افسانه "بوف و ببر"

فهرست مطالب:

تصویری: افسانه "بوف و ببر"

تصویری: افسانه
تصویری: Legend Of The Guardians__The Owls Of Ga'hoole (هندی) 2024, ممکن است
افسانه "بوف و ببر"
افسانه "بوف و ببر"
Anonim

روانشناسان غالباً در مورد نقش احساسات در زندگی هر کودک و بزرگسال ، تعیین اهمیت آنها ، زندگی کردن می نویسند … والدین می توانند به کودکان کمک کنند تا احساسات خود را ترسیم کنند ، آن را مجسم کنند ، آن را در سطل زباله بیندازند. ، اما گاهی اوقات مشخص نیست که با این احساس چه کار دیگری می توان انجام داد. مخصوصاً برای این منظور ، من افسانه "بوف و توله ببر" را نوشتم. درباره عصبانیت است. به جای عصبانیت ، می توانید هر احساسی (کینه ، احساس گناه ، تحریک) را جایگزین کنید و به کودک بیاموزید که به طرق کاملاً متفاوتی از احساسات منفی خلاص شود.

افسانه "بچه بوف و ببر توله"

جغد روی شاخه ای از درخت پهن شده نشسته بود و پرهای زیبای قهوه ای-قهوه ای آن را تمیز می کرد. صبح بود و هوا عالی بود. خورشید در حال تابیدن بود و جغد روحیه بسیار خوبی داشت. سپس متوجه شد که بچه ببر از کنار درختی که روی آن نشسته بود می گذرد. بسیار غم انگیز ، بسیار عصبانی. جغد فکر کرد و فکر می کنم چه چیزی می تواند او را در چنین روز زیبایی عصبانی کرده باشد؟ در ابتدا ، توله ببر به س herال او توجهی نکرد ، و سپس سر خود را بلند کرد و به بوف نگاه کرد.

- اوه ، تو نمی فهمی …

- و شما سعی کنید بگویید.

- من را عصبانی می کند که هر روز چنین گرما وجود دارد. من را عصبانی می کند که هیچکس نمی خواهد با من بازی کند و دوست شود. این باعث عصبانیت می شود که مامان و بابا همیشه مشغول جستجوی غذا و نوشیدنی برای من و برادرانم هستند … من از محل زندگی ما عصبانی هستم. اینجا همیشه خسته کننده است و هیچ چیز جالب وجود ندارد … به هر حال ، همه چیز مرا عصبانی می کند! همه ، من را اذیت نکنید!

آیا نمی دانید با عصبانیت خود چه می توانید بکنید؟

توله ببر فکر کرد.

- کاری میتونی باهاش بکنی؟ - او به طور نامشخص پرسید ، همچنان به عصبانیت ادامه داد و با اخم به جغد نگاه کرد.

- مطمئن! به عنوان مثال ، عصبانیت را می توان دفن کرد. سوراخی حفر کنید و آن را دفن کنید و سنگ بزرگی را روی آن قرار دهید تا مطمئناً بیرون نیاید.

- حقیقت؟ این سنگ را از کجا تهیه کنم؟ من آنقدر بزرگ نمی روم

- یک سنگریزه کوچک کافی خواهد بود.

- خوب ، پس این یک سنگریزه بسیار کوچک خواهد بود ، - توله ببر زمزمه کرد.

- خوب ، یک کوچولو هم انجام می دهد. می توانید آن را تکه تکه کنید. چگونه شیشه شکسته است.

- وای!

- و همچنین می تواند دمیده شود ، مانند گرد و غبار. یا یک قاصدک را تصور کنید و عصبانیت خود را از بین ببرید ، همانطور که چترهای سفید خاکستری را از قاصدک بیرون می کشید و جغد ذرات غبار خیالی را از بال راست خود منفجر می کند.

- به همین سادگی - منفجر کردن آن؟

- آره. و همچنین می توانید آن را روی یک قایق چوبی یا در یک قایق کاغذی گذاشته و به دریای آزاد بفرستید ، به طوری که توسط موجی به ساحل شسته شود.

جغد ادامه داد:

- و می توانید آنقدر محکم مچاله کنید که اصلا قابل توجه نباشد. آنقدر کوچک که نمی توانید آن را ببینید. هنوز می توان خشم را خواند. و می توانید آن را با رنگ دیگری رنگ آمیزی کنید ، به عنوان مثال ، قرمز بود ، اما مانند خورشید زرد شد. یا به او بخندید. یا دیواری بسازید که پشتش باشد …

توله ببر پاسخ داد - اوه ، پس باید یک دیوار بسیار بلند باشد تا عصبانیت نتواند از آن بالا برود.

- آیا می دانید که می توانید عصبانیت خود را فراموش کنید؟ یا آن را با کسی به اشتراک بگذارید که می خواهد همین الان عصبانی شود. می توانید آن را به شکل یک توپ درآورید ، و سپس با پنجه خود آن را خیلی خوب لگد کنید!

- هوم ، جالب ، - توله ببر آن را دوست داشت.

- سعی کردی عصبانیتت را بخوری؟

- خوردن؟ - توله ببر با احترام پرسید.

- آره. فقط باید سریع آن را بخورید. در غیر این صورت ، او ممکن است طعم تلخی داشته باشد. شما می توانید خشم خود را بسیار دور ، پنهان کنید ، زیرا خود هرگز آن را نخواهید یافت. یا بدرقه کن یا ذوب شود. رقص با او نیز جالب است.

- رقص؟ - توله ببر تعجب خود را پنهان نکرد.

- بله ، واقعیت این است که عصبانیت رقص را تحمل نمی کند. کوچکتر می شود ، آرام می شود و کاهش می یابد. و راه دیگری نیز وجود دارد: می توانید آنقدر در مورد خشم فکر کنید که هیچ چیز از آن باقی نمی ماند.

- چند راه … و حالا باید چکار کنم؟ - توله ببر گیج پرسید.

اگر من جای شما بودم ، آن را بیرون می انداختم. خیلی دورتر.

- خوب ، باشه ، همینطور باشه. - ببر تایب موافقت کرد و عصبانیت خود را بیرون انداخت.

سپس در مورد آب و هوای خوب و نحوه احساس شادی و رضایت صحبت کردند.و مهمترین چیز این است که نیازی نیست کاری را با شادی انجام دهید ، جغد اینطور فکر می کرد.

- کاملاً؟ - از ببر توله پرسید.

او به او اطمینان داد: "بله".

توصیه شده: