چکمه های آهنی یا مشکلات یافتن شریک زندگی

فهرست مطالب:

تصویری: چکمه های آهنی یا مشکلات یافتن شریک زندگی

تصویری: چکمه های آهنی یا مشکلات یافتن شریک زندگی
تصویری: داشتن دو همسر و رضایت کامل 2024, ممکن است
چکمه های آهنی یا مشکلات یافتن شریک زندگی
چکمه های آهنی یا مشکلات یافتن شریک زندگی
Anonim

چکمه های آهنی یا مشکلات یافتن شریک زندگی

من 10 سال است که ماریانا را ندیده ام. یک بار ، به عنوان یک دختر جوان ، برای کمک به من آمد. موضوعات مختلف بود - جدایی دشوار از مادر و جستجوی کار. اما مشکل اصلی تنهایی و غیبت یکی از عزیزان در زندگی بود. او احساس می کرد مثل برگی از درخت است که در جهت ناشناخته در زیر تندباد باد پرواز می کند و واقعاً می خواهد جای خود را پیدا کند. هیچ چیز کار نکرد - جلسات کوتاه ، معاشقه سبک ، جدایی سریع. ما استراتژی های متفاوتی را برای یافتن مرد طراحی کردیم ، درباره ترس ها و تردیدهای او بحث کردیم. ماریانا اعتماد به نفس بیشتری داشت ، فعال تر ، جسورتر بود ، می توانست خیلی زودتر از شخص "نه خود" تعریف کند. اما چیزی با هم رشد نکرد …

تصادفاً در فرودگاه ملاقات کردیم ، معلوم شد که همسفر هستیم - هر دو به مسکو پرواز کردیم ، جایی که ماریانا سالها پیش آنجا را ترک کرد. او از من اجازه گرفت که کنار او بنشینم ، با همسایه ام مکان عوض کردم - و من امروز به داستان زندگی او گوش می دهم.

نکته اصلی این بود که او شاهزاده خود را پیدا کرده بود. دوست داشتنی ، دلسوز ، واقعی - این سه ویژگی اول او بود. او با اشتیاق در مورد زندگی امروز خود گفت و مبالغه کرد: اگرچه با وام مسکن ، اما یک آپارتمان در منطقه ای زیبا از مسکو ، دختر ، کار می کند. و البته شوهر وقتی از او صحبت می کرد ، برق می زد. و چند نکته کوچک که او در مورد آنها صحبت کرد ، و نحوه برخورد لمس آمیز او با دخترش - همه اینها برای من تأیید این بود که ماریانا خوب کار می کند.

در نقطه ای ، من پرسیدم: چگونه آن را پیدا کردید؟ و سپس یک ابر سبک روی صورت ماریانا ظاهر شد. او گفت: "آسان نبود ،" و دوباره در مورد خوشحالی خود صحبت کرد. اما کنجکاو شدم پرسیدم: "اما هنوز؟" با این خطر که بیش از حد مداوم به نظر برسم.

مریانا آهی کشید … ما حدود 30 دقیقه برای پرواز وقت داشتیم و او داستان خود را گفت.

با شوهرم ، همه چیز ساده بود - من در محل کار ملاقات کردم ، او کارمند شرکتی بود که در همان ساختمان سازمان مریانا واقع شده بود.

آه او بخش قبلی خط لوله را لمس کرد. صحبت درباره مريانا درباره او بود. این قسمتی از زندگی اوست که او را به عنوان جهنم محض به یاد می آورد.

از لحظه ای که ما جدا شدیم و تا زمانی که با شوهرش آشنا شدیم ، ماریانا سعی کرد با 24 مرد رابطه برقرار کند … 24 ، کارل! چه رقمی …

مريانا دختر خوبي بود و شاگردي كوشا. با تصمیم گیری برای جستجوی شریک زندگی ، او با دقت ، قاطعیت و قاطعیت به این مسئله رسید. اما ظاهراً کسی در بهشت او را برای قدرت آزمایش کرد. و بنابراین بیشتر و بیشتر شخصیت های جدید در زندگی او ظاهر شد. با کسی یک قرار ملاقات داشت ، با کسی که او حتی توانست زندگی کند … یک گالری کامل از تصاویر که برای هر زنی قابل تشخیص است.

… ساشا ، که عصرها و آخر هفته ها فرار می کند ، معلوم شد که ازدواج کرده است ، که البته او با احتیاط به ماریان نگفت …

… پاولیک معتاد به مواد مخدر است ، خوب است ، اما همیشه به دلیل علف هرز مهار می شود …

… تیموفی مردی خوش تیپ و کنترل کننده حسود کاملا نامناسب است …

… دیما تجسم زمینی آقای اسکروج است که وقتی اسکناس را به کافه آوردند به توالت رفت و دائماً در تلاش برای سوار شدن با هزینه شخص دیگری بود …

… اولگ که به طور موازی با سه دختر رابطه داشت …

… رم یک اعتیادآور فوق العاده ، عمیق ، اما کمی وابسته به قمار است ، به دلیل تک تک افرادی که ماریانا توسط طلبکارانش تهدید شد …

… استاس ، که ماریانا به مدت 3 ماه با او مکاتبه کرد و هرگز ملاقات نکرد …

… ایگور ، که نیازی به رابطه جدی نداشت - فقط رابطه جنسی …

… بوگدان ، یک ورزشکار قد بلند و خوش تیپ که گفت 25 ساله است - و مدرسه را تمام می کند …

… آرکادی ، یک حفره صفراوی و نادرست ، دائما عصبانی بود ، ناراضی بود و از هر قدم مریمان انتقاد می کرد …

بنابراین ، 24 نفر بودند … من این ردیف مردان را تصور کردم و از نظر ذهنی لرزیدم.ظاهراً ، با واکنش من ، ماریانا لبخند غم انگیزی زد و گفت: "ناتالیا ، اگر می دانستم که قبل از ملاقات با مرد من ، باید تمام این تماس ها را پشت سر بگذارم - حتی شروع نمی کنم."

شوهرش در این خط ، در این خط ، در ردیف بیست و پنجم از کسانی بود که ماریانا نمی توانست با آنها رابطه برقرار کند …

هواپیما فرود آمد ، ما خداحافظی کردیم و راههای جداگانه خود را طی کردیم ، و من تقریباً این داستان را فراموش کردم ، فقط گاهی اوقات آن را به عنوان نمونه در سخنرانی "انتخاب شریک زناشویی" به خاطر می آورم.

اما امروز ، هنگامی که من در اسکایپ کار می کردم ، مشتری من ، یک دختر مجرد ، متأسفانه گفت: "و بنابراین هیچ دوست پسر وجود نداشت ، و سپس ویروس کرونا وجود دارد … چگونه می توانم اکنون با کسی ملاقات کنم؟ جایی که؟"

و ناامیدی زیادی در صدای او وجود داشت ، آنقدر درد که من فکر کردم - اگر تنها نباشید ، دوام بحران اقتصادی و بیماری آسان تر است. اگر خواستگارتان است یا نامزدتان.

اما اگر هنوز مجرد هستید چه؟ اگر چالش های بیشتر و بیشتر وجود داشته باشد ، سالها در حال گذر هستند و شما هنوز با مرد / دختر رویایی خود آشنا نشده اید؟

گاهی در نگرانی های روزمره خود فراموش می کنیم که همه از کودکی آمده ایم. و اینکه هر یک از ما یک یاور جادویی داریم - اینها افسانه ها و افسانه هایی هستند که حاوی حکمت قدیمی هستند. هم قبلا و هم اکنون - همیشه پیدا کردن شخص "خود" دشوار بوده است. و فرقی نمی کند که شما یک دختر باشید یا یک مرد - به ندرت برای هر کسی همه چیز به یکباره و بدون مشکل اتفاق می افتد. بیشتر اوقات ، برای پیدا کردن شریک زندگی خود در افسانه ها ، باید آزمایشی را پشت سر می گذاشتید - سه جفت چکمه یا کفش آهنی بپوشید ، سه نان آهنی بخورید … باور نمی کنید؟ Finist Clear Falcon نسخه زنانه ، The Frog Princess نسخه مردانه است. و سه چیز چندان زیاد نیست ، افسانه هایی وجود دارد که باید همان کار را انجام دهید ، اما در اندازه هفت برابر.

Image
Image

چکمه های آهنی ، چوب آهنی ، نان آهنی - اینها استعاره های این واقعیت است که شما باید تلاش زیادی کنید ، سعی کنید راه دشواری و طولانی را پشت سر بگذارید ، که به جز خود هیچکس نمی تواند به آن تکیه کند ، و البته ، یک ستون آهنی البته ، کسی خوش شانس تر است: در کلاس اول او با عشق زندگی خود آشنا شد ، همه بحران های کنار او را پشت سر گذاشت ، فرزندان و نوه ها را بزرگ کرد … و شخصی سه طلاق دارد … و شخصی ازدواج کرد برای چهل و یکمین بار … و کسی بیرون نیامد … همه آن را متفاوت …

اما اگر مطمئن هستید که می خواهید شخص خود را پیدا کنید ، باید برای یک سفر طولانی آماده شوید.

لازم:

  • یک متخصص تشخیص خوب باشید. اولین فیلتر بصری است: ظاهر ، رفتار ، رفتار. اگر شک و تردید از جلسه اول بوجود می آید - عدم ملاقات در جلسه دوم به دلیل توهم "شاید به نظر می رسید." به حواس خود اعتماد کنید! اگر طعم غذا را دوست ندارید ، آن را نخورید. بولگاکوف را به خاطر بسپارید: "طراوت دوم چه مزخرف است! فقط یک طراوت وجود دارد - اولین ، آخرین نیز است. و اگر ماهیان خاویاری از طراوت دوم باشند ، بدان معنی است که پوسیده است!"
  • اگر شخصی اولین "فیلتر" را گذرانده است - قانون سه تاریخ را امتحان کنید. جالب هست؟ آیا مقادیر مشابه هستند؟ آیا شما از همان قشر اجتماعی هستید؟ از بین نمی رود؟ بازنگری؟ آیا او می نویسد؟ چیزی نگران کننده نیست؟ می توانید ادامه دهید.
  • حرکت بیشتر در مسیر روابط. تا چه اندازه در درک زندگی تصادفی وجود دارد؟ چقدر با هم خوبید؟ آیا می توان ظریف صحبت کرد ، اما مستقیماً در مورد آنچه دوست ندارید صحبت کنید؟ آیا کسی می تواند صدای شما را بشنود؟ آیا رفتار شما تغییر می کند؟ اگر همه چیز خوب است - بی صدا زنگ زدن چکمه های آهنی ، حرکت کنید.
  • از نزدیک می نگریم ، از نزدیک می نگریم ، بو می کشیم. ویژگی های شخصیتی؟ عادت های بد؟ به یاد داشته باشید - هیچ کس به طور اساسی تغییر نخواهد کرد. آیا آمادگی دارید آن را همانطور که هست هزینه کنید؟ آیا حاضرید با همه چمدانهای قبلی او را اینگونه دوست داشته باشید؟
  • و سرانجام ، نکته ای که درک آن مهم است: آیا فقط یک نفر "برای تنها ماندن" ، "داشتن کسی برای ملاقات با او" است ، یا آیا حاضر هستید بقیه عمر خود را با او بگذرانید؟ سپس باید صحبت کنید و توضیح دهید: شریک زندگی شما چه برنامه هایی دارد؟ او پیشرفت روابط شما را چگونه می بیند؟ اگر می خواهید ازدواج کنید و بچه داشته باشید ، و او قصد دارد تا 10 سال دیگر به دنبال خودش باشد ، فکر کنید: چقدر مایل هستید منتظر بمانید؟ گول نخورید. یا منتظر بمانید ، به یاد بیاورید که "سیندرلا پیر" کفش را خودش می دوزد ، یا آه می کشید و دوباره چکمه های آهنی خود را می کشید …
  • اگر شما هم همین را می خواهید (ازدواج ، فرزندان ، جستجوی درمانی برای ایدز و کروناویروس ، ساختن کلبه در جنگل) - این عالی است! به مرحله 7 بروید.
  • نکته آخر. خوشحال باش! راحت تر از آن است که فکر می کنید.

هم در زندگی و هم در یک افسانه آزمایشاتی وجود دارد. به خاطر روابط خوب و زندگی شاد ، می توانید سعی کنید … و بله ، یک نکته مهم: ورزش کنید ، پاها / صورت خود را اصلاح کنید ، بینی خود را انتخاب نکنید ، جوراب عوض کنید ، رنگ کنید ، خانه را تمیز کنید ، با مادر خود ارتباط برقرار کنید - همه اینها ضروری است ، اما در تیتراژ فونت کوچکی دارد.

Image
Image

خبر خوب: هر مسیری در جایی و زمانی به پایان می رسد. لحظه ای فرا می رسد که می توانید کفش های آهنی خود را در بیاورید ، عصای آهنی را بیرون بیندازید ، عزیز خود را در آغوش بگیرید و با صدای ورا آلنتووا از "مسکو به اشک ها اعتقاد ندارد" بگوید: "چند مدت است که به دنبال تو هستم”…

نکته اصلی زمان صرف شده برای جستجو نیست. نکته اصلی این است که آن شخص بسیار مهم را پیدا کنید …

توصیه شده: