2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
"شگفت انگیزترین تجربه ای که می توانیم داشته باشیم یک تجربه مرموز است. این یک احساس اساسی است که در خاستگاه هنر و علم واقعی است. هرکسی که این را نمی داند و نمی تواند شگفت زده شود ، نمی تواند شگفت زده شود - او از درون مرده است و نگاهش پوشیده از تاریکی است. " (آلبرت انیشتین)
غافلگیری ، جهل ، منفعت شخصی
دوران اولین سالهای دانشگاه اوج شیفتگی من به فضا و اخترفیزیک است. همانند فلسفه ، و هر دوی این علایق مستقیماً از دوران کودکی هستند. همه چیزهایی را که زمان و درک داشت خواندم. وقتی با عبارت انیشتین در اپیگراف مواجه شدم ، فکر کردم ، "این همان است. بسیار واضح و آشکار است. " این نقل قول به نوعی شعار تبدیل شده است. اما یک چیز دیگر هم وجود دارد: این یک تجربه قدرتمند از ملاقات با چیزی در داخل بود. زیرا عبارت نابغه فیزیک (فیزیکی که در آستانه فلسفه قرار دارد) در تجربه به چیزی جدید تبدیل نشد ، بلکه بیشتر به عنوان شکلی از تجربه شخصی من با من روبرو شد. به کلماتی که نمی توانستم در چنین عبارت گنجاننده ای جمع کنم.
من هنوز معتقدم که ارزشمندترین چیز هنگام ملاقات با اندیشه ، با هنر ، با تاریخ ، ارتباطات شخصی کسی است که ملاقات می کند. شما می توانید چیزهای مختلف را تحسین و احترام بگذارید - و در واقع ، پدیده ها و اختراعاتی وجود دارد که زندگی تمدن ها را به طور اساسی تغییر می دهد. اما فقط یک کار بزرگ ، و اگر شخصی به این کار علاقه مند باشد و خود را خالی نکند ، با چیزی ناشناخته در خود (و نه تنها با نبوغ خلاق دیگری) مواجه می شود. با چیزی که کاملاً شناخته نشده و شکل نگرفته است. به این معنا ، شگفتی هم نشانه تجربه زندگی و موقعیت زندگی است و هم شواهد کار عقل است.
بنابراین ، وقتی همه چیز در یک دانشگاه به نوبه خود به مفهوم فلسفی یاسپرس رسید و من با عبارت مهم بعدی آشنا شدم ، احساس ملاقات با چیزی در خودم دیگر چیز جدیدی نبود. در اینجا آمده است: "غافلگیری در برابر یک راز به خودی خود یک عمل ثمربخش برای شناخت است ، منبعی برای تحقیقات بیشتر و شاید هدف همه شناخت ما ، یعنی از طریق بزرگترین دانش برای دستیابی به جهل واقعی ، به جای اجازه دادن به از بین رفتن در مطلق بودن یک دانش شیء مستقل ". اما هنوز هم سازنده بود: در آن لحظه من - چیزی در درون خودم - از قبل تصمیم به غرق شدن در روانکاوی داشتم و اولین قدم نوعی پرورش تعجب به عنوان عادت تفکر بود. پرسیدن س questionsالات ، پیگیری توضیحات واضح "بدیهی" ، شگفت زده شدن.
در ادبیات روانکاوی ، به هر حال ، هر کس در مورد شگفتی به عنوان آغاز دانش و علاقه (در حالی که سایه های مختلف را برجسته می کند) ننوشت. فقط می خواهم توجه داشته باشم که هم برای روانکاوی و هم در آینده و برای انواع روشهای روان درمانی ، غافلگیری - تعجب برای خود - چشمگیرترین پدیده است. گاهی اوقات تجزیه و تحلیل یا درمان با آن شروع می شود ، گاهی این بعد در مراحل کار ظاهر می شود. اما این یک بعد مهم و ارزشمند است ، این نوعی "موتور" کار روانی است ، یک انگیزه ثابت. چه چیزی برای یک شخص ، حداقل برای یک فرد با فرهنگ غربی ، جالب تر از شناختن خود است؟ و بی پایان است.
زمان غیر خطی در دفتر روانکاو
به نظر می رسد در فرایند کار روانشناسی ، شگفتی از زوایای مختلف ظاهر می شود. "من نمی توانم این کار را انجام دهم ، این من نیستم"؛ "من می دانم که من متفاوت هستم!"؛ "کمک کنید ، من نمی دانم چگونه باید خودم را مجبور کنم: می دانم که به آن نیاز دارم ، اما کاری نمی کنم" و غیره. کی چنین جملاتی را نشنیده است؟ گاهی اوقات شخص از این واقعیت دلسرد می شود و حتی گیج می شود که ، به نظر می رسد ، همه چیز را نمی توان در خود کنترل کرد.
این اتفاق می افتد که این نوع شگفتی با احساسات مثبت رنگ آمیزی می شود: "معلوم می شود که من به هر حال می توانم این کار را انجام دهم" - به عنوان مثال ، در موارد ظاهر یا تجدید خلاقیت در زندگی یک فرد. شخصی پس از دوازده سال وقفه دوباره به مهره باز می گردد و شخصی برای اولین بار در سنی بسیار محترم شروع به رقصیدن می کند - و از آن لذت می برد و حرکات ، گزینه های ارتباطی و مسیرهایی را برای انجام آن اختراع می کند …
جالب است که به اصطلاح خودپنداره - یعنی تصویر خود ، تصور از خود - معمولاً در مقایسه با تجربه خود عقب می افتد. ابتدا شخص کاری را انجام می دهد ، و سپس متوجه آن می شود - و در مورد آن صحبت می کند. ما عادت داریم به این فکر کنیم که وقتی به مشاوره روانشناس می آییم ، استراتژی های رفتاری را تجزیه و تحلیل می کنیم ، راهکارهای لازم را انتخاب می کنیم و سپس آنها را در زندگی پیاده می کنیم. گاهی اوقات ، در واقع ، این اتفاق می افتد ، به ویژه در کار کوتاه مدت. اما این اتفاق به شکل دیگری نیز رخ می دهد. این اتفاق می افتد که در نقطه ای فرد شروع به صحبت در مورد برخی از رفتارها می کند ، نوعی تجربه که قبلاً به سادگی غیرقابل دسترسی بود. و اکنون این است ، از نظر کیفی جدید است و اساساً متفاوت است. این تعجب آور است. شگفتی در اینجا شواهدی از تغییراتی است که قبلاً رخ داده است.
اگر چنین وضعیتی در تجزیه و تحلیل رخ دهد ، می توان به عنوان مثال ، بازتاب ها را به عقب برگرداند و ریشه ها و خطوط اصلی این تجربه جدید را در کجا یافت. یک دنباله منطقی از چنین نقاطی تشکیل می شود ، اما منحصراً در آینده به آن اضافه می شود. در آن نقطه ، قبلاً ، یک فرد هنوز نمی دانست که این کار او را به کجا می کشاند.
الگوی مشابهی را می توان در بازجویی مشاهده کرد. هرچند ممکن است متناقض به نظر برسد ، اما - برای مثال ، با تفکر روانکاوی - اگر سوالی پرسیده شود ، به این معنی است که پاسخ از قبل در روان ترسیم شده است. قبلاً مشخص شده است که پاسخ ممکن است و سوال دقیقاً در این شکل امکان پذیر است. این س evidenceال شواهدی از یک کار ذهنی فوق العاده است که نتیجه آن یک دانش خاص ، یک پاسخ مشخص است ، هرچند فعلا آگاهانه فرموله نشده است.
گربه روی کاناپه
در پایان ، من می خواهم یک نقل قول مستقیم را نقل کنم. "من برای خودم گربه هستم": مونولوگ فردی که در تحلیل دچار یک نقطه عطف می شود. این یک تصویر یا یک ویژگی فوق نیست. برعکس ، این کلمات فقط تأملات من در مورد موضوع را شروع کردند و آنها را خلاصه نمی کنند. قسمت دیگری از موزاییک از یک طرف مناسب و از طرف دیگر نامناسب است.
بدون شرح حال ، فقط متن. بدون کلیات نظری ، فقط صداقت. مجوز انتشار دریافت شد.
"برای من ، یک ارزش بزرگ (یعنی من آن را در مردم درک می کنم و برای آن تلاش می کنم) توانایی پذیرش دیگری به عنوان دیگری است. نه برای پذیرفتن "زیرا" یا بر اساس اصل "من تو هستم ، تو برای من هستی" ، بلکه تصمیم گیری برای "با" بودن: تشخیص یک شخص ، پذیرش او. اگر می خواهم تشخیص دهم و نزدیک باشم ، قاب هایم را از قبل آویزان نمی کنم و سعی نمی کنم شخصی را به آنجا هل دهم. دیگری آن دیگری است. بنابراین در دوستی ، بنابراین در عشق.
