نا امید-مامان

فهرست مطالب:

تصویری: نا امید-مامان

تصویری: نا امید-مامان
تصویری: مامان اميد 2024, آوریل
نا امید-مامان
نا امید-مامان
Anonim

نویسنده: جولیا روبلووا منبع:

توجه ، یک متن بزرگ در مورد روابط با مادران.

مادران بر ما قدرت فوق العاده ای دارند ، حتی اگر چهل ساله باشیم ، حتی اگر آنها در بهترین جهان قرار داشته باشند ، از جمله این قدرت در قالب عباراتی تجسم یافته است که چنان قوی عمل می کنند که انگار ما جادو شده ایم. اینها عباراتی است که مادر شما به طور مرتب به شما می گوید و خیلی زود از آنها دیوانه می شوید. شما در درماندگی ، خشم ، احساس گناه یا ناتوانی قرار می گیرید. عرق گریه کردن یا فریاد زدن ، خود را به یاد نیاورید ، در تلفن. برای مادر خود احساس شکست ، یک فرد بی ارزش ، یک موجود بی ارزش ، یک دختر بد ، یا یک پسر بد کنید.

اگر شما تمام تلاش خود را برای مادر خود انجام می دهید ، حتی اگر او را بسیار دوست دارید و تقریباً همه چیز را در مورد او درک کرده اید ، عبارات جادویی کار می کند.

چنین جادوها چه معانی می توانند داشته باشند؟ در آنها چه می توانیم بشنویم؟

به عنوان مثال: "شما هیچکس نیستید" ، "هرگز موفق نخواهید شد برای من فرزند خوبی باشید" ، "شما همیشه مقصر هستید" ، "آنچه انجام می دهید همیشه کافی نیست" ، "شما حق عصبانی شدن ندارید" ، "شما باید همیشه مراقب من باشید" ، "همه ما هلاک می شویم و شما هلاک خواهید شد" ، "آنها مطمئناً به شما خیانت خواهند کرد" ، "جهان خطرناک است و شما ناتوان هستید" ، "همه چیز از شما بهتر است" ، "شما بی ارزش هستید" ، "شما قادر مطلق هستید ، مرا نجات دهید" و td

به عنوان یک قاعده ، مادران متوجه نمی شوند و ما خودمان ، به عنوان مادر ، گاهی اوقات متوجه نمی شویم که چقدر می توانیم با جادوهای مکرر به خود آسیب برسانیم و حتی برخی برنامه های خودکفا را تنظیم کنیم.

"ما فقط باید به شما افتخار کنیم"

یکی از وحشتناک ترین ، مخرب ترین و دردناک ترین "طلسم ها" ، که در نگاه اول هوشمندانه ، حمایتی و انگیزشی به نظر می رسد.

"ما فقط باید به شما افتخار کنیم"

اگر شما -

- دانش آموز باهوش و عالی / دانش آموز عالی ؛

- شما در حرفه خود خوب کار می کنید: موقعیت خوب و حقوق بالا ؛

- با خانواده خود خوب هستید: در هر صورت ، این در دسترس است و شما قصد طلاق ندارید.

- شما در همه چیز بسیار شایسته هستید ؛

-شما زیبا و آراسته هستید ، یا نه ، اما عزیزان شما با تلاش شما زیبا و آراسته هستند.

- در شغل خود ، با سخت ترین وظایف ، دمدمی مزاجی ترین مشتریان ، سخت ترین پروژه ها کار می کنید و این کار را کاملاً انجام می دهید.

- شما هرگز خسته نمی شوید و فقط در مواقعی که به شدت مریض هستید به رختخواب می روید و از بیمار شدن شرم می کنید.

- شما تقریباً همیشه در برابر همه و برای همه چیز احساس شرم ، گناه و مسئولیت دارید ، بین این حالات تمایز قائل نشوید ، نمی توانید از خود مراقبت کنید یا بدون احساس گناه در حضور دیگران یا عزیزان خود لذت ببرید.

- سخت ، سوزاندن از شرم ، اشتباهات خود را تحمل کنید ؛ انتقاد را سخت بگیرید و آن را برای مدت طولانی تجربه کنید ؛

- خود را به اندازه کم به یاد نیاورید ؛ به نظر می رسد شما همیشه یک فرد بسیار بالغ هستید ؛

- بد و به ندرت "نه" می گویند و زمانی که برای شما ناخوشایند است واقعاً تشخیص نمی دهید ، مدت طولانی تحمل کنید و بلافاصله ترک نکنید.

- هنگام صحبت با والدین خود ، به موفقیت های خود می بالید و آنها شما را تحسین می کنند ، سرزنش می کنند یا به گونه ای دیگر شما را ارزیابی می کنند.

- شما به ندرت به عزیزان خود ، به ویژه والدین خود ، در مورد شکست ها ، مشکلات ، بیماری ها ، شکست ها ، درد و غیره می گویید ، گویی این عملاً در زندگی شما اتفاق نمی افتد.

- درخواست کمک نکنید ، بدون حمایت سایر افراد انجام دهید.

- هرگز خنده دار یا مضحک به نظر نرسید ، از موقعیت های احمقانه یا بازیگوش پرهیز کنید ، در احمق بودن تردید نکنید و وقتی آنها شما را مسخره می کنند تحمل نکنید.

اگر همه اینها را دارید و در عین حال (پیش نیاز!) احساس می کنید موفق و منظم هستید ، اما احساس خوشبختی نمی کنید ، پس با احتمال زیاد والدین شما دقیقاً این طلسم را برای شما پخش می کنند: "ما فقط باید به تو افتخار کنم"

چرا والدین شما دقیقاً این را برای شما پخش کردند ، سوال در حال حاضر بیست و پنجم است (مطمئناً او در گروه مادر را درک کرده است).

چه اتفاقی در زندگی شما می افتد و چه اتفاقی نمی افتد و چنین طلسم ای چه تهدیدی دارد؟

معمولاً در زندگی شخصی که چنین پیامی دریافت کرده است ، خود زندگی رخ نمی دهد.از خطرات ، سرگرمی های بی هدف ، ماجراها ، ماجراها ، اقدامات عجولانه اجتناب می شود - و از اینجا نمی توانیم خود به خودی ، بی واسطه بودن ، بیقراری ، بیهودگی ، استراحت را تحمل کنیم ، ما در بند ، چوبی ، کمر ، سر ، شانه ها ، گردن و معده درد داریم.

کودکی که آن را دریافت کرده است چنین پیامی را ترجمه می کند: اگر شما دوست ندارید -

- بیمار می شوید و عملکرد خود را متوقف می کنید ،

- شما به طور مرتب به ما دلیل نمی کنید که در حضور دوستان و همسایگان افتخار کنیم.

- سعی نکنید طلاق بگیرید - ازدواج شما فقط باید خوشبخت باشد.

- اخراج می شوید به یاد داشته باشید ، شما نمی توانید اخراج شوید ، زیرا چنین افرادی وظیفه شناس اخراج نمی شوند.

- شکست از هر نوع ، از تصادف تا سرقت

چنین پیامی همچنین دم تهدیدها و تعهدات را به دنبال دارد -

- ما فقط باید به شما افتخار کنیم ، بنابراین از شما حمایت نخواهیم کرد - از افراد ضعیف حمایت کنید. به دنبال حمایت نباشید ؛

- شما نه تنها در قبال خود ، بلکه در قبال ما / در برابر همه مسئول هستید ("طلسم مادر" دیگر)

- با شکست به سراغ ما نروید ، ما نمی خواهیم چیزی در مورد آن بدانیم. در صورت جسارت شکایت یا صرفاً گفتن "ما طلاق گرفتیم" ، یا به برخی "شرایط عادلانه" اشاره می کنید که به نظر می رسد شما مقصر هستید ، یا یک شکست عجیب در ارتباطات رخ می دهد و گویی آنها شما را نمی شنوند ، والدین منحرف می شوند ، به موضوع دیگری روی می آورند ، نه تنها پشتیبانی نمی کنند ، بلکه از هر نوع بازخوردی نیز پشتیبانی می کنند.

من طلسم "ما فقط باید به شما افتخار کنیم" را یکی از مخرب ترین ها می نامم ، زیرا هر بار که یک زندگی زنده برای قربانی این طلسم اتفاق می افتد ، او شرمنده می شود. زندگی زندگی متشکل از چیزهای مختلف است ، نه فقط چیزهای خوب ، گاهی بوی بد می دهد ، خیانت می کند ، رد می کند و فریب می دهد ، بیماری ها ، بلاها ، روزهای بد و حتی سالها اتفاق می افتد ، و مخاطبین این طلسم حتی فکر نمی کنند که برای خود متاسف شوند: آنها می خواهند از روی زمین که جوش روی بینی خود دارند ، سقوط کنند ، طلاق بگیرند و به گودال های مختلف بیفتند ، درست مثل یک لوسی ساده پوپکینا (او طلسم خودش را دارد ، اغلب اوقات "شما بی ارزش هستید"). چنین والدینی تا حدودی عالمانه و بی تفاوت ، یا برعکس ، با انتظار پنهان می پرسند ، و ما سکوت می کنیم و حقیقت را حتی به خود نمی گوییم.

هنگامی که ما در گیرنده تلفن یا در مواجهه با والدینمان فریاد می زنیم ، معمولاً به شکل یک نیروی باورنکردنی از خشم ، عصبانیت ، درد ، تلخی و کینه رخ می دهد - "و شما اهمیتی نمی دهید که چگونه من" دارم انجام می دهم؟ " در لحظه ای که متوجه می شویم ماه هاست در مورد اخراج ، طلاق ، ترس ها و مشکلات خود صحبت نکرده ایم.

در واقع ، والدین معمولاً به نحوه واقعاً ما علاقه مند هستند. اما واقعیت این است که چنین طلسم هایی اغلب با "شما در قبال ما مسئول هستید ، زیرا این کار را به خوبی انجام می دهید" یا "در خانواده ما هیچ بازنده ای وجود ندارد" ترکیب می شود ، بنابراین از دوران کودکی به چنین قوی و موفق کمک کنید ، و باید به آنها آموزش داده شود

و در حالت دوم ، آنها معمولاً چنین شرمساری شدید را تجربه می کنند ("ما والدین خوبی نیستیم ، زیرا شما احساس بدی دارید") که مشخص می شود که آنها هرگز چنین حمایتی نداشته اند و نمی دانند چگونه آن را به شما ارائه دهند.

"فقط باید به خودت تکیه کنی / تو مسئول همه چیز هستی"

طلسم "شما فقط باید به خودتان تکیه کنید" و زیرگونه آن با بار - "شما به تنهایی مسئول همه چیز هستید" را در نظر بگیرید.

گاهی اوقات زنان یا مردان برای قرار ملاقات یا گروهی به من مراجعه می کنند که مرکز و ستون فقرات تمام خانواده هستند. به عنوان یک قاعده ، خانواده والدین هستند ، اگرچه اغلب خانواده خاص خود را دارند. چنین افرادی ، یعنی خانواده والدین و خانه والدین ، را می توان "خانواده" و "خانه" نامید ، حتی اگر سالها با والدین خود زندگی نکرده باشند ، بتوانند در شهر یا کشور دیگری زندگی کنند و شوهر خود را داشته باشند / همسر و فرزندان

چنین کودکی از دوران کودکی موارد زیر را شنیده است:

- هیچ کس به آنچه شما در آنجا احساس می کنید علاقه ندارد.

- اختراع نکنید ، اینطور نیست ؛

- برای همه سخت است ، آیا شما خاص هستید؟

- تو دیگه بزرگ شدی ، از گریه کردن خجالت نمیکشی؟

- چگونه می توانی این کار را با مادرت انجام دهی؟ - (واکنش به خطا ، سوء رفتار)

- اطمینان حاصل کنید که او این کار را نمی کند و چنین رفتاری ندارد (معمولاً مسئول پدر الکلی ، خواهر و برادر کوچک).

چنین کودکی هرگز مهمترین چیز را از والدین خود دریافت نمی کند: دلداری.

دلداری یک چیز بزرگ است ، به رسمیت شناختن ما از طرف دیگر که شخص قدرت لازم برای مقابله با خود را ندارد ، این سخاوت ، رحمت و محبت است که از قلب ما سرچشمه می گیرد و نیازی به هیچ اقدامی از طرف آرامش ندارد. توقف با هم ، دست در دست ، دقیقاً در نقطه ای که درد ایجاد می شود ، بدون عجله ، حرکت در یک ریتم ، پا به پا ، در آغوش گرفتن و آرام گفتن حساس. تکان خوردن ، سست شدن و مهمتر از همه ، حضور کامل با فرد دردناک. کسی که در حال دلجویی است ، در این لحظه احساس می کند که آنها در کنار او ایستادند ، دست را گرفتند ، بغل کردند ، تکان دادند ، زمزمه کردند ، همدردی کردند. فهمید که چقدر دردناک بود. آنها نشان دادند که فهمیده اند. آنها این را با او ، برای او ، با هم نشان دادند. از همه مهمتر است.

کودکی که خودش با همه چیز کنار می آید ، به هیچ وجه این پناهگاه را نمی شناسد. مجروح شدن در سنین مختلف - از شکستگی زانو تا طلاق یا اخراج - او برای دلداری به مردم نمی رود ، اما پنهان می شود ، زیرا باید تمام نیروی خود را جمع کند. شما گریه می کنید ، نشان می دهید ، می پرسید ، - آنها مجازات خواهند کرد. برگرد. مسخره خواهند کرد. بنابراین ، در گوشه خود ، تنها با دیوار ، کاغذ دیواری گلدار ، فرش با گوزن ، پشت مبل ، باید اشکها را متوقف کنید ، چیزی را که در داخل شما درد می کند فشار دهید ، پنهان کنید و آن را نشان ندهید. غلبه بر. شخصی که نمی داند چگونه و جرات نمی کند به کسی تکیه کند ، خود را در تنهایی کامل می بیند ، حتی اگر توسط مردم احاطه شده باشد. او دو نتیجه غم انگیز برای زندگی دارد:

1) اطرافیانم که قدرت ندارند یا نمی خواهند آن را برای من خرج کنند ؛

2) من قوی ترین اینجا هستم و باید خودم با همه چیز کنار بیایم.

در زندگی چنین پسر یا دختری بالغ ، غلبه ، بقا ، مسئولیت ، گناه و بسیاری از سرکوب های بسیار فراتر از آن چیزی است که هرگز آگاهانه با آن برخورد نکرده اند.

چنین افرادی با چیزهای زیادی در مورد خودشان ناآشنا هستند.

اول از همه ، با قسمت شکننده ، نیازمند و آسیب پذیر آن. و سپس زنان قوی و قدرتمندی پیدا می کنیم که به سرما و برف اهمیت نمی دهند ، شریکی که مستعد خشونت است و کارهای دلهره آور. آنها احساس نمی کنند بدنشان چگونه است ، آنها به راحتی با همه چیز وحشتناک و خطرناک کنار می آیند ، مسئولیت سایر بزرگسالان یا افراد مسن را در نزدیکی خود می پذیرند ، و اگر بیمار شوند ، به شدت احساس گناه می کنند.

ما مردان قدرتمند ، فوق العاده کاربردی و موفقی را به دست می آوریم که دستکاری می شوند ، مورد استفاده قرار می گیرند ، هیچ حمایتی ، راحتی ، شادی یا درک نمی کنند. و اگر چنین مردی ناگهان با یک زن حامی و الهام بخش ملاقات کرد ، نمی داند در کنار او چه کار کند.

آنها با نیازهای خود ناآشنا هستند یا آنها را ناچیز می دانند. تا زمانی که مقاله نویسی را تمام نکنم به توالت نمی روم. " "من یک سیب زمینی خوب و بزرگ را برای سرخ کردن انتخاب نمی کنم ، زیرا چیزی وجود ندارد که بتوانم خودم را خوشحال کنم ، من کوچک آن را پوست می کنم" ، "من باید هر ثانیه به کسب درآمد فکر کنم ، اما نیازی به استراحت ندارم."

چنین افرادی ممکن است با احساسات خود ناآشنا باشند ، آنها را مسدود کنند ، نمی دانند چگونه نام ببرند یا زندگی را ممنوع کنند. به عنوان مثال ، تجاوز نه برای دفاع ، بلکه برای حل مشکلات خارج از قدرت مردم عادی استفاده می شود. چنین احساس بقاء مهمی مانند ترس نادیده گرفته می شود ، شناخته نمی شود. لذت باعث احساس گناه می شود. لذت شرم است.

آنها معمولاً با اعتیاد ، آسیب پذیری و نیاز خود به افراد آشنا نیستند. تنهایی امن تر است ، استقلال بهترین دوست است ، آسیب پذیری شرم آور است. نیاز به کسی یا چیزی وحشتناک است. آنها نمی دهند ، نمی فهمند و حتی نمی شنوند. چنین افرادی هرگز چیزی نمی خواهند. گاهی اوقات ، با ناامیدی ، آنها طلب می کنند یا از راه های کج و دور و برشان استفاده می کنند. اما به صراحت می گویم - "من به آنچه شما نیاز دارید ، آن را بدهید ، لطفاً ، اگر می توانید" - بدون هیچ چیز و هرگز.

طلسم "شما فقط باید به خود متکی باشید" گاهی اوقات والدین ، آگاهانه یا ناآگاهانه ، طلسم "شما مسئول همه چیز هستید" را به دوش می کشند ، و این به ویژه هنگامی هوشمند است که "شما مسئول همه چیزهایی هستید که برای ما اتفاق می افتد". طلسم آخر ناخودآگاه به مادرانی افزوده می شود که هنگام طلاق یا مرگ شوهرشان با فرزندشان ازدواج کرده اند. مهم نیست که جنسیت کودک چقدر است و چند ساله است: یک کودک چهار ساله از هر دو جنس می تواند احساس کند که مادرش چقدر شکننده است ، چگونه به آرامش او نیاز دارد و چقدر بزرگ و قوی است ، و چگونه گریه کردن غیرممکن است گریه کردن ، کنار نیامدن و نیاز به کمک ، از اختیارات مادر است.

و یکی دیگر از علائم چنین طلسم این است که صاحبان آن هیچ اشتباهی را نمی بخشند ، زیرا کسی که باید فقط به خود تکیه کند و در عین حال به تنهایی مسئول همه چیز است ، مانند یک قورباغه ، حق اشتباه ندارد.

البته در گروه ، ریشه های این طلسم به تفصیل مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. آنها جایی هستند که جنگ بود. در سابقه خانوادگی. در یک گروه ، برای ما مهم است که به کسی که هرگز تسلی نداده است آرامش دهیم ، اما او یاد می گیرد که در مورد نیاز به راحتی صحبت کند ، به منابع دیگران تکیه کند ، با شکننده ، نیازمند ، وابسته و آسیب پذیر خود آشنا شود. بخشی را بیاموزید که بهترین والدین خود باشید: او همیشه یک دستمال در جیب خود دارد که می داند چگونه در مقابل نوزاد چمباتمه بزند و اشکهای تلخ را پاک کند ، کلمات تسلی بخش بگوید ، اعتراف کند که شما کوچک هستید و نباید بتوانید با همه چیز کنار بیایم

"تو خوب نیستی / شکست خوردی"

طلسم های مادر (و گاهی اوقات پدر) "شما شکست خوردید" ، "شما اصلا خوب نیستید" ، "شما موفق نخواهید شد" معمولاً با دو سبک رفتار والدین همراه است.

در مورد اول ، والدین افراد عالی ، درخشان و موفقی هستند که کارهای زیادی را برای خود انجام داده اند. آنها اغلب بسیار توانمند هستند ، گاهی اوقات قابل احترام. آنها مستحق احترام بدون شک هستند ، و به عنوان یک قاعده ، محیط زیست این احترام را برای آنها قائل است. در محل کار ، آنها ارزش و ترس دارند ، در زندگی شخصی آنها ، به طور معمول ، چندین ازدواج دارند ، آنها مقتدر و اغلب مستبد هستند.

فرزندان چنین والدینی همیشه مجبورند یا با آنها رقابت کنند و ببازند ، یا همیشه در سایه باشند و سعی نکنند بیرون بیایند.

طلسم "شکست خوردی" چگونه است؟ یا "تو اصلا خوب نیستی"؟

از طریق اظهارات مستقیم و ارزیابی - "من فکر نمی کردم که پسرم چنین بازنده ای باشد." "پدر شما قبلاً در این سن تجارت خاص خود را داشت." "" در خانواده ما هنوز احمقی مثل شما وجود نداشت. به پدربزرگ نگاه کن! او از شما خجالت می کشد! " "آیا دوباره با مزخرفات خود به سراغ من آمدی؟"

با نادیده گرفتن هرگونه دستاورد. روشهای نادیده گرفتن - از سکوت سرد گرفته تا نگرش تحقیر آمیز. در یکی از گروه ها ، یکی از شرکت کنندگان گفت که هر موفقیتی ، و آنها برای او بسیار جدی بودند ، از دریافت کمک های بزرگ برای آموزش تا مدال های ورزشی ، توسط مادرش با تعجب شاد در سبک "نگاه کنید ، نگاه کنید ، به نظر می رسد" بیرون که او می تواند! هرگز فکر نمی کردم! " همانطور که شرکت کننده گفت ، پس از آن احساس کرد که دارد کیک ماسه ای درست می کند ، نه بیشتر. در تعجب این مادر احترام واقعی وجود نداشت. هیچ س questionsالی در مورد آنچه برای او مهم بود و به چه قیمتی به او داده شد وجود نداشت ، هیچ تحسینی ، هیچ افتخار یا شادی برای دخترش وجود نداشت.

اغلب این والدین بیش از حد خودشیفته هستند تا درک کنند که سایر بزرگسالان در اطراف خود چه احساسی دارند ، به ویژه اگر آن شخص فرزند آنها باشد.

گاهی مادران و پدران آشکارا با فرزندان خود رقابت می کنند. اما بیشتر - ناخودآگاه. جایی برای حسادت و حسادت وجود دارد و مهمترین اتفاقی که رخ می دهد ، کاهش ارزش تلاش های فرزندشان است.

نوع دوم چنین والدینی شکست های شدیدی هستند که از این امر آگاه نیستند. چنین شخصی ممکن است یک عمر لعنتی داشته باشد ، هر رابطه ای ممکن است از هم بپاشد ، اما در رابطه با فرزندش ، چنین والدینی همیشه احساس برتری اخلاقی می کنند.

یکی از اعضای گروه با طلسم "شما شکست خوردید" ده ها سال برای مادر غذا می داد ، پول و مقدار زیادی می داد ، و هنوز مجبور بود هر بار در دیدار وی به سوءاستفاده ، انتقاد و توصیه های تحقیرآمیز مادرش گوش دهد. او از ترس ارزیابی ، از این واقعیت که "همه چیز اشتباه است" فرار کرد و فقط نتوانست دختر خوبی برای مادرش شود.

در اینجا دو ضد سم وجود دارد -

- در مورد اول ، یک فرایند جدایی خوب لازم است ، آگاهی از خود به عنوان یک بزرگسال جداگانه که نه تنها حق اشتباهات ، بلکه سرنوشتی را دارد که کاملاً متفاوت از سرنوشت والدین است ، مهم نیست که چقدر موفق و مرفه است آن ها هستند.

- در مورد دوم ، معمولاً یک سوال از خود کافی است "و قضات چه کسانی هستند؟" و سپس مادر ، که هرگز خانواده ای شاد ایجاد نکرده است ، به سرعت در جنگل قدم می زند و به دخترش توصیه می کند: "شما قبلاً از او طلاق گرفته اید." مادری که از لباس های جدید دخترش انتقاد می کند و در عین حال یک ذره از زنانگی در ظاهر خود ندارد ، اقتدار خود را از دست می دهد. مادری که از پسر تاجر خود پول می پذیرد و در عین حال مرتباً متوجه می شود که چنین پولی نمی تواند صادقانه به دست آید و "من و پدرم هرگز سرقت نکرده ایم" گاهی اوقات ، صرفاً برای اهداف آموزشی ، کمک هزینه خود را از دست می دهد.

می بینید که در هر صورت ، شما به مقدار کافی پرخاشگری نیاز دارید تا از مادر خود عصبانی شوید و هم عینیت ارزیابی او را زیر سوال ببرید و هم حق ارزیابی را. انجام این کار به تنهایی دشوار است ، زیرا شکل مادر ترسناک است و پرخاشگری نسبت به او در کودکان تابو است. یکی از نتایج کار گروه احساس بزرگسالی در ارتباط با بزرگسال دیگر - مادر یا پدر است. و از منظر بزرگسالان ، چنین چیزهای شگفت انگیزی قابل مشاهده است که همه چیز به طور چشمگیری تغییر می کند.

گروهی در کار تجزیه و تحلیل می کنند که چرا مادران (و پدران) اینگونه هستند ، چرا آنها باید این کار را انجام دهند ، در واقع در پشت چنین ارزیابی ها ، استهلاک ، رقابت ، چه ترس هایی وجود دارد و چگونه با آنها کنار می آیند. با سناریوهای خانوادگی

"دختر اینجا هستم"

من همچنان شما را با مواد گروه "مامان و رابطه من" آشنا می کنم.

امروز ما در مورد یکی از موذیانه ترین و مضرترین "طلسم ها" صحبت می کنیم - "دختر اینجا هستم".

این امر معمولاً در خانواده هایی اتفاق می افتد که مادر آنها بسیار زنانه ، زیبا ، خراب ، مغرور ، موفق ، درخشان و دوست داشتنی بوده یا مورد علاقه پدر بوده است. او کاملا آگاهانه دخترش را به عنوان یک رقیب درک می کند ، حتی اگر تنها پنج سال داشته باشد.

نامادری شرور را از "زیبای خفته" تصور نکنید. چنین مادری مانند او نیست و با دخترش بسیار دلسوز و مهربان است. اما گاهی اوقات او تحریک پذیر ، سرد و غیرقابل تحمل است. مهم نیست. مهمترین پیامی که یک دختر از چنین مادری دریافت می کند این است: "من به تو احتیاج دارم در حالی که تو برای من مفید باشی".

دختر بزرگ می شود و معمولاً عملکردی است. او به معنای واقعی کلمه می تواند همه کارها را انجام دهد ، کمبود راحتی روزانه را تحمل می کند ، ممکن است زندگی شخصی نداشته باشد یا با مردان متاهل داشته باشد. چنین دخترانی می توانند باشند

- زنانه راه رفتن با لباسهای تقریباً مردانه ، نه داشتن حرکات زنانه ، بلکه داشتن مردانگی ، ازدواج با مردی نرم و بلاتکلیف ، یا اصلا برقراری رابطه با مردان ، شرمندگی و ترس از بدن خود و خواسته های آن ، درباره جنسیت خود اطلاعات کمی داشته باشید ، موهای خود را مانند کلاس نهم بپوشید ، حتی اگر او 35 ساله است ، از جوانتر بسیار مراقبت کنید یا در سایه برادر بزرگتر باشید. به طور معمول ، مورد علاقه مادران است.

- بسیار زنانه و موفق ، دارای طعم عالی و مسلط به مد ، با مردان معاشقه کنید ، بارها ازدواج کنید ، آنها معمولاً حرفه ای خیره کننده انجام می دهند ، با سخت ترین مشتریان کار می کنند ، اما همیشه ، برای همیشه ، همیشه برای مادر مفید است ، همیشه ، همانطور که کمی به او خدمت می کردند ، مادر چنین دختری دریغ نمی کند که با دوست پسران خود معاشقه کند ، او را از شوهران خود جدا کند ، به خصوص اگر شوهران زیبا و موفق هستند ، به هر دلیلی از او انتقاد کرده و بلافاصله از او اتهام بگیرند با کارهای جدید و بیشتر

به عنوان یک قاعده ، چنین دخترانی ازدواج می کنند یا با نرگس های ترسناک هار رابطه طولانی مدت برقرار می کنند ، و هم در ازدواج با همسر و هم در خدمت مادر هستند ، یا با مردان متاهل بسیار موفق معاشرت می کنند و به آنها روحیه می دهند و آنها را تغذیه می کنند ، در حالی که همسرش کرم را در کرم دور می زند. کودکان ، املاک و هدایا.

دختران چنین مادرانی همیشه این احساس را دارند که کمی زنان واقعی نیستند ، بلکه فقط تظاهر می کنند و به طور تصادفی زن نامیده می شوند. در واقع ، آنها یک ماشین کار قوی ، اسب کار ، عملکرد و سیندرلا هستند - این همان احساسی است که آنها دارند. در داخل آنها ، به عنوان یک قاعده ، یک سندرم نجات غریق قوی کار می کند ، زیرا ، در میان چیزهای دیگر ، مادر در چنین خانواده ای نیز حقوق زیر را برای خود قائل است:

- حق ضعیف بودن

- سنگین حمل نکنید و درگیر کارهای سنگین نشوید

- مریض شدن

- احساس ناخوشی

- برای تغییرپذیری ، ناسازگاری ، در این حالت ثبات از طرف دختر لازم است

- تجربه مشکلات مالی مزمن ، که در ارتباط با آن دختر وظیفه شرافتمندانه ای دارد که نه تنها نیازهای مادر را تامین کند ، بلکه هوی و هوس را نیز تأمین می کند.

- به عنوان یک قاعده ، چنین مادرانی کار نمی کنند

- دختران چنین مادرانی بیمار نمی شوند

راه برون رفت از این امر ، و همچنین از طریق طلسم های مادر ، از طریق عصیان ، پرخاشگری ، آگاهی از خود به عنوان یک زن بالغ جداگانه است که حق هر چیزی را دارد که زنان حق آن را دارند.

شما می توانید از چنین مادری چیزهای زیادی یاد بگیرید ، اما او ، به عنوان یک قاعده ، اصلی ترین چیز را ندارد - رحمت ، شفقت ، صداقت ، عمق. بنابراین ، یک دختر می تواند تمام تکنیک ها و فنون در زمینه زیبایی و طعم را از مادر "لیس" بزند ، یا خود را ایجاد کند و روح ، شفقت و درد خود را در آنجا اضافه کند. به این ترتیب است که نگرش نسبت به زنانگی شما نسبت به چیزی که متعلق به شماست بازگردانده می شود ، پر می شود ، بازسازی می شود ، با وجود این واقعیت که مادر فقط خود را یک زن مشروع در خانواده می داند و زنانگی دخترش را ثانویه و غیرقانونی اعلام می کند.

تمام مردان او باید تا پایان عمر از چنین مادرانی دور باشند.

"تو تنها شادی من هستی"

… تصور کنید - یک شهر نظامی در اتحاد جماهیر شوروی ، یک خانواده جوان ، والدین - خودشان هنوز بچه هستند ، حتی 25 سال ندارند. شوهر لاکونیک ، سخت گیر ، دلسوز است. همسر اهل یک شهر بزرگ است ، با یک چمدان لباس ساخته شده توسط مادرش. جایی برای رفتن نیست. در زمستان همه چیز را به جهنم می رساند. دختری به دنیا می آید. برای یک مادر جوان سخت است ، اغلب آب گرم وجود ندارد ، شوهرش تقریباً همیشه در خانه نیست. او در خدمت بزرگ می شود و شروع به نوشیدن می کند. بیش از پیش تحریک پذیر می شود. دختر در حال رشد است. وقتی سه ساله می شود ، می فهمد که برای مادرش چیزی بسیار مهم است. مهمترین چیز در زندگی او ، مادر ،

… خانواده ای در یک شهر بزرگ صنعتی زندگی می کنند - این اولین ازدواج و عشق بزرگ او است ، او دومی دارد ، جوان نیست و تا حدی خسته است. دختر ده ساله می شود و هر دو والدین ، متناوب و مخفیانه از یکدیگر ، به او اعتراف می کنند که اگر او نبود ، طلاق می گرفتند. او می فهمد که او برای آنها مهم است ، مهمترین چیز در زندگی آنها.

… در یک شهر کوچک استانی ، خانواده فقیر ، ضعیف و ضعیف زندگی می کنند ، پدر مشروب می نوشد ، همه را کتک می زند و آنها را در مشت نگه می دارد ، مادر دائماً با همسایگان می چرخد ، از شوهرش شکایت می کند و کمک های مختلف را می پذیرد. دو نفر در حال بزرگ شدن هستند - برادر و خواهر ، آب و هوا. هر دو بزرگ می شوند و هر دو این شهر را ترک می کنند. خواهرم یک قطعه قطع است ، ازدواج کرد ، ارتباط برقرار نمی کند ، برای دیدار دعوت نمی کند و خودش نمی آید. برادری در شهری عجیب به پا می خیزد ، شروع به کسب درآمد عالی می کند ، پول را در قسمت های بزرگ به خانه می فرستد ، پدری در اثر پرخوری می میرد ، مادری با پسرش زندگی می کند - او خانواده خود را دارد ، اما او توضیح می دهد او مهمترین چیز برای او در زندگی است ، مهمتر اینکه هیچ چیز وجود ندارد.

یکی از سخت ترین سناریوهایی که با آن روی گروه "مامان و رابطه من" کار می کنیم سناریوی "تو تنها شادی من هستی" است. او حیله گر نقشی است که برای یک کودک بسیار مهم است ، نقشی که برای آن آماده نیست. و هیچ فرد بالغی هرگز واقعاً آماده نخواهد بود که زندگی شخص دیگری را پر از معنا و شادی کند ، او را با نیرو و منابع تغذیه کند ، شادی به او تعلق گیرد ، به این معنی که جرات مطالبه ، نارضایتی ، ناراحتی ، شکست یا ناگهانی مریض شدن را نداشته باشد..

با این وجود ، در مقطعی ، هر یک از این کودکان در سنین مختلف توسط والدین با این واقعیت روبرو شدند: "شما تنها شادی من هستید". و سپس آنها آن را بارها و بارها با عشق و لطافت بزرگ تکرار کردند.

چرا برای چنین کودکانی بد است؟

این واقعیت که مهم نیست که چه کسی هستید و در هر زندگی ای که زندگی می کنید ، همیشه خود را به عنوان پای مادر یا مثلاً دم خود احساس می کنید. گاهی اوقات به شما استراحت می دهند ، اما تقریباً همیشه با شما در تماس هستند. شما تنها شادی من هستید ، مادر زیبا و لطیف برای دختر کوچک محبوب خود تکرار می کند ، و دختر در ابتدا بسیار خوشحال است. چقدر خوب است که تنها شادی مادر باشی!

دختر ده ساله ای که به نوبه خود پدر و مادرش به او گفته اند نیز بسیار خوشحال است. او مهم است ، او یک بزرگسال است ، او قدرتی دارد ، و حالا او به آنها نشان می دهد که چگونه طلاق بگیرند! او آنها را از انجام این کار منع می کند ، زیرا او ابزار مخفی ازدواج آنها است. تنها شادی و "بدون تو چه می کردیم". و "تو تنها دختر خوشبخت و باهوش ما هستی".

یک پسر بالغ ، مردی سی ساله ، سرانجام تمام مراقبت ها و محبت هایی را که مادر با پدرش از او محروم کرده بود به او می دهد. همسر کمی ناراضی است ، اما می توانید به نحوی با او به توافق برسید. او اکنون تنها شادی و خوشحالی مادرش است و همه را در مسیر خود شکست داد: او برای او مهمترین است. او شخص دیگری ندارد.

کمین در این سناریو در کلمه "یک" است. البته این مقام افتخاری به دلایلی به کودک تعلق می گیرد.

امیدهای ناامید کننده ای وجود دارد - شوهر / همسر شادی نشدند ، بگذارید این شما باشید.

و تجاوزگری ، به این ترتیب به طور غیر مستقیم در خانواده به شوهر / همسر بیان می شود - شما نتوانستید شادی من باشید ، و پسر / دختر ما بهتر عمل می کند

اما مهمترین ، ترسناک ترین و دشوارترین چیز این است که چنین والدینی نمی دانند چگونه زندگی خود را با معانی دیگر و شادی های دیگر مجهز کنند. این کودک متهم است که زندگی خود را معنی دار می کند.

بزرگسالانی که با این سناریو بزرگ شده اند در زندگی بزرگسالی خود چه چیزی دریافت می کنند؟

- این احساس که "من بیشتر یک دختر هستم تا یک همسر" ، "من بیشتر یک پسر هستم تا یک شوهر." خانه همیشه جایی است که والدین در آن هستند ، نه جایی که فرزندان خود را به دنیا آورده اید. از این رو ، تعارض با همسر و دخالت خوب والدین مسن در زندگی خانواده و همچنین حضور قابل توجه آنها در خانواده فرزندانشان. هیچ کس خانواده را از این تداخل نمی بندد ، جایی که باید مرزها و تمایز "این مادر و پدر هستند ، و این من و همسر من هستم" وجود داشته باشد - حفره ای در حصار ، که در بهترین حالت چشم های کنجکاو و ارزشمند بزرگتر است. نگاه نسل ، در بدترین حالت - از طریق این سوراخ نفوذ کرده و حل می شود.

- این احساس که "من حق ندارم راضی نباشم." چنین کودکانی بسیار مراقب هستند ، آنها همیشه در ارتباط هستند ، برای آنها بزرگترین پاداش خنده و شادی مادر یا پدر است. قدردانی آنها. شادی آنها ، سلامتی آنها. و همه اینها خوب است ، اما اولویت ها به گونه ای تنظیم شده اند که حتی به فکر شما نمی رسد که مراقب خودتان و بقیه عزیزانتان باشید. اگر کودکان جرات کنند پدربزرگ و مادربزرگ خود را ناراحت کنند مجازات می شوند. زن / شوهر را تا آخر به خانه نمی آورند - آنها همیشه غریبه هستند و در مشاجرات همیشه طرف اشتباه را انتخاب می کنند.

- احساس سنگینی و عمیق ترین مسئولیت. به سختی می توان پرچم "من تنها شادی مادر هستم" را همیشه حمل کرد. من می خواهم هر چیزی باشم ، هر چیزی. اما بعد مادر می رود. او کاملاً از بین می رود - او نمی تواند بدون فرزندش زندگی کند. بنابراین ، ما باید خوشحال شویم. نمی توانی غصه بخوری. هیچ چیزی. طلاق ها ، اخراج ها ، شکست ها پنهان هستند ، نمی توانید تسلیم شوید و گریه کنید و فقط می توانید شکایت کنید تا بگویید - "همه آنها احمق هستند و نمی فهمند چقدر باهوش هستید. می توانی کنار بیایی ، می دانم. " اما به گونه ای که آنها را در آغوش بگیرند ، پشیمان شوند ، تکان دهند ، تسلی دهند ، - غیر ممکن است. برای مادر گران است.

- گناه این یک ابزار عالی برای دستکاری است. برای چنین کودکی ، 35 ساله ، غیرممکن است که در یک کافه یک فنجان قهوه بنوشد تا فکر نکند - آیا مادرش قهوه خوشمزه می نوشد؟ آیا مادر کیک یا رول وافل دارد؟ من اینجا نشستم ، و او آنجا محروم بود. یک فنجان قهوه برای این کودکان بزرگسال همیشه مانند دارچین با شراب مزه دار می شود و به همین ترتیب هر شادی در آن پاشیده می شود: از تعطیلات در دریا گرفته تا یک کیف / لپ تاپ جدید. در نتیجه ، مادر یکسان یا حتی بهتر خریداری می شود - تا جرم خود را جبران کند ، اما این فقط تا فنجان بعدی قهوه است.

- خوب ، جدی ترین عارضه این سناریو این است که چنین کودکانی بزرگسال سوء استفاده عاطفی را تشخیص نمی دهند. دستکاری - اعمال نفوذ.من می خواهم بخوابم یا بازی کنم ، و مادر باید به من بگوید که پدر چگونه او را اذیت کرده است یا زندگی برای او چقدر سخت است؟ من از خندیدن دست می کشم ، جدی می شوم ، اسباب بازی ها را کنار می گذارم و گوش می کنم (بسیاری از موارد واقعی با کودکان چهار یا پنج ساله). من نمی خواهم بغل کنم یا ببوسم ، اما آنها مرا در آغوش می گیرند و می بوسند ، و من نمی توانم از من دور شوند - مادرم گریه می کند. این مادرها قسم نمی خورند. اگر او قسم بخورد ، محکم و قوی است. این از سناریوی متفاوتی است. این مادران بی سر و صدا اما به وضوح رنج می برند یا گریه می کنند. وحشتناک ترین مجازات این است که به کودک بگویید "اگر من بمیرم ، چه کسی تو را دوست خواهد داشت؟" در نتیجه ، چنین کودکانی به گونه ای زندگی می کنند که نمی توان آنها را برای چیزی سرزنش کرد ، این کار نمی کند ، و این کار واقعی سیسیفی است - در مبارزه برای تاج و تخت قربانی ، مادر همیشه برنده می شود و شما دوباره می نشینید با کیک و قهوه ات در حالی که او رنج می برد ، شیطون …

راه خروج از این سناریو از طریق شورش ، از طریق امتناع از پر کردن معنی زندگی مادرم است. مرزها تعیین شده اند - "نه ، مادر ، من چند بار در روز با شما تماس نمی گیرم ، این برای من ناراحت کننده است و من نیازی به آن ندارم." اولویت ها تعیین شده اند: "اگر دوباره در مورد شوهرم حرف زننده ای بزنید ، من بلند می شوم و می روم." نیازها بیان می شود: "من اکنون روزگار سختی دارم و خودم نیاز به حمایت دارم." احساسات "بد" قانونی شده است: "وقتی بدون هشدار می آیی از دستت عصبانی می شوم."

زحمت کش ، کار سخت. در سناریو "چیزی برای شکایت وجود ندارد ، من یک مادر طلایی دارم" ، چنین شرکت کنندگان معمولاً حداقل نیمی از گروه را به کار می گیرند. هرگونه عصبانیت ، تحریک ، ناتوانی ، حتی گاهی خشم نسبت به مادر بلافاصله با احساس گناه کیهانی همراه است: او چیز بدی نمی خواست!

با این وجود ، یک ضرب المثل روسی در مورد چنین مادرانی وجود دارد "بچه ها تحت سن و سال قرار می گیرند" - آنها جان خود را نمی دهند ، نه با شستشو ، بلکه با غلتاندن.

اعضای گروه معمولاً چه چیزی دریافت می کنند؟

توانایی ایجاد محدودیت در رابطه با یک فرد مهم - برای یک مادر. اگر شما به عنوان یک کودک کوچک هنوز از عصبانیت یا سکوت او می ترسید ، نه گفتن به آن آسان نیست. گروه یاد می گیرد وقتی احساس "من کوچک هستم" را درک می کند و از آن خارج می شود ، درک می کند. به حالت بزرگسال و منبع باز می گردد.

آگاه باشید و باورهای او را از باورهای او متمایز کنید. درک کنید که باورهای او از کجا نشأت می گیرد. آزادی خود را از آنها و حق تعیین قوانین زندگی خود احساس کنید.

روابط خود را با مادر نه از منظر کودک ، بلکه از منظر بزرگسالان برقرار کنید. گاهی اوقات در بزرگسالان با بزرگسالان نتیجه نمی گیرد - زیرا مادر بزرگسال نیست. و او هرگز بزرگسال نمی شود.

گاهی اوقات تلخ ترین چیز این است که بدانید هیچ وقت والدین دیگری وجود نخواهد داشت ، مادری دیگر. فقط این یکی این واقعیت را بپذیرید. اتلاف انرژی به امید تغییر مادرتان را متوقف کنید. بنابراین ، دیگر او را سرزنش نکنید و از او ناامید نشوید. این پذیرش نقطه فاز قبلی رابطه شماست. پس از آن ، می توانید دیگران را در هر فاصله ای که برای شما مناسب است بسازید.

بسیاری از افراد به جای از هم پاشیدن ، مرحله قبلی رابطه با مادر خود را به پایان می رسانند. جدایی زمانی اتفاق می افتد که دردناک باشد ، توهین آمیز ، ترسناک ، وقتی که از هم جدا شدید و صحبت نمی کنید ، اما در درون خود مدام در حال گفتگو با مادر خود هستید ، چیزی را به او ثابت می کنید ، او را متهم می کنید یا بهانه می گیرید. تکمیل این مرحله زمانی است که شما نسبت به خیلی چیزها آرام و متفاوت واکنش نشان می دهید. انتقال به رابطه با خود "من یک بزرگسال هستم" جدایی است.

این گروه "اجازه" می دهد تا نه تنها عشق ، ترحم ، گناه را نسبت به مادر احساس کند ، بلکه خشم یا حتی خشم را نیز احساس کند. این گروه به تحمل احساساتی که قبلاً غیرقابل تحمل بود کمک می کند. این گروه به کشف ذخایر وسیع منابع خود کمک می کند. ما بسیار با احساس گناه و شرمندگی ، با عزت نفس و احساس ارزش خود کار می کنیم.

نتیجه معمولاً مادری است که با شما بسیار محترمانه رفتار کرد. شما خیلی بیشتر به خود احترام می گذارید. رابطه شما اکنون می تواند شامل صمیمیت باشد - شما تنظیم فاصله را یاد گرفته اید و دیگر نمی ترسید که در این صمیمیت مورد خشونت قرار بگیرید. رابطه شما می تواند کاملاً متفاوت باشد.گاهی اوقات شرکت کنندگان با شوخ طبعی خوب آنچه را که قبلاً از آن می ترسیدند و از آن متنفر بودند در مادر خود درک می کردند. شما یاد می گیرید که عشق مادر را در مواردی که قبلاً برای شما نبوده تشخیص دهید.

گروه مامان و رابطه من بیشتر از همه گروه های دیگر من می خندند. هم در کلاس ها و هم در زمان استراحت. من می دانم چرا ، و کسانی که قبلاً شرکت کرده اند نیز می دانند.

نگاه کردن به والدین ناقص ما از طریق منشور منابع بزرگسالان به این معنا است که اعتراف کنیم که آنها والدین واقعی این چنینی هستند و هیچ کس دیگر هرگز متفاوت نخواهد بود ، و این نوعی از دست دادن جدی است - از دست دادن امید برای یافتن مادر کامل و بابا این از دست دادن توسط بسیاری از بزرگسالان تجربه می شود ، تلخ است ، اما قابل تحمل است. و در حال حاضر با والدین جدید ، که در واقعیت یافت می شوند ، می توانید روابط جدیدی ایجاد کنید که در آنها مکانی برای عشق ، عصبانیت ، مرزها و تنهایی وجود خواهد داشت. فقط انتظارات غیرواقعی وجود خواهد داشت.

برنامه گروه شامل سه بلوک زیر است:

در بلوک اول ، ما با دستکاری های مادر ، با تأثیر او کار می کنیم ، که می تواند در اصطلاح "طلسم های مادر" بیان شود. اینها پیامهای شفاهی (آنچه شنیده اید) یا غیرکلامی (آنچه در مورد آنها حدس زده اید) هستند که از دوران کودکی شما را همراهی می کنند. برای بسیاری ، این اولین شورش علیه مادر است. بیشتر اوقات ، مادرم از او اطلاعی ندارد. با این حال ، بسیاری خوشحال هستند که ضد طلسم را با صدای بلند برای دیگران مبهوت تلفظ می کنند.

در همان بلوک ، ما زیاد در مورد مادربزرگ ها صحبت می کنیم - بالاخره ، مادرم از کجا آمده است؟ سناریوی خانوادگی او چگونه بود؟ دقیقاً چه چیزی را از آنجا به ارث برده اید؟ یک قسمت سرگرم کننده باورنکردنی که باعث می شود به تاریخ خانوادگی خود نگاه کنید و چیزهای زیادی از آنجا بیاموزید.

در بلاک دوم ، ما به سه موضوعی که ما را بزرگسال می کند می پردازیم:

- پرخاشگری توانایی بیان آزادانه پرخاشگری ، خشم و به طور کلی احساسات قوی ، و در نتیجه توانایی آزادانه بیان نیازها و تعیین مرزها حتی برای افراد بسیار مهم ؛

- جنسیت توانایی پذیرش بدن و احساس جذابیت جنسی ؛

- پول توانایی مدیریت صحیح و آرام پول.

اینجاست که بازسازی سناریوهای خانواده اتفاق می افتد و شما را مجبور می کند تا این لحظه اسیر باورهای نامطلوب ، مخرب و محدود کننده برای خود باشید.

در بلوک سوم ، ما با نیازهای واقعی شما کار می کنیم - آنچه در حال حاضر در زندگی شما اتفاق می افتد و با تکیه بر مهارت ها و باورهای جدید چه کاری می توان در مورد آن انجام داد.

این گروه با جمع بندی و تمرین "سینه مادر" به پایان می رسد ، و در سینه شما اغلب میراث مادر شگفت انگیزی را پیدا می کنید ، که برخی از آنها را می توانید بپذیرید ، و برخی دیگر که نیازی به آنها ندارید - دور بریزید.

مادری افسرده ، نالان و بی حال دائماً روی کاناپه دراز می کشد ، فرزندانش را از بازی در کنار او منع می کند و به طور کلی - در خانه لبخند زدن ، سر و صدا کردن و شاد بودن؟

مبل "سینه مادر" را می توانید به سطل زباله بیندازید ، یا می توانید آن را بکشید ، بپوشانید ، آن را به مبل تبدیل کنید ، آن را در نزدیک پنجره باز قرار دهید و با پای راحتی روی آن بنشینید ، کتاب بخوانید و نوشیدن چای. کسی که این مبل را به ارث برده بود هرگز قبلاً به استراحت نرفته بود و تا زمانی که به بیماری تبدیل نشد ، متوجه خستگی او نشد.

طلسم وحشتناک مامان "تو روسپی هستی ، لباس پوشیدی ، شلخته" در سینه به شلوارهای وحشتناک شوروی با پشم گوسفند تبدیل می شود ، که مادر همیشه آن را برای دختر زیبا و شکننده خود می خرید. دخترم کاملاً بی خبر از زنانگی خود بزرگ شد و اینکه با بدن ، مردان و لباس های خود چه کار دیگری می توانید انجام دهید ، مگر اینکه مخفی شوید ، پنهان شوید و شرمنده باشید. با گذراندن "میراث" در سینه مادرش ، می تواند این شورت های وحشتناک را بیرون بیندازد ، یا می تواند آنها را روی پارچه ای بگذارد تا شیشه ماشین محبوبش را پاک کند: حتی یک تار پشم از یک گوسفند سیاه.

در صندوقچه های انتهای گروه ، توانایی مادر در پخت کیک های فوق العاده زیبا ، نگهداری کتاب در زمینه اقتصاد خانه و به طور کلی اداره خانه ، توانایی اداره پول و پول ، به دخترش منتقل می شود و پنکیک های خوشمزه در صبح که مادر برای پسر کوچکش پخته می شود ، معلوم می شود - همه اینها را می توان از سینه به ارث برد و همه اینها زمانی اتفاق می افتد که عصبانیت ، کینه و تمایل به بیرون ریختن تمام قفسه سینه به همراه محتویات آن از بین می رود.

خوب ، برای بزرگسالان ، که اعضای گروه احساس می کنند در فینال آن هستند ، نه یک صندوقچه ، بلکه یک چمدان با وسایل جدید بزرگسالان. رژ لب و لباس زیر زنانه زیبا برای زنان ، توانایی سالم و آرام بودن ، کارت های بانکی جدید و به طور کلی پول ، توانایی معاشقه و محافظت از خود و فرزندان شما و موارد بسیار مفید دیگر وجود دارد. مردان آنجا عزم ، مسئولیت ، توانایی کار با دستان خود مانند پدر و توانایی تشخیص با درجه حرارت کودک را دارند.

متن بر اساس گروه "مامان و رابطه من" نوشته شده است

توصیه شده: