اسب عوض کنید

تصویری: اسب عوض کنید

تصویری: اسب عوض کنید
تصویری: تغییرات سرب با جاناتان فیلد آسان شد 2024, ممکن است
اسب عوض کنید
اسب عوض کنید
Anonim

سلام!

امروز دوباره به یاد آوردم که برخورد با دوران کودکی برای ما چقدر مهم است. دوست داشتن او و بخشیدن چیزهای زیاد در او. طبق آمار شخصی من ، 80 درصد از مشتریان Yesena با بستگان خود مشکل دارند. اما نارضایتی ها ، تمایل به زندگی خود ، به سرعت از رسوایی ها دور شوید ، زندگی خود را شروع کنید - متأسفانه ، همه مشکلات کارمی را حل نکنید. این وضعیت را می توان نه تنها در چارچوب یک تجسم ، بلکه قرن ها به دراز کشید در حالی که روح شگفت انگیز شما از تجسم های مختلف عبور می کند. اکثر وديست ها معتقدند هنگام مسافرت در زندگي هاي متفاوت ، ما اکثر کساني را که به ما نزديک بودند ، با خود مي بريم. یا ما را می برند …

بله ، والدین ما اغلب در مورد ما اشتباه می کردند. کسی به شدت فرزندان خود را دوست داشت و آنها را نوازش می کرد ، برعکس ، بسیار سخت گیر بود. من به وضوح به همه اینجا و اکنون می گویم - والدین باید ببخشند! و نه اینکه در اسرع وقت از خانه پدری خود فرار کنید ، بلکه سعی کنید روابط را بهبود بخشید. به هر حال ، فقط قدرت LODA (قدرت روابط خوب) به خانواده خوب ، شادی شخصی می بخشد.

والدین خود را از همه نارضایتی های گذشته ، تمام لحظاتی که مورد حمله قرار گرفته اید ، مورد سرزنش قرار نگرفته اید ، در جایی که آنها شما را فراموش کرده اند ، جایی که آنچه شما می خواهید به شما داده نشده است ، ببخشید …

و از همه مهمتر ، سخت ترین و دردناک ترین چیزی که می توان بخشید احساس گناه است که توسط بزرگسالان به ما تحمیل شده است. "شما کثیف به خانه می آیید - من شما را می کشم!" ، "فقط سعی کنید وارد گودال شوید!" ، "چه کسی این کاغذ دیواری را در خانه نقاشی کرده است؟" دستبند ، کمربند ، ضربه ، گوشه - همه اینها برای پرورش کودکان شوروی مورد استفاده قرار گرفت. و بچه ها بخشیدند و رفتند ، اینها والدین هستند …

حالا شما بزرگ شده اید و آنها همچنان شما را سرزنش می کنند: "خوب ، آیا نمی توانید با حقوق خود کفش معمولی بخرید؟" ، "چه شغلی دارید؟" و غیره.

اگر ما قبلاً کودکی را بخشیده ایم و آن را در دوران کودکی رها کرده ایم ، احساس گناه بزرگسالان در حال حاضر جدی است. در این مرحله چه کاری می توان انجام داد؟

صحبت. فریاد نزنید ، فحش ندهید ، بیرون نروید ، اما صحبت کردن را بیاموزید. هر چه سبک تر بهتر. "مامان ، من را همانطور که هستم بپذیر ، اشتباهات من تجربه من است!" ، "مامان ، به من نگاه کن ، من کار می کنم ، لباس می پوشم ، به فقرا کمک می کنم ، آیا من آدم بدی هستم؟ متهم به چیزهای کوچک؟" ، "مامان ، اجازه ندهید با اتهامات ارتباط برقرار کنیم. " و البته ، خود را کنترل کنید. اگر از والدین خود انتقاد می کنید ، در مقابل این انتظار را داشته باشید. با تغییر خود شروع کنید ، از انتقاد از دیگران دست بردارید ، و سپس انتقاد از زندگی شما نیز خارج می شود.

من منتظر سوال شما هستم: "و اسبها چه ربطی به آن دارند؟"

امروز صبح یاد قسمتی از دوران کودکی ام افتادم.

وقتی کوچک بودیم ، من و دوستم در داچا اسب رد و بدل کردیم. من یک اسب کوچک داشتم و او یک اسب بزرگ. اما او یکی کوچک می خواست و من یک بزرگ می خواستم. او سفید می خواست و من قهوه ای. و مبادله فقط برای هر دوی ما عالی بود. اما وقتی مادربزرگ دوستش این جایگزینی را دید ، وحشت کرد: "چطور! چگونه می توانید یک اسب بزرگ را با یک اسب کوچک عوض کنید؟ همه چیز را فوراً برگردانید!"

و دوست دخترم رو به من کرد و اسب کوچک را به من پس داد و او را ، اسب بزرگ برد.

شاید بعداً متوجه شد که اسب بزرگ او مطمئناً بهتر و گرانتر است. اما کودک باید خودش این مراحل را طی کند. و وقتی بعداً به مادربزرگش می گفت: "بابا ، من اسب خود را بیهوده عوض کردم" ، مادربزرگ پاسخ می دهد: "این درس شماست ، خوب است که شما بر آن مسلط شده اید و تصمیم گیری برای بزرگسالان را یاد گرفته اید."

و کودک فقط در قسمت زیر قشر احساس گناه داشت که او کار وحشتناکی انجام داد ، اگرچه هیچ چیز وحشتناکی در آن وجود نداشت. بنابراین ، به فرزندان خود اجازه دهید اشتباه کنند و آنها را به تنهایی درک کنند و والدین خود را ببخشید که چنین فرصتی را به شما نداده اند.

خوشحال باش ، کسنیای تو!

توصیه شده: