زن قوی

تصویری: زن قوی

تصویری: زن قوی
تصویری: زنان قوی از درون زود می شکنند، ولی چرا؟ 2024, ممکن است
زن قوی
زن قوی
Anonim

او کمی بیش از سی سال دارد ، از نظر اجتماعی کاملاً موفق است ، می داند چگونه برای خود و فرزندانش تأمین کند. او می داند چگونه مردان را با عجیب بودن و استحکام خود شگفت زده کند ، می داند که به چه چیزی نیاز دارد و چگونه می تواند آن را بدست آورد. اما یک پارادوکس در زندگی او وجود دارد - این شوهرش است. شوهر چنین زنی شخصیتی نسبتاً متوسط است که زمانی امید نشان داد ، اما نتوانست آن را زنده کند. او ازدواج کرد تا تنها نباشد ، از خانواده والدین خود فرار کند و ثابت کند که می تواند مستقل باشد. توجه داشته باشید که شما مدتها پیش این کار را انجام دادید ، در کار خود موفق و مستقل از نظر مالی شدید. اما او - بستگان می گویند چرا او به آن نیاز دارد !!! او منفعل است ، با جاه طلبی های بزرگ ، اما فرصتهای کوچک ، آماده نیست به غیر از وعده ها چیزی بدهد ، گاهی اوقات خشن ، افسرده ، اما در کل یک فرد خوب است. چگونه می تواند با چنین تشک ، بازنده و ضعیفی زندگی کند؟

او از تصمیم گیری خسته شده بود ، قدرت خود را برای او به ارمغان آورد تا ناخواسته او را آزرده خاطر نکند. او از اینکه مسئولیت را به عهده بگیرد و به او بگوید چکار کند خسته شده بود. از این گذشته ، او بسیار روان شکننده است ، او به دلیل نقض توانایی های خود انتقاد می کند ، او به راهنمای روشنی برای عمل نیاز دارد. هنگامی که آنها در ملاء عام هستند ، او عزت خود را خم می کند و فرمان خیالی خانواده را به "دستان قوی" او منتقل می کند ، زیرا این همان کاری است که قرار است جامعه انجام دهد.

او برای او چیزهایی می خرد ، به او آرامش می دهد تا به عنوان یک مرد بی ارزش نشود و روز را با چهره ای ترش خراب نکند. او می تواند برای مدت طولانی آزرده خاطر شود ، حتی او را به دلیل دستمزد کم ، عملکرد زن ، بی ارزشی مورد سرزنش قرار دهد. او همیشه تحت استرس است ، زیرا در هر لحظه او آماده پذیرش شکست و تسلیم شدن است و مسئولیت خانواده را بر عهده او می گذارد. بی سر و صدا گریه می کند و به سرنوشت چنین "ضعیفی" نفرین می کند ، او همچنان به بازی این بازی شیطانی ادامه می دهد و دائماً خود و خود را توجیه می کند.

در لحظات بینش ، او متوجه می شود که خودش همه اینها را ایجاد می کند ، زیرا به نقش اصلی عادت کرده است. فقط با چنین شخصی احساس قدرت می کند ، زیرا هر کس دیگری به جز او موافقت می کند که با بچه ها بنشیند ، شام بپزد و از کار منتظر او باشد. آیا او اینقدر راحت است؟ بله و خیر. او صادقانه رنج می برد و می فهمد که تعادل طبیعت به هم می خورد و نقش ها مختلط می شوند. او اغلب ، در یک رسوایی ، او را به ضعف متهم می کند (شما یک زن هستید ، من مردی ندارم که به او تکیه کنم ، شما یک پارچه هستید و غیره) بازی ادامه می یابد و او ، طبق معمول ، او را متهم می کند جاه طلبی های بیش از حد و تهدید می کند تا ثابت کند که او یک مرد واقعی است. روز بعد ، شوهر شروع به نشان دادن جستجوی شغل یا درآمد بهتر ، تولید ایده می کند ، اما در پایان هفته همه چیز به راه خود باز می گردد. هنوز گزینه هایی وجود دارد ، او شروع به بیماری یا نوشیدن می کند ، ممکن است مدتی از خانه خارج شود ، اما اصل آن ثابت می ماند. او متقاعد شده است که قبلاً می دانست و بهتر است سکوت کند ، در غیر این صورت این "سیرک" برای خودش بد پایان می یابد. این چنین است که "دور باطل" کار می کند و این واقعیت را خلاصه می کند که شما باید از نظر مالی قوی تر شوید ، بیشتر کار کنید ، اما این ناامید کننده نیست.

او همچنان رویای مرد قوی ای را می بیند که می تواند مسئولیت او را به دست خود بگیرد. او در جمع آشنایان چنین مردان قدرتمندی را تراش می دهد ، اما به محض این که متوجه می شود رابطه بیشتر پیش می رود و رویا در حال تحقق است ، چیزی در او در حال فروپاشی است و او به "ضعیف کننده" خود برمی گردد. یک گزینه دیگر نیز وجود دارد ، او هنوز "ضعیف شدن" خود را رها می کند و به سمت عشق می رود ، اما بعد معلوم می شود که این یکی حتی ضعیف تر از گزینه قبلی است. چرا می پرسی؟ آیا او می داند چه می خواهد؟ البته او می داند ، اما می خواهد با مردی رقابت کند تا ثابت کند قوی تر و موفق تر است زیرا در دوران کودکی از ضعف یکی از والدین بسیار رنج می برد. اگر روی او نباشد ، می تواند چنین قضاوت کند.

روان به گونه ای کار می کند که ما به طور شهودی یک فرد و موقعیتی را احساس می کنیم که می تواند با قدرت رقابت کند و برنده شود. بنابراین ، او منتخب بعدی خود را به "پارچه" تبدیل می کند و دوباره مدال های خود را برای پیروزی به دست می آورد.او به این نتیجه می رسد که این کار را نکنید ، اما آنها هنوز "ضعیف" هستند ، زیرا او سرمایه گذاری کرد ، درس داد ، تسلیم شد و تحمل کرد ، اما او هرگز مرد نشد.

او واقعاً قوی است ، می تواند همه چیز را تغییر دهد ، جهان را تغییر دهد ، به ارتفاعات برسد ، اما تنها در یک چیز ناراضی است ، او نمی داند چگونه ضعیف باشد ، نمی داند چگونه. زندگی او یک مبارزه مداوم برای بقا ، تقدم و قدرت است. چه فرقی می کند که کودک ، مرد ، همکار ، به هر حال باید بهترین باشد. این بهای جراحت دوران کودکی است که منجر به دریافت لذت متناقض از احساس مالکیت ، برتری ، در عین حال ، تظاهر به خود و پاره شدن احساس گناه و درد روانی می شود.

توصیه شده: