تنها دلیل ازدواج

تصویری: تنها دلیل ازدواج

تصویری: تنها دلیل ازدواج
تصویری: تنها دلیلی که باید ازدواج کنیم؟ 2024, ممکن است
تنها دلیل ازدواج
تنها دلیل ازدواج
Anonim

من یک پسر دارم و یک دختر دارم. و من کابوس شخصی خودم را دارم. این مربوط به لحظه ای است که دختر زیبای من ، که او را در آغوش داشتم ، پوشکم را عوض کردم و عصر با او به چراغهای بیرون پنجره نگاه کردیم ، روزی مقداری بیاورد ، ببخشید ، احمق و بگوید: "بابا ، حالا این جوجه تیغی با ما زندگی می کند ".

دقیق تر - با ما زندگی کنید و با او بخوابید.

به دلایلی ، تقریباً به نظرم می رسد که این مهمانی که من او را دعوت نکرده ام ، شلخته ، فقیر ، بد تربیت شده است ، موهای بلند و بلندی دارد و رفتار او نسبت به نوزاد من آنطور که دوست دارم جوانمردانه نخواهد بود. بله ، و او عادت های زننده و زننده زیادی خواهد داشت.

در یک کلام ، این نسخه دقیق من خواهد بود که برای سن تنظیم شده است.

و برای اینکه اندکی از اضطراب خود بکاهم ، در حالی که دختر بزرگ تنها هشت سال دارد ، برای خریدن ماوزر دیگر و سگ عصبانی ، سعی می کنم با صدای بلند بگویم - چرا ، در واقع ، او باید ناگهان ازدواج کند. به هر حال ، برای پسری که تا به حال فقط نحوه خزیدن و نیش زدن با سه دندان را می داند ، خواندن این متن حدود بیست سال بعد احتمالاً مضر نخواهد بود.

اگرچه پدر گرامی من سعی می کرد چیزی مشابه برای من بنویسد ، اما من احتمالاً او را درک نمی کردم. اما باز هم ریسک می کنم

بیایید از نقطه مقابل شروع کنیم. دلایل ازدواج / ازدواج به طور کلی نامناسب است.

دلیل جزئی عدد صفر. شما نباید با کسی ازدواج کنید زیرا او واقعاً می خواهد ، زیرا او برای او متاسف است یا بخاطر خواسته های دیگر دیگران. با این حال ، بچه های عزیز ، من می دانم که شما احمق نیستید و من به طور مفصل به شما نمی گویم چرا نباید این کار را انجام دهید.

جاذبه بدنی

من نه یک ، نه دو یا حتی چهار زوج را می شناسم که ازدواج کردند - اگر کلمات غیر ضروری را حذف کنید - زیرا آنها خواستار رابطه جنسی بودند ، و بدون مهر در گذرنامه و مراسم در معبد ، اعتقادات یا والدین سخت گیر اجازه نمی دادند. همه این زوج ها یا از هم پاشیدند ، یا به قول خودشان "بسیار بد زندگی می کنند".

به سادگی ، به طور کلی ، رابطه جنسی به سرعت خسته کننده می شود و برای مدت طولانی در نظر گرفته نمی شود. علاوه بر این ، اگر مانند ناهار ساده و طبیعی باشد ، حتی سریعتر خسته کننده می شود. به خاطر لذت های جسمانی ، می توانید مدتی با هم باشید ، اما نه برای مدت طولانی. اگر قصد دارید زندگی مشترک را سپری کنید ، باید به دنبال دلیل جدی تری برای این امر باشید.

هرگونه شرایط خارجی

سن ، فشار دیگران ، دستورات یک اقرارکننده ، اراده والدین ، رویدادهای موفق ، "نشانه هایی از طرف خداوند" و دیگر حلقه های سریع. همه این دلایل ازدواج ناکافی است ، زیرا مسئولیت انتخاب خود را از کسانی که ازدواج می کنند برمی دارد. و در آینده ، وقتی شور شد ، آنها مطمئناً می خواهند بازی کنند و پشت دیوار غیرقابل نفوذ پنهان شوند "من تصمیم نگرفتم ، این به خودی خود به وجود آمد". تنها س isال این است که چه کسی ابتدا اعصاب خود را از دست می دهد - اما برای هر دو بد خواهد بود.

به هر حال ، ازدواج "در حال پرواز" به همان اشاره دارد. با این اصلاحیه که حداقل برای سه مورد بد خواهد بود.

ملاحظات اقتصادی

ازدواج با یک فرد ثروتمند به امید ثروت و زندگی بی دغدغه اش یک فروش است نه عشق ، و ارزش انجام آن را ندارد - برخی از کارها آنقدر متعلق به ما نیست که بتوانیم آنها را بفروشیم. این نوع چیزها ، به ویژه ، روح ما را شامل می شود و ازدواج بیشتر یک اتحاد روح است تا جسم - هر دو نفر می توانند یک خانه مشترک را اداره کنند یا با هم بخوابند ، و بعید است دو دوست بتوانند زن و شوهر باشند.

با این حال ، اگر هنوز در مورد چنین معامله ای تصمیم می گیرید ، باید آن را به عنوان یک معامله رسمی کنید ، با تمام جزئیات شرم آور مانند قرارداد ازدواج. در غیر این صورت ، طرف مقابل شما از نظر حقوقی و از نظر اخلاقی نیز موقعیت بسیار قوی دارد ، که باز هم ، در شرایط درگیری بد به پایان می رسد.

تنهایی و احساس عدم تکمیل در زندگی

معمولاً ، در چنین شرایطی ، چیزی برعکس "معامله عادلانه" اتفاق می افتد و شخصی که وارد این نوع رابطه می شود در ابتدا قصد دارد باخت را از دست بدهد.هنگام فروش خود برای کالاهای مادی ، شخص سعی می کند بیشتر به دست آورد و خود را تا حد ممکن ارزیابی کند ، زیرا شب تاریک است ، راه دور است و چشم اندازها مبهم است و باید تا زمانی که ممکن است درآمد خود را بدست آورد.. اگر فردی به دلیل تنهایی و ترس به ازدواج سوق داده شود ، سعی نمی کند حداکثر را بدست آورد ، بلکه "آنچه هست را می گیرد" ، یعنی به حداقل قناعت می کند. "اینجوری بهتر از هیچی بهتره"

فریب این تقلب را نخورید. بهتر از این هم نیست در شرایط دشوار ، هنگامی که دشوار است ، وقتی درد می کند ، وقتی شبها روزهای سرد و بدون شادی هستند ، چنین اتحادی چیزی اضافه نمی کند - اما حداقل آزادی موجود را از بین می برد و راحتی را بسیار کاهش می دهد. و از آنجا که اتحادیه حاصله نه اتحادیه دو آزاد ، متحد با توافق متقابل ، بلکه یک عمل رحمتی از طرف دیگر است و مردم را در موقعیت نابرابر قرار می دهد ، بنابراین امید به احترام کامل باید به طور جدی کاهش یابد.

فقط در شرایطی ارزش ازدواج دارد که همه این ملاحظات بی ربط باشند. هنگامی که آتش در بدن خاموش می شود ، وقتی هیچ کس به کسی وابسته نیست و از نظر مادی نیز وابسته نخواهد بود ، وقتی همه دارند ، در این صورت ، علاوه بر ازدواج چه باید بکنند.

به زبان ساده ، شما فقط باید زمانی ازدواج کنید که نیازی به آن ندارید. ازدواج باید یک تجمل و هوی و هوس و ماجراجویی باشد و راه حلی برای مشکلات فعلی یا پیش بینی شده نباشد ، مگر در واقع مشکل "این که ما ازدواج نکرده ایم". اگر دو نفر تصمیم گرفته اند زندگی خود را آنقدر پیچیده کنند که نه تنها در کنار هم مستقر شده اند ، بلکه قصد دارند در تمام زندگی خود با هم زندگی کنند ، پس این تصمیم باید منحصراً از درون انگیزه داشته باشد.

به هر حال ، به خاطر داشته باشید که همسر تقریباً تنها فردی است که در تمام زندگی شما فردی با شما خواهد بود. همه افراد دیگر با این یا آن عملکرد وارد زندگی شما می شوند و از آن خارج می شوند - دوست ، همکار ، همراه مشروب. ارتباط شما با سایر افراد محدود خواهد بود ، و در ازدواج مجبور خواهید بود با کل شخص به طور کامل برخورد کنید ، تقریباً بدجور. بنابراین ، تا زمانی که متوجه شدید شخصی را در مقابل خود می بینید و نه بدن او ، چشم اندازهای درخشان او ، عقل او یا راحتی خود را در حضور او ، تصمیم خود را نگیرید.

در ازدواج ، به طور کلی ، به طور کلی ، هیچ هدفی وجود ندارد ، مگر اتحاد افراد با یکدیگر - آن وحدت اسرار آمیز که تنها بین زن و مردی که خانواده تشکیل می دهند امکان پذیر است و هیچ چیز نمی تواند جایگزین آن شود.. دو دوست ازدواج نمی کنند و عاشقان ازدواج نیستند. و حتی دوستانی که با هم می خوابند یا عاشقانی که یک خانواده مشترک را اداره می کنند - باز هم ، چیزی درست نیست.

بنابراین ، دختر عزیز یا پسر عزیز (خوب ، ناگهان شما هنوز هم این مطلب را می خوانید) ، من فقط می توانم یک توصیه واضح ارائه دهم - زندگی خود را با شخصی فقط زمانی که می خواهید زندگی را با شخص خاصی مرتبط کنید ، و هنگامی که این میل رایگان است و روشن

یا مثل این:

روزی روزگاری ، زنی از مردش پرسید: "چرا مرا دوست داری؟"

ابتدا می خواست بگوید او زیباست. اما متوجه شدم که این کافی نیست: هزاران زن زیبا وجود داشت. سپس می خواستم بگویم دلیلش این بود که او او را دوست داشت ، اما این کافی نبود - نه تنها این زن عاشق این مرد بود. سپس او سعی کرد در مورد هوش و حس شوخ طبعی و بورشت خوشمزه صحبت کند - اما بورشت در رستوران حتی بهتر بود و در آن زمان گفتگوی کنایه آمیز هوشمند می توانست جاده ها را هموار کند - تعداد آنها زیاد بود. و حتی افکار در مورد میزان خوب بودن او با او به حقیقت ناقص تبدیل شد - به هر حال ، شما همیشه می توانید یک هیجان در زندگی و قوی تر پیدا کنید. علاوه بر این ، کلماتی که بدون او بد است نیز کمکی نکرد.

و تنها یک چیز باقی مانده است.

او پاسخ داد: "چون تو هستی."

آن وقت است که می توانید بدون فریب خود و تمایل به جلب رضایت دیگران ، آن را تکرار کنید - احتمالاً ارزش ازدواج دارد.

با این حال ، شما بچه های عزیز ، احتمالاً این همه استدلال را نخوانید.

توصیه شده: