سندرم خانه دار

تصویری: سندرم خانه دار

تصویری: سندرم خانه دار
تصویری: Teens Reject DISABLED RUNNER, What Happens Is Shocking | Dhar Mann 2024, ممکن است
سندرم خانه دار
سندرم خانه دار
Anonim

این اتفاق افتاد که ما دوباره در مورد زنان خانه دار صحبت می کنیم:) ، اما اکنون طبق نامه: ناتالیا ، عصر بخیر! با وبلاگ جذاب خود روبرو شدید ، آیا می توانید در مورد مسائل اخلاق حرفه ای در تخصص خود نظر دهید؟ وضعیت: همسر ، مخفیانه از شوهرش ، برای رسیدگی به عقده های فرزندانش و افزایش عزت نفس خود ، در طول سال به روانشناس مراجعه کرد. در نتیجه ، اعتماد ابتدا ناپدید شد و حتی نفرت غیرمنطقی از همسرش ، سرگرمی های او ، نظر او و به دلایلی اقوامش که حتی با آنها زندگی مشترکی وجود ندارد ، ایجاد شد. همه چیز با طلاق و فرار یک زن مغرور و با اعتماد به نفس با دو نوزاد به فقر پایان یافت. این روانشناس زنی حدود 60 ساله بود ، نامزد علوم بود ، منتشر می کرد ، تدریس می کرد. نگرش جامعه حرفه ای به چنین شرایطی چگونه است؟

چنین موقعیت هایی در عمل روانشناسان و روان درمانگران رخ می دهد. ناگهان شوهر دیگر همسر خود را نمی شناسد. او شروع به رفتار مطمئن و حتی پرخاشگرانه می کند و ناگهان حتی وسایل خود را بسته بندی می کند و می رود. در یک مورد کوچک ، معلوم می شود که همسر به یکی از متخصصان بهداشت روانی مراجعه کرده است … و این همان چیزی است که اتفاق افتاد. برای شوهر ، این کار به سادگی یک پیچ ساده است. او نمی دانست که چنین چیزی در حال رخ دادن است. همه چیز ، مثل همیشه ، هیچ چیز پیش بینی نشده بود. این شبهه بلافاصله به وجود می آید که روانشناس مغز همسرش را دزدیده یا جایگزین کرده است. یا به نوعی او را مجذوب خود کرده و مغز او را پودر کرده است. و او ، یک موجود احمق ، ایمان آورد و علیه شوهرش روی آورد. اگر چنین متخصصانی به زنان چیزهای بد یاد می دهند ، چگونه مجاز به کار می شوند؟ روانشناسان واقعاً بدون گناه نیستند. حتی یک اصطلاح "طلاق ناشی از مشاور" وجود دارد. در این مورد ، متخصص برخی از مشکلات و مشکلات شخصی خود را به مشتری منتقل می کند ، تصمیم خود را مبنی بر فسخ ازدواج اعلام می کند. اگر مراجعه کننده به اندازه کافی قابل پیشنهاد باشد ، در ازدواج معایب جبران ناپذیری می یابد ، آنها را حل ناپذیر می داند و طلاق می گیرد. اما این اغلب اتفاق نمی افتد و دلایل پیش پا افتاده ای برای این امر وجود دارد. برای شهرت یک مشاور ، ازدواجهای شکسته مهم نیستند ، بلکه ازدواجهای نجات یافته هستند. افرادی که دارای مشکلات خانوادگی هستند برای حل و فصل ازدواج به روانشناس مراجعه می کنند نه اینکه آن را به هم بریزند. برای از بین بردن اتحادیه ، آنها به دادگاه یا وکیل مراجعه می کنند. روانشناس نحوه ثبت درخواست طلاق را آموزش نمی دهد. اطلاعات در این مورد در غرفه های دادگاه های منطقه کاملاً رایگان است. بر این اساس ، یک زن قبل از هر چیز به مشورت با متخصصی می پردازد که به دلیل ایجاد روابط در خانواده شناخته شده است ، و نه برای از بین بردن آنها. اگر می خواهید در مورد درآمد روان درمانگر از چنین خانم هایی صحبت کنید ، پس "من آنها را دارم". بگذارید بگوییم که یک روانشناس یا روان درمانگر چنین موجودی حریص است ، منحصراً برای پول. بعید به نظر می رسد که زن مطلقه ، به خصوص زنانی که با هزینه همسرش زندگی می کردند ، حلال باشد. اما به تعویق انداختن عمدی فرآیند درمان و رها کردن مراجعه کننده در وضعیت نیمه حل نشده ، منبع بالقوه خوبی برای درآمد است. بنابراین قطع رابطه زناشویی درصورت درمان صحیح است اگر مشتری تصمیم بگیرد ، اما از نظر پول این "تجارت بد" است (درمان طولانی مدت غیرحرفه ای نیست. در مورد ترجیحات اگر روانشناس شرور باشد). با توجه به این روانشناس زن ، دیدگاه ها و اقدامات اخلاقی او ، حرفه ای بودن وی ، ما نمی توانیم مطلقا چیزی بگوییم. طلاق پس از درمان یک شاخص نیست. در واقع ، ما نمی دانیم زن به چه چیزی روی آورد ، شرایط چگونه بود و برای حل مشکلاتی که مشتری با آن روبرو بود چه گزینه هایی وجود داشت. آیا بیزاری ناگهانی او از شوهرش واقعاً غیرمنطقی و بی فکر بود. اگر ما دلایل رفتارهای این یا آن شخص را به گونه خاصی نمی دانیم ، ممکن است بسیاری برای ما غیرمنطقی به نظر برسند. وقتی برخی از حقایق رفتارهای غیراخلاقی وجود داشته باشد ، جامعه روانی نگرش منفی دارد. نارضایتی از نتایج درمان مراجعه کنندگان یا اعضای خانواده بیمار ، نشانه ای از غیر اخلاقی بودن یا غیرحرفه ای بودن متخصص نیست.

با این حال ، بیایید وضعیت را از حقایقی که می دانیم بررسی کنیم. بنابراین ، یک زن با 2 فرزند کوچک به روان درمانگر می رود و خانه داری بر دوش او است. آن ها در اصل ، او در وقت آزاد خود از خانه داری ، در صورت وجود ، کاری انجام می دهد. اما او نه برای خرید ، نه برای ماساژ ، نه برای صحبت با دوستانش ، بلکه به یک روان درمانگر می رود. این به ما نشان می دهد که او در بحران است ، مشکلاتی دارد که خودش به هیچ وجه نمی تواند آنها را حل کند ، در رابطه با این مشکلات هیچ حمایتی ندارد. اگر بخواهیم روبرو شویم ، مردم روسیه در اغلب موارد وقتی بسیار تنگ هستند به متخصص بهداشت روانی مراجعه می کنند. او در این مورد به شوهرش نمی گوید و واقعیت مشورت ها را در طول سال پنهان می کند. احتمالاً ، مشکل مربوط به خانواده است و او نمی خواهد شوهرش به نوعی در این روند دخالت کند. به عنوان مثال ، او را از مراجعه به روانشناس منع کرد. در طول درمان ، یک زن تغییر می کند و اعتماد به نفس بیشتری پیدا می کند ، احساسات خود را به شوهرش ابراز می کند و شکایات خود را بیان می کند. معمولاً در صورتی که مشکل مراجعه کننده مربوط به خانواده باشد ، این موارد واقعاً در طول درمان توصیه می شود. درمانگر پیشنهاد می کند که مشکل را می توان با اطلاع دادن به طرف مقابل از احساسات فرد و آنچه می خواهد حل کرد. در حقیقت ، اکثر شوهران به هیچ وجه شرور نیستند. آنها به سادگی نمی دانند که در ذهن همسر چیست و نمی توانند افکار را بخوانند. به بیان صریح ، آنها کاملاً مایل به ملاقات هستند یا آماده مذاکره درباره سازش ها با در نظر گرفتن خواسته های هر دو طرف هستند. با این حال ، همانطور که از نامه مشخص است ، شوهر رفتار همسر خود را غیرمنطقی می داند. همسر به عنوان فردی مغرور و مغرور تعریف می شود. من به طور ذهنی فرض می کنم (شاید من اشتباه می کنم) که یک عنصر کنایه در اینجا وجود دارد. در حال حاضر بسیاری از شوهران واقعاً نمی دانند که از نظر روانی برای همسر آنها اتفاق می افتد. به نظر می رسد خانه تمیز است ، سوپ روی میز است ، بچه ها در مهد کودک هستند. او برای همه اینها پول می دهد ، با این اعتقاد که "دیگر چه چیزی مورد نیاز است". و ناگهان … این. خوب ، یک زن نمی تواند از چنین رفاهی در وضعیت سلامت روانی فرار کند. فقط اگر او سحر شود یا دیوانه باشد. در عین حال ، پدیده ای مانند " سندرم خانه دار" این مثل همیشه با ازدواج عاشقانه و عاشقانه شروع می شود. تازه ازدواج کرده ها از نظر موقعیت و عقل برای یکدیگر مناسب هستند ، به طور کلی فقط زندگی می کنند و لذت می برند. با این حال ، به زودی ، به دلایلی ، و اغلب به دلیل بارداری (یا حاملگی) و زایمان ، همسر چندین سال متوالی در خانه می ماند. شوهر برای جمع آوری پول به سر کار می رود. او زیاد کار می کند ، به همین دلیل دیر و خسته برمی گردد. همسر انواع مزخرفات را در ذهن خود دارد مانند پوشک ، ناخن های شل ، سیب زمینی نیاورده و غیره. برخی از زنان اصرار دارند که شوهر نیز بر رفتار زندگی تکیه کند. با این حال ، همسر معتقد است که او قسمت خود را قبلاً به پایان رسانده است و همسر ، از آنجا که او تمام روز در خانه است ، باید خودش همه این مشکلات را حل کند. من و همسرم زود خسته می شویم. او رشد نمی کند ، در زندگی پیش نمی رود ، در خانه و چیزهای کوچک خانه ثابت می شود ، عصرها با شدت های مختلف برش می زند. در خانه تنش می شود ، من نمی خواهم وقت خود را با هم بگذرانم. شوهر بعداً در خانه ظاهر می شود. زن چطور؟ او شروع به خسته شدن از زندگی یکنواخت می کند و هیچ بازخورد مثبتی از همسرش برای کار خود دریافت نمی کند.… او فقط متوجه سوراخ ها و نقص ها می شود. تماس عاطفی از بین می رود ، به نظر می رسد که او با او مخالف نیست. او نمی تواند روی او حساب کند ، زیرا او به سادگی ممکن است وقتی وعده داده است نیاید ، از کمک امتناع کند یا حداقل بخشی از مسئولیت ها را بر عهده بگیرد ، حتی اگر دمای بدن او زیر 40 باشد ، و بچه ها با پوشک کثیف در حال خزیدن هستند. او شروع به ارزیابی منفی خود می کند. او واقعاً می خواهد پیشرفت کند ، می خواهد خانه را ترک کند ، می خواهد با مرد خود ارتباط برقرار کند و از طرف او احساس همدلی کند. اما او به شدت زمان برای خواندن اخبار پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی ندارد. او در وقت آزاد خود از کودکان و خانواده ، سکوت و چیزی را می خواهد که بر سیستم عصبی بار نگذارد: یک رمان ساده یا سریال تلویزیونی.شوهر شروع به مسخره کردن او می کند و با تحقیر به آن نگاه می کند. عزت نفس او با شتاب شروع به پایین رفتن می کند. این امر به ویژه در مواردی آشکار می شود که او روابط اجتماعی کافی ندارد و به او نشان می دهد که همه چیز در او خوب است و او عالی است. زن شروع به تلاش بیشتر می کند ، اما شوهر بیشتر و بیشتر متوجه او نمی شود. آن ها هیچ تغییری در روابط آنها وجود ندارد مسئولیت های بیشتر منجر به این واقعیت می شود که او خود را بیش از حد بار می آورد و در زمان ساده ترین کارها متوقف می شود. زن در حالت ناتوانی فرو می رود. جامعه مدرن می گوید که "شما باید با همه چیز پیش بروید" و "آیا وقت ندارید؟ خیلی تنبل. " خوشبختانه اطلاعات زیادی در اطراف زنان وجود دارد که آنها نیز کارهای زیادی انجام می دهند. در برابر پس زمینه آنها ، به نظر می رسد پایین تر است. درخواست اصلی روان درمانگر برای چنین زنانی این است که چگونه خود را تغییر دهند تا خانواده خود را بهبود بخشند و برای همه چیز به موقع عمل کنند. آنها طرفدار شوهرش هستند. و آنها رفتار او را با این واقعیت توجیه می کنند که او خسته است ، او تنزل یافته است ، و مشخص است که او آزرده است و به او علاقه ای ندارد. بله ، البته ، اوقات فراغتش باید به دوستانش برود ، برایش سخت است. بله ، او هر دلیلی برای داشتن معشوقه دارد. اگر او را ترک کند ، او مقصر است. و بله ، اولین چیزی که در مشاوره به دست می آید این است که هر دو مسئول اتفاقاتی هستند که در ازدواج رخ می دهد. او نمی تواند همه چیز را یکطرفه تعمیر و رفع کند. علاوه بر این ، زن شروع به تلاش می کند تا شوهر خود را در تغییرات دخیل کند و علایق خود را در کنار او قرار دهد. بعلاوه … همه چیز بستگی به واکنش شوهر نسبت به آن دارد. اگر او شروع به در نظر گرفتن او هیستریک و احمق کند ، همچنان از او غفلت کند ، … ازدواج به سرعت در حال پایان است. حال این س arال مطرح می شود که در واقع چه کسانی در چنین مواردی ازدواج را خراب می کنند. یک روانشناس که "به همسرش چیزهای بد آموخت" یا … کسی که به خود زحمت نداد که بپرسد چرا "زن دیوانه است". در حال حاضر انتشار گسترده اطلاعات در مورد سندرم پیش از قاعدگی تنها توضیحی شگفت انگیز برای همه ادعاها ، نارضایتی ها و طغیان های احساسی در زنان شده است. همه PMS ندارند و نمی توانند دائمی باشند. پس مردان عزیز شما فقط نمی دانید که چند زن در حال حاضر تصمیم ضمنی برای ترک دارند. حتی بدون تأثیر مخرب روانشناس ، اما به خودی خود. آنها خود را در ازدواج از دست می دهند و آن را دوست ندارند. نظرات شما در مورد جایگاه زنان در خانواده و موقعیت در رابطه با مردان در جامعه مدرن اروپایی اهمیتی ندارد. زنانی هستند که با لذت و بدون هیچ گونه مشکلی خود را وقف خانواده خود می کنند ، اما از وضعیتی که در آن قرار دارند همیشه خوشحال نیستند. بله ، و شوهران زنانی را که ناگهان "در خانه غرق شده اند" رها می کنند. آنها به یک زن خانه دار علاقه مند می شوند و علایق آنها در اطراف گلدان ها می چرخد. اما در رابطه بعدی ، ممکن است همینطور باشد.

توصیه شده: