روابط وابسته به شریک و شریک یک خط خوب بین این دو است

فهرست مطالب:

تصویری: روابط وابسته به شریک و شریک یک خط خوب بین این دو است

تصویری: روابط وابسته به شریک و شریک یک خط خوب بین این دو است
تصویری: روش بزرگ کردن آلت تناسلی کشف شد 2024, آوریل
روابط وابسته به شریک و شریک یک خط خوب بین این دو است
روابط وابسته به شریک و شریک یک خط خوب بین این دو است
Anonim

هر دو مشارکت و روابط وابسته به هم می توانند در مرحله خاصی از زندگی شخص طبیعی باشند. یک رابطه وابسته بین مادر و کودک در طول زندگی داخل رحمی و یک دوره درماندگی نسبتاً طولانی پس از تولد ، یک نیاز طبیعی برای بقا و رشد طبیعی دومی است. در این دوره از زندگی ، آنها می توانند راحت و رضایت بخش باشند.

گذار از روابط وابسته به همكاری به مشاركت یكی از نشانه های اصلی بلوغ بزرگسالان است. در عین حال ، ویژگی بارز مشارکت ها این است که به راحتی می توانید روابط عاطفی نامطلوب را با افراد دیگر ایجاد و از بین ببرید. حفظ رابطه وابسته به هم در بزرگسالی یکی از رایج ترین مشکلاتی است که زندگی کامل افراد را مختل می کند و به دنبال کمک روانشناختی هستند.

نمونه های معمول روابط وابسته به هم خانواده هایی هستند که یکی از همسران آنها از اعتیاد به الکل یا مواد مخدر رنج می برد ، زنان مجردی که با فرزند بزرگسال خود که خانواده ندارند زندگی می کنند. زنان ، به اصطلاح عاشقان ابدی که نمی توانند و نمی خواهند رابطه ای پایدار با یک مرد داشته باشند.

شما چگونه هیئت مدیره خوب بین وابستگی وابسته و مشارکت را احساس می کنید؟

برای انجام این کار ، من از ایده ای که هاینریش راکر در مقاله خود در سال 1953 "معنا و استفاده از ضدترانسفر" بیان کرده استفاده می کنم. وی در آن نوشت: "واکنشهای ضدترانسفر تحت قوانین ناخودآگاه عمومی و فردی اداره می شود. در میان آنها ، قانون TALION از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بنابراین ، برای مثال ، هر موقعیت انتقال مثبت با یک ضد انتقال مثبت پاسخ داده می شود. هر انتقال منفی در یکی از بخشهای شخصیت تحلیلگر با یک ضدترانسفر منفی پاسخ داده می شود."

قانون TALION چیست؟

اصل تعقیب (lat. Lex talionis) (قصاص) - اصل مجازات برای جرم ، که بر اساس آن میزان مجازات باید آسیب ناشی از جنایت را بازسازی کند ("چشم در برابر چشم ، دندان در برابر دندان") TALION بیان خشن عدالت است که برای انسانهای اولیه قابل دسترسی و درک است.

تجلی این قانون را می توان در حوزه های مختلف زندگی انسان یافت. معمولاً اولین چیزی که به ذهن می رسد قانون مجازات است! و به طور کلی حوزه حقوق. تجربیات مدرسه - قانون سوم نیوتن "نیروی عمل برابر با نیروی واکنش است!" در تجارت - موافقت نامه ای که حقوق ، تعهدات طرفین و میزان مسئولیت نقض آن را تجویز می کند.

با در نظر گرفتن رابطه بین تحلیلگر و فرد مورد تجزیه و تحلیل به عنوان یک مورد خاص از رابطه بین دو نفر ، می توان فرض کرد که قانون مذاکره در هر گونه تعامل دو نفر عمل می کند و برای همه احساسات ، نه تنها پرخاشگرانه ، بلکه برای احساس قدردانی

وقتی فردی دوست داشته می شود و تحسین می شود ، می خواهد سپاسگزار باشد و به طور خودکار با عشق و تحسین پاسخ می دهد. وقتی خواسته های یک شخص سرخورده می شود ، پرخاشگری در جهت او نشان داده می شود ، یا وقتی از فرصت بازپرداخت محروم می شود ، کلمات قدردانی را با عباراتی مانند: "بسیار متشکرم ، 100 روبل کافی است!" یا "نمی توانید از نان تشکر کنید!" اگر فردی نتواند با احساسات مشابه به شخص دیگر به موضوع پاسخ دهد ، یک وابستگی ناخودآگاه باقی می ماند - به شکل نیاز به بازگشت آنها.

در این مورد ، می توان فرض کرد که رعایت قانون شکار در حوزه تعامل عاطفی-احساسی بین افراد یک خط خوب است که می تواند روابط متقابل و شریک را متمایز کند

دلایلی برای حفظ رابطه بین وابسته؟

شخص از کودکی در روابط با والدین خود می آموزد که از قانون تعقیب پیروی کند. به نظر من ، دلیل اصلی که ممکن است شخصی ناخودآگاه در برابر وسوسه نقض قانون TALION تسلیم شود این است که با تصمیم گیری برای تشکیل خانواده و داشتن فرزند ، هنوز مراحل بزرگ شدن و ساختن خود را به پایان نرسانده است. مشارکت با والدینش گواه این امر وعده هایی است که ممکن است شخص در کودکی به خود بدهد ، خود را شریک ازدواج بهتری بداند یا هرگز با فرزندان خود مانند رفتار او رفتار نکند ، اما با این وجود نقض می شود. یافتن این در درمان ، تجزیه و تحلیل شوک را تکان می دهد. به نظر می رسد که آنها هنگام تربیت فرزندان خود کارهایی انجام می دهند و عباراتی را می گویند که از والدین خود شنیده اند و برای آنها بسیار دردناک بوده است ، و شریک زندگی از نظر شخصیت بسیار شبیه مادر یا پدر است.

چرا کودکان برای نقض قانون TALION تبدیل به راحت ترین هدف می شوند؟

اگر فردی بلوغ روانی خود را به پایان نرساند ، از والدین خود جدا شود و نتواند خود را در هنگام تعامل با والدین خود به عنوان یک فرد مساوی بپذیرد ، از لحاظ روانی ، در برخی از قسمت های خود ، او را به عنوان یک کودک وابسته به والدین خود احساس می کند ، زیرا که مانند گذشته ، از دست دادن احتمالی عشق والدین ، باعث ترس از مرگ خواهد شد. برای این شخص ، شریک ازدواج و فرزندان اهمیت کمتری خواهند داشت و در درگیری هایی که او را با از دست دادن عشق والدین تهدید می کند ، شخص به راحتی خود را از خواسته ها و وعده های خود به شریک و فرزندان رها می کند تا ترس از مرگ را کاهش دهید اگر در عین حال ، شریک ازدواج هنوز این فرصت را داشته باشد که تصمیم به فسخ ازدواج و در نتیجه رابطه ای که در آن مورد قدردانی قرار نمی گیرد بگیرد ، پس کودکان به دلیل وابستگی سنی واقعی به والدین خود چنین فرصتی را ندارند.

چگونه یک مکانیزم برای حفظ شخص در روابط وابسته به هم کار می کند؟

این مکانیزم در کتاب 1983 آلیس میلر به نام "در آغاز تربیت بود" به زیبایی توصیف شده است. آلیس میلر می نویسد که یک فرد با دوران کودکی در ارتباط است و به یک رابطه وابسته ادامه می دهد زیرا:

  • در اوایل کودکی ، احساسات او توهین می کند و متوجه احساسات آزرده او نمی شود ("دیگر به چه چیزی احتیاج دارید ، تغذیه خوب ، خشک ، و هنوز کمی فریاد می زنید و فریاد می زنید ، خودخواه قدردان نیست!"
  • سپس به او گفته می شود که وقتی مورد آزار و اذیت قرار می گیرد عصبانی نشود. ("مامان نمی تواند آزرده خاطر شود!" ، "جرات نمی کنی با پدرت مخالفت کنی!")؛
  • پس از آن ، او مجبور می شود از کسانی که او را ناراحت می کنند قدردانی کند ، زیرا آنها نیت خوبی داشتند ، نمی خواستند او را ناراحت کنند ("من به شما زندگی دادم و شما سپاسگزار نیستید ، از آنچه که ما انجام می دهیم قدردانی نمی کنید. تو! "،" این به نفع خودت است ، وقتی بزرگ شدی می فهمی! "،" سپس دوباره خواهی گفت سپاسگزارم! ") ؛
  • سپس به او گفته می شود که آنچه اتفاق افتاده را فراموش کند ("دوباره شروع نکن ، من فراموش کردم و تو فراموش کن!") ؛
  • و سرانجام ، به او نشان داده می شود که چگونه با استفاده از خشونت و توهین نسبت به افراد جوانتر یا ضعیف تر از خشم انباشته شده خلاص شود ، یا به آنها گفته می شود که خشم خود را بر خود متمرکز کند ("این (خود) است که سرزنش کنید ، پس از دست خود عصبانی شوید! "،" شرم نمی کنی! ").

این مهم است که به خاطر داشته باشید که به طور کلی والدین فرزندان خود را دوست دارند و سعی می کنند با استفاده از مهارت ها و دانش موجود ، بهترین را به آنها ارائه دهند. ظلمی که آنها نشان می دهند ناشی از فرایندهای ناخودآگاه است

چگونه می توانم شخصی را متقاعد کنم که به طور ناخواسته به یک رابطه وابسته وابسته ادامه دهد و دیگران را به تجلی احساسات تهاجمی در طرف شما متقاعد کند؟

برای درک مکانیسم اغوا کننده ، ابتدا باید ویژگی های ناخودآگاه را به یاد بیاورید ، که زیگموند فروید در آثار خود در مورد آنها نوشت و به نتایج تحقیقات در مورد اهمیت و ضرورت ارتباطات عاطفی با نوع خود اشاره کرد.

فرایندهای ناخودآگاه با اصل لذت و اجتناب از درد ، که شامل رهایی تنش احساسی است ، تنظیم می شود. استرس عاطفی می تواند ناشی از نیازها و خواسته های ناخودآگاه داخلی یا تعامل با دنیای خارج باشد. بر این اساس ، هرچه استرس عاطفی در ناخودآگاه از عملکرد عوامل داخلی یا خارجی بیشتر ایجاد شود ، لذت تخلیه آن بیشتر می شود.

یکی دیگر از ویژگیهای مهم ناخودآگاه ، برای درک روند اغواگری ، عدم انکار است ، یعنی برای ناخودآگاه هیچ احساس خوب یا بدی وجود ندارد ، برای ناخودآگاه مطلقاً مهم نیست که به فرد عشق یا نفرت نشان دهیم ، فقط میزان بار احساسی دریافتی مهم است.

کار ناخودآگاه را می توان با کار دستگاه گوارش انسان مقایسه کرد. برای معده ، همه مواد غذایی مجموعه ای از چربی ها ، پروتئین ها و کربوهیدرات ها هستند و فقط حجم آن و نسبت این عناصر اهمیت دارد که آیا انرژی کافی برای زندگی عادی تولید می شود یا خیر. اگر حواس مسدود شده باشد ، فرد قادر به بو ، مزه ، ظاهر ، درجه حرارت غذا نخواهد بود و تقریباً می تواند با هر چیزی تغذیه شود. همینطور در مورد احساسات ، این آگاهی فرد می تواند در زمان تعامل متهم ، مورد نفرت ، یا دوست داشتن و تحسین شدن باشد. برای ناخودآگاه ، فقط میزان بار احساسی دریافتی مهم است.

نتایج مطالعات متعدد نشان می دهد که کودکان خردسال با محرومیت عاطفی می میرند و بزرگسالان دیوانه می شوند. بیهوده نیست که وحشتناک ترین مجازات در دوران کودکی انزوا (تحریم) است ، بلکه زندان انفرادی در زندگی بزرگسالان است.

بر اساس این ویژگی های ناخودآگاه و نتایج تحقیقات علمی ، نتایج زیر را می توان در مورد کار آن گرفت:

  1. دریافت احساسات از شخص دیگر به اندازه تنفس ، نوشیدن یا خوردن حیاتی است.
  2. با گرسنگی احساسی ، شخص اهمیتی نخواهد داد که آیا او عشق نشان می دهد یا نفرت. در اصل ، مهمترین چیز این است که احساسات را از شخص دیگری دریافت کنید.
  3. هرچه بار احساسات دریافتی قوی تر باشد ، لذت بیشتری از تخلیه آن به دست می آید ، به این معنی که برای ناخودآگاه ترجیح داده می شود.

حال ، برای بررسی روند اغواگری ، بیایید به دوران کودکی بازگردیم. در آغاز یک سفر طولانی و دشوار از یک رابطه وابسته به همکار به یک رابطه شریک بین کودک و والدینش. در مرحله ای که علاقه پژوهشی کودک بیدار می شود و او سعی می کند اولین اقدامات و اقدامات مستقل خود را انجام دهد ، تأیید یا سرزنش ، که شیوه های تعامل با افراد دیگر را شکل می دهد.

اگر کودک کار خوب یا درستی انجام داد و پاسخ عاطفی والدین حداقل بود ، "و چه اشکالی دارد ، باید باشد!" ، یا حداکثر خشک "خوب است!" ، روان کودک (ناخودآگاه) گرسنه است. برای ناخودآگاه ، مانند خوردن میوه برای معده ما - شیرین است ، اما احساس سیری رخ نمی دهد ، ما بیشتر می خواهیم!

اگر کودکی کار اشتباهی انجام داد ، به عنوان مثال ، به سطل زباله رفت و کلمات گفته شده برای سرزنش یک عمل دارای یک جزء تأثیرگذار قدرتمند است ، این را می توان با این واقعیت مقایسه کرد که یک کتلت میز پخته شده با چربی زیاد تحت فشار قرار گرفته است. به معده کودک - او از سنگینی معده خوشمزه نبود ، اما برای مدتی ، اصولاً میل به غذا را از بین می برد! بنابراین در کودکی که مدتی از احساسات منفی خسته شده است ، علاقه اکتشافی به زندگی می تواند از بین برود! از سوی دیگر ، والدین ممکن است احساس کنند که روش های فرزندپروری آنها م workingثر است.

در حقیقت ، این می تواند یک تله ایجاد کند وقتی که ناخودآگاه کودکی ، که هنوز خود ضعیفی دارد ، او را مجبور به انجام چنین اعمالی کند که بیشترین تأثیر را دارد ، به طوری که از تحسین خشک برای کارهای خوبش گرسنه نماند. حضور احساسی شیء را احساس کنید. یکی از والدین ، با توجه به اینکه روش تربیت او کار می کند ، ممکن است دفعه بعد ناخودآگاه مجازاتش را تشدید کند!

خلاصه کنید

قانون تعامل در حوزه تعامل عاطفی و حسی یک خط خوب است که به شما امکان می دهد روابط وابسته و شریک را از هم متمایز کنید

روابط شریک را می توان روابطی نامید که در آن شرکا در اعمال خود به قوانین پایبند هستند - خواسته ها و احساسات دیگران به اندازه خود آنها مهم و ارزشمند است

متأسفانه ، نمی توان آن را دید یا لمس کرد ، فقط می توان آن را به عنوان یک احساس ذهنی هماهنگی درونی احساس کرد ، یعنی عدم وجود تنش ، به عنوان تفاوت احتمالی بین انرژی روانی دریافت شده از شخص دیگر و بازگشت به او ، با توجه به قطب ، عشق یا نفرت آن را در نظر بگیرید.

انطباق با قانون گفتگو در حوزه عاطفی-حسی تعامل ، تضمینی است که رابطه وابسته بین والدین و کودک ، ناشی از یک دوره طولانی درماندگی او ، به تدریج به مشارکت دو بزرگسال تبدیل می شود. افراد مستقل

گذار از روابط وابسته به همكاری به مشاركت بین والدین و فرزندان می تواند با دلبستگی های عاطفی ناشی از ممنوعیت بروز خشم و پرخاشگری نسبت به والدین و كاهش ارزش احساس قدردانی از كودك مانع شود.

برای روند عادی فرآیند گذار از روابط وابسته به همکاران ، کودکان نیاز به پذیرش بی قید و شرط والدین خود و تکرار مکرر احساسات منفی یا مثبت والدین در رابطه با اقدام خاص کودک دارند. به این ترتیب ، یک مهارت یا ویژگی شخصیتی ثابت می شود ، که در آینده دریافت پاسخ احساسی از شخص دیگر را تضمین می کند. در این مورد ، میزان شدت بیان احساسات آنها توسط والدین بسیار مهم است.

برای اینکه اشکال تعاملی قابل قبول اجتماعی با دیگران برقرار شود و کودکان والدین خود را به تجاوز به آنها تحریک نکنند ، باید تمجیدها را بیشترین تأثیر را برانگیخت ، و سرزنش باید از نظر احساسی خشک ، اما محکم باشد! شخص باید بدون قید و شرط دوست داشته شود ، به عنوان منبع احساسات ، و ستایش و سرزنش ، شما به اقدامات یک فرد نیاز دارید!

به منظور ادامه روند آشفته انتقال از روابط وابسته به همكاري ، يكي از وظايف اصلي روانكاو كمك به تحليل كننده است تا ويژگيهاي ناخودآگاه و قوانين را دريافت و احساس كند (كليد واژه احساس كردن است). در آن کار می کنند و تأثیر آنها بر واقعیت را درک می کنند.

هدف از درمان تقویت خود تجزیه و تحلیل است ، از طریق تمرین و شکستن وابستگی های عاطفی موجود ، به طوری که او بتواند با والدین خود برابر احساس شود و یاد بگیرد که آزادانه احساسات عشق و نفرت خود را در رابطه با اعمال ابراز کند. بدون ترس از دست دادن محبت شخص دیگر نسبت به خود و احساس شایستگی در صورت عدم پذیرش قدردانی از او.

تعدیل تدریجی کلیه فرایندهای زندگی مطابق با قانون تعویض اجازه می دهد تا تجزیه و تحلیل فرصت ایجاد مشارکت با افراد دیگر را داشته باشد.

توصیه شده: