همراه با شما

تصویری: همراه با شما

تصویری: همراه با شما
تصویری: همراه با شما ۳؛ پسر انسان ۱؛ کشیش کیوان سیروس 2024, ممکن است
همراه با شما
همراه با شما
Anonim

با هم ، به تنهایی ، ما قرن خود را زندگی می کنیم. به صلیب کشیده شده در محور X ، تجزیه شده در کوچکترین نارضایتی ها و کاستی ها ، از هم پاشیده شده از عصبانیت ، ما یکدیگر را با عشق دیوانه وار از درک نادرست از خود دوست داریم. بنویسید ، بنویسید ، نویسنده ، خطوط شما به همان خلأی می رسد که آنها را به وجود آورده است ، آنها ساعت ها انتظار را می گذرانند و با کشیدن یک شیار عمیق بر پیشانی ، و شاید در روح او ، با دیگری متحد می شوند. شخم زدن در این زمینه به همه داده نمی شود و همه نمی توانند گاوآهن ذهنی یک شخم زن را به آغوش خشکیده خود ببرند. با هم بودن به معنای بودن برای خود در حضور دیگری ، غلبه بر وسوسه تسلیم شدن یا گرفتن بیش از حد ، شنیدن ضربان قلب دیگری در فاصله زندگی و گرم کردن آن با گرمای روح سرد شما است. آنها دو نفر هستند و احساس خوبی دارند. او تنها است و او تنهاست ، و برای آنها خوب است که از تنهایی سابق غمگین شوند ، با هم گذشتند و در راه به این اطمینان رسیدند که این دیگری قادر خواهد بود این اتحاد اشک آور را تحمل کند و در همان زمان زنده بماند. هیچ تضمینی وجود ندارد ، همه چیز بسیار شکننده است ، هرچه سالها بیشتر باشد ، اتصالات کمتر و نخ ضخیم تر ، همه چیز می تواند در هر لحظه از آگاهی از مرگ گذشته قطع شود. دوتا از آنها.

کاروان زمان به آرامی از صحرای رنجهای ناخوشایند از وجود خود می گذرد ، هر سال در راه یک پیوند کمتر می شود ، اجناس از پشت خسته می افتد ، ابریشم و طلا روی شن های داغ بیابان پراکنده می شوند ، اما نه می توان آن را بلند کرد ، به این ترتیب ضررها دوباره جبران نمی شود … ما فقط می بازیم بدون اینکه در ازای آن چیزی بدست آوریم. خورشید با نگاهش مرا می بلعد ، ذوب می شوم و می سوزم ، در ابر خاکستری بالای خانه شما تبخیر می شوم ، هر قطره باران پشیمانی من از دیر آمدن برای شماست ، من برای همیشه در بیابان گیر کرده ام و دنبال واحه ای در راه هستم. به بازاری که در آن شما را به خاطر حق عدم بودن خود می فروشم.

من و دیگری ، من و شما ، من و آن ، من و من ، چند نفر از ما آنجا هستیم ، ناشناس توسط خودم ، افسار گسیخته ، ناكامل ، فراموش شده. من به دیگری احتیاج دارم ، هنوز نمی دانم چرا ، اما دارم. من گیج شدم ، جیوه سنگین را روی کف اتاق دانش ریختم ، من منتظر یک ظرف مناسب هستم ، که می تواند شما باشید ، اما موضوع زمان معلوم شد که کار دست انسان است ، و ظرف باید باشد مجسمه سازی شده توسط خودم

من از صدمات خود به پایین نگاه می کنم و تنها جدایی خود را از شفا آینده می بینم. عشق؟ شاید ، اما من خودم را به گونه ای دیگر تجربه می کنم ، آنجا تاریک و سرد است در آن سوی عشق ، درخشش نقره ای ماه ، تبعید مرا آراسته است ، من از عشق پنهان می شوم ، و من این حق را دارم. در کنار هم ، تنها بودن برای من راحت تر است ، و شما آن را می دانید ، بله ، شما آن را مانند هیچ کس دیگری نمی دانید ، زیرا شما یکسان هستید. توجه به زیبایی فوق العاده در یک لحظه ضعف ، متوقف کردن و بلعیدن آن ، زندگی در خود و زیبا شدن برای مطابقت با خود ، اما این به اندازه دیدن آن در دیگری خوشایند نیست. افسوس ، من برای خودم بیش از حد کور هستم. اوه ، برای اینکه کمی تحمل بیشتری نسبت به دیگری داشته باشم ، آه ، چه حیف ، چه حیف که نمی توانم این درد پذیرش را تحمل کنم ، چه حیف که همه چیز اینقدر درد می کند.

با هم بودن به معنای زندگی در دنیایی است که مملو از احساسات حضور دیگری در شما ، احساسات خود در دیگری ، در تماس با درک وحشتناک عدم امکان نزدیک بودن به خود در لحظه جذب توسط دیگری است. این گفتگو می تواند شادی را به ارمغان بیاورد به شرطی که بتوانید آن را در ادراک خود نگه دارید. خوشبختی بین شما ، متعلق به شما و دیگری است ، بسیار یکسان و بسیار متفاوت است ، کاملاً غیرواقعی است ، و من و شما این را می دانیم ، بنابراین می توانیم آن را حفظ کنیم.

توصیه شده: