تاریخ نگارش کتاب "سایکو یعنی روح"

فهرست مطالب:

تصویری: تاریخ نگارش کتاب "سایکو یعنی روح"

تصویری: تاریخ نگارش کتاب
تصویری: نمایش صوتی جو فرانسیس - اثری ماندگار از تیلور کالدول - کتاب و صدا 2024, ممکن است
تاریخ نگارش کتاب "سایکو یعنی روح"
تاریخ نگارش کتاب "سایکو یعنی روح"
Anonim

تا آنجا که به خاطر دارم ، به کتاب ها "فرار کردم" …

او از همه چیزهایی که نمی خواست در زندگی واقعی ببیند فرار کرد و در آنها به دنبال آرامش بود.

رویاها در آنجا به حقیقت پیوستند ، می توان زندگی های مختلف زیادی را در آنجا زندگی کرد.

اما رنج و بدبختی زیادی نیز وجود داشت.

من یک داستان را به عنوان تکلیف در کلاس سوم خواندم. پس از خواندن ، او بسیار تلخ گریه کرد ، زیرا به دلایلی خیر بر شر غلبه نکرد! و برعکس ، لبخند زدن در پایان ، به خودم رسید که با خوشحالی کارهای خودم را انجام دهم.

اون موقع خیلی حالم بد بود …

اما راه حلی پیدا کردم! این به عنوان الهام بخش بود (اگرچه در آن زمان هنوز چنین کلماتی را نمی دانستم).

بنابراین ، من با آرامش نشستم و فقط … با پایان متفاوتی روبرو شدم!

من خود را به عنوان نویسنده این داستان معرفی کردم ، تصور کردم که چگونه پایان را خط می زنم و خودم را می نویسم ، جایی که خوب باید بر شر غلبه کند.

این دقیقاً همان کاری است که قهرمان داستان من "نقطه جوهر" انجام می دهد.

او ، نویسنده ، به سادگی … لکه جوهر (که در زمان غیبت او به چهره های زن و مرد تقسیم شده بود ، که به ما خوانندگان فرصتی داد تا تاریخ ملودراماتیک رابطه آنها را مشاهده کنیم) از روی میز پاک می کند و تصمیم می گیرد بر خلاف بقیه داستان خود را بسازد!

من تمام داستانهایم را که بعداً به این کتاب تبدیل شد ، در یک نفس نوشتم!

همانطور که نفس می کشم می نویسم!

این چرخش لحظات ایجاد آن را بسیار دقیق توصیف می کند.

این یک انگیزه قوی بود ، یک نیاز قوی: نوشتن ، نوشتن ، نوشتن !!!

روزهایی بود که با بازگشت به خانه ، خواب دیدم که بالاخره روی صفحه کلید می نشینم و روند "جادویی" خود را آغاز می کنم.

"داستان برعکس" اول بود!

در نتیجه ، من نفهمیدم چه اتفاقی افتاد! من فقط شروع به تایپ متنی کردم که به نظر می رسید از اعماق وجودم متولد شده است ، یا شاید از جایی بیرون آمده باشد ، و من فقط آن را گرفتم و نوشتم … توصیف این روند دشوار است …

اما داستان ستاره کوچک ، که به هیچ وجه نمی تواند بخوابد و از مادرش ، ستاره بزرگ ، یک افسانه می خواهد ، هنوز هم در پایان من را به گریه می اندازد …

با این حال ، با اشک در چشمانم ، آن را به پایان رساندم. نفسم رو بیرون دادم و خوابیدم. و به یاد دارم که آن زمان خیلی شیرین خوابیدم …

سپس او متولد شد "آهنگ بی کلام"…

به یاد ندارم کجا بودم و در آن لحظه چه می کردم وقتی تصویری را در تخیل خود دیدم: آهنگساز جوانی روی نیمکت یک پارک شهر نشسته است و نمره ای باز در دست دارد و ناگهان نوتکا به زمین می افتد. زمین … …

چاه جادویی

این نیز یکی از آن داستانهایی است که هنگام بازخوانی گریه می کنم …

این یک داستان عاشقانه شگفت انگیز و غیر واقعی است! عشق ممنوع و ناممکن است! اما آنقدر قوی و ضروری برای هر دو که تصمیم می گیرند به هر قیمتی با هم باشند …

بهای خوشبختی واقعاً بسیار بالا بود! اما پژواک عشق آنها حتی در حال حاضر احساس می شود. این عشق مردم را از تمام بیماریهای شناخته شده و ناشناخته شفا می دهد …

"افسونگر" - یک افسانه با پایان باز

من هنوز نمی دانم که شخصیت اصلی برای خودش چه چیزی را انتخاب می کند. به هر حال ، او قبلاً یک انتخاب کرده بود و هزینه زیادی برای آن پرداخت! اما زندگی ادامه دارد! شاید…

با این حال ، همه چیز به او بستگی دارد!

و من سه گزینه برای توسعه طرح برای او داشتم … و من هنوز امیدوارم که او مورد علاقه من را انتخاب کند!

"لکه جوهر" - داستانی درباره زنی که زندگی دیگران و بر این اساس زندگی خود را ایجاد می کند.

به پری های اعتقاد داری؟

قهرمان افسانه من "لیوان های صورتی" او نه تنها به آن اعتقاد دارد ، بلکه دویست درصد به آن متقاعد شده است!

اشتباه نکنید که او نه تنها در هر جایی ، بلکه در بخش درمانگاه اعصاب و روان به دنبال پری است ، زیرا این امر وجود پری ها را چندان واقعی نمی کند. و بعد از بهبودی مقاله زیبایی در مورد آن خواهد نوشت! زیرا او از قبل مطمئناً می داند که "عینک های گل رز" واقعاً به کجا می روند …

خوب ، در مورد کسی که خودش افسانه می گوید ، من به خودم گفتم "داستان قهوه" …

روی این "روانشناسی داستانهای عاشقانه" پایان و شروع "دفترچه طرح PSYCHO" ، و سپس آنها می روند "نه فقط داستان"

با توجه به این تقسیم بندی به بخش ها ، نمی توانم با اطمینان بگویم که چرا اینطور است ، زیرا همه داستانها شامل عناصر افسانه ای هستند ، جایی بیشتر ، جایی کمتر. به نحوی این گونه نوشته شده و به نحوی توزیع شده است …

شاید من در اینجا ناخودآگاه معنای پنهان فرآیند بزرگ شدن را بیان می کنم ، هنگامی که ما از یک افسانه به زندگی واقعی منتقل می شویم ، در حالی که کبودی ها را پر می کنیم ، در حالی که توهمات خود را از دست می دهیم (که با این حال ، گاهی اوقات بسیار سرسخت به نظر می رسد) ، و بر هیولاهای وحشتناک غلبه می کنیم. ، هم خودمان و هم در این نزدیکی کمک می کنیم …

در مجموع ، 21 داستان در کتاب وجود دارد (7 داستان در هر 3 بخش).

این کتاب مملو از نمادگرایی است و نه فقط اعداد …

معماهای زیادی در آن وجود دارد ، که حتی پس از نوشتن همه اینها ، هنوز هم آنها را حل می کنم!

اکنون متوجه شده ام که این کتاب به سادگی نمی تواند در زندگی من باشد! زیرا این او بود که بهترین "داروی" من برای "ترسها و ایده آلهای بت من" شناخته شد …

با عشق،

ایرینا پوشکاروک

توصیه شده: