نوجوانان سخت

فهرست مطالب:

تصویری: نوجوانان سخت

تصویری: نوجوانان سخت
تصویری: طرز فکر سخت درباره بهشت 2024, ممکن است
نوجوانان سخت
نوجوانان سخت
Anonim

می خواهم نظری را که در نتیجه کارم با "نوجوانان دشوار" شکل داده ام با شما به اشتراک بگذارم.

گاهی مادران فرزندان خود ، نوجوانان 13-14 ساله را می آورند و با اشک گریه می کنند. آنها می گویند کودک غیرقابل کنترل شده است ، رفتار گستاخانه ، تحقیرآمیز و گاهی صریحاً ترسناک دارد. خود مامان به زمین نگاه می کند ، اشک در چشمانش می نشیند ، شرم و توضیحات "صفر"..

من به کودک نگاه می کنم: کودک تقریباً یک سر از من بلندتر است ، در حالت دفاعی بسته است ، حالت بدن پا به پا است ، آدامس را می چسباند و با چالشی می گوید "بیا ، شفا بده". با متقاعد کردن مادرم که من را با کودک تنها بگذارد ، من نوجوان را دوباره بررسی می کنم: آرایش به سبک "emo" - رژ لب سیاه و ابرو "Arlecchino" ، طعم آن شکل نگرفته است … ظاهراً کل ظاهر غم انگیز است بازتاب احساسات در مورد درمان

من شروع به کار می کنم: به دنبال تماس ، پرسیدن س questionsالات ، درخواست پاسخ ، از بین بردن بست های روانی و خروج احساسات - اگر روش مناسب را پیدا نکنید دشوار نیست - برای روشن ساختن اینکه من همان هستم.

و سپس داستان شروع می شود! داستان چگونه یک روز والدین تصمیم گرفتند و کودک را با این واقعیت مواجه کردند که تصمیم گرفتند شریک زندگی خود را تغییر دهند. مامان خودش را شوهر جدیدی پیدا کرد - نه یک "بز مانند قبلی" - پدر یا پدر کودک - "یک بز" نبود. اینگونه است که زندگی جدیدی آغاز می شود. و - یک داستان جدید در مورد اینکه چگونه والدین خود فرزند خود را مثله می کنند.

پس از روایت داستان ، فراوان با اشک آلوده ، ریمل مژه و رژ لب ، وقتی در ظاهر سنگین یک نوجوان شفافیت می بینم ، شروع به گفتگوی مفیدی می کنیم.

من س questionsالات می پرسم و همه اطلاعات را جمع آوری می کنم ، اول از همه ، در مورد نیازهای خود کودک. چه چیزی باعث می شود چنین آرایش روشن و تحریک آمیزی داشته باشید؟ معلوم می شود که همه چیز ساده است - "زیرا شما توجه می خواهید." توجه و احترام به محیطی که در آن ، همانطور که به نظر می رسد ، درک می شود و تجربیاتش به اشتراک گذاشته می شود. در جمع کودکانی که از بی توجهی و خودخواهی والدین خود رنج برده اند. چنین کودکانی به خیابان می آیند ، در شرکت گم می شوند ، علیه بی توجهی والدین خود اعتراض می کنند ، با یک انگیزه درونی - برای آرام شدن و تغییر. چرا می دوند؟ آنها خودشان همیشه نمی فهمند ، فقط در یک مکالمه ، وقتی بچه ها احساس می کنند می توانند اعتماد کنند ، ظاهر می شود - دنیای قدیمی قدیمی نابود شده است ، بنابراین تمایلی به ماندن در آن وجود ندارد. زیرا برای یک کودک ، در سطح ناخودآگاه ، والدین تجسم یک قدرت برتر بر روی زمین هستند.

و وقتی از خودم می پرسم چرا این اتفاق می افتد: چرا یک دختر نوجوان در خیابان ، در سرما و سرما ، نسبت به خانه احساس امنیت می کند ، جایی که بزرگ شده است ، جایی که مادرش زندگی می کند ، خدای زنده اش روی زمین ، معلوم می شود که در واقع گرما ، هیچ مراقبت و محبت مادر در خانه وجود ندارد!

در نتیجه گفتگو با یک کودک ، لیستی از خواسته های او را فاش می کنم. در طول تمرین ، من قبلاً یک اصطلاح ایجاد کرده ام - لیستی از خواسته های اساسی حیاتی. شگفت آور است که هیچ آیفون گران قیمت ، لوازم آرایشی یا لباس در آن وجود ندارد ، اما برای مثال وجود دارد:

- تمایل به گرفتن دست مادر هنگام قدم زدن در شهر ؛

- عصر ، در یک پتو پیچیده ، خود را روی شانه مادر خود بگذارید و فیلم را با "غذای خوشمزه" تماشا کنید.

- به طوری که مادر آشکارا ، صادقانه ، مانند یک دوست ، برداشتهای خود از اولین بوسه ، رابطه جنسی را با دخترش در میان گذاشت.

- به طوری که مادرم نحوه مراقبت از خود را آموزش می دهد.

- به طوری که مادر شما ارزش زیبایی و جوانی شما را برای خود ، قبل از هر چیز ، و برای همان پسران توضیح می دهد.

- به شما بگوید هر روز با چه چیزی روبرو خواهید شد ؛

- برای اینکه مادر بگوید یک زن شاد ایده آل باید چه باشد.

- تا بتوانید وقتی مادرتان ناراحت می شود ، بیایید و فقط روی شانه خود گریه کنید.

و یکی از این آرزوهای بزرگ با حروف بزرگ و بزرگ

- من می خواهم به من نیاز داشته باشم ، من می خواهم دوست داشته شوم!

اگر والدین این لیست اساسی از نیازهای حیاتی کودک را برآورده نکنند ، او شروع به تلاش برای برآورده کردن آن می کند!

در نتیجه ، اگر وضعیت تغییر نکند ، پس از بزرگ شدن ، چنین "دخترانی در جستجوی خوشبختی" خودشان بدبختی های زیادی می بینند:

اغلب به سرعت با هر کسی ازدواج می کند ، فقط به دلیل نیاز به احساس نیاز ، دوست داشتنی ، محافظت شده ؛ اغلب غفلت و تحقیری را که از دوران کودکی به آنها عادت کرده اند تحمل می کنند ، در حال حاضر از سوی دیگر افراد - همکلاسی ها ، همکاران ، دوستان ، شوهر ؛ از دوران کودکی ، آنها به طور کامل ایده خود را در مورد آنچه احساس می کنند شکل نگرفته اند - احساس خوشبختی و امنیت ، و بنابراین آنها "قربانیان" آسانی برای دیگران می شوند ، افرادی با اعتماد به نفس بیشتر ، اما نه به خصوص شایسته

برخی از مادران ، فرزندان خود را نزد من می آورند ، حتی نمی دانند که طلاق والدین چگونه بر فرزند تأثیر می گذارد. آنها نمی فهمند که با یک پارگی آنها در حال حاضر درد شدیدی را برای کودک ایجاد می کنند ، و سپس با شروع به دعوا با یکدیگر و استفاده از کودک به عنوان واسطه خود ، آنها به سادگی روح او را پاره می کنند.

کودک هم مادر و هم پدر را دوست دارد. برای او ، انتخاب ، چه کسی را بیشتر دوست دارد - مادر یا پدر؟ - بدترین کابوس جهان وقتی پدر تماس می گیرد و علاقه ای به این ندارد که «در مدرسه چطور هستید؟ چه کردی ، چه کردی؟ موفقیت های شما در ورزش چیست؟ یا چه آهنگ جدیدی آموختی که روی پیانو بنوازی؟ " وقتی می پرسد - "خوب ، مامان آنجا چیست. و آیا با عمویش قسم می خورد یا خیر. اما این را به مادرت بگو و ببین واکنش او چگونه است …"

و در این زمینه ، مادر وظیفه خود می داند که از طریق دخترش اعلام کند که وقت آن است که پدر نفقه بدهد ، کفش ، چکمه ، کلاه مورد نیاز است … - کودک مجبور می شود پستچی نامه های تلخ شود و گلایه های والدین و همه اینها در کودک جذب می شود ، جذب و جذب می شود و باعث درد طاقت فرسایی می شود. در نتیجه ، کودک بسته می شود و می رود. او به جایی می رود که فکر می کند درک شده است.

و او تبدیل به آن هیولای 14 ساله می شود که بسیار وحشتناک به نظر می رسد. در خیابان رفتار مبتذل دارد ؛ قسم می خورد ؛ سیگار خود را به زحمت می اندازد و فکر می کند که قله لوکس این دنیا در یک لیوان پلاستیکی با درگاه ارزان 777 نهفته است. چون کسی این را به او یاد نداده است. اندازه نیازهای ذهنی او به سطح "بقا" کاهش یافت. او به معنای واقعی کلمه در عذاب کابوس خود گیر کرده بود: انتخاب کنید چه کسی را بیشتر دوست دارید - مادر یا پدر؟

همه کودکانی که گروگان چنین شرایطی بودند همیشه بسیار تنها هستند و ترس های زیادی دارند. خراشی در ضمیر ناخودآگاه کودک در روح او به تعویق افتاده است: "بله ، مادرم پدرم را با دیگری عوض کرد ، بنابراین او می تواند همین کار را با من انجام دهد!" و کودک در جهت تأیید ترس های خود شروع به رشد می کند و موقعیت هایی را به گونه ای ایجاد می کند که در پایان درگیری مشخص می شود - "بله ، مادرم به هر حال من را دوست ندارد." همین وضعیت ممکن است در مورد پدر ایجاد شود.

در نتیجه ، نوجوان متقاعد می شود که دوستش ندارد ، مورد قدردانی قرار نمی گیرد ، به او احترام نمی گذارند و به او احتیاج ندارد. و این یک ضربه عمیق است!

و چگونه می توانید به چنین کودکانی کمک کنید؟

من بعد از چندین جلسه سعی می کنم ، وقتی کودک صحبت می کند ، آرامتر می شود ، یاد می گیرد که نه از طریق هیستری و سرزنش ، بلکه از طریق س questionsالات باز با دیگران ارتباط برقرار کند. هنگام یادگیری تبدیل احساسات منفی به مواد آموزشی زندگی برای خود ؛ parents من والدین را برای گفتگو به دفتر دعوت می کنم.

در حالت ایده آل ، هر دو والدین می آیند و اگر این والدین با تمایل صادقانه به فرزند خود کمک کنند ، خوش شانس است. سپس درمان بسیار سریعتر و با سرعت بیشتری پیش می رود. به هر حال ، من یک بار ، به طور خاص و به شیوه ای در دسترس ، به والدین توضیح می دهم که از آنجا که شما متعهد شده اید والدین باشید ، آنها نیز باید باشند! احتمالاً ، شما نباید در مورد زندگی خودخواه باشید و منطقی است که فرزند کوچک خود را نیز شخصی بدانید که به نظر ، خواسته ها ، افکار او علاقه مند است. من لیستی از خواسته های اساسی حیاتی را بیرون می آورم ، و می دانید بعد چه می شود؟ مادران شروع به گریه می کنند ، حتی چشم پدران پر از اشک می شود … سکوت در دفتر …

و آنها جایی را در یک کافه ترک می کنند ، جایی که در زیر یک فنجان قهوه با یکدیگر ، با فرزند خود صحبت می کنند و والدین مسئولیت کامل زندگی و سلامت او (از جمله سلامت روانی) را بر عهده می گیرند.

در این شرایط ، اگرچه کودک می داند که دیگر نمی تواند آنچه اتفاق افتاده را تغییر دهد ، زیرا مادر دیگری دارد و پدر دیگری ، اما او احساس اطمینان می کند که هر دو والدین او را دوست دارند. او می فهمد که دیگر نیازی به جنگیدن با آنها ندارد! او می پذیرد که مادر و پدر دیگر یک خانواده نیستند ، اما به طور جداگانه آنها هنوز برای او محافظت و پشتیبانی هستند. و اینکه دیگر مجبور نیست بین آنها یکی را انتخاب کند. وقتی والدین از فرزندشان تقاضای بخشش می کنند ، خوب است.

هنگامی که کودک بار دیگر با والدین خود صحبت می کند ، رژ لب مشکی را شستشو می دهد و به تحصیل در مدرسه می رود. این نتیجه همیشه بیشتر از همه من را خوشحال می کند ، من آن را - یک پیروزی می نامم!

در صورت مراجعه یکی از والدین ، نسخه درمان آسیب روحی کودک فقط در یک سر مادر (یا پدر) قرار می گیرد. و وقتی رفتار و تفکر حتی یکی از والدین تغییر می کند ، پس از ایجاد آسیب کمتر ، وضعیت روانی کودک بهبود می یابد.

من می خواهم از همه والدین و کسانی که فقط قصد دارند یکی شوند درخواست کنم: کودک یک اسباب بازی در دستان شما نیست! و مهم نیست که رابطه شما با شریک زندگی شما چگونه توسعه می یابد ، همیشه به یاد داشته باشید که این انتخاب شما بوده است - والد شدن. همینطور باشد!

توصیه شده: