چگونه مادری فرزند خود را به "شوهر روانشناس" تبدیل می کند

فهرست مطالب:

تصویری: چگونه مادری فرزند خود را به "شوهر روانشناس" تبدیل می کند

تصویری: چگونه مادری فرزند خود را به
تصویری: ОЧЕНЬ КЛАССНЫЙ ФИЛЬМ, ПОДНИМАЕТ НАСТРОЕНИЕ! Если бы Да кабы. Фильм. Романтическая Комедия + ENG SUB 2024, ممکن است
چگونه مادری فرزند خود را به "شوهر روانشناس" تبدیل می کند
چگونه مادری فرزند خود را به "شوهر روانشناس" تبدیل می کند
Anonim

هر روانشناس مجبور به مقابله با این پدیده عجیب و غم انگیز شده است. به نظر می رسد مادر پسر خود را به "شوهر روانشناس" تبدیل می کند. یا به قول یونگ ، اروس خود را به پسرش منتقل می کند.

این پیچیدگی اغلب زمانی اتفاق می افتد که زنان پسر خود را به تنهایی بزرگ می کنند ، یا هنگامی که او به شدت از شوهر خود ناراضی است و تمام انتظارات خود را به پسرش منتقل می کند.

حفاظت بیش از حد به چه چیزی منجر می شود

چنین مادرانی به دنبال سرپرستی بیش از حد فرزندشان هستند و این امر در حد سوءاستفاده معنوی است. او پسرش را "می پرستد و می ستاید" ، او را یک نابغه می داند ، "تمام زندگی خود را وقف او می کند." در واقع ، او برای کنترل کامل تلاش می کند ، توسعه و حرفه خود را مدیریت می کند.

او همیشه نیاز به توجه بیشتری به خود دارد و هنگامی که پسرش سعی می کند جدا شود و مستقل شود و خانواده خود را ایجاد کند ، مادر همه کارها را برای جلوگیری از این اتفاق انجام می دهد. او پسرش را در تنش مداوم نگه می دارد و احساس گناه او را معلق می کند.

پیامد انتقال نقش مردش به پسر ، حسادت مادری و عدم تمایل به دادن پسر به "زن دیگری" است. او او را متقاعد خواهد کرد که همه زنان برای او به اندازه کافی خوب نیستند

مادری که از چنین پیچیدگی رنج می برد ، مانند یک شریک جنسی رفتار می کند ، نه یک مادر: او همیشه به توجه بیشتر ، پول ، مراقبت مبالغه آمیز ، و نقش مادری خود و علایق پسرش بی توجه است.

چنین مادری دائماً توجه پسر خود را از هر نظر به خود جلب می کند.، رسوایی می کند ، اما اغلب از سلامتی استفاده می کند: من خیلی بد هستم ، فشار دارم ، احتمالاً به زودی خواهم مرد. خوب ، شما آمدید و این برای من آسان تر شد.”این واقعیت را در نظر نمی گیرد که او با عجله در تمام شهر حرکت کرد و خانواده و کار خود را ترک کرد.

"تو برای من پسر خوبی هستی و مادرم را دوست داری." - او از کودکی به او تلقین می کند.

او همچنین می گوید: "هیچ کس مثل من تو را دوست نخواهد داشت. چه کسی غیر از من به تو نیاز دارد …"

یا "این زن فقط از شما پول می خواهد ، لیاقت شما را ندارد …"

مادر همیشه ثابت می کند که او بهتر است.و هر زن دیگری رقیب اوست. او ناخودآگاه زندگی پسری را در خانواده اش با همسرش غیرقابل تحمل می کند ، باعث می شود که او همیشه بین همسر و مادرش درگیر شود و احساس گناه خفه کننده ای داشته باشد که او پسر بد و شوهر بدی است.

به هر حال ، او فکر می کند که مادرم "شخص اصلی زندگی من" است. "او تمام زندگی خود را به من سپرد ، و من ناسپاس هستم ، او را رها می کنم ، او را تنها می گذارم …"

به تدریج ، چنین مردی این باور پایدار را پیدا می کند که سلامت مادرش فقط به او بستگی دارد. این که اگر خوب رفتار کند ، مادر بیمار نمی شود و مدت طولانی زنده می ماند.

در چنین شرایطی ، همه ناراضی هستند: مادر ، پسر ، همسر پسر ، فرزندانش. و غم انگیزترین چیز این است که اغلب چنین مردانی عموماً قادر به برقراری رابطه کامل با یک زن و ایجاد خانواده خود نیستند.

و حتی پس از مرگ مادرش ، "روح" رفتگان که بر او آویزان است همچنان بر شعور او مسلط است.

چنین مواردی در عمل من زیاد است. برای یک مرد بسیار دشوار است که خود را در این شرایط آزاد کند ، "بالاخره مادرم خیلی به او اهمیت می داد."

اعتقاد او به گناه خود ، در مورد بیماریهای متعدد مادرش ، و سپس مرگ او ، بسیار قوی است

چه گزینه هایی برای توسعه در چنین شرایطی وجود دارد؟

در اینجا چند نمونه آورده شده است:

1.این مرد هنوز قدرت جدایی از مادر خود را پیدا می کند ، اما جذب زنان قدرتمندی مانند او می شود. به محض وابستگی ، بلافاصله از اعتیاد می ترسد و از رابطه فرار می کند.

2. او با شغل خود "ازدواج" می کند و معتاد به کار می شود ، یا به مشروب دیگری می خورد - الکل ، اعتیاد به قمار …

3.او یک خانواده را یکی پس از دیگری ایجاد می کند ، اما مادر دائماً در رابطه با همسرش قرار می گیرد ، آنها را نابود می کند.

4- مردی از دست زنان عصبانی می شود و به طور نهفته از آنها به خاطر آنچه مادرش با او انجام داده انتقام می گیرد. به عنوان مثال ، او زنان مشابه او را می یابد ، سپس به دنبال سرکوب آنها ، شکستن اراده آنها است.

5. او کاملاً اراده خود را از دست می دهد. او ازدواج نمی کند ، تا زمان مرگ مادرش زندگی می کند و بقیه عمر خود را تنها می گذراند.

6. به ندرت ، اما این نیز اتفاق می افتد ، یک مرد شبیه مادر خود می شود ، رابطه مشابهی با همسر یا فرزند خود برقرار می کند ، وابستگی کامل آنها را به خود ایجاد می کند و با "مراقبت و عشق" خود آنها را خفه می کند و برای کنترل کامل بر آنها تلاش می کند..

البته ، گزینه های بیشتری وجود دارد ، اما شاید من روی این چند مثال تمرکز کنم.

چنین مردانی ، اگر از روانشناس کمک بگیرند ، به شجاعت فوق العاده ، آمادگی برای تحمل درد روانی ، مقاومت در برابر اتهامات و ثابت قدم بودن در موقعیت خود نیاز دارند

درست است ، آنها اغلب زمانی که خودشان بسیار مریض هستند ، از میگرن و فشار خون بالا رنج می برند ، هنگامی که خانواده خود را از دست داده اند ، یا بسیار نزدیک به این امر هستند ، اغلب به دنبال کمک هستند. دلشان می شکند. آنها اغلب می گویند که قبلا دچار حمله قلبی شده اند.

من چنین مردی را به یاد می آورم ، بسیار باهوش و تحصیلکرده ، یک متخصص عالی در زمینه خود.

وقتی او ، پس از چندین جلسه متوجه شد که چه اتفاقی می افتد ، متوجه شد که تمام زندگی من برای مادرم "شوهر" بودم ، گفت: "خوب ، حالا دیگر دیر شده است ، بگذار او مرا بخورد."

کمتر از یک سال بعد ، وی بر اثر سکته قلبی درگذشت …

چه می توانید بگویید ، در چنین شرایطی همه ناراضی هستند …

توصیه شده: