روانشناس توصیه می کند: مجموعه "اریکا بودن"

تصویری: روانشناس توصیه می کند: مجموعه "اریکا بودن"

تصویری: روانشناس توصیه می کند: مجموعه
تصویری: دکتر تام - اریکا بودن - فصل 1 - قسمت 1 2024, اکتبر
روانشناس توصیه می کند: مجموعه "اریکا بودن"
روانشناس توصیه می کند: مجموعه "اریکا بودن"
Anonim

حتی قبل از شروع جدی مطالعه روانشناسی ، سریال تلویزیونی بودن اریکا را تماشا کردم. این سریال در کشور ما عملاً ناشناخته است ، اما به دلیل این که درباره روان درمانی است قابل توجه است.

تصویر
تصویر

روند درمان در این سریال به طرز کمی خارق العاده و بازیگوش ارائه می شود - قهرمان خود را در شرایط بحرانی می بیند و با شخصی ملاقات می کند که او را به جلسه خود دعوت می کند. با علاقه ، او به آدرس می آید و معلوم می شود که یک جلسه روان درمانی است. و نه فقط روان درمانی - روان درمانگر فرصتی جادویی دارد تا بیمار خود را به گذشته خود بفرستد. تا بتواند رویدادهایی را که پشیمان است ، دوباره زنده کند.

من در این فکر بودم که چه نوع رویکردی در این مجموعه نشان داده شده است؟ روانکاوی؟ یا چیز دیگری؟ پس از همه ، واضح است که رفتن به گذشته و بازنمایی موقعیت ها به همان شکلی که قهرمان فیلم انجام می دهد در زندگی واقعی غیرممکن است. اما دقیقاً آنچه در فیلم اتفاق می افتد ، استعاره ای است از آنچه در جلسات روان درمانی واقعی اتفاق می افتد.

اکنون که با گشتالت درمانی آشنا شده ام ، به این موضوع فکر می کنم.

یکی از مهمترین ویژگی های انسان برای زندگی مرفه ، توانایی انتخاب است. و اگرچه هنوز بسیاری از نسخه ها در مکالمات فلسفی درباره این که آیا ما در واقع نوعی انتخاب داریم یا توهم است و همه اقدامات ما از پیش تعیین شده است ، شکسته می شود ، اما در درمان گشتالت اعتقاد بر این است که برای یک زندگی خوب و سازگاری های خلاق کافی ، فرد باید حق انتخاب داشته باشد. دقیق تر ، حتی آگاهی از انتخاب.

اما همیشه وجود ندارد. و این می تواند زندگی یک فرد را از "نه چندان" ، "خسته کننده" یا "افسرده" به "کابوس غیرقابل تحمل" تبدیل کند.

و یکی از وظایف کلیدی درمان گشتالت ، کمک به بازگرداندن فرد به عملکرد دلخواه خود است. توانایی مشاهده گزینه های رفتار آنها ، توسعه رویدادها ، به طوری که انتخاب های زیادی وجود دارد. به طوری که فرد این گزینه ها ، "پالت انتخابی" خود را ببیند و ناخودآگاه با چشمان بسته پیش نرود ، هرجا که عادات و الگوها ، ایده ها و احساسات ، به طور خودکار از محیط جذب می شوند ، او را هدایت می کنند.

چگونه ممکن است غیر از این باشد؟ - از اریک در سریال می پرسد.

چگونه می توانید رفتار خود را تغییر دهید تا متفاوت از موقعیت خارج شوید؟ با احساسات مختلف؟ بدون تغییر دیگران و سرنوشت آنها ، بلکه فقط اعمال آنها؟

بارها و بارها ، اریکا در خاطرات فرو می رود ، تصویری آشنا را خلق می کند که در آن احساساتش بسیار قوی است ، و سعی می کند از زاویه ای دیگر به او نگاه کند و کاری را که می تواند متفاوت انجام دهد ، پیدا کند تا اولاً احساسات تغییر می کند.

درست مانند درمان واقعی - شخص به قسمتی از زندگی خود روی می آورد که در آن به دنبال کارهایی است که می تواند متفاوت انجام دهد تا با احساسات مختلف از آن خارج شود؟ برای اینکه از تجربه با تجربه بدانید چنین انتخابی ، چنین سناریویی وجود دارد.

و بتوانید از آن استفاده کنید.

روند درمان در این سریال به طرز کمی خارق العاده و بازیگوش ارائه می شود - قهرمان خود را در شرایط بحرانی می بیند و با شخصی ملاقات می کند که او را به جلسه خود دعوت می کند. با علاقه ، او به آدرس می آید و معلوم می شود که یک جلسه روان درمانی است. و نه فقط روان درمانی - روان درمانگر فرصتی جادویی دارد تا بیمار خود را به گذشته خود بفرستد. تا بتواند رویدادهایی را که پشیمان است ، دوباره زنده کند.

من در این فکر بودم که چه نوع رویکردی در این مجموعه نشان داده شده است؟ روانکاوی؟ یا چیز دیگری؟ پس از همه ، واضح است که رفتن به گذشته و بازنمایی موقعیت ها به همان شکلی که قهرمان فیلم انجام می دهد در زندگی واقعی غیرممکن است. اما دقیقاً آنچه در فیلم اتفاق می افتد ، استعاره ای است از آنچه در جلسات روان درمانی واقعی اتفاق می افتد.

اکنون که با گشتالت درمانی آشنا شده ام ، به این موضوع فکر می کنم.

یکی از مهمترین ویژگی های انسان برای زندگی مرفه ، توانایی انتخاب است. و اگرچه هنوز بسیاری از نسخه ها در مکالمات فلسفی درباره این که آیا ما در واقع نوعی انتخاب داریم یا توهم است و همه اقدامات ما از پیش تعیین شده است ، شکسته می شود ، اما در درمان گشتالت اعتقاد بر این است که برای یک زندگی خوب و سازگاری های خلاق کافی ، فرد باید حق انتخاب داشته باشد. دقیق تر ، حتی آگاهی از انتخاب.

اما همیشه وجود ندارد. و این می تواند زندگی یک فرد را از "نه چندان" ، "خسته کننده" یا "افسرده" به "کابوس غیرقابل تحمل" تبدیل کند.

و یکی از وظایف کلیدی درمان گشتالت ، کمک به بازگرداندن فرد به عملکرد دلخواه خود است. توانایی مشاهده گزینه های رفتار آنها ، توسعه رویدادها ، به طوری که انتخاب های زیادی وجود دارد. به طوری که فرد این گزینه ها ، "پالت انتخابی" خود را ببیند و ناخودآگاه با چشمان بسته پیش نرود ، هرجا که عادات و الگوها ، ایده ها و احساسات ، به طور خودکار از محیط جذب می شوند ، او را هدایت می کنند.

چگونه ممکن است غیر از این باشد؟ - از اریک در سریال می پرسد.

چگونه می توانید رفتار خود را تغییر دهید تا متفاوت از موقعیت خارج شوید؟ با احساسات مختلف؟ بدون تغییر دیگران و سرنوشت آنها ، بلکه فقط اعمال آنها؟

بارها و بارها ، اریکا در خاطرات فرو می رود ، تصویری آشنا را خلق می کند که در آن احساساتش بسیار قوی است ، و سعی می کند از زاویه ای دیگر به او نگاه کند و کاری را که می تواند متفاوت انجام دهد ، پیدا کند تا اولاً احساسات تغییر می کند.

درست مانند درمان واقعی - شخص به قسمتی از زندگی خود روی می آورد که در آن به دنبال کارهایی است که می تواند متفاوت انجام دهد تا با احساسات مختلف از آن خارج شود؟ برای اینکه از تجربه با تجربه بدانید چنین انتخابی ، چنین سناریویی وجود دارد.

و بتوانید از آن استفاده کنید.

تصویر
تصویر

در مورد اریکا ، در اولین قسمت از خود او می آموزیم که او به آجیل حساسیت ندارد ، اما از این واقعیت است که "زیر بار محکومیت جمعی" - قبل از هر چیز ، از خانواده اش خفه می شود. در برابر زمینه خواهر ایده آل خود ، که زندگی او بر اساس همه قوانین موفق اجتماعی توسعه می یابد ، اریکا یک "جوجه اردک زشت" است که با دیپلم و توانایی های عالی نمی تواند جایی برای خود در زیر نور آفتاب پیدا کند. همه "برای او" "نگران" هستند و دقیقاً می دانند که برای جلوگیری از شکست خوردن باید در زندگی خود چه کار کند. با این حال ، هیچکس اریکا را با صدای بلند بازنده نمی خواند مگر خودش.

صدای انتقادی قوی درونی ، عدم حمایت احساسی و درک در خانواده ، محو شدن مرزهای شخصی ، ناتوانی در تشخیص و ابراز خشم و استفاده از آن به عنوان ابزاری برای بهبود زندگی - دستیابی به اهداف و رد آنچه مناسب نیست - آن "مجموعه" ، که اریک با آن "شروع می شود" در ابتدای سریال.

او چه مسیری را طی خواهد کرد و نتیجه این سفر چه خواهد بود؟

خودتان ببینید. 😉

در مورد اریکا ، در اولین قسمت از خود او می آموزیم که او به آجیل حساسیت ندارد ، اما از این واقعیت است که "زیر بار محکومیت جمعی" - قبل از هر چیز ، از خانواده اش خفه می شود. در برابر زمینه خواهر ایده آل خود ، که زندگی او بر اساس همه قوانین موفق اجتماعی توسعه می یابد ، اریکا یک "جوجه اردک زشت" است که با دیپلم و توانایی های عالی نمی تواند جایی برای خود در زیر نور آفتاب پیدا کند. همه "برای او" "نگران" هستند و دقیقاً می دانند که برای جلوگیری از شکست خوردن باید در زندگی خود چه کار کند. با این حال ، هیچکس اریکا را با صدای بلند بازنده نمی خواند مگر خودش.

صدای انتقادی قوی درونی ، عدم حمایت احساسی و درک در خانواده ، محو شدن مرزهای شخصی ، ناتوانی در تشخیص و ابراز خشم و استفاده از آن به عنوان ابزاری برای بهبود زندگی - دستیابی به اهداف و رد آنچه مناسب نیست - آن "مجموعه" ، که اریک با آن "شروع می شود" در ابتدای سریال.

او چه مسیری را طی خواهد کرد و نتیجه این سفر چه خواهد بود؟

خودتان ببینید. 😉

توصیه شده: