سالها بدون هیچ احساسی زندگی کردم. چرا باید الان تغییر کنم؟! " موردی از تمرین
اوکسانا ، زن جوان مجرد 30 ساله ، به دلیل احساس خالی عمومی ، از دست دادن هر گونه معنا و خلاء ارزش ها ، به دنبال روان درمانی بود. به گفته وی ، او "کاملاً گیج" بود ، نمی دانست "در زندگی و زندگی چه می خواهد". در زمان درخواست تجدیدنظر ، اوکسانا جایی کار نکرد.
مسئولیت نمی خواهم من می خواهم به یک معجزه اعتقاد داشته باشم
من اغلب با موقعیتی روبرو می شوم که در آن افراد باهوش ، زیبا و خوش خوان بسیار ناراضی هستند. و همه به این دلیل که کسی آنها را دستکاری می کند ، شخصی زندگی را مسموم می کند و غیره. خواندن ادبیات در مورد توسعه و بهبود خود نقش نسبتاً مشکوکی دارد. از یک سو ، سطح آگاهی در حال افزایش است.
من دیگر او را نمی خواهم. و من اصلاً کسی را نمی خواهم چرخه تماس جنسی و خرابی های آن
حوزه صمیمیت و جنسیت مملو از اسطوره ها ، جزم ها و تابوهای بسیار است که از یک سو ، در ظاهر علمی ، از سوی دیگر ، در ظاهر انسان و بزرگسالان تداخل ایجاد نمی کند. زنان اغلب در جلسات با سوالات مربوط به روابط به من مراجعه می کنند و در روند کار ، به هر طریقی ، س questionsالات نارضایتی از زندگی جنسی آنها ایجاد می شود.
"من عاشق شریک زندگی ام هستم ، اما نمی خواهم با او رابطه جنسی داشته باشم." جستجوی میل جنسی از دست رفته
یکی از مشاوره های مکرر زوج های متاهل ، کافی نبودن یا عدم جذابیت جنسی به شریک زندگی است. "ما یکدیگر را دوست داریم ، خوب کار می کنیم ، اما نمی خواهیم رابطه جنسی داشته باشیم و این کمی نگران کننده است." "همسرم مرا روشن نمی کند. من دیگر او را نمی خواهم"