2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
یک بار از من پرسیدند - آیا عشق بین دو بزرگسال می تواند بدون قید و شرط باشد؟ آن زمان جواب ساده ای پیدا نکردم. چگونه به این سال پاسخ می دهید
مردم طبیعتاً موجوداتی اجتماعی هستند. ما نمی توانیم تنها زندگی کنیم. این شرایط مستلزم مبادله است ، در حالت ایده آل منصفانه ، اما همیشه اینطور نیست. شامل منابع ، محصولات تولیدی ، کار ، روابط ، احساسات … بس کنید !!! آیا چیزی اشتباه است یا همه چیز درست است؟
برای کسانی که به اولین س aboutال در مورد عشق پاسخ منفی می دهند ، این سری مبادله ذکر شده اعتراضی ندارد. در واقع ، آنها تعادل را در رابطه بین خرید و فروش به خاطر خواهند آورد. می توان به عنوان مثال کتاب محبوب واعظ آمریکایی گری چاپمن "پنج زبان عشق" را ذکر کرد که یک کتاب راهنمای عملی مستقیم برای تبدیل احساسات به معادل بازار است: شما برای من یک هدیه هستید و من به شما زمان می دهم. ، بنابراین ما مشارکت های احساسی خود را برابر می کنیم و عادلانه خواهد بود. دیگران خواهند گفت که نمی توان احساسات را خرید ، احساسات را نمی توان کنترل کرد.
به نظر می رسد هر دو درست است ، اما یک تناقض وجود دارد: مبادله عادلانه باید بر اساس چیزی باشد ، در غیر این صورت ، عادلانه ، غیرممکن است. اگر هر دو بر سر ارزش اختلاف نظر داشته باشند ، نمی توانید معامله منصفانه ای به دست آورید. بنابراین همه چیز قیمت دارد ، از جمله عشق؟ این س moreال بیشتر فلسفی است تا روانشناختی ، اما پاسخ به آن ارزشهای متفاوت و رفتارهای متفاوت را در روابط فرض می کند.
عشق مادر و نوزاد بی قید و شرط است ، در غیر این صورت او زنده نخواهد ماند. غریزه مادری در طبیعت ذاتی است. او فکر نمی کند ، او فقط عاشق است. با بزرگ شدن ، کودک درک پیچیدگی های مبادله و ارزش بازار احساسات را آغاز می کند. به موقع گفتن به مادربزرگم: "دوستت دارم" بستنی یا حتی تلفن هوشمند را تضمین می کند. نمرات مدرسه ، علاوه بر عملکرد اصلی خود ، ناگهان شروع به تأثیرگذاری بر نگرش والدین می کنند. بسیار ناراحت کننده از مادرم: "اگر شما اطاعت نکنید ، شما را دوست نخواهم داشت." همه چیز بهای خود را دارد و در دوران نوجوانی می توانید صورتحسابی دریافت کنید که پرداخت آن آسان نیست: من شما را رنج دادم ، زایمان کردم ، از شما مراقبت کردم ، از شما مراقبت کردم ، اکنون عشق و احترام می خواهم ، یا به سادگی ، بدون هیچ سر و صدا: مادرت ، پس باید مرا دوست داشته باشی به نظر می رسد که این یک معامله کاملاً عادلانه نیست. وقتی شروع شد ، کسی نبود که با او قرارداد ببندد. اینگونه است که قیمت سوال در عشق نفوذ می کند.
همانطور که می دانید ، اصلی ترین چیز در تجارت سود است. اغلب ، در یک رابطه ، شخصی ، آگاهانه یا نه ، انتظار سود دارد. این انتظارات زندگی را بسیار خراب می کند ، زیرا اغلب اوقات برآورده نمی شوند. اگر ارزش یک کالا یا خدمات توسط یک قرارداد اجتماعی شکل گرفته باشد ، مشکلات مربوط به ارزش احساسات بوجود می آید. ارزش احساسات شخصی بیش از حد برآورد می شود ، و شریک زندگی دست کم گرفته می شود یا برعکس. به طور کلی ، مشکل اصلی در ارزیابی آنها است ، بنابراین انعقاد توافقنامه دشوارتر است. چگونه نمی توانم کلاسیک را در اینجا به خاطر بسپارم - من بهترین سالهای خود را به شما دادم ، و شما به من خیانت کردید ، به من خیانت کردید! یا - من برای ما درآمد کسب می کنم ، بنابراین شما باید مرا دوست داشته باشید و از من راضی باشید! خوب ، گیلاس روی کیک - همه چیز قیمت دارد! اگر دقیق نگاه کنید ، بسیاری از ادعاهای کمتر رادیکال ناشی از همین انگیزه های ساده است.
با قرارداد همه چیز مشخص است. من هزینه یک کیلو سوسیس را پرداخت کردم و می خواهم آن را دریافت کنم. به قیاس ، مادری بیشتر عمر خود را وقف فرزند خود کرده است و انتظار دارد پسر یا دختر بالغی از این بابت از او سپاسگزار باشد. همسرم ناامید شده است - من او را بسیار دوست دارم ، اما او قدر آن را نمی داند. تلاش برای ایجاد احساس در روابط بازار در هر مرحله قابل مشاهده است. انتظار داشتن تعادل احساسی شامل شمارش در سر شماست. مشکلات بوجود می آیند زیرا تنظیمات مطابقت ندارند. مشکلی پیش می آید ، زندگی شکست خورده است. امکان تعویض سوسیس با عشق وجود ندارد. به طور خلاصه ، این یک کار دشوار است - تعیین صحیح ارزش چیزهایی که نمی توان آنها را لمس کرد و دید!
چه باید بکند ، خواننده ای که بر همه اینها تسلط دارد ، می پرسد؟ خوب ، شما می توانید یک ارز احساسی وارد کنید و نرخ مبادله در برابر ارزها عادی خواهد بود و هزینه آن بر اساس میزان تنش بدن یا تعداد اشکهای ریخته شده تعیین می شود. اما به طور جدی ، هر فرد اگر در مورد ارزش خود کمتر فکر کند ، کمتر احساس کند که در رابطه چقدر احساس می کند ، و چقدر باید در ازای آن دریافت کند احساس بسیار بهتری خواهد داشت. ارزش یک لبخند صادقانه چقدر است؟ چقدر قهوه در رختخواب و یک پتو گرم به طور غیرمنتظره روی زانوها پرتاب می شود؟ شانه یک دوست چقدر است؟ لذت در نظر عاشق چقدر است؟ نور و گرمای داخلی از احساس نزدیکی چقدر گرم می شود؟
پارادوکس این است که به محض اینکه سعی کنید آن را محاسبه کنید ، تمام طلا به تکه هایی تبدیل می شود ، مانند کارتون مربوط به آنتلوپ طلایی. این فکر فوراً تمرکز توجه را به چشم انداز ، به آینده تغییر می دهد و شما یک هدف جدید تعیین می کنید ، که در ازای سرمایه گذاری احساسی شما چیزی دریافت می کند. من اهمیت می دهم و حق دارم روی متقابل حساب کنم. و اکنون نه از آنچه اکنون انجام می دهید ، بلکه از آنچه در عوض دریافت خواهید کرد ، در آینده لذت خواهید برد. این بسیار دور از این واقعیت است که شما در شکل مورد انتظار منتظر بمانید.
ماشین حساب احساسی انتظارات را روشن می کند و شما گروگان آنها می شوید. این با شک و تردید همراه خواهد بود - آیا من به اندازه کافی برای قدردانی از آن تلاش می کنم؟ آیا من در مقابل خیلی کم می آورم یا به اندازه کافی برای این عشق خوب هستم؟ او همتای من نیست چنین افکاری در ذهن من می چرخند و آنها را از روند روابط دور می کند ، و این لحظه خاص دیگر جادویی نخواهد بود ، به یک عمل مکانیکی دیگر تبدیل می شود. این امر در رابطه جنسی اتفاق می افتد ، اگر افکار به شما اجازه ندهند روی این روند تمرکز کنید ، خیلی خوب عمل نمی کند. "آیا من کار درستی انجام می دهم؟ اگر او متوجه اضافه وزن من شود؟ در رختخواب باید خونسرد باشم ، در غیر این صورت …" به طور کلی ، نتیجه بدتر است ، افکار و انتظارات بیشتر است.
در عصر روابط بازار ما ، به سختی می توان از محاسبه همه چیز ، از جمله احساسات خودداری کرد. تصاویر در حراجی ها با پول زیادی فروخته می شوند ، فیلم ها بودجه هنگفتی دارند ، بلیط یک کنسرت هزینه دارد. این بهایی است که باید برای احساسات پرداخت. و در اینجا همه چیز عادلانه است ، تقریباً ، زیرا همه کسانی که هزینه آن را پرداخته اند ، آنها را ندارند. رامبراند یا اشنیتکه هنوز نمی توانند ادعایی داشته باشند. اما برای یک شریک آسان است: من با تمام وجودم ، و شما … و به نظر می رسد که همه چیز عادلانه است ، شما به من بگویید - من به شما می گویم ، اما نتیجه ناامیدی است. در تجارت ، هرچه مبلغ معامله بیشتر باشد ، به احتمال زیاد تخفیف خوبی خواهید داشت. چنین سیستم مالی در روابط کار نمی کند. عشق برخلاف منطق بوجود می آید ، مانند ضرب المثل مشهور روسی: "عشق شر است …" ، و فقط قدردانی در پاسخ به نگرانی شریک زندگی ظاهر می شود. حتی اتفاق می افتد که توجه به علایق او به دلیل ضعف مورد توجه قرار می گیرد ، زیرا زمانی به این شخصیت آموزش داده شد که زندگی مبارزه برای مکانی در خورشید است. دلیل و احساسات همیشه با هم منطبق نیستند ، فقط قسمتهای مختلف مغز مسئول این امر هستند.
هیچ عشقی بدون مبادله احساسی وجود ندارد. فقط طبق قوانین کاملاً متفاوت اتفاق می افتد. او به سرعت از بی تفاوتی دور می شود ، خشونت را تحمل نمی کند و این به مقدار بستگی ندارد. حتی یک نگاه یا عبارت خشن می تواند او را زیر سوال ببرد. او بسیار قوی است اما آسیب پذیر است. همچنین شیمی وجود دارد که قابل محاسبه و ارزیابی نیست. در فضاهای بیرونی و خرد جهان ، قوانین مکانیک زمینی کار نمی کند. قوانین بازار در فضای عشق کار نمی کند. بدون هیچ گونه متقابل ، محو می شود ، زیرا نور آتش کم کم محو می شود و در صورت عدم افزودن چوبی به سوسو زدن ، به سختی در شب قابل مشاهده است. فقط شدت انرژی هیزم هیجانی یک آتش عشق بسیار متفاوت است ، تعیین آنچه دقیقاً برای نگهداری آن لازم است دشوار است. خوب ، زمان. استروژن ها و تستوسترون سقوط می کنند ، موهای زائد و شکم ظاهر می شوند ، توزیع نقش ها اشکال دارد ، قیمت مبادله تعیین می شود و حتی شایسته نیست که در مورد عشق صحبت شود.
مادر ترزا ، که به خاطر کارهای خوبش شهرت جهانی داشت ، نه تنها مادی بلکه عشق را در امور خیریه سرمایه گذاری کرد و هرگز انتظار هیچ چیزی در مقابل آن را نداشت. او خوشحال بود ، این نه تنها از مصاحبه ها ، بلکه از فیلمبرداری نیز مشهود بود. راز ساده است: شما می توانید از گرمای خود لذت ببرید. او در "دعا" خود - نوعی شعار زندگی ، گفت که مشکلات و سقوط هایی وجود خواهد داشت ، شما با بی عدالتی ، عدم درک و ناسپاسی روبرو خواهید شد ، اما نیکوکاری می کنید زیرا به آن نیاز دارید و همه چیز دیگر مهم نیست. به عبارت دیگر ، انتظار آن را نداشته باشید. هدیه دادن به گرما هدفی است که دستیابی به آن شادی را به ارمغان می آورد. مادر ترزا به این دلیل مشهور است که اکثر ما نمی توانیم در برابر نفوذ تجارت به روابط مقاومت کنیم. اینگونه تربیت شدیم. احساس عدالت مبتنی بر مبادله صحیح کالاها و احساسات ، اگر چیزی در این نظم عادی مختل شود ، سریع واکنش نشان می دهد.
ازدواج های راحت تر از ازدواج های عاشقانه است. آنها قرارداد دارند و قیمت آنها ثابت است. شما می توانید رابطه جنسی ، اطاعت بخرید ، کسی می گوید شما می توانید عشق بخرید ، اما سپس باید بلافاصله در مورد سرمایه گذاری در این مفهوم توافق کنید. با عشق مشکل تر است ، مانند شادی ، وقتی سعی می کنید آن را بگیرید ، مانند یک اسم حیوان دست اموز خورشید ، سبک و نامحسوس از بین می رود. او "تا آنجا که می تواند" از تلاش برای ارزیابی ، زنگ زدن ، بستن ، رام کردن می دود. با این حال ، من اصراری ندارم ، برای کسی واقعاً ، همه چیز بهایی دارد.
توصیه شده:
عشق و عشق. آیا تفاوتی وجود دارد؟ فراگیری آگاهانه و الگوهای روابط ناخودآگاه
امروز ، در مشاوره پیش از آخرین در اسکایپ ، اواخر شب ، تقریباً در ساعت 9 ، ما در حال تجزیه و تحلیل الگوریتم های روابط وابسته به مشتری با مشتری بودیم. زن جوانی که داستان خود را تعریف می کرد ، سرگردانی واقعی داشت: تمام تلاش های او برای برقراری روابط با یک مرد محبوب با "
چرا عشق درد دارد؟ درباره شهوت ، اشتیاق ، هورمون ها و عشق
نویسنده: لیندا بلر ما به این فکر کرده ایم که عشق یک احساس فوق العاده است ، در این مقاله به شما خواهم گفت که چرا این کاملا درست نیست. موافقت کنید که وقتی به عشق فکر می کنیم ، شام با شمع ، شراب و گل رز ، پیاده روی در ماه و موسیقی عاشقانه را تصور می کنیم.
در مورد پرداخت هزینه روان درمانی: هزینه آن چقدر است و چرا؟
روان درمانی از یک سو ، یک رابطه نسبتاً عمیق انسانی است ، از سوی دیگر ، زمینه فعالیت ، خدمات است. این شغلی است که برای آن پول پرداخت می شود و پول در فرایند کمک به مراجعه کننده قرار می گیرد و نقش یک عامل روان درمانی را بازی می کند: حتی برای افراد کم درآمد ، مشارکت تا آنجا که ممکن است به خاطر اهمیت است.
چقدر به رابطه جنسی نیاز دارید؟ چقدر و چند بار؟
برای افرادی که در روابط طولانی مدت (حداقل یک سال یا بیشتر) هستند ، یا برعکس ، اگر شرکا تازه شروع به ایجاد روابط کرده اند ، این س oftenال اغلب مطرح می شود - منظم بودن رابطه جنسی در یک زوج چگونه باید باشد؟ برای پاسخ به این س ،ال ، باید به ساختار جنسی شرکا اعتماد کنید.
هزینه کمک چقدر است؟ آیا می توان به دشمن کمک کرد؟
هزینه کمک چقدر است؟ آیا می توان به دشمن کمک کرد؟ به طور خلاصه ، بله. این امر توسط رواندرمانگر آمریکایی M. Seligman هنگام کشف ثابت شد درماندگی آموخت … او ابتدا روی سگها و سپس به مردم نشان داد که عدم تمایل به تغییر چیزی در زندگی او ، خلق و خوی منفعلانه ویژگیهای ذاتی نیستند ، بلکه عادات اکتسابی هستند.