و همینطور در مورد گربه ها ، احتمالاً به همین دلیل است که من خیلی گربه ها را دوست دارم. گربه چنین موجودی است که با آن زندگی می کنید و یاد می گیرید که دیگری بودن را بپذیرید. در اینجا او کاملاً متفاوت است. او ریتم ها ، حدود و نیازهای خاص خود را دارد. و گربه چیزی به من بدهکار نیست. او فقط به صورت موازی وجود دارد و گاهی به او اجازه می دهد از او مراقبت شود.
زیباترین چیز در عشق این است که نه تنها شخص دیگری را برای من آشکار می کند و مرا نیز به او نشان می دهد - این همه واضح است. زیباترین چیز در عشق که او برای من فاش می کند - من. نمی دانم از خودم چه انتظاری دارم ، در شوک هستم. من برای خودم متفاوت هستم وقتی عاشق می شوم ، برای خودم بسیار متفاوت هستم. من برای خودم گربه هستم."
حرف بعد
این مقاله از قطعات یک پازل تشکیل شده است: می توان آن را به روش های مختلف مونتاژ و مونتاژ کرد. اما مطمئناً لبه های پاره شده و فضاهای خالی وجود خواهد داشت - اگرچه زمینه معانی متداول است (حداقل در ایده). من عمداً برخی افکار خود را پایان ندادم یا افکار دیگر را آشکار نکردم. بگذارید کمبودی وجود داشته باشد. اگر هدفی برای بارگذاری متن در اینترنت وجود داشته باشد ، در این صورت زمانی به دست می آید که فرد آنقدر با من آشنا نشود که خود را می شناسد. و این فقط در ضایعات ، حفره ها ، ناقص بودن امکان پذیر است. در سوالات و اختلاف نظرها
مواد (ویرایش) مورد استفاده در تهیه مقاله:
انیشتین A. جهان همانطور که من آن را می بینم.
Jaspers K. معنا و هدف تاریخ.
Lacan J. عملکرد و زمینه گفتار و زبان در روانکاوی.
یک دوره سخنرانی "فضا و زمان روان." OFF ، مدرس Ayten Juran.
دوره سخنرانی "مرد اروپایی مورد نظر". کاریتاس کیف ، بیلا کاوا ؛ مدرس آناتولی آخوتین.
توصیه شده:
خشونت روی پنجه های نرم گربه
در حال حاضر بسیاری از مردم در مورد خشونت فیزیکی در خانواده می نویسند ، اما آنها اخیراً در مورد خشونت روانی اخلاقی ("آرام") صحبت کردند. مراقب باشید … با نجوا. به هر حال ، او یک لباس راحتی می پوشد و برای افرادی که در خانواده هایی بزرگ شده اند که چنین رفتاری عادی تلقی می شد ، چیزی معمولی و کاملاً طبیعی تلقی می شود.
رئیس این خانه کیست؟ چگونه گربه شما شما را کنترل می کند
این گربه برای اولین بار در خانه یک مرد 12 هزار سال پیش مستقر شد. در حال حاضر بیش از 600 میلیون گربه در جهان زندگی می کنند. این بدان معناست که به ازای هر 12 نفر یک گربه وجود دارد. ما قرن ها با آنها زیر یک سقف زندگی کرده ایم و بسیار به هم نزدیک شده ایم.
درباره مرزهای روانی ما روی گربه ها تمرین می کنیم
این مقاله نتیجه تأملات پس از مشورت است ، که باعث ایجاد تعدادی تمثیل و تمایل به اشتراک گذاری افکار در ذهن من شد. و آنها به چه دلیلی - چگونه مرزهای روانی خود را تعیین کنند. پیشنهاد می کنم امروز در این مورد صحبت کنم. نه تنها صحبت کنید ، بلکه تمرین کنید … روی گربه ها.
لباس خواب گربه. درباره قربانیان پیش بینی های ما
ری بردبری داستانی درباره دختری دارد که شخصاً لباس خواب بچه گربه خود را برای شب طراحی و دوخته است. در واقع ، داستان در مورد این نیست ، بلکه در مورد ملاقات دو جوان است ، که هر یک با حیوان خانگی خود بسیار مهربان بودند و چیزی بیشتر از یک گربه در او دیدند.
از روی ترس یا از روی عشق عمل کنید
من بسیار در مورد مخرب بودن انتقادات می نویسم. این مبحث تمام نشدنی باقی می ماند. متأسفانه ما عادت کرده ایم در جامعه ای زندگی کنیم که انتقاد = عشق است. بنابراین ، دور شدن از او بسیار دشوار است. بله ، ما عادت داریم که از انتقادات خود نتیجه بگیریم.