مطالعه. مردان بدون زن

تصویری: مطالعه. مردان بدون زن

تصویری: مطالعه. مردان بدون زن
تصویری: (Men Are from Mars, Women Are from Venus) خلاصه کتاب مردان مریخی، زنان ونوسی، اثری از جان گری 2024, ممکن است
مطالعه. مردان بدون زن
مطالعه. مردان بدون زن
Anonim

مطالعه.

مردان بدون زن.

در تمایل به کشتن زمان ، یو هیچ برابری نداشت ، در هر صورت ، او همیشه در مورد او چنین فکر می کرد ، با تمام وجود او را پذیرفت و با تمام هوشیاری از او متنفر بود ، زیرا آنها می دانستند که همیشه در چنین شرایطی خواهند بود. یک فاصله زمان زیادی که برای آشنایی اختصاص داده شده بود با چندین نگاه و اظهارات ناچیز سوزانده شد ، وقتی ثانیه ای باقی نماند و سکوت برقرار شد ، یو می دانست که آنها قبلاً آنقدر نزدیک بوده اند که می توانند با خیال راحت به خانه بروند. زیبایی و بی رحمی لحظه ملاقات آنقدر خیره کننده مستقیماً جذب بوی عصبانیت و تحریک عصبی شد که کمی بیشتر به نظر می رسید و هوا از بوی اکسیژن سوخته اشباع می شود. و هنوز فلاش وجود نداشت. شخصی کنار ما رفت و به ما نگاه کرد ، نگاه کرد ، چشمان خود را بست ، قدمی برداشت ، کفش کت ابریشم ظریف لباس را باز کرد ، دستی در دستکش چرمی آبی به هم خورد ، پاشنه ای با صدای بلند روی آسفالت سقوط کرد ، همه چیز دوباره اتفاق می افتد و کاملاً متفاوت از قبل خواهد بود.

یو همیشه با زنان مشکل داشته است. خوب ، چه مشکلی … وقتی زن با او صحبت می کرد ، نمی دانست چگونه و با خودش چه کار کند. کمرویی و پرخاشگری ، فشار و عدم صداقت ، علاقه به او انگیزه می دهد ، شکل و ماهیت را جذب می کند ، کینه و ناامیدی را دفع می کند. با پیدا کردن تعادل و آرامش ، این همان چیزی بود که او می خواست ، و برای این کار تمام نیروی خود را در میل غیرقابل جبران خود برای جلب رضایت آنها و سوق دادن آنها تا آنجا که ممکن بود گذاشت ، زیرا در این صورت ، بازتاب خود را در آنها به وضوح دید. گاهی اوقات یو شک می کرد که بین زن و مرد تفاوتی وجود دارد ، شاید در آن لحظات او به آنها نزدیکترین و دورترین از خود بود. طغیان خشم ناشی از خوشبختی دریافت نشده با درخواست مالیخولیایی برای اقتصاد منطقی قدرت جایگزین شد ، که با سقوط طوفانی به ورطه رنج پایان یافت و سپس دوباره از ماهیت انسانی بالا رفت و به سوال اصلی بازگشت - "چرا همه چیز اینطور اتفاق می افتد؟ " یو پاسخ این سال را می دانست و بازی مهمتر از برد بود ، به ویژه اینکه تنها با بازی می توانست در بازی شرکت کند.

خالی بودن و احساس تنهایی ، بسته شدن پنجره ها و خفگی مانع از آن می شود که به این گذر زمان غم انگیز فکر کنم. او به هیچ وجه نمی تواند در مورد خواسته ای که در روح ظریف او ذخیره شده است بگوید ، و او را تبدیل به یک فرشته نگهبان واقعی برای یک دختر بسیار زیبا می کند. تابوت کریستالی در داخل آن چندان زیبا نیست. آنها شکنندگی بودن را با نیت محکم جبران کردند ، من خودم این را احساس کردم وقتی س questionال مستقیم او درباره حقیقت ناگفته بر پشت من قرار گرفت. در پشت همه این فعالیتها و خودکفایی پودری ، دانه ای کند از خودآگاهی وجود داشت ، که با حفاری مداوم خود خسته شده بود و امیدوار بود که در اسرع وقت راز وجود او فاش شود. برای هیچ چیز دیگر هیچ قدرتی وجود ندارد. "حتی روی من؟" - از یو پرسید.. "حتی برای من" - او پاسخ داد.

در میان این دو پازل ، دو دست وجود دارد که هر کدام مشغول کار خود هستند و چشم ها در این زمان فقط از راه دور نگاه می کنند و نه به آنها. دو سرنوشت وابسته به یک کمربند تند و تیز ، و دو نفر ، دو نفر که نمی دانند چگونه از بازی جدا شوند و به یکدیگر نگاه کنند. یو بیش از حد ساده لوح است ، او بیش از حد مشغول خود است ، آنها در نوع خود متناقض و ترحم انگیز هستند ، پشت آنها دیواری از احساسات بی جان انسان است که جمعیت آن را به دریا می برد و در آنجا غرق ، غرق و غرق می شود.

یو در تمایل خود برای بودن با یک زن ، خود را از دست داد. با مراجعه به او ، او کسی را ندید ، منتظر ماند و رفت و درب ورودی را باز گذاشت. باد به آرامی او را در آغوش خود تکان داد و مانع بسته شدن او شد و در نتیجه یو قابل مشاهده شد. یک روز یو نگاهی به او می اندازد ، به در می آید و آن را می بندد.فکر می کنم در این لحظه او از وجود زنی مطلع می شود که ذره ای از نور منعکس شده را از چشمانش حمل می کند. آیا آنها یکدیگر را خواهند یافت یا در جمعیت غرق شده حل خواهند شد؟

یو هنوز تنها است ، بدون زن ، مانند بسیاری دیگر.

توصیه شده: