انحصار جنسی ، یا اینکه چرا خیانت بسیار آسیب می زند

فهرست مطالب:

تصویری: انحصار جنسی ، یا اینکه چرا خیانت بسیار آسیب می زند

تصویری: انحصار جنسی ، یا اینکه چرا خیانت بسیار آسیب می زند
تصویری: شوهر خیانتکارم به مادرم هم پیشنهاد رابطه جنسی داده!!! 2024, ممکن است
انحصار جنسی ، یا اینکه چرا خیانت بسیار آسیب می زند
انحصار جنسی ، یا اینکه چرا خیانت بسیار آسیب می زند
Anonim

منحصر به فرد سکسی ،

یا چرا تقلب اینقدر درد دارد

موضوع تغییر در زندگی و درمان

گاهی اوقات ، وقتی مشتری جدیدی به من مراجعه می کند ، تعجب می کنم: آیا می توانم او را درک کرده و احساس کنم؟ آیا قادر خواهم بود در آن لحظات سخت که او شنیدن ، دیدن و حضور در دنیای منطقی بزرگسالان را متوقف می کند با او باشم؟ آیا من به اندازه کافی حساس و همدل هستم؟ آیا می توانم کلمات مناسب را پیدا کنم که او نه تنها با سر ، بلکه با قلب خود بشنود؟

این خیلی اوقات اتفاق می افتد. اما وقتی شخصی با من این داستان را می آورد ، هرگز به توانایی خود برای درک دیگری فکر نمی کنم. سابقه خیانت.

چرا این مبحث تقریباً همه را "جذب" می کند؟ در سطح منطقی ، هرکسی وقتی شخصی را ترجیح می داد تجربه ای داشت: برادر یا خواهر کوچکتر ، کارمند یا همکار دیگر ، دختر یا مرد دیگر … اما در مبحث تقلب ، ما در مورد ترجیح نوع خاصی صحبت می کنیم. با ترجیح شخص دیگری به عنوان شریک جنسی. درباره ترجیح دیگران در صمیمی ترین ، صمیمی ترین حوزه زندگی ما. درباره ترجیحات جنسی مهم نیست - یک یا چند بار ، با یک نفر دیگر یا با تعداد زیادی - خیانت دردناک است.

و همه اینها - علیرغم این واقعیت که اخیراً چیزهای زیادی در جهان تغییر کرده است. اشکال جایگزین روابط خانوادگی و زناشویی ، کمون ها ، ازدواج های باز ، چند همسری - به نظر می رسد ، چنین ناهماهنگی به عنوان وفاداری از کجا ناشی می شود؟ اما حتی باز بودن موضوع جنسیت ، آزادی در بحث و ترجیحات ما را آسیب ناپذیر نمی کند ، بلکه برعکس ، بر شکنندگی ما تأکید می کند. زیرا هر خیانتی ، علاوه بر درد ، عصبانیت ، خشم و ناامیدی ، دارای پیامی است: "شما برای من مهم هستید. و به همین دلیل است که به دلیل عمل شما ، من خیلی بد احساس می کنم."

یک بار ، هنگامی که من یک گروه آموزشی خانواده درمانی را در شهر دیگری هدایت می کردم ، یک شرکت کننده خواستار دیدن دوستانش شد. آنها به طور عمومی با آمدن به گروه و "تحت درمان" موافقت نکردند ، موضوع ، همانطور که گفتند ، ظریف و ظریف است ، و من موافقت کردم. وقتی آنها رسیدند ، من از تضاد بین آنها متاثر شدم. زن 10 سال از شوهرش بزرگتر و ناسالم به نظر می رسید. من با آنها آشنا شدم ، ژنوگرام ساختم. آنها به چهل سالگی نزدیکتر بودند ، یک پسر بزرگسال ، شغلی معتبر هم برای یکی و هم برای دیگری. و چیزی که آنها را برای من به ارمغان آورد داستانی بود که 3 سال قبل اتفاق افتاد. آنها هر دو تأکید کردند که داستان آسان نیست و بنابراین به درک من امیدوارم.

معلوم شد که آنها یک ازدواج باز دارند. ["البته ، به پیشنهاد شوهر خوش تیپ من ،" فکری به ذهنم خطور کرد]. با تعجب من ، آغازگر رابطه آشکار ، همسرم بود. در جفت آنها ، او از نظر جنسی فعال بود ، سیری ناپذیر ، تشنه ماجراجویی و اشتیاق بود. شوهر ، متخصص فنی ، با شعار "اگر لاپولا خوب بود" زندگی می کرد. یک سال و نیم یکبار ، او با مرد جدیدی ملاقات کرد ، رابطه خود را آغاز کرد ، تمام دوره گل نبات و رابطه جنسی پرشور را گذراند - که به طور مفصل در مورد شوهرش گفت. اما اشتیاق محو شد ، خسته کننده شد - و او به زیبایی معشوق خود را ترک کرد ، و اشاره به عدم تمایل خود به آسیب رساندن به نیمه دیگر خود داشت.

شوهر زندگی می کرد ، کار می کرد ، همسرش را دوست داشت و با همه خواسته ها و هوس ها قبول می کرد. او در طول سالهای ازدواجش هرگز او را سرزنش نکرده بود. اما یک روز ، سه سال قبل از وقایع شرح داده شده ، او یک ماه کامل به یک سفر کاری رفت. و یک هفته بعد با همسرم تماس گرفتم و برای اولین بار گفتم که می خواهد از یک ازدواج آزاد استفاده کند.

همسر بسیار خوشحال شد و گفت - البته ، سوالی نیست! صبح با او تماس گرفت و خشک گفت که همه چیز بسیار خوب است و چیز خاصی برای گفتن وجود ندارد. او شیرین خندید ، س questionsالاتی پرسید - "او چطور است" ، "و چه کسی بهتر است" ، "و چهره اش چگونه است" - و پاسخ های خسارت آمیزی بسیار محتاطانه دریافت کرد. و بعد از نیم ساعت او را پوشاندند … او شروع به نمایندگی از این زن کرد. بهش فکر کن خود را با یک رقیب خیالی مقایسه کنید.هرچه بیشتر فکر می کرد ، غریبه مرموز زیباتر می شد و ظاهری رنگ پریده تر ، خسته کننده تر و معمولی تر داشت … تا عصر همه چیز واقعاً بد شد. او از او خواست تا برایش عکس بفرستد ، در مورد او بگوید ، پیوندی به مشخصات او در شبکه های اجتماعی بدهد. او در وحشت بود.

پس از بازگشت شوهرم از یک سفر کاری ، شدت آن کاهش نیافت. برعکس ، او جزئیات بیشتر و بیشتری می خواست. شوهر از این استرس خسته شده است. شش ماه بعد ، او به اگزما مبتلا شد - همانطور که پزشکان گفتند ، در پس زمینه استرس. او 25 کیلوگرم وزن اضافه کرد. مراقبت از خودش را متوقف کرد. او با یک فکر وسواس پیدا کرد.

آیا می دانید کدام یک؟

او مرا دوست ندارد !!!

و این زوج زمانی زیبا و در حال حاضر فرسوده مقابل من نشسته بودند. شوهر گریه کرد و پرسید: "من چه اشتباهی کردم؟ من را برای چه مجازات می کنی؟ " و همسرم نیز گریه کرد و یک عبارت را تکرار کرد: "من نمی دانستم که اینقدر درد می کند … این خیلی دیوانه کننده درد می کند …"

شوهرم آسیبی ندید. کاملاً گوشه گیر و دور ، او انگیزه های احساسی ظریف را نمی فهمید ، شعر نمی خواند ، در 8 مارس کیک نمی پخت. او پول درآورد ، خانه ای ساخت ، اتومبیل هایش را به او داد و "هوی و هوس های کوچک" را در پاسخ به حداقل رساندن الزامات غیرممکن برای او مجاز دانست - ارتباطات زیاد ، اشتیاق فراوان ، رابطه جنسی زنده با تحقق خیالات دیوانه وار … اما او هیچ ایده ای نداشت که این توافق نامه یک طرفه عمل می کند. و حالا ، سه سال بعد ، او مرتب تکرار می کرد: "دوستت دارم" ، و او ، به حرف او گوش نداد ، به من نگاه کرد و پرسید: "چگونه می توانی من را اینطور دوست داشته باشی؟ ضخیم؟ مریض؟ او مرا فریب می دهد ، وگرنه هرگز به زن دیگری نگاه نمی کرد."

اعتراف می کنم خیلی گیج شده بودم. حتی پاسخ به س “ال "از کار ما چه انتظاری دارید" متفاوت بود. او می خواست آرامش داشته باشد و اینقدر دردناک نباشد. او می خواست همه چیز یکسان باشد.

اما مانند گذشته ، پس از خیانت اتفاق نمی افتد. هرگز. زیرا بعد از تقلب ، همیشه رابطه ای را از ابتدا ایجاد می کنید. از نقطه جدیدی. حتی اگر به نظر شما برسد که "همه چیز را بخشیده اید" ، "این اتفاق می افتد" ، "همه در حال تغییر هستند". حتی اگر ازدواج علنی دارید و به نوعی خیانت را کنترل می کنید ، زیرا قانونی است ، در این مرحله نمی توانید بی تفاوت بمانید. از آنجا که خیانت حذف انرژی از زوجین است ، این نازک شدن ارتباط است ، این شکستن نخ هایی است که شما را گره زده است.

با وجود تلاش من ، این زوج بدون شنیدن حرف یکدیگر رفتند. به نظر می رسد زخم همسرم 3 سال است که با زخم التیام نیافته است. و اگرچه عقل سلیم گفت "اما خودت!" ، اما هیچ چیز در این جفت کار نکرد. هیچ چیزی. توضیحات من نیست بدون همدلی. بدون درک. شش ماه بعد ، شرکت کننده ای که آنها را برای من فرستاد به من گفت که همسرم درخواست طلاق داده است. همسر از رفتن به درمان شخصی امتناع کرد. او به سادگی در اندوه خود محصور شده بود. او اجازه نداد کسی داخل شود.

تغییر به عنوان نقض منحصر به فرد بودن

چرا؟ چرا این اتفاق افتاده و در حال رخ دادن است؟ چرا تقلب در روابط نزدیک همچنان آسیب زا ، فلج کننده و بی نظم است؟

پاسخ ساده است. همه ما می خواهیم منحصر به فرد کسی باشیم. برای مامان. برای بابا برای دختری از مهد کودک برای اولین معلم برای یک دوست. برای معشوق.

اما تقریباً همیشه یک سوم در دیاد ظاهر می شود - برادر یا خواهر ، پسر یا دختر دیگر ، مرد یا زن دیگر … و ما تمام زندگی خود را می خواهیم ، ما می خواهیم ، ما در چیزی منحصر به فرد یا منحصر به فرد هستیم - و به همین دلیل ما کارهای زیادی انجام می دهیم. ما رفتار خوبی داریم. خوب درس می خوانیم. ما سعی می کنیم پول دربیاوریم ، بورشت بپزیم ، دو سر باز کنیم ، وزن کم کنیم ، شیک لباس بپوشیم - فقط برای این که طرد نشویم ، رها نشویم ، در تنهایی تلخ و ناامید کننده رها نشویم.

درد طرد شدن توسط همه تجربه شد - مشهور و بی ریشه ، ثروتمند و فقیر ، جوان و نه چندان. دقیقاً چگونه مارینا تسوتایوا به این نکته اشاره کرد:

دیروز به چشمانم نگاه کردم

و اکنون - همه چیز به صورت جانبی به نظر می رسد!

دیروز من جلوی پرندگان نشستم ، -

همه لارک های امروز کلاغ هستند!

من احمقم و تو باهوش

زنده ، و من مات و مبهوت هستم.

آه ، فریاد زنان تمام دوران:

"عزیزم ، من با تو چه کردم؟!"

… از صندلی خواهم پرسید ، از تخت خواهم پرسید:

"برای چه ، برای چه چیزی تحمل می کنم و رنج می برم؟"

بوسید - به چرخ:

دیگری را ببوس ، - آنها پاسخ می دهند …

Image
Image

به محض اینکه بر کسی ترجیح داده شدیم ، با این واقعیت روبرو می شویم که قسمتی از I خود را از دست می دهیم. آن قسمتی که دقیقاً در این روابط بوجود آمد و توسعه یافت. چیزی که ما به عنوان یک زوج در حال ساخت آن بودیم. آنچه در نتیجه تبادلات متعدد گرما ، لطافت ، تمایلات جنسی ، اشتیاق بین ما بوجود آمد ، تأیید اینکه دیگری مهم ، معنی دار ، دوست داشتنی است.

اغلب ، مشتری فریب خورده احساس خرابی می کند. گویی بخشی از روح او ، اعتماد او به مردم و جهان ، ساده لوحی او با خیانت از بین رفت.

جالب است که "متعهد بودن" دو معنی دارد. وفادار بودن یعنی وفادار بودن. و "خیانت" زمانی است که شخصی به شما خیانت کرده است. دو کلمه معانی متفاوتی دارند. خیانت دارای زمینه گسترده ای است و همیشه با ناامیدی ، نقض وفاداری ، کوتاهی در تعهدات همراه است. این جهان را که توسط ماهها و سالها رابطه ایجاد شده است ، نابود می کند. زخم های عمیقی وارد می کند که گاهی اوقات بهبود نمی یابد.

تغییر واقعی و خیالی

ما در دنیایی از خیانت بالقوه هر ساعت ، هر دقیقه ، هر ثانیه زندگی می کنیم. اتو کرنبرگ استدلال می کند که "به طور بالقوه شش نفر در یک تخت در فانتزی وجود دارند: خود زوج ، رقبای ادیپی ناخودآگاه مربوطه و آرمانهای ادیپی ناخودآگاه آنها". یعنی ، حتی وقتی به نظر می رسد که شما فقط دو سال دارید ، هیچ وجود ندارد ، نه ، و سپس دختری زیبا و واقع بینانه چشمک می زند که البته شریک زندگی شما می تواند شما را عوض کند ، در این صورت دیگری مرد ایده آلی است که با او قطعاً بهتر از یک شریک است. اما بین تخیل و واقعیت تفاوت وجود دارد - و کسی ، با درک اینکه مردان و زنان دیگری در جهان وجود دارد ، به شریک خود وفادار می ماند ، و کسی نمی …

در اینجا نقل قول دیگری از اتو کرنبرگ آمده است: "به سوالات ابدی" زن چه می خواهد؟ " و "مرد چه می خواهد؟" می توان پاسخ داد که مردان می خواهند یک زن را همزمان در چندین نقش ببینند: به عنوان یک مادر ، یک دختر کوچک ، یک خواهر دوقلو و یک زن جنسی بالغ. زنان ، به دلیل اجتناب ناپذیر بودن تغییر در هدف اصلی ، می خواهند مرد نقش های پدری و مادری را با هم ترکیب کند و می خواهند او را به عنوان یک پدر ، یک پسر کوچک ، یک برادر دوقلوی و یک مرد جنسی بالغ ببینند. در مراحل مختلف ، مردان و زنان ممکن است تمایل به بازی روابط همجنسگرایانه یا تغییر نقش جنسی در تلاش برای غلبه بر مرزهای بین دو جنس داشته باشند ، که ناگزیر رضایت خودشیفته در صمیمیت جنسی را محدود می کند - میل پرشور برای آمیختن کامل عشق با عناصر ادیپ و قبل از ادیپ مخالفت کنید. که هرگز نمی توان آنها را تجسم کرد. " بنابراین ، این زوج می توانند به طور ناخودآگاه از حمله شخص سوم حمایت کنند ، که تا حد ممکن ایده آل را برای یک فرد و رقیب را برای شخص دیگر تجسم می بخشد. درهم آمیختن پیچیده انگیزه ها و خواسته های ناخودآگاه ، امکان شناسایی های مختلف هم زندگی زوجین را از بین می برد و هم به نوعی غنی می کند. بنابراین ، درد خیانت نیز می تواند با لذت هویت بخشی به شریک خیانتکار که یک فرد همجنس خود را به عنوان رقیب دارد ، همراه باشد. در واقع ، اغلب پس از خیانت ، شریک فریب خورده در مورد کوچکترین جزئیات رابطه با رقیب / رقیب س asksال می کند ، سعی می کند آنچه را که اتفاق افتاده تقریباً دقیقه به دقیقه توصیف کند. در این وضعیت ، امکان شناسایی با رقیب / رقیب شما ، که شریک شما انتخاب می کند ، وجود دارد ، تجربه پیروزی در ارتباط با این واقعیت که شما بر دیگری ترجیح داده اید. احساسات ، هویت ها و تخیلات کاملاً متفاوتی می توانند همزمان وجود داشته باشند.

احساسات هنگام تغییر

اما مهم نیست که چگونه منطقی عمل کنیم ، مهم نیست چگونه از خود دفاع کنیم - آنها می گویند ، من اهمیتی نمی دهم ، یا "ما توافق کردیم" ، یا "من همه چیز را می دانم" ، خیانت همیشه نقض قرارداد است. مهم نیست امضا شده یا نه.اما وقتی این نقض آشکار می شود ، شریک فریب خورده طیف وسیعی از احساسات را تجربه می کند. او می تواند:

1. بسیار عصبانی شوید ، در تلاش برای محافظت و دفاع از فضا و رابطه خود ، عصبانی شوید. جلسات احتمالی با رقیب ، تماس ، پیام کوتاه ، آمدن به محل کار و اقدامات مخرب مختلف. به خاطر دارم که چگونه یک خانم باهوش ، با خیانت شوهرك هلمز ، با خیانت شوهرش آشنا شده بود ، رقیب خود را تشخیص داد و به خانه او آمد. وقتی در را باز نکرد ، یک همسر شایسته و خویشتن دار فرش در را با فندک آتش زد ، شروع به فریاد زدن کرد که چنین [… زبان زشتی …] را خواهد سوزاند. رقیب در را باز کرد و قهرمان موهای او را گرفت ، او را به داخل آپارتمان کشاند و او را کتک زد. در نتیجه ، شوهر به هر حال رفت ، زن نمی تواند انگیزه خود را توضیح دهد ، اما در مورد او با لذت قابل مشاهده صحبت کرد.

2. آزرده ، ناراحت ، درد روانی شدید را تجربه کنید. گاهی اوقات ، از این درد ، طرف فریب خورده می تواند از نظر جسمی بیمار شود. ما خط دفاعی دو مرحله ای میچرلیچ را به خاطر داریم. در ابتدای بحران ، اولین خط دفاعی روشن می شود و فرد سعی می کند با کمک ابزارهای منحصراً ذهنی در سطح روانی - اجتماعی کنار بیاید: با کمک تعاملات اجتماعی معمولی ، ارتباطات ، گفتگو ، شفاف سازی ؛ سپس با کمک مکانیسم های محافظتی ؛ بیشتر - با کمک رشد شخصیت روان رنجور. اگر خط دفاعی اول کار نمی کند و نمی توان با وسایل روانی کنار آمد ، دفاع از رده دوم فعال می شود - جسم سازی. اتو کرنبرگ سطح سوم و سوم حفاظت را تشخیص می دهد - ایجاد علائم روان پریشی. هرکسی به شیوه خود کنار می آید: کسی فقط سعی می کند مذاکره کند ، کسی جسمی است و شخصی واقعاً دچار روان پریشی می شود.

3. احساس گناه کنید: "بنابراین مشکلی با من وجود دارد" ، "بنابراین من اشتباهی انجام دادم. این اتهام به خود ، تجاوز خودکار ، تلاشی برای تغییر بردار خشم عادلانه به طرف مقابل است ، از او به خودتان. این به شما امکان می دهد شریک زندگی خود را نجات دهید ، او را از خشم مخرب خود نجات دهید و رابطه را حفظ کنید.

4. شرمساری شدید را تجربه کنید: "آنها به من خیانت می کنند - من برای همه ، به آنچه مردم فکر می کنند ، مایه خنده می شوم." شرم اغلب می بیند که شخصی سعی می کند آنچه را که اتفاق می افتد پنهان کند ، "در ملأ عام ملحفه کثیف نمی کند" ، یک خانواده را مخفی نگه می دارد و به تنهایی رنج می برد. اغلب مردم پس از خیانت ، از ترس از تبلیغات ، شرم ، اتهامات خود را از ارتباط جدا می کنند.

5. ناامید شدن در یک شریک و در کل رابطه: "ارزش چنین تلاشی را ندارد - به هر حال ، دیر یا زود ، همه چیز خراب می شود".

ما می دانیم که همه احساسات عینیت یافته اند ، یعنی به یک شیء - زنده یا فوت شده ، واقعی یا مجازی - هدایت می شوند. و احساس تقلب را می توان به سه مورد - خود ، شریک و رقیب / رقیب - خطاب کرد. و هنگامی که خیانت رخ می دهد ، همه این احساسات تحقق می یابد ، و مهم است که آنها را درک کنیم تا چوب شکسته نشود.

شریک خیانت کننده انواع احساسات و تجربیات را نیز تجربه می کند. علاوه بر هیجان ، ترس ، شرم ، او می تواند درد ، ناراحتی ، ناامیدی را تجربه کند و با شریک فریب خورده خود همذات پنداری کند.

رابطه خوب در یک جفت

ایجاد روابط در یک زن و شوهر دشوار است. برای شکل گیری آنها ، تعدادی از شرایط باید رعایت شود.

1. انتخاب فرد مناسب برای مطابقت با ارزش ها ، ایده آل ها ، آرزوها.

2. تمایل به ایجاد و توسعه روابط عمیق بلند مدت ، با مسئولیت پذیری.

3. ایجاد صمیمیت ، صمیمیت ، از جمله شکل گیری مرزهای زن و شوهر ، قادر به "عبور نکردن" از انگیزه های تهاجمی و مخرب سیستم ها و گروه های اطراف (خانواده والدین و جامعه به طور کلی) با هدف از بین بردن آن.

4- توانایی تحمل ناامیدی ناشی از ایده آل سازی اولیه شریک زندگی و درگیری های واقعی در زوجین ، که هم ناشی از روابط اولیه آنها با والدین آنها و هم تفاوت دیدگاه ها در زمینه های مختلف ، از جمله جنسی است.

پنجوجود یک رابطه جنسی که در آن تعارضات جنسی موجود بین خواسته ها و خواسته های ناخودآگاه و توانایی های واقعی شرکا قابل حل است.

اگر یک زن و شوهر سالها در رابطه بوده اند ، صمیمیت در روابط جنسی به دلیل فعال شدن برخی سناریوهای ناخودآگاه یا تقویت می شود یا شکسته می شود. اتو کرنبرگ می نویسد که چنین سناریوهایی مبتنی بر رفتار تجزیه ای هستند و به دلیل این واقعیت که خواسته ها با ترس در آنها آمیخته است بسیار خاص هستند. شرکا می توانند چنین سناریوهایی را اجرا کنند ، و اگر پرخاشگری بیشتر از عشق باشد ، رابطه عشقی از بین می رود ، حتی اگر زن و شوهر سعی کنند در برابر انگیزه های مخرب مقاومت کنند.

فیلم ماه تلخ رومان پولانسکی (1992) داستان یک زن و شوهر ، اسکار و میمی را روایت می کند. آنها در اتوبوس ملاقات کردند ، 20 سال تفاوت بین آنها وجود دارد ، اما شور همه مرزها و مرزها را پاک می کند. اما با گذشت زمان ، رابطه عاشقانه آنها از شور و شوق شدید به یک اتحادیه معمولی خسته کننده تبدیل می شود. اسکار شروع به فاصله گرفتن از میمی و جستجوی احساسات جدید می کند ، در حالی که میمی سعی می کند او را حفظ کند. اسکار به طرز ظریفی میمی را تحقیر می کند ، به او خیانت می کند ، او را مجبور به سقط می کند و پس از آن دختر عقیم می شود. سرانجام ، اسکار میمی را فریب می دهد تا راهی کشور دیگری شود. دو سال بعد ، او تصادف می کند و در بیمارستان بستری است. میمی به سراغ او می آید و با استفاده از وضعیت درمانده او ، معشوق سابق خود را از تخت بیرون می اندازد. اسکار به شدت مجروح می شود و پس از آن فلج می شود. میمی شروع به مراقبت از او می کند و اسکار را در موقعیت وابستگی کامل قرار می دهد.

در یک زن و شوهر ، یک رابطه سادو-ماسو شکل می گیرد ، که در آن میمی به طرز وحشیانه ای از اسکار انتقام می گیرد: او با معشوق سیاه پوست خود در فاصله گوش اسکار رابطه دارد ، مدام در مهمانی ها وقت می گذراند و یا دیر شب یا در خانه به خانه برمی گردد. صبح. میمی برای تولد اسکار یک اسلحه پر شده به اسکار می دهد و اشاره می کند که زمان آن رسیده است که به خودش شلیک کند. در عین حال ، این زوج در کنار هم نگه داشته می شوند و حتی رابطه خود را رسمی می کنند. آنها زن و شوهر می شوند ، اگرچه عشق آنها مدتهاست تحت تأثیر انگیزه های تهاجمی و مخرب از بین رفته است.

در کشتی ، اسکار و میمی با تعدادی انگلیسی آشنا می شوند که اشتیاق خود را از دست داده اند - نایجل و فیونا. میمی آنها را در بازی خود درگیر می کند. او نیگل را دعوت می کند تا معشوقه اش شود ، سپس او را نپذیرفته و یک شب عاشقانه را با همسرش فیونا سپری می کند. در پایان فیلم ، اسکار میمی و خودش را با تپانچه ای که اهدا کرده است می کشد.

چکار باید کرد

کار با یک زن و شوهر در شرایط خیانت شامل موارد زیر است:

1. شناسایی ایده ها در مورد وضعیت فعلی هر یک از همسران. مهم این است که همه صحبت کنند و شنیده شوند. نظرات همسران می تواند کاملاً متفاوت باشد ، بنابراین در این مرحله تمرکز توجه همسران فقط بر حقایق مهم است.

2. شرح وضعیت خیانت با عمق و با جزئیات مورد نیاز شرکا. درمانگر باید بداند که هر یک از شرکت کنندگان در درمان چه می خواهند: رابطه زناشویی را ترمیم یا پایان دهد. اگر زوجی برای احیای رابطه خود آمدند ، مهم است که درمانگر بفهمد:

تقلب مشخصه عدم تعادل در سیستم خانواده است. مردم نیاز به تعادل جنبه های مثبت زندگی خانوادگی از طریق مراقبت متقابل ، حمایت ، عشق دارند. اما همین نیاز در شرایط آسیب ، آسیب ، فریب یا خیانت وجود دارد.

وقتی تغییری رخ می دهد ، سیستم دچار عدم تعادل می شود و برای بازگرداندن تعادل ، هم قربانی و هم مجرم باید رنج ببرند و چیزی را از دست بدهند. قربانی غالباً کینه توز و عصبانی است ، وسواس برنامه های انتقام جویی و غیره را دارد. با این حال ، "ایجاد تعادل" در سیستم با خیانت تلافی جویانه راه خوبی برای خروج از موقعیت نیست. "بخشش" شخص گناهکار نیز راه بدی است ، زیرا در سنت مسیحی خداوند می بخشد.بنابراین ، شریکی با "بخشش" خود می تواند باعث عدم تعادل جدید در سیستم شود و منجر به یادآوری منظم در کوچکترین گناهان شود که "شما بخشیده شده اید ، و شما …". "عدم بخشش" شریک منجر به این واقعیت می شود که عشق بین همسران می میرد و آنها درد بیشتری برای یکدیگر ایجاد می کنند. بنابراین ، اگر همسران بخواهند در کنار هم بمانند ، برای حفظ رابطه هم پرخاشگری و هم سخاوت لازم است. تجاوز شامل این واقعیت است که قربانی باید به خاطر خیانت و سخاوت ، غرامت دریافت کند - به این دلیل که شریک مجرم آسیب کمتری نسبت به قربانی وارد کند.

این ایده در روان درمانی سیستمیک-پدیدارشناختی به تفصیل مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد: … پس از جنایت ، قربانی به ندرت بدون سلاح باقی می ماند. او می تواند عمل کند ، حقوق خود را دنبال کند و از گناهکاران بخواهد که گناه را تمام کرده و شروع جدیدی را ممکن سازد. اما غالباً قربانی ترجیح می دهد ادعاهای خود را حفظ کند و حق عصبانی شدن با دیگری را داشته باشد »(G. Weber، 2007، p. 24).

5. همراهی شرکا در تصمیم گیری در مورد امکان حفظ رابطه و در صورت تمایل به نابودی خانواده ، کمک به انعقاد قرارداد زناشویی جدید.

اگر همسران تصمیم به ماندن در کنار هم دارند ، لازم است در مورد چه غرامت شریک فریب خورده بحث شود. به عنوان مثال ، این می تواند گزینه ای برای ترک یک سرگرمی یا مشارکت در امور خانواده ، خرید چیزی ، توزیع مجدد مسئولیت های خانوادگی برای یک دوره خاص باشد.

مثال. همسر 3 سال در مرخصی زایمان بود. او کاملاً مشغول خانه و کودک بود. با رفتن به محل کار متوجه شد که شوهرش با همکارش به او خیانت کرده است. پس از رسوایی و تهدید ، این زوج درخواست کمک کردند. مدتها طول کشید تا واکنش نشان داد ، توضیح داد و آشتی کرد. به عنوان غرامت ، همسر چندین شرط را مطرح کرد. شوهر باید کودک را به باغ می برد ، او را از باغ برمی داشت و به همسرش یک سال و نیم دوره درمان خانواده پرداخت می کرد. توافق حاصل شد و این زوج پس از مدت معینی روابط خوبی را بازیابی کردند.

کار با یک زوج مستلزم مطالعه نسبتاً جدی و عمیقی از تجربیات خیانت و چرخه مخرب تعامل است که منجر به آن شد. بازگرداندن اعتماد یک فرایند طولانی و غیر خطی است که نیاز به سرمایه گذاری عاطفی قابل توجهی از طرف هر یک از شرکا دارد.

عوامل جهانی در احیای روابط در زن و شوهری که خیانت را تجربه کرده اند مutingثر هستند:

آیا عشق توسط بقاء نفرت مورد حمله قرار گرفته است؟

پاسخ به س Otال اتو کرنبرگ - "آیا عشق ، مورد حمله نفرت ، زنده خواهد ماند؟" متفاوت است. تقلب همچنین مظهر پرخاشگری است ، گاهی ناخودآگاه ، گاهی ناخودآگاه. تقلب عبارت است از تشکیل یک سه گانه ، که شریک سابق از آن مستثنی شده یا در حاشیه به سر می برد. خیانت داستانی درباره خیانت ، رد شدن ، سقوط امیدها ، فریب و درد ، کینه و خشم است.

Image
Image

در هر زوجی که عشق ، اشتیاق ، گرمی ، لطافت وجود دارد ، خشم ، عصبانیت ، عصبانیت نیز وجود دارد - آنچه ما "پرخاشگری" می نامیم. عشق عبارت است از میل به ادغام با دیگری ، تبدیل شدن به یک کل واحد ، فراتر رفتن از محدوده بدن و خود. تجاوز تمایل به دفاع از آزادی ، مستقل و مستقل بودن است. چگونه تعادل این نیروها در یک جفت ایجاد می شود ، چه چیزی در یک زمان یا زمان دیگر ، آیا شرکا قادر خواهند بود بفهمند که دیگری بی نظیر است ، که تمایل به تصاحب او و در عین حال نابود کردن او مطمئناً با این واقعیت است که نمی توان آن را با شخص دیگری جایگزین کرد - این بخشی از بلندگوهای جفت آنها است.

زوج هایی هستند که از خیانت جان سالم به در برده و روابط جدیدی ایجاد کرده اند. رابطه از نقطه جدیدی از مکان جدید. ناامیدی سوگوار شد. بازماندگان درد. کسانی که به گناه خود اعتراف کردند. کینه را تحمل کرد. این زوج ها با هم ماندند.

زوج هایی هستند که در دروغ های مزمن زندگی می کنند. در توهمات. در فریب. زوج هایی که بارها و بارها چرخه مخرب "خیانت - درگیری - آشتی - قسمت رویکرد - فاصله - خیانت" را تجربه می کنند.آنها با هم می مانند زیرا عشق برای آنها همیشه با درد همراه است ، همیشه "در لبه" است ، و برای یکی از زوجین ، هر چیزی - شرم ، عصبانیت ، کینه - هنوز قابل تحمل تر از تنهایی و طرد شدن است.

زوج هایی هستند که سازش کرده اند. چشمهای خود را بر روی زنا می بندند. خود را "پلی آمور" ، "فاخته" ، "زوج با روابط آزاد" می نامند. آنها دلایل خاص خود را دارند ، داستانهای خاص خود ، ارزشهای خود را دارند. آنها تصور کردند که با در نظر گرفتن اینکه وفاداری به طور پیشینی غیرممکن است ، درد را تجربه نکنند و همه کار را کردند تا قلب خود را در زره ای غیرقابل نفوذ برای حسادت قرار دهند.

هر کس این داستان را به شیوه خود تصمیم می گیرد - داستان وفاداری - خیانت در یک رابطه عاشقانه. شاید بشریت به زودی به سطح جدیدی از توسعه برسد ، آن جامعه بسیار ایده آل را بسازد که در آن مردم آزاد و خوشبخت خواهند بود.

اما من مطمئن هستم که حتی در آن صورت کسانی هستند که می خواهند شریک زندگی آنها فقط شریک آنها باشد. به طوری که دستان او به بدن شخص دیگری برخورد نکند. به طوری که لب ها لب های دیگر را نمی بوسند و کلمات لطیف را برای دیگران زمزمه نمی کنند. به طوری که آنها بسیار منحصر به فرد و تکرار نشدنی ، تنها و دوست داشتنی یکدیگر هستند.

زیرا در اعماق مشارکت ما ، همه ما این را می خواهیم.

انحصاری بودن

فهرست منابع مورد استفاده

نویسنده: ناتالیا اولیفیروویچ

توصیه شده: