در نگهبانی

تصویری: در نگهبانی

تصویری: در نگهبانی
تصویری: معرفی سگ بردرکالی | باهوش ترین سگ جهان 2024, ممکن است
در نگهبانی
در نگهبانی
Anonim

ایگور از خودش عصبانی بود. همه قهرمانی ها در یک لحظه از بین رفت. او اغلب هنگام دریافت نظرات با سردرگمی روبرو می شد. این می تواند هم در محل کار و هم در روابط شخصی باشد. در آن دقایق ، نظر دیگران از نظر آنها سنگین تر بود.

اما وقتی تنها بود ، پاسخ ها را آماده می کرد. من دیالوگ هایی را در ذهنم اجرا کردم که ظاهراً ممکن است اتفاق بیفتد. تصور کنید که او چگونه به حملات و شکایات رئیس پاسخ می دهد. او به زنی که چیزی را سرزنش می کند ، چه خواهد گفت. او چگونه با دوستانی که به عجیب و غریب بودن زندگی اش اشاره می کنند رفتار خواهد کرد.

و وقتی زمان آن فرا رسید ، این "قهرمان" ، همانطور که خود را طعنه آمیز نامید ، در جایی ناپدید شد. به نظر ایگور بود که او ، این جسور ، برای نجات کشتی غرق شده پرواز کرد. یا یک زن با بچه ها را از شعله های یک خانه سوزان بیرون بیاورید. اگرچه در آن لحظه خود ایگور از خجالت می سوخت ، اما از برخورد با صخره ها ناراحت شد و به پایین رفت. با نگاه درونی اش ، در اعماق روحش ، به دنبال کسی می گشت که قول نجاتش را داده بود.

به محض اینکه رئیس س questionالی پرسید ، با لحنی آشنا برای ایگور ، صحبت او از بین رفت. او مانند کودکی گنگ شد. وقتی پدرش با سرزنش به او نگاه کرد و گفت که نمی فهمد چگونه می تواند به چنین چیزی فکر کرده باشد. ایگور توسط پدرش در اتاق زیر شیروانی با کبریت گرفتار شد. آنجا آتش زد. یا وقتی با برادرانم تلویزیون را شکستند. در حالی که پدر و مادر سرزنش می کردند ، ایگور به زمین نگاه کرد و چیزی از آنچه گفته شد نفهمید. او آنقدر ترسیده بود که ذهنش او را ترک کرد. در آینده ، او را چنین می نامیدند: "دیوانه". هر کاری می کرد ، اگر برای کسی مناسب نبود ، همیشه از او می پرسیدند که ذهنش کجاست؟

احساس می کرد یک احمق است. شرمنده پدرم. او آماده ناپدید شدن از چشم بود ، فقط برای اینکه سخنان تحقیرآمیزی نشنود. ایگور را متهم به ضررهای ناشی از آن کرد ، زیرا به عواقب آن فکر نکرد. او به حماقت خود اعتقاد داشت و به راحتی تأیید این امر را در دستورات والدینش یافت.

در رابطه با یک زن ، اوضاع متفاوت بود. او را سرگرم کرد تا احساس کند مورد نیاز و مهم است. او شکوفا شد ، به خودش افتخار کرد که او به شوخی های او می خندد و پاسخ می دهد. اما او نمی خواست فقط برای او باشد. گاهی اوقات ، در درون خود ، عصیان می کرد که مجبور نیست سرگرم کننده و خوشحال باشد. سپس او را ناراحت کرد و با احساس گناه سعی کرد همه چیز را برطرف کند. او مادرش را شخصیت کرد ، که او جرات نمی کرد ناراحت شود. به محض اینکه زن مجبور شد نارضایتی خود را بگوید یا نشان دهد ، بلافاصله برای تعمیر آنچه شکسته بود شتافت. او مسئول روحیه او بود ، مانند یک پسر برای مادرش.

درد طرد شدن ، ترس از تنهایی ، تحقیر ، او را بیشتر با پدر و مادرش مرتبط می کرد تا با یک رئیس و یک زن. همانطور که او در مقابل آنها خجالتی بود ، بنابراین در مقابل افراد نزدیک خود نیز خجالتی بود. ایگور کودک درونی و ترسیده خود را دید که در حال نگهبانی بود. او به هر کلمه و لحن گوش می دهد. او با دقت به هر ژست و حالت چهره نگاه می کند. و اگر شنید ، دید ، شباهت را احساس کرد ، زنگ خطر را اعلام کرد ، و بلافاصله قدرت را بر بدن و ذهن تسخیر کرد.

ایگور با شناختن خود به عنوان یک پسر کوچک ، آرام شد. او شروع به فکر کرد که چگونه می تواند اکنون فرزند درونی را از امور بزرگسالان جدا کند؟ این واقعیت که او اکنون می داند چگونه به دوران کودکی رسیده است به او این فرصت را داد که سرعت بچه خود را کند کرده و جایی برای خود پیدا کند. و کودک را به بازی در جعبه ماسه بفرستید.

از SW. دیمیتری لنگرن ، درمانگر گشتالت