و من با بی ادبی آشنا هستم

تصویری: و من با بی ادبی آشنا هستم

تصویری: و من با بی ادبی آشنا هستم
تصویری: ترانه «من با تو هستم» از گروه آبجيز 2024, ممکن است
و من با بی ادبی آشنا هستم
و من با بی ادبی آشنا هستم
Anonim

سرگئی دولتولف همچنین یکبار اظهار داشت: "من از بسیاری شنیدم:" زیر بی ادبی ظاهری او ، مهربانی پنهان بود … "چرا آن را پنهان می کنی؟ و اینقدر سرسخت؟"

و واقعا - چرا؟ من فکر می کنم چنین شخصی وجود ندارد که با این پدیده روبرو نشود ، یا خود او حداقل یک بار تظاهر نکند که یک فرد شبه گستاخ است. من در مورد بی ادبی تراموا و واگن برقی مانند "دهنتو ببند احمق!" یا "من از بور می شنوم!" همه چیز آنجا روشن است.

گاهی اوقات بی ادبی وانمود شده آزمونی است برای توانایی مشت زدن: "از کجا چنین آمدی؟" و شما بسیار مکرانه منتظر می مانید - چگونه آنها به شما پاسخ خواهند داد؟ اما من در مورد آن نیز صحبت نمی کنم.

و نه در مورد نوجوانان ، جایی که همه چیز نیز قابل درک است: در نظر بگیرید که آنها برای بار دوم متولد می شوند. در اینجا ، نه تنها بی ادب - تا زمانی که از این بلوغ جان سالم به در ببرید ، یک هیولا خواهید شد.

من در مورد بی ادبی عزیزترین ، نزدیک ترین و دوست داشتنی ترین افراد بالغ هستم ، وقتی به دلایلی احساسات واقعی و زیبا خود را پنهان می کنند که گاهی روح آنها را در پشت بی دقتی کلمات غرق می کند.

گاهی اوقات با میل آگاهانه برای رهایی از جامعه دیکته می شود: طرفین آزرده خاطر می شوند ، شما را تنها می گذارند و سرانجام تنها خواهید ماند.

گاهی اوقات تمایل به ماچو بودن ، مطابقت با تصویر مجلات براق و تصاویر فیلمسازان شیک پنهان می کند.

3a80846f1ae44536648208aa3b6d1d56
3a80846f1ae44536648208aa3b6d1d56

عکس ها: بروس دیویدسون

اغلب ، وحشیگری عمدی ضعف ، آسیب پذیری ، آشفتگی ذهنی ، کمرویی و کمرویی را پنهان می کند.

حتی بیشتر اوقات ، عشق ناگفته در پشت آن نهفته است ، ترس از نشان دادن آن ، نشان دادن احساسات واقعی آن ، که یا از طریق عقاید تحریف شده در مورد روابط ، یا از طریق تعصبات پیش از دیلووی دیکته شده است.

والدین می ترسند که با فرزندان خود ملایم رفتار کنند ، مبادا آنها خراب شوند یا خدای نکرده آنها متهم به محارم شوند.

زنان با عزیزان خود بی ادب هستند به طوری که مردان دائماً به دنبال آنها هستند و آرام نمی گیرند.

برای مردان ، بی ادبی تظاهرآمیز به کنترل محبوب خود کمک می کند.

و آنچه معمولی است ، همه همیشه از پنهان کردن احساسات خود خسته می شوند ، آنها می خواهند آنها را زیبا ، آشکارا بیان کنند ، اما ترس اجازه نمی دهد. یک بار ، شاید خیلی وقت پیش ، خود را سوزاندند و روح و قلب خود را آشکار کردند. برای مدت طولانی و آن افراد در اطراف نیستند و خودشان ده برابر رشد کرده اند و از آن وضعیت جان سالم به در برده اند ، اما اعتماد به دنیا نیامده است.

به احتمال زیاد ، شما یک پست در اینترنت مشاهده کرده اید که چگونه مردم به طرق مختلف می گویند "دوستت دارم": "کلاه بپوش ، احمق!"! "…

وقتی این اعترافات را می خوانم ، همیشه پدرم را به یاد می آورم ، صدای او را می شنوم ، با جزئیات کامل می بینم که چگونه او همه اینها را می گوید ، و کرم کینه و آزردگی در روح من بیدار می شود. معلوم شد سرسخت ، ای حرامزاده!

بابا منو دوست داشت مثل کسی که دوست نداشت. اما من این را فقط از این عبارات آموختم: "چرا بدون جوراب هستید؟ آنو لباس خود را بلند کنید - لگ بپوشید؟ اگر گالوش و چکمه های نمدی نپوشید ، جایی نخواهید رفت!" و به همین ترتیب، و غیره. من اطاعت کردم ، اما در روحم کینه ای وحشی به وجود آمد: چرا او اینقدر با من است؟ و در سن 11-12 سالگی ، با گذراندن برنامه آموزشی حیاط در مورد رابطه جنسی ، فهمیدم که پدر نه تنها پدر است ، بلکه یک مرد است ، و من قبلاً شرمنده بودم که لباسم را بلند کنم و شلوارهای احمقانه ام را نشان دهم.

و پدر مدام اعتراف می کرد و عشق خود را به من اقرار می کرد: "یقه خود را بالا بیاور! روسری ببند! و دستکش ها را به نوارهای کش دار وصل کن - تا از دست ندهی! اگر سرماخوردی ، من اجازه نمی دهم جایی دیگر بروی ! " و بابا اصلاً اهمیتی نمی داد که من قبلاً احساس می کردم یک دختر هستم ، ترجیح می دهم در خانه بمانم تا اینکه در آن چکمه های نمدی شلخته با گالش ها پایمال کنم. با گالش! برای خنداندن همه به من؟! و باز هم توهین ، اشک ، عصبانیت ، دعوا …

بعداً ، وقتی سواد وحشتناکی پیدا کردم ، فهمیدم که پدرم احساسات واقعی خود را در پشت بی ادبی ظاهری پنهان کرده است. هیچ وقت به پدر عشق ورزیدن آموزش ندادند. پدرش ، پدربزرگم ، نیز حساسیت نشان نداد. و پدر من را تا آنجا که می توانست دوست داشت. بله ، من عشق او را احساس کردم ، اما با این بی ادبی او ، کرم گناه وحشتناکی به من نفوذ کرد که من آن چیزی نیستم که پدرم می خواهد مرا ببیند ، و به همین دلیل است که او با من بی ادب است ، و بنابراین خیلی بی سر و صدا با من صحبت می کند.این کرم آنقدر سرسخت بود که هیچ روشنگری ، آگاهی و آموزش نمی تواند آن را برای همیشه حذف کند. فقط شما باید مذاکره کنید - خزید ، حرامزاده …

بنابراین ، مردم ، از مهربانی خود برای کسانی که دوستشان دارید دریغ نکنید. آن را در یک ژاکت با لحاف ناهموار پنهان نکنید. مهم نیست چقدر برای شما سخت است. گشودگی خود را به جهان ، برای افرادی که منتظر لطافت و محبت شما هستند ، آموزش دهید. هر روز ، هر ساعت. غلبه بر ترس از دست دادن یا مضحک به نظر رسیدن. با هر بار تلاش شما ، این امر کمتر و کمتر می شود و احساس خواهید کرد که از چه قدرت خارق العاده ای پر شده اید. احترام شما برای عزیزان بسیار بیشتر و بیشتر مورد نیاز است. در غیر این صورت ، ماسک بی ادبی ظاهری به ذات شما تبدیل می شود و هیچ کاری نمی توان در مورد آن انجام داد.

توصیه شده